تاریخ سند: 5 تیر 1330
در لیله ۳1/۳/۳0 ساعت ۸:۳۰ شب در تجریش در منزل آقای جمارانی مدیر و سردفتر شمیران جلسه هفتگی برپا شد.
متن سند:
تاریخ: 5 /4 /1330
در لیله ۳1/۳/۳0 ساعت ۸:۳۰ شب در تجریش در منزل آقای جمارانی مدیر و سردفتر شمیران جلسه هفتگی برپا شد. بنده هم به اتفاق غیرنظامی رسول باقرزاده به آنجا رفته مشاهده نمودم به محض وارد شدن به حیاط نسبتاً بزرگ، طرف راست یک اتاق بزرگی است با فرش مفروش شده بود. درست ساعت ۹ شب بود که آقایان دکتر بقائی و سپهبدی و سید شمسالدین قناتآبادی و فرزند ارشد آیتالله کاشانی وارد شدند به ایشان قهوه و به ما چای آورده شد. جمعیت در حدود ۳۳ نفر میشد و غیر از اینها کسانی که اسم و شهرتشان را میشناسم شناخته نگردید. ابتدا آقای بقائی در موضوع در خبر دروغ رادیو لندن که امروز در رادیو پخش کرده بود، [صحبت کرد و گفت:] اولی مبنی بر این که امروز عصر، مجلس شورای ملی تشکیل و نسبت به دولت مصدق رأی اعتماد داده نشد، اصلا دروغ [است] و حال اینکه عصر (دو ساعت قبل) به ایشان به کوری دشمنان با اکثریت رأی داده شد.(۱) دومی اینکه صراحتاً اظهار داشت که قرار است امروز عصر میتینگ باشکوهی در میدان بهارستان بر علیه نفت جنوب ترتیب اثر داده خواهد شد که مأمورین پلیس قادر نخواهند شد انتظامات را برقرار نمایند. بعد ناطق گفت اینها میخواهند با سیاست تملقآمیز ما را فریب دهند. بعد سید شمسالدین قناتآبادی راجع به آزاد شدن خلیل طهماسبی قاتل رزمآرا سخن گفت و اظهار داشت اجازه دهند چیزی بنویسم همهمان امضا کنیم و فردا بنده برده، به دست جناب آقای نخستوزیر بدهم بلکه خلیل طهماسبی آزاد شود. همه رأی دادند بنده هم با علامت، زیر صفحه مزبور را امضا کردم. بعد آقای مدیر سردفتر راجع به آنهائی که نامه تهدیدآمیز بر علیه دکتر فاطمی مدیر روزنامه باختر امروز معاون پارلمانی و سیاسی نخستوزیر مینویسند، مطرح کرد [و] تصویب شد، در خانه به طور محرمانه در اتاق مجاور که رسول باقرزاده هم جزو و در جرگه آنها بود مدت یک ساعت صحبت نمودند که بنده با اطلاع شدم. جلسه مقارن ساعت ۱۰:۳۰ شب پایان، و عده[ای] به شهر مراجعت نمودند.
توضیحات سند:
۱- در روز ۳۰ خردادماه ۱۳۳۰، دکتر مصدق در مجلس در نطقی، درباره پایان کار خلع ید و قطع گفتوگو با نمایندگان انگلستان را به نمایندگان مجلس گزارش داد و تقاضای رأی اعتماد نمود. از ۹۲ نفر وکیل حاضر در جلسه ۹۱ نفر رأی دادند.
منبع:
کتاب
روحانی مبارز / آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد اول صفحه 426