تاریخ سند: 3 شهریور 1332
پس از اعلام جمهوریت قرار بود دکتر فاطمی معاون رئیس جمهور شود به دستور فاطمی این مسافر اصفهانی بایستی کار شاه را در شمال یکسره می کرد چرا دکتر فاطمی نام سرلشگر زاهدی1 را در تغییر رژیم عنوان کرد ما پرده را کنار می زنیم و دکتر فاطمی خائن را رسوا می کنیم چگونه به دستور و نقشه دکتر حسین فاطمی معاون نخست وزیر برای ایجاد جمهوریت می خواستند شاه را ترور کنند
متن سند:
سال پنجم شماره 101
تعظیم به ملت ایران
هفته گذشته یک بار
دیگر ثابت کرد که وقتی پای
استقلال و تمامیت کشور در
میان است از همه چیز و همه
کس خود می گذرد و برای
حفظ اتحاد و یکپارچگی
کشور تا پای جان پیش
می رود.
وضعی که در هفته گذشته
برای کشور ما پیش آمد، بار
دیگر قدرت ملی ما را
آشکار ساخت و تاریخ
پرافتخار شش هزارساله ما
را از نابودی و اضمحلال
رهایی بخشید.
آنها که تصور می کردند وقتی همه قوای ظاهری را در دست دارند حاکم بلاشرط
این آب و خاک هستند و کسانی که خیال داشتند روی حساب و اغراض شخصی
به کمک یک عده جوان ساده لوح که فریب تبلیغات ظاهر بیگانه پرستان را
خورده اند مملکت ما را در بست در اختیار خارجی بگذارند، زود خیال خام را از
سر خود بدر کردند.
کسانی که ملت را هیچوقت بحساب نمی آوردند و بنام ملت و به حساب آنها انواع
پلیدیها و کارهای خلاف قانون انجام می دادند خیلی زود و به موقع درک کردند.
یکی را برای همیشه و همه را برای یک روز می توان فریفت اما همه را برای
همیشه نمی توان گول زد و بازی داد.
دولت گذشته که با قیام ملت روی کار آمده بود، در اواخر دوره حکومت خود
ملت را فراموش کرد و تنها فکری که نداشت فکر ملت بود.
برخلاف فکر و نظر ملت کثیف ترین و بدنام ترین و خائن ترین فرد جامعه را به
بزرگترین مقامات رسانید و سیاست خارجی کشور را بدست کسی سپرد که نه
افراد کشور و نه مردم خارج
هیچکدام کمترین آبرویی
برای او قائل نبودند.
حکومت حاضر هم که بر اثر
قیام رشیدانه مردم ایران بر
سر کار آمده است.
قبل از هر
چیز باید به فکر همین مردم
که در این مدت حتی توانایی
اقتصادی تهیه یک وعده
غذای کامل را از دست
داده اند باشد، برای بیچارگی
و درماندگی آنها چاره ای
اندیشید و آسایش و
رفاه شان را سرلوحه
کارهای خود قرار دهد.
آنچه که مردم پابرهنه و
گرسنه تهران در قیام 28 مرداد از خود نشان دادند یک بار دیگر مسلم ساخت که
هر کس با ملت و به فکر ملت نباشد هر چه قدر هم دژ مستحکم و تسخیر
ناپذیری از فولاد و آتش به دور خود بکشد، بالاخره در مقابل قدرت ملت از
موری هم ضعیف تر است و انواع توپ و تانک و مسلسل وقتی که خون ملتی
بجوش می آید و خشم او بالا می گیرد در مقابل مردم جز اسباب بازی کودکانه ای
بیش نیستند...
قیام 28 مرداد نشان داد هر کس داعیه حکومت و خیال فرمانروایی دارد، باید
فقط به ملت و قدرت ملی تکیه کند و تنها از منبع لایزال این قدرت الهام گیرد...
این تنها قیام ملت ایران نیست که می تواند سرمشق بسیار عبرت انگیز برای همه
دولتها باشد، در طول تاریخ هر وقت ملتی غضبناک شده و برای رهایی از قید
حکومت اکثریت مردمی که از برکت وجود او صاحب اسم و رسم و عنوان و
تملک گردیده اند، قیام کرده است، هیچ نیرنگ و خدعه ای و هیچ زور و قدرتی در
مقابل نیروی عظیم و شگرف ملی نتوانسته کاری از پیش بردارد و مقاومتی از
خود نشان دهد...
اما سهم ملت ایران در این یکی دو سال اخیر برای تجربه ای که آیندگان از قدرت
کوه آسای ملی خواهند داشت، خیلی بیشتر و بالاتر از دیگر ملتها است.
ما در اینجا ـ با کمال افتخار ـ در مقابل نیروی ملت ایران که با قیام دلیرانه و
میهن پرستانه خود همیشه بر حکومت های زور و قلدری فائق آمده و بساط
فرعونی آنها را درهم نوردیده است سر تعظیم فرود می آوریم و از خداوند متعال
مسئلت داریم که این قدرت ملی را هر روز تواناتر و استوارتر برای انهدام
قدرت های غیرقانونی و ظاهری آماده نگاه دارد...
درست دو سال پیش در چنین روزهایی بود که دکتر حسین فاطمی معاون وقت
نخست وزیر جلساتی با حضور عده ای از روزنامه نگاران موافق دولت و یکی از
نمایندگان جبهه ملی تشکیل می داد.
منظور از تشکیل این جلسات که هفته ای یک بار روزهای سه شنبه در منزل دکتر
فاطمی از ساعت 8 تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت، بطوری که حسین فاطمی در
هفته های اول چنین وانمود کرده بود که یک هم آهنگی و هم فکری میان جراید
بوجود آید و مشترکا از نهضت ملی دفاع شود.
من و چند نفر از روزنامه نگاران
نیز به تصور اینکه دکتر فاطمی اندیشه ای جز رعایت مصالح کشور و هم آهنگی و
اتفاق نظر جراید ندارد در این جلسات شرکت جسته بودیم و چنین قرار شده بود
که علاوه بر شرکت در جلسات هفتگی هر روز از ساعت یک و نیم بعدازظهر به
بعد مدیران جراید جدا جدا نامبرده را در نخست وزیری ملاقات و اخبار
مخصوصی که می بایست در جراید منتشر و میان مردم پخش شود به آنها گفته
شود.
در شهریور 1330 شاه به شمال مسافرت کرده بود و در همین هنگام بود که
جلسات منزل دکتر فاطمی تشکیل می شد.
طبق نقشه این عنصر پلید که بعدا توسط من در مجله فردوسی افشاء گردید قرار
بود در یک روز معین از یک طرف شاه را که به مازندران رفته بوسیله دست
جنایت کاری که می بایستی از اصفهان اجیر شده و برای ترور شاه به مازندران
برود یکسره نموده و از طرف دیگر در همان روز لیدر اقلیت وقت مجلس 16 را
در داخل مجلس به قتل برسانند و با ایجاد یک حالت رعب و وحشت بلافاصله
چند نفر از گردانندگان مؤثر وقت مملکت و درباریان را دستگیر و رژیم جمهوری
را اعلام نماید.
در جلسه ماقبل آخر دکتر فاطمی به یکی از روزنامه نگارانی که از دوستان
صمیمی من بود و در آن جلسات کذائی شرکت داشت گفته بود.
جهانبانوئی از دوستان صمیمی شاهپور علیرضا بوده و چون تا حدی به نقشه ما
وارد شده ممکن است با افشای اسرار ما نقشه را به هم زده و همه ما را دچار
زحمت نماید، به همین جهت در جلسه بعد بدون تکذیب گفته های قبلی خود نام
گردانندگان بعدی رژیم جمهوری را تغییر داده و مثلاً تو آقای کریم پور (مقصود
کریم پور شیرازی مدیر شورش است) از من (دکتر فاطمی) سؤال کن آیا موضوع
معاونت رئیس جمهور حل شده است؟
من هم بدون مقدمه جواب خواهم داد آری با سرلشگر زاهدی حل شده است.
برای اینکه خوانندگان عزیز بیشتر به توطئه و نقشه شیطانی و ایران برباد ده عنصر
خائنی مثل دکتر فاطمی پی برند کافی است که بگوییم منظور از بردن اسم
سرلشکر زاهدی در آن جلسه این بوده که اگر من خواستم موضوع را در اختیار
افکار عمومی گذاشته و از توطئه شوم آنها پرده بردارم (که همین کار را کردم)
چون نام سرلشکر زاهدی که به وطن پرستی و شاهدوستی معروفیت دارد به میان
می آید مردم و دربار و بی اساس بودن نوشته من پی برده و بدینوسیله افکار
عمومی گذاشته و از توطئه تغییر رژیم منحرف شود، غافل از اینکه من بنا به
وظیفه وطن پرستی و حفظ اساس مشروطیت که تا پای جان و هستی خود تا سر
حد امکان دفاع خواهم نمود، بلافاصله پس از پی بردن به نقشه شوم تغییر رژیم
همین جریان را کماهوحقه در معرض افکار عمومی قرار دادم و مردم خودشان
خادم و خائن را تشخیص داده سرلشگر زاهدی را از توطئه جمهوری کنار
گذاشتند و نسبت به دکتر فاطمی یک هشیار باش اعلام شد و گلوله ای که عبد
خدائی این فرزند رشید اسلام و ایران بر قلب حسین فاطمی شلیک نموده
بی تردید اثر انتشار مقاله مهم مجله فردوسی1 بود که مشت فاطمی خائن
لامذهب را باز نمود.
انتشار مقاله مزبور و افشای توطئه ای که برای تغییر رژیم و
محو استقلال و حاکمیت مملکت ترتیب داده شده بود در تهران مثل توپ صدا کرد و
مردم برای اولین بار بوسیله مجله فردوسی از ماهیت پلید حسین فاطمی این
عنصر مشکوک و بدسابقه مطلع شدند و همین امر نیز یکی از موجبات تعویق
اجرای این فکر از طرف دکتر فاطمی و دارودسته اش گردید.
به خاطر باید آورد که در آن هنگام دکتر فاطمی و همراهان و همکارانش در اوج
قدرت بودند و با منتهای شدت حکومت کرده و هر ندای مخالفی را در گلو خفه
می ساختند.
هر کس اعمال آنها را انتقاد می کرد و به خاطر حفظ مصالح مملکت که دستخوش
هوی و هوس و اغراض خصوصی آنها شده بود پرده از نقشه های شومشان
برمی داشت فورا یک مارک اجنبی پرست و مزدوری بر پیشانیش می چسباندند
و انواع تضییقات و مشکلات را برایش فراهم نموده و عرصه را چنان بر او تنگ
می کردند که ناچار می شد ناگزیر دم فرو کشد و حتی در زندگی خصوصی و
شخصی نیز بزرگترین ناراحتی ها و محرومیت ها را تحمل کند.
در آن روز سخت و بحرانی و در آن دقایق حساس که جان من و خانواده ام از
طرف مزدوران فاطمی خائن در خطر بود تنها کسی که حاضر شد مرا در خانه
خود پناه دهد و با کمال جوانمردی و شهامت از من پذیرایی نماید میراشرافی بود.
میراشرافی2 همین مردی که چند ورق پاره مزدور به او نسبت های ناروایی
می دادند از یک فدایی وطن مدت یک هفته با کمال احترام و صمیمیت پذیرایی
کرد و هر ساعت خود و فرزند و پدر بزرگوارش مرا دلداری داده و می گفتند
جهانبانوئی ما مغز کسی را پریشان می کنیم که خیال تعرض نسبت به تو داشته باشد.
پس از یک هفته از منزل میراشرافی به مجلس شورای ملی پناهنده و مدت یک
ماه در آنجا متحصن شدم و باز هم سرباز رشید دیگر یعنی سرلشگر مزینی رئیس
شهربانی وقت به من تأمین داد و گفت از مجلس خارج شو و مطمئن باش به تو
آسیبی نخواهد رسید.
بدین ترتیب من از تحصن خارج شدم ولی بر اثر تضییقاتی که مزدوران فاطمی
برایم فراهم کرده بودند مجله فردوسی به حکم اجبار به حال تعطیل درآمد و
بزرگترین لطمه به من و کارکنان آن وارد آمد.
حسین فاطمی در مبارزه ناجوانمردانه با من به این هم اکتفا نکرد و به مزدوران و
پادوهای خود دستور داد همه جا علیه من کارشکنی نموده و موانع و اشکالات
سر را هم بوجود بیاورند و کاری کنند که هرگز نتوانم یکبار دیگر کمر راست کرده
و به انتشار مجله فردوسی و افشای نقشه های شوم او و مبارزه با عناصر فاسد و
شخصیتهای مغرض و پلید موفق بشوم.
در این مدت دو سال که مجله فردوسی منتشر نمی شد حسین فاطمی به حدی
عرصه را بر من تنگ کرد که اساس زندگانیم از هم پاشید و مبالغ هنگفتی متضرر
و مقروض شدم.
البته از این بابت ناراضی و ناراحت و از مبارزه ای که در پیش
گرفته بودم و ادامه دادم پشیمان نیستم زیرا همه ما باید برای مملکت و برای تعالی
و ترقی ایران و حفظ این آب و خاک و تأمین استقلال و تمامیت وطن عزیز
بکوشیم و فداکاری و جانبازی کنیم و از نقشه های شومی که بدست عمال مزدور
اجانب مانند دکتر فاطمی و نظایر او مطرح می شود جلوگیری نماییم.
خوشبختانه جریان اخیر ماهیت این عناصر مفسده جو و طماع و خائن را بر
عموم روشن کرد و در کمال وضوح نشان داد که چگونه دکتر فاطمی ها
می خواستند با نقشه های خائنانه خود مملکت را به خاک و خون کشانیده و
استقلال و حاکمیت میهن ما را که شش هزار سال تاریخ پشت سر خود دارد به
اجانب بفروشند و با تبلیغات و هوچی گیری های تو خالی مردم را فریب بدهند.
ما تمام این جریانات را پیش بینی کرده و دو سال قبل در شماره 93 مجله
فردوسی مورخ 24 شهریور 1330 که عین پشت جلد آن در صفحه اول همین
شماره نقل و گراور شده است و توطئه ننگین دکتر فاطمی و وابستگان خیانت
پیشه اش را فاش نموده بودیم و اکنون خوشوقتیم که پیش بینی های ما عینا به
حقیقت پیوسته و مندرجات مقاله فوق الذکر که حاجت به تکرار مطالب آن نیست
جزء به جزء با وقایع حاضر و توطئه تغییر رژیم انطباق حاصل کرده است.
امیدواریم در این موقعیت حساس مردم وطن پرست ایران بیش از پیش مراقب
اوضاع بوده و به عناصر مزدور و بدسابقه ای مانند دکتر فاطمی و همدستان او
اجازه ندهند با استفاده از حسن نیت ملت، وطن عزیز را به راههایی بکشند که
سرانجام آن عبودیت و اسارت مملکت ما می باشد.
اکنون که نقشه خائنانه حسین فاطمی جاسوس نقش برآب و خیانت او به نهضت
مقدس ملت ایران مسلم شد باید هر چه زودتر حسین فاطمی را به نام خیانت به
مصالح مملکت دستگیر و محاکمه و بلافاصله اعدام نمود و از موقعیت موجود
منتهای استفاده جهت ایجاد یک تحول عمیق و اساسی در کشور بعمل آید تا
مردم را که تشنه اصلاحات و امنیت می باشند از حال نگرانی و عدم رضایت
بیرون آورده و به آینده مملکت امیدوار سازد و با تحکیم مبانی قانون اساسی
مجالی برای خودنمایی خائنین و مزدوران و بیگانه پرستان باقی نماند.
توضیحات سند:
1ـ فضل اللّه زاهدی فرزند بصیر
دیوان همدانی در 271 شمسی
در همدان تولد یافت.
در کودکی
خواندن و نوشتن را فرا گرفت.
چندی نیز در مدارس جدید به
تحصیل اشتغال ورزید و سپس
وارد مدرسه صاحب منصبی
قزاقخانه شد و دوره آنجا را در
رسته سواره نظام پایان داد و در
1293 ش به آترپاد قزاق همدان
معرفی شد و زیر دست افسران
روسی به فرا گرفتن فنون عملی
جنگی پرداخت.
پس از یکسال
خدمت به درجه سروانی رسید.
در رکاب رضاخان سوادکوهی
در جنگ با احسان اللّه خان و
میرزا کوچک خان شرکت نمود و
پس از شش سال با آنکه هنوز
جوان بود سرهنگ شد.
پس از
کودتای 1299 درجه سرتیپی
گرفت در سالهای جنگ اول
جهانی به صفوف قشون قزاق ها
پیوست مدتی افسر تیپ همدان
بود و در جریان نهضت جنگل
عامل سرکوب و در کودتای
1299 همراه رضاخان بود.
در
سال 1302 ریاست قشون
فارس و در قضیه شیخ خزعل
مأمور حل موضوع و نیز مدتی
استاندار خوزستان بود.
سال
1308 فرمانده ژاندارمری
مأمور خاموش کردن شورش
عشایر فارس شد پس از جنگ
جهانی دوم با هدایت انگلیسها
به حزب ملیون نزدیک شد بعد
از شهریور 1320 ناگهان اعلام
شد که انگلیسها سپهبد زاهدی
را دزدیده اند و او سه سال در
فلسطین ماند و سپس به ایران
بازگشت و مدتی بیکار بود تا
آنکه در مسافرت محمدرضاشاه
به کشورهای اروپائی سپهبد
رزم آرا رئیس ستاد ارتش شد.
دکتر اقبال وزیر کشور وقت
برای آنکه در مقابل رزم آرا
شخص نیرومندی تراشیده باشد
او را به سمت ریاست شهربانی
منصوب کرد.
از ابتدای
نخست وزیری دکتر مصدق
زاهدی به او نزدیک بود و در
کابینه اول مصدق به وزارت
کشور رسید ولی بعدها عشق به
مقام باعث شد که در آن زمان
خود را کاندیدای نخست وزیری
کرد و هسته مرکزی مخالفت با
دولت را تشکیل داد و سپس با
وقایع 28 مرداد بر روی کار
آمد.
در مورد نقش اساسی و
رسالت زاهدی سه مشخصه را
مطرح کرده اند.
1ـ امضاء
قرارداد نفتی با کنسرسیوم 2ـ
قتل عام و سرکوب مخالفین
سلطنت 3ـ باز کردن دست
آمریکا در ایران.
چنانچه بعضی
از مورخین معتقدند که سیا،
زاهدی را به عنوان جانشین شاه
در نظر گرفته بود.
در طرح
آمریکا قبل از روی کار آمدن
امینی، زاهدی مطرح بود.
در 17
فروردین 1334 از سوی شاه
برکنار و به سوئیس تبعید شد.
در
اردیبهشت 1337 به ایران
بازگشت.
سپس از سوی شاه به
عنوان نماینده دایمی ایران در
دفتر اروپایی سازمان ملل
مجددا عازم ژنو شد.
وی تا
پایان عمرش در آنجا ماند و در
سال 1348 درگذشت.
وی به
قول فردوست در زمان رضاخان
پست مهمی نداشت و بیشتر به
شکار ثروت و عیاشی
می پرداخت تا اینکه به دستور
انگلیسی ها رُل آمریکایی بازی
کرد و علیه مصدق کودتا کرد.
مدتی پس از کودتا مجبور به
استعفا شد و در اروپا
سفیرالسفراء گردید فرزندش
اردشیر را انگلیس ها به
آمریکایی ها معرفی کردند و
عامل آمریکایی شد (فردوست ـ
ج 1 ص 77)
(رجال عصر پهلوی، دکتر
منوچهر اقبال، مرکز بررسی
اسناد تاریخی، ص 339ـ340.
2ـ در این قسمت از مقاله
نعمت اللّه جهانبانوئی ادعا نموده
که ماهیت افرادی همچون دکتر
حسین فاطمی بوسیله مجله
فردوسی او به مردم معرفی
گردیده و با اطلاع رسانی او و
نشریه اش بوده که در عبد
خدایی تأثیر گذاشته تا دکتر
حسین فاطمی را به قتل برساند.
3ـ مهدی میر اشرافی مهدی
فرزند سیدحسین در سال 1289
در تهران متولد شد.
وی در
آغاز وارد ارتش شد و دانشکده
افسری را در 1313 به پایان
رسانید.
ولی بعدا کناره گیری
کرد و به مشاغل آزاد روی
آورد.
نام میراشرافی به عنوان
یکی از چهره های مؤثر وابسته
به اینتلیجنس سرویس، که در
حوادث سالهای 1320 - 1332
و به ویژه کودتای 25-28
مرداد 1332 نقش مخرب و
چشمگیری داشته اند، مطرح
بوده است.
او از جمله عناصر
هفت خطی بود که با سلاح
جسارت و بی پروایی توانست
از پایین ترین درجات اجتماع
خود را در جرگه رجال متنفذ و
سردمداران جای دهد.
او قبلا در
فعل وانفعالات پس از 1320
روزنامه آتش را به راه انداخت.
و نیز به دنبال فعالیتها و
تلاش های مداوم به وکالت
مجلس دست یافت.
او بعدها
روزنامه آتش را رها کرده و در
اصفهان ظاهر شد و کارخانه مهم
(تاج) را خرید.
او در جریان
کودتای 28 مرداد جماعتی از
اوباش و اراذل را به راه انداخت
و نخستین کسی بود که پس از
اشغال فرستنده رادیویی تهران
با عربده کشی و نعره های
گوش خراش، به دکتر مصدق و
سران نهضت ملی حمله کرد.
میراشرافی در مهرماه 1357
تقاضای تجدید امتیاز روزنامه
آتش را کرد و ساواک در تاریخ
27 /7 /1357 با این تقاضا
موافقت نمود.
ظاهرا او قصد
داشت که مانند برخی دیگر از
فعالین سیاسی دهه های پیشین،
با هدایت کانونهای توطئه، وارد
گود حوادث انقلاب شود.
میراشرافی با پیروزی انقلاب
دستگیر و در دادگاه انقلاب
اسلامی اصفهان به طور علنی و
با حضور صدها شاکی
خصوصی، محاکمه و اعدام
گردید.
(ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،
جلد 2)
(بازیگران سیاسی عصر
رضاشاهی و محمدرضاشاهی،
ناصر نجمی)
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - مجله فردوسی به روایت اسناد ساواک صفحه 1