تاریخ سند: 19 آذر 1347
موضوع: اظهارات سیدعبدالرسول حجازی
متن سند:
[شماره:] 84553 /316
به: ریاست شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات)
از: ساواک
نامبرده بالا در روز 7 /9 در مسجد جامع بازار تهران به منبر رفت و ضمن سخنرانی پیرامون دستورات خداوند و رسول اکرم (ص) اظهار داشت پیغمبر در جنگ دستور داده بود که به پیرزنها و بچهها و پیرمردها حتی[به] درختان آسیب نرسانند تا حق کسی ضایع نشود ولی میبینید که ما مردم چه قدر در حق یکدیگر ظلم میکنیم همه میگویند ناصرالدین شاه1 خوب آدمی بود ولی من میگویم مرد بدی بود چون دستور داد به صورت سیدجمالالدین اسدآبادی2 آب دهان انداختند و او را تا بصره پیاده فرستادند و به او نسبت بهاییت دادند.
او نامهای برای حکیم سبزوار نوشت و او را احضار نمود ولی حکیم برای او نوشت زمانی که علماء به دستبوسی شاهان بیایند همه علماء فاسدند ولی اگر شاه به دستبوس علماء بیاید هم برای شاه نیکوست و هم علماء دیندار میباشند.
در راه اسلام فداکاری باید کرد.
نمیخواستم بگویم ولی پیش آمد فکر کنید چه قدر از طلاب ما [را] بردند و عدهای از آنها را به نقاط نامعلومی بردند حضرت علی خود را برای جنگ با شخص کافر آماده کرد هنگام جنگ علی شمشیر خود را به کافر داد و خود بدون شمشیر جنگ نمود و کافر را به دین اسلام آورد این سخنرانی در ساعت 1415 پایان یافت عده شرکتکننده در حدود 400 نفر بودند ضمناً یادشده در مسجد نو واقع در خیابان سیروس کوچه حمام گلشن نیز سخنرانی مینماید.
ملاحظات.
جهت استحضار و هرگونه اقدام مقتضی.
محترماً در صورت تصویب ارسال شود.
صالحی 16 /9 /47
ارسال شود.
18 /9 /47 ازغندی 16 /9
توضیحات سند:
1.
ناصرالدین شاه قاجار مکنی به ابوالمظفر: در تاریخ ششم صفر 1247 ﻫ .
ق در تبریز متولد شد و چهارمین شاه سلسله قاجار و پسر محمدشاه بود.
در 1263 ﻫ .
ق به فرمان پدر، به آذربایجان شتافت و در آنجا زمام حکومت را به دست گرفت.
هنگام وفات پدر، در آذربایجان به سلطنت نشست (14 شوال 1264 ﻫ .
ق) و سپس به اهتمام میرزاتقیخان امیرکبیر به تهران آمد و زمام امور را به دست گرفت.
مقارن آغاز سلطنت او، در اکثر ولایات اغتشاش بود و اهالی کرمانشاه و بروجرد و یزد و کرمان بر عمال و حکام حاجی میرزا آقاسی [صدراعظم محمدشاه] شوریده بودند.
مهمتر از همه، خروج اهالی فارس بر حسینخان نظامالدوله و همچنین فتنۀ سالار در خراسان بود.
بابیه نیز مقارن اوایل سلطنت او در مازندران و زنجان و فارس شورش به راه انداخته بودند.
ناصرالدین شاه به اهتمام و تدبیر میرزاتقی خان امیرنظام که لقب امیرکبیر هم یافته بود، به دفع سرکشان و رفع اغتشاشات پرداخت.
فتنۀ سالار را به دست شاهزاده سلطانمراد میرزا (بعداً حسامالسلطنه) فرود نشاند، و باب را در تبریز کشته، بابیه را منکوب کرد.
اما چندی بعد امیرکبیر را معزول کرده وزارت خود را به میرزا آقاخان نوری داد و امیرکبیر را در تبعیدگاه فین کاشان به دست علیخان حاجبالدوله به قتل رسانید (1268 ﻫ .
ق) بعد از آن لشکر وی خان خیوه را که به خراسان تاخته بود، در حدود سرخس شکست داده، مقتول کردند (1271 ﻫ .
ق) چندی بعد هرات را به وسیلۀ سلطانمراد میرزا حسامالسلطنه فتح کرد (1272 ﻫ ق)، اما به سبب مخالفت انگلیسها و وارد شدن کشتیهای آنها به بندر بوشهر، از آن شهر صرفنظر کرد و به موجب عهدنامۀ پاریس، متعهد شد استقلال افغانستان را به رسمیت بشناسد و در اختلاف بین دولتین به دولت انگلستان رجوع کند (1273 ﻫ ق).
چندی بعد از آن ناصرالدین شاه میرزآقاخان را معزول کرد (1275 ﻫ ق).
سال بعد لشکر او در مرو از ترکمانان شکست خورد، و دولت روس به طمع تصرف آن ناحیه افتاد، و عاقبت به مقصود رسید.
در سال 1287 ﻫ .
ق ناصرالدین شاه به عتبات سفر کرد و در سال بعد، میرزاحسین خان مشیرالدوله (سپهسالار) را به صدارت اعظم، برگزید.
در 1295 ﻫ .
ق به اروپا رفت و شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله را نیابت سلطنت داد.
بعد از آن، یک بار به سال 1290 ﻫ .
ق همراه سپهسالار و بار سوم در 1306 ﻫ .
ق همراه امینالسلطان صدراعظم، به اروپا سفر کرد و البته بهانۀ این مسافرتها حصول آشنایی با دول خارجه و سلاطین اروپا بود.
اما از این سفرها هیچ طرفی نسبت و در صدد اصلاح احوال مملکت برنیامد.
در 1309 ﻫ .
ق با مقاومت مردم و علما در قضیۀ امتیاز تنباکو برخورد و آن امتیاز ناچار لغو شد.
ناصرالدین شاه در 17 ذیعقدۀ 1313 ﻫ .
ق در حضرت عبدالعظیم(ع)، با تیر طپانچۀ میرزارضای کرمانی مقتول و در همانجا مدفون شد و بعد از او نوبت سلطنت به پسرش، مظفرالدین شاه قاجار، رسید.
ناصرالدین شاه قریحۀ هنری داشت و از ذوق شعر و نقاشی بهرهمند بود.
(دایرۀالمعارف فارسی، غلامحسین مصاحب، جلد دوم، صفحه 2992، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوم، سال 1381)
2.
سیدجمالالدین اسدآبادی: در شعبان 1245 ﻫ .
ق در روستای اسدآباد از توابع همدان به دنیا آمد.
خانه محل تولد او هنوز موجود است و عموزادگان و دیگر بستگان معاصر او، آنها که اکنون در اسدآباد به سر میبرند، آنان را میشناسند.
مادر جمالالدین «سکینه بیگم» دختر میر شرفالدین حسینی قاضی است.
وی به دست پدرش از پرورش نیکویی برخوردار شد.
پدرش به فرهیختن او پرداخت و خود مبانی و مقدمات را به او آموخت.
از همان هنگام نشانههای نبوغ در او هویدا بود، از هوش سرشار و تیزبینی، ژرفنگری و کنجکاوی برخوردار بود، آنچه که از همان نخست نشانگر دستاوردهای واپسینش بودند.
وی حافظهای شگفتانگیز داشت که از عوامل اصلی پیشرفتش بود.
سیدجمال در سال 1264 ﻫ ق با پدرش به قزوین رفت آنها دو سال در قزوین ماندند و در آنجا باز پدرش او را آموزش داد و با اشتیاق فراوانی در کار آموزش او میکوشید.
در اوایل 1266 با پدرش به تهران رفت و به خانه حاکم اسدآباد در محله سنگلج وارد شدند آنگاه جمالالدین به خدمت علامه سیدصادق سنگلجی مشرف شد و از محضر او استفاده کرد و همو بود که لباس روحانیت را به سیدجمالالدین پوشاند و عمامه بر سرش نهاد.
سید جمال پس از چند ماه به عراق مهاجرت کرد.
در هنگام ورود به نجف با مرجع آن روز شیعیان، شیخ مرتضی انصاری دیدار کردند.
او چهار سال در نجف ماند و در آن مدت علوم اسلامی را آموخت و فقه و اصول و حدیث و تفسیر و کلام و هیئت را نزد استادان زبردست این علوم تلمذ کرد.
وی با هوش سرشار و حافظه نیرومندش توانست در همین مدت کم به پایه بزرگان این رشتهها برسد و نامآور شود و آنگاه که سید هنوز نوجوانی بیش نبود، در محافل علمی نجف درخشید.
سیدجمالالدین در سال 1270 ﻫ .
ق به هند مسافرت کرد و سپس کشورهای جهان اسلام و اغلب کشورهای اروپای غربی را مورد بازدید قرار داد.
شاید بتوان گفت حضور وی در مصر مهمترین دوره از حیات وی به شمار میآید زیرا استقبال گرم حلقههای روشنفکرانه از او باعث شد که سید جمال مدت بیشتری در مصر بماند، در آنجا اندیشههای جدید خود را منتشر کرد و شیخ محمد عبده را تحت تأثیر قرار داد و به خود جذب کرد و بسیار کوشید تا جوانان مصری را از خطرهای تسلط خارجی آگاه سازد.
ولی سرانجام عقاید مترقیانۀ مذهبی او، متکلمان محافظهکار و به ویژه دشمنان سیاسی او از جمله بریتانیا را رنجاند و نتیجتاً در سال 1297 ﻫ .
ق از مصر اخراج شد.
سید جمال بعدها با همکاری شیخ محمد عبده در پاریس مجلۀ هفتگی «العروۀالوثقی» را انتشار داد که هدف از آن شورانیدن مسلمانان بر ضد استثمار غربی بود.
در خلال این سفرها با اخلاق، فرهنگ و خوی بسیاری از ملتها آشنا شد و با شمار فراوانی از پادشاهان و وزیران و بزرگان، امیران، مردان دانش و سیاست و...
هم سخن شده و به بحث و روشنگری آنان پرداخت.
در هر سرزمینی فرود میآمد، انقلابی فکری پدید میآورد.
و حکام و صاحبمنصبان و روحانیون وابسته به آنان، تحمل شنیدن اندیشههای اصلاحگرایانه و وحدتآفرین وی را نمیداشتند.
علیرغم دعوت ناصرالدین شاه از وی و تقربی که به دربار پیدا میکند نهایتاً در مقابله با اندیشههای وی مجبور میشود در سال 1309 ﻫ .
ق وی را از ایران اخراج کند.
نامۀ سیدجمالالدین به میرزای شیرازی و تشویق و ترغیب ایشان به مخالفت و صدور فتوای تاریخی تحریم تنباکو از جمله اسناد پرارزش تاریخی است که نمایانگر اندیشه عمیق و جامعنگر این بیدارگر جهان اسلام میباشد.
سیدجمالالدین، زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی، ترکی، فرانسه، را خوب میدانست و در خلال این گشت و گذرها، آوازهگر دعوت اسلامی و بیدارکننده ملتها به شمار میرفت.
در سال 1310ﻫ .
ق بنا به دعوت سلطان عبدالحمید به استانبول رفت و سلطان به ظاهر او را بزرگداشت و مقام والای داد.
سلطان در پی یکپارچگی کشورهای اسلامی، از اندیشههای درست و به جای سید بهره میبرد تا آن که در شوال سال 1314ﻫ .
ق به شهادت رسید و در همانجا، در گورستان ویژه دانشمندان و اولیا (شیخلر مزار لعنی) به خاک سپرده شد.
درباره علت مرگ سید اختلاف است.
گروهی میگویند او بر اثر زهری که در قهوهاش ریختند کشته شد و برخی میگویند در اثر سرطان فک درگذشت و این مرض ناشی از مادهای سمی بود که در لبش تزریق شد که حالتی مانند سرطان را در او پدید آورد.
گروهی سلطان عبدالحمید را متهم میکنند که پزشک معالج خود را بر آن داشت که شاهرگش را بزند و گروهی هم گفتهاند که او به مرگ طبیعی درگذشت.
(به نقل از طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی) جهت اطلاع از زوایای برجسته سیاسی، دینی و بیدارگری سیدجمالالدین اسدآبادی و اثرات فکری عمیقی که در جهان اسلام پدید آورد به کتابهای زیر مراجعه نمایید: 1ـ بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمی 2ـ جلد اول نشریه تاریخ و فرهنگ معاصر (ویژه سیدجمالالدین اسدآبادی)، به تاریخ مهر ماه 1370.
3ـ تاریخ نهضتهای دینی ـ سیاسی معاصر، دکتر علیاصغر حلبی ، تهران، 1374.
4ـ سیدجمالالدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی، صدر واثقی، انتشارات پیام، سال 1356.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 103