تاریخ سند: 2 اسفند 1337
نظر به استدعای تیمسار سپهبد باتمانقلیچ1 وزیر کشور که به وسیله جناب دکتر منوچهر اقبال2 نخستوزیر معروض افتاده است
متن سند:
تاریخ:2 /12 /1337
با تاییدات خداوند متعال
محمدرضا پهلوی شاهنشاه ایران
نظر به استدعای تیمسار سپهبد باتمانقلیچ1 وزیر کشور که به وسیله جناب دکتر منوچهر اقبال2 نخستوزیر معروض افتاده است به موجب این فرمان منصور روحانی را برای مدت سه سال به سمت مدیریت عالی سازمان آب تهران منصوب فرمودند.
تاریخ 1337
توضیحات سند:
1. نادر باتمانقلیچ در سال 1282ﻫ ش در تهران متولد شد و مدارج تحصیلى را ابتدا در تهران و سپس در دانشکده عالى افسرى در سوئیس به پایان برد. وی که از دانشگاه جنگ تهران فارغالتحصیل شده است، در مورد مدارک تحصیلیاش تردیدهای زیادی وجود دارد. در 8 شهریور 1322هنگامی که قواى شوروى و انگلیس تعداد زیادى از رجال ایران و افسران ارتش را به اتهام همکارى با آلمانها و تشکیل ستون پنجم در ایران توقیف و در اراک زندانى کردند، در بین بازداشتشدگان سرهنگ باتمانقلیچ نیز بود. وى در سال 1326 به درجه سرلشکرى ارتقا پیدا کرد و در سال 1330 به درجه سپهبدى رسید. در روز 24 مرداد ماه 1332 جلسهاى براى براندازى حکومت مصدق تشکیل شد که سرهنگ باتمانقلیچ در آن شرکت داشت، اما روز بعد، دولت در اعلامیهاى وقوع یک کودتاى نظامى در تهران و خنثى شدن آن را اعلام کرد و در همان روز عده زیادى از افسران از جمله باتمانقلیچ به اتهام مشارکت در کودتا بازداشت شدند. باتمانقلیچ پس از پیروزى انقلاب اسلامى به جرم خیانت به کشور و همکارى در کودتاى 28 مرداد 1332 به زندان محکوم شد. وى از نظامیان مشهور و مقتدر رژیم پهلوى بود که نقش مهمى در تثبیت و تحکیم آن داشت. باتمانقلیچ از افسران کاملاً مورد اعتماد آمریکائىها بود و به همین دلیل پس از کودتاى 28 مرداد 1332 به ریاست ستاد ارتش رسید. وى سه دوره رئیس هیئت نظامى ایران در سنتو بود که در یک دوره به ریاست شاخه نظامى آن منصوب شد. باتمانقلیچ مدتى نیز در کابینه اقبال وزیر کشور شد و چندى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى با درجه سپهبدى بازنشسته شد. در زمان دولت علاء که روحیات ضد بهائى در میان مردم شدت گرفته بود به دستور محمدرضا، دکتر ایادى مدتى به ایتالیا رفت و باتمانقلیچ هم حضیرۀالقدس ـ مرکز بهائیان در تهران ـ را خراب کرد. وی پس از انقلاب اسلامی به آمریکا رفت و در سال 1370 در همانجا درگذشت. ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى ، ج 1، ص 535.
2. دکتر منوچهر اقبال، فرزند حاج مقبلالسلطنه در هفتم مهرماه سال 1288 ﻫ ش در خراسان متولد شد. پدرش معروف به «اقبال التولیه» در آذرماه 1304 نمایندهی مجلس مؤسسانى شد که انتقال سلطنت از قاجار به رضاخان را تسهیل کرد. هر چند مقبلالسلطنه چهرهی درجهی اولى نبود که به حسب رعایت ظواهر، حضور او در مجلس ضرورى باشد، ولى انتخاب او شاهدى بر پیوندهایش با دستگاه رضاخان بود و بدین ترتیب خانوادهی اقبال در ردیف 40 خاندان برجسته ایران قرار گرفت.
منوچهر اقبال در سال 1305 با هزینهی شخصى عازم اروپا شد و در سال 1312 به عنوان متخصص امراض عفونى از دانشکدهی پزشکى پاریس فارغالتحصیل گردید و در همان سال با یک دختر فرانسوى ازدواج کرد. پس از بازگشت به ایران در مهرماه 1312 به خدمت سربازى رفت و در بیمارستان لشکر 8 شرق (خراسان) به کار پرداخت. در سال 1313 رضاشاه در سفرى به خراسان دچار زنبور گزیدگى شد و اقبال درد او را التیام بخشید و مورد محبت شاه قرار گرفت. پس از پایان سربازى، در سال 1314 رئیس بهدارى شهردارى مشهد شد و مدتى بعد به تهران آمد و در شهریور 1315 ریاست بخش بیمارىهاى عفونى بیمارستان رازى را به دست گرفت. وى در سال 1318 دانشیار دانشکدهی پزشکى دانشگاه تهران و سپس استاد کرسى بیمارىهاى عفونى در این دانشکده شد. ورود اقبال به صحنهی سیاست با شهریور 1320 و سقوط دیکتاتورى رضاخان مقارن بود. او در آغاز در زمرهی اطرافیان احمد قوام قرار گرفت. در دولت اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321) به معاونت وزارت بهدارى رسید و این سرآغاز مشاغل دور و دراز دولتى او بود. در شهریور 1323 در کابینهی محمد ساعد کفیل وزارت بهدارى شد و در دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر 1326) به وزارت بهدارى و وزارت پست و تلگراف رسید. در زمان ورود وزراى تودهاى به کابینهی قوام (ایرج اسکندرى، دکتر فریدون کشاورز و دکتر مرتضى یزدى)، به منظور ایجاد توازن در قبال آنان، اقبال در نقش «جناح راست» کابینه ظاهر شد و به همراه سپهبد احمد امیراحمدى (وزیر جنگ)، ذکاءالدوله (سهامالدین) و غفارى (وزیر پست و تلگراف) به اتخاذ مواضع تند علیه حزب توده و دولت خودمختار پیشهورى در آذربایجان دست زد. در این سناریو، قوام بایستی نقش «میانهرو» را ایفا مىکرد. منوچهر اقبال در دولت عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان 1327)، باوجود رقابتهایى که با وى براى تصاحب پست نخستوزیرى داشت، وزیر فرهنگ شد و به عنوان رئیس «سازمان شاهنشاهى خدمات اجتماعى» نفوذ خود را گسترده ساخت. اقبال در سمت وزیر فرهنگ دولت هژیر به اقداماتى دست زد که براى وى شهرت گستردهاى به عنوان یک «چهرهی مرتجع» به ارمغان آورد. مهمترین این اقدامات، پیگیرى تز «سیاست را از فرهنگ جدا کنید»، به منظور سیاستزدایى مدارس و دانشگاهها و مصوبه ضد مطبوعات شهریور 1327 بود. طبق این مصوبه، دولت هژیر با اعتراض شدید مطبوعات مواجه شد که به توقیف تعدادى از آنها انجامید. منوچهر اقبال در دولت دوم محمد ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) ابتدا وزیر راه و پس از مدت کوتاهى (21 آذر 1327) وزیر بهدارى و سرپرست وزارت کشور گردید و در 21 اسفند همان سال به وزارت کشور رسید.
دکتر اقبال در جریان انتخابات این دوره با وساطت دکتر هادى طاهرى (وزیر مشاور) مبلغ 500 هزار تومان رشوه دریافت داشت. در این دوران اقبال به عنوان یک چهرهی وابسته به استعمار بریتانیا و دربار شهرت یافت و اوج آن زمانى بود که وى به بهانه ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327، اجراى یک سلسله اقدامات سرکوبگرانه، از جمله توقیف و تبعید آیتالله کاشانى و انحلال برخى احزاب و توقیف جراید را به مجلس پانزدهم اعلام داشت. او در دولت رجبعلى منصور (فروردین ـ تیر 1329) نیز وزیر راه بود. با صعود رزمآرا به صدارت، اقبال به علت شهرت سوئى که پیدا کرده بود، به کابینه راه نیافت و توسط شاه به عنوان استاندار آذربایجان راهى این خطه شد. در مرداد 1329 با اعلام لیست کارمندان مشمول «بند ج» توسط دکتر محمد سجادى، رئیس هیات تصفیه، نام اقبال در این لیست به چشم مىخورد. مشمولین این لیست صلاحیت خدمت در دستگاه دولتى را نداشته و باید اخراج مىشدند. اقبال در آذربایجان ریاست دانشگاه تبریز را نیز به عهده داشت.
در دوران دولت مصدق، اقبال متصدى شغلى نبود و تنها در دانشگاه تدریس مىکرد، اما مدتى بعد، در سال 1331 عازم اروپا شد و در فرانسه به عضویت فراماسونرى درآمد و در سالهاى بعد، در رأس لژهاى تابع تشکیلات فراماسونرى فرانسه قرار گرفت. پس از کودتاى 28 مرداد 1332، منوچهر اقبال به تهران بازگشت و به دستور شاه سناتور شد و در 18 دیماه 1333 ریاست دانشگاه تهران و ریاست دانشکدهی پزشکى را به دست گرفت و در 12 خرداد 1335 وزیر دربار گردید. اوج موفقیت اقبال از همان زمان آغاز شد و رقابت شدید و کینه توزانهاى میان او و اسدالله علم درگرفت.
اقبال در این دوران عالیترین روابط را با محمدرضا و اشرف پهلوى داشت و مىکوشید تا از خود چهرهای کاملاً خاضع و تابع نشان دهد. دختر بزرگ اقبال، مریم اقبال، پس از جدایى از محمودرضا پهلوى، عروس اشرف (همسر شهریار شفیق) شد و در نتیجهی این روابط بود که وى در شمار دوستان نزدیک اشرف درآمد و در 15 فروردین 1336 به نخستوزیرى رسید.
دولت اقبال به سرعت به عنوان یک دولت مطیع شاه و وابسته به بریتانیا شهرت یافت و به تدریج نارضایتى مقامات آمریکایى از آن مشاهده شد و این عدم رضایت در نیمهی دوم سال 1336 به اوج خود رسید. دولت وى پس از 3 سال و 4 ماه مقابله با دشوارترین تنشهاى سیاسى در شهریور 1339 سقوط کرد و مدت کوتاهى بعد، در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران، رهبر حزب ملیون و نمایندهی مجلس بیستم ـ در ساختمان دانشکدهی پزشکى دانشگاه تهران مورد حمله و توهین «دانشجویان» قرار گرفت و اتومبیل وى به آتش کشیده شد. منوچهر اقبال در آبان ماه سال 1342 توسط شاه به عنوان مدیرعامل «شرکت ملى نفت ایران» منصوب شد و در خردادماه 1343 نام وى در زمرهی مؤسسین لژ «خورشید تابان» و رئیس هیأت مدیرهی این لژ قرار گرفت. او تا آخر عمر در سمت مدیرعامل شرکت نفت باقى ماند، اما عملاً در سیاست جارى کشور نقشى نداشت و حتى در امور سیاسى مربوط به نفت و اوپک هم که جمشید آموزگار تحت نظر مستقیم شاه آن را اداره مىکرد، مورد مشورت قرار نمىگرفت. در واپسین دوران زندگى اقبال، تحقیر مداوم و توطئههاى آشکار و نهان اسدالله علم علیه او تداوم یافت و مقابلهها و ابراز حسادتهاى اقبال، وى را در موضعى مطرود و حقیر در نزد شاه قرار داد. دکتر منوچهر اقبال در 4 آذرماه سال 1356 درگذشت.
ر.ک: رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، دکتر منوچهر اقبال، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379.
منبع:
کتاب
منصور روحانی به روایت اسناد ساواک صفحه 13
