متن سند:
نخست وزیری
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
ساعت 10 صبح روز 7 /1 /37 آیت اللّه شیخ محمد صادقی و سروان سابق
شهربانی دره میشیان و حاج احمد صالحی و طیب1 حاج رضایی که از دوستان
آیت الله کاشانی2 می باشند به منزل او رفتند.
آیت اللّه صادقی و دره میشیان مدت
40 دقیقه درباره آزادی سروان صادقی افسر سابق شهربانی و جریان بازداشت
خودشان صحبت می نمودند آیت اللّه کاشانی اظهار می داشت در دو سال قبل که
سروان صادقی جزء لیست افسران محکوم باعدام بوده به وسیله تلفن با سرلشکر
آزموده تماس گرفتم و خیلی به او بد گفتم و آزموده به من قول داد که سروان
صادقی اعدام نخواهد شد و من می دانم که اکثر این بیچاره ها که اعدام شدند
توده ای نبودند و این زمامداران جانی برای این که ارباب را خر کنند عده ای را
بدون جهت اعدام کردند و عاقبت هم خون این بیچاره ها دامن این جانیان را
خواهد گرفت و به بدترین وضعی دچار خواهند شد مثلا مرحوم نواب صفوی3 و
سیدعبدالحسین واحدی و سید محمد واحدی و خلیل طهماسبی چه جرمی
داشتند که آن بیچاره ها را با این وضع از بین بردند و هر موقع یادم می آید حالم
منقلب می شود (سپس سروان سابق در میشیان اظهار داشت (در زندان قصر
افسران زندانی سیاسی موقعی که نماز می خواندند مورد خشم افسر نگهبان
زندان قرار می گرفتند و آنها را شلاق می زدند و کارهایی با مردم در زندان
می کردند که از گفتن آنها شرم دارم (پس از
آن آیت اللّه گفت صبر کنید انشاءاللّه تمام کارها درست خواهد شد.
ساعت 1 بعدازظهر حاضرین آنجا را ترک گفتند.
ضمنا طیب حاجی رضایی چهارصندوق میوه به منزل آیت اللّه برد ساعت 8
بعدازظهر آیت الله به اتفاق حسین گرامی و امیرناصر قندی و عباس قمی و علی
قنائیان به وسیله اتومبیل سواری شماله 18538ط 36 به مزار مرحوم
مصطفی کاشانی رفتند وساعت419 مراجعت کردند.
توضیحات سند:
1ـ علاقه مرحوم طیب به
روحانیت و اسلام، در رفتار
اجتماعی آن مرحوم سابقه دارد.
به طور مثال در این سند آنچه
دیده می شود، اظهار ارادت
مرحوم آیت اللّه کاشانی است .
تاریخ خبر مربوط به سال
1337 است، در این سالها
مرحوم کاشانی در اوج تنهایی
به سر می برد بطوری که حضرت
امام خمینی سلام اللّه علیه در این
رابطه می فرماید:
بعد دیدند (استعمارگران) که اگر
چنانچه یک روحانی در میدان
باشد لابد اسلام را در کار
می آورد.
این حتمی است و
همین طور هم بود.
از این جهت
شروع کردند به جوسازی.
آن
طور جوسازی کردند که یک
سگی را عینک زدند و از طرف
مجلس آوردند و اسم آن را آیت
اللّه گذاشتند.
در یک مجلسی من خودم بودم
که مرحوم آقای کاشانی وارد
شد، مجلس روضه بود، هیچ کس
پا نشد، من پا شدم و یکی از
علمای تهران که الان هم هستند،
و من جا دادم به ایشان.
این جو
را درست کرده بودند.
( صحیفه
نور - ج 18 صفحه 182 -
26 /9 /1362)
در آن سالها که هم افراد جبهه
ملی و هم طرفداران شاه علیه
مرحوم کاشانی، سمپاشی
می کردند و ایشان را در انزوای
شدید قرار داده بودند و رابطه
داشتن با ایشان یکی از نکات
منفی محسوب می شد مرحوم
طیب با بردن چند صندوق میوه
اظهار ارادت خویش را به
ایشان می رساند.
طبعا این اظهار دوستی، به دلیل
روحانی و مجتهد بودن
شخصیتی چون آیت الله کاشانی
است که حاکی از روح مذهبی
شهید طیب است.
2 ـ آیه اللّه حاج سیدابوالقاسم
کاشانی:
حضرت آیت الله المجاهد آقای
حاج سید ابوالقاسم کاشانی
فرزند مرحوم آیه اللّه حاج سید
مصطفی کاشانی (که از علمای
درجه اول عراق بود در سال
1300 هجری در تهران به دنیا
آمد.
در سن 16 سالگی در
خدمت پدر بزرگوارش به مقصد
حج بیت اللّه الحرام به مکه معظمه
مشرف و پس از انجام وظایف و
مناسک حج به عتبات عالیات
مراجعت و در حوزه علمیه نجف
به درس و بحث پرداخت.
از
محضر اساتیدی چون: آیه اللّه
آخوند ملا کاظم خراسانی،
آیه اللّه حاج میرزا حسین میرزا
خلیل و سایر علماء استفاده
نموده و در سن 25 سالگی به
درجه اجتهاد رسید و از مراجع
بزرگ تقلید اجازه اجتهاد اخذ
نمود و مورد توجّه مردم مسلمان
و علمای اسلام قرار گرفت.
ایشان در جریان جنگ جهانی
اوّل و نیز علیه انگلیس در
جریان قرارداد 1919 م که
علماء حکم جهاد دادند به مبارزه
با استعمارگران برخاست و
علاوه بر اینکه عضو «هیئت
عالی دینی انقلابیون» بود یکی
از چهار عضو «کمیته عالی
جنگ حکومت انقلاب» هم بود.
این جنگ بیش از 6 ماه طول
کشید و سرانجام به پیروزی و
استقلال عراق منجر شد.
چون
انگلیسیها یکی از شرایط صلح
را تسلیم آیه الله کاشانی قرار
دادند و مقدمات دستگیری
ایشان را فراهم می کردند از راه
پشتکوه و لرستان به ایران
آمدند.
پس از بازداشت و تبعید
گردیدند بطوریکه در خرداد ماه
1324 دستگیر و 22 ماه در
بهجت آباد قزوین تبعید بودند و
سپس به بیروت تبعید شدند.
در
زمان تبعید به نمایندگی مردم
تهران در مجلس انتخاب و
دولت مجبور به بازگرداندن
ایشان به ایران شد.
آیه الله کاشانی در جریان نهضت
ملی ایران و ملی شدن صنعت
نفت نقش تعیین کننده ای داشت
و با حمایت های خود از دکتر
مصدق موجبات تحکیم جبهه
مردمی و ملی نهضت علیه شاه و
استعمار انگلیس را داشت و
بدلیل پاره ای حوادث و
اختلافات بین ایشان و دکتر
مصدق و برنامه ریزی
دولت های غربی و نهایتا
کودتای 28 مرداد 32 از صحنه
سیاسی ـ اجتماعی ایران خارج
و مدتها در تنهایی و عزلت
زندگی و سرانجام در تاریخ 23
اسفند ماه 1340 پس از مدتی
کسالت به رحمت ایزدی
پیوست.
(تاریخ و فرهنگ
معاصر شماره 7-6 و اختران
فروزان ری و طهران ـ محمد
شریف رازی)
3ـ سیّد مجتبی میرلوحی (نواب
صفوی) فرزند سیدجواد در سال
1303 هجری شمسی در
یک خانواده روحانی تولد
یافت.
پس از اتمام دوره
ابتدایی، وارد مدرسه صنعتی
«آلمانی ها» گردیده و همزمان به
آموختن دروس حوزه پرداخت.
در 17 آذرماه سال 1321
شمسی، اولین سخنرانی خود را
در خصوص هجوم اجانب و
تهدید بنیادهای مذهبی ایراد
کرد و تظاهراتی به سوی مجلس
براه انداخت.
با استخدام در
شرکت نفت، به تشکیل جلسات
شبانه برای کارگران و
روشنگری ایشان اقدام نمود.
در پی عزیمت به نجف اشرف،
به تحصیل پرداخت و با ملاحظه
یکی از کتابهای کسروی که در
آن به حضرت امام صادق(ع)
توهین شده بود، حکم ارتداد
نویسنده را از حاج آقا حسین
قمی گرفت و جهت ادای
تکلیف روانه وطن گردید و
گروه فدائیان اسلام را تشکیل
داد.
از جمله خدمات این گروه به
هلاکت رساندن احمد کسروی و
هژیر وزیر وقت دربار بود.
نواب صفوی با رفت و آمد به
حوزه قم با حضرت امام خمینی
آشنا شد و مجذوب اندیشه های
ایشان گردید و در تیرماه 1330
در زمان نخست وزیری مصدق
دستگیر شد.
با سرنگونی دولت
مصدق او و یارانش آزاد شدند
و نواب با انتشار اعلامیه ای
حرک مصدق را در جهت تحکیم
مبانی ظلم و برخلاف مصالح
عمومی قلمداد کرد.
بعد از 28
مرداد 1332، نقشه تطمیع نواب
صفوی توسط شاه ناکام ماند و
چند روز پس از ترور حسین
علاء نخست وزیر، وی دستگیر
و به اعدام محکوم شد.
سیّد
مجتبی نواب صفوی و یارانش،
سیّد محمد واحدی، مظفر
ذوالقدر، خلیل طهماسبی در
تاریخ 27 دی ماه 1334 توسط
مأموران ساواک به شهادت
رسیدند.
(ر.ک.
نواب صفوی
سفیر سحر، سیّد علی رضا
سیدکباری)
منبع:
کتاب
شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک صفحه 49