تاریخ سند: 30 خرداد 1322
گزارش
مأمور ویژه گزارش میدهد از ساعت ۸ صبح روز گذشته عدهای در حدود بیست نفر برای حفاظت منزل کاشانی در آنجا حضور داشتند
متن سند:
تاریخ: 30 /3 /1322
گزارش
مأمور ویژه گزارش میدهد از ساعت ۸ صبح روز گذشته عدهای در حدود بیست نفر برای حفاظت منزل کاشانی در آنجا حضور داشتند، چند نفر را جهت کسب اطلاع به میدان بهارستان اعزام و بقیه افراد در آن محل مانده و تا ساعت ۱۳ مشغول صحبتهای متفرقه بودند، از جمله اظهار میکردند دولت در حال فعلی در مجلس شورای ملی اکثریت ندارد اگر قرار شد استیضاح شود و یا اینکه رأی اعتماد بخواهد فعلاً زمینهای ندارد و ساقط میگردد. نمایندگان نهضت ملی به دست و پا افتادهاند و حتی مایلند که مجلس منحل شود و چنانچه انحلال مجلس صورت عمل به خود نگرفت تصمیم دارند از نمایندگی استعفا داده و مجلس به خودی خود منحل شود که برای دولت مزاحمی نباشد.
در این مدت کاشانی در منزل نبود و ساعت ۱۳ حاضرین از منزل مشارالیه خارج شدند. ساعت ۱۹ در مجمع مجاهدین اسلام عدهای حاضر شده و قرار بود که در آنجا سخنرانی بشود ولی نظر به اینکه مبادا مخالفین (طرفداران دولت) حمله کنند، از سخنرانی در مجمع، صرفنظر و فقط صادق بهداد(1) قدری از دولت تنقید و گفت دولتیها از اینکه مبادا افراد چپی داخل جمعیت آنها شود و در انظار عمومی مورد تنفر واقع گردند، با تماس قبلی با کارگران تودهای صف آنها را از خود جدا نمودند ولی مردم بیدار هستند و میدانند چه نقشههایی در کار است و دولتیها در صددند به کمک تودهایها آشوبی بدتر از سیام تیرماه برپا کنند. نامبرده اضافه کرد افراد مجمع، فعلاً فقط وظیفه دارند که در خارج مشغول تبلیغات شده و مردم را علیه این حکومت تبلیغ کنند. کارگران تا میتوانند باید در کارخانجات کارگران را تحریک نمایند. ما تاکنون از اعتصابات جلوگیری میکردیم ولی حالا تا میتوانید از تحریک کارگران علیه حکومت و دستگاه او خودداری نکنید. ساعت ۲۲ حاضرین متفرق شدند.
توضیحات سند:
١- محمدصادق بهداد: فرزند باقر، در سال ۱۲۹۵ ﻫ ش در مشهد متولد شد. دارای لیسانس حقوق و وکیل دادگستری و مدیر روزنامه جهان بوده است. همچنین نامبرده موسس کلوپ مصدق (وابسته به جبهه ملی) در مشهد در سال ۱۳۳۱ بوده و بازرس دولت در هیأتمدیره بیمه در زمان دکتر مصدق شد، بهداد در آن موقع از طرفداران دکتر مصدق بوده.
پروندههای انفرادی ساواک
منبع:
کتاب
روحانی مبارز / آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد دوم صفحه 581