صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اظهارات سید عبدالرضا حجازی

تاریخ سند: 3 دی 1346


موضوع: اظهارات سید عبدالرضا حجازی


متن سند:

به: دفتر ویژه اطلاعات شماره: 2871 از: اداره اطلاعات طبق اطلاع واصله از تهران، ساعت 1300 روز 2 /10 /46 آقای سید عبدالرضا حجازی واعظ در مسجد ارک با حضور قریب 3000 نفر از طبقات مختلف ضمن بیانات مذهبی اظهار داشته: ملت حق دارد از حکومت انتقاد نماید من هم در این‌جا انتقاد نموده و می‌گویم، روحانیون را سخت تحت فشار قرار داده و موجبات ناراحتی طبقه روحانی را که افتخار فرهنگ این مملکت هستند و از بودجه چند میلیارد تومانی این کشور ده شاهی هم استفاده نمی‌کنند و زندگی مختصر خود را از صندوق طرف‌داران ولی عصر و امام حسین می‌گذرانند فراهم نموده‌اند، می‌خواهم بدانم مسئول این فسادها کیست؟ من یا شما یا مراجع تقلید یا مسلمانان، هیچ‌کدام مسئول دولت است که زور، قدرت و دستگاه‌های تبلیغات در اختیار او است، با صدای بلند به دولت اعلام می‌کنم مملکت را فساد فرا گرفته، نسل جوان این مملکت در آستانه سقوط واقع شده، چون تمام وسائل انحراف در این کشور فراهم گردیده است، من اعلان خطر می‌کنم، اگر جلو انحرافات اخلاقی و بی‌ایمانی در این مملکت گرفته نشود ایران سقوط خواهد کرد، نباید اقتصاد و شرکت‌های مهم این کشور در دست یهودیان باشد، هم‌چنین نباید تلویزیون در دست یهودیان که به وجود آورنده دین حزبی و سیاسی بهاء در این مملکت هستند و خودشان هم سرسپردگان اسرائیل هستند1 باشد، آقای نخست‌وزیر نباید حوزه‌های علمیه قم، مشهد و تهران را (به حوزه علمیه نجف کاری نداریم چون خارج از ایران است) ضعیف نمایند، درباره ضعیف کردن حوزه‌های علمیه چیزی نمی‌گویم، زیرا خودشان می‌دانند ضعیف کردن یعنی چه، چه کسی باید به این اعمال پاسخ دهد و با استعمارگران مبارزه نماید،‌ دولت است که باید علیه این اعمال اقدام نماید، در غیر این صورت سقوط این کشور قطعی می‌باشد، آقای نخست‌وزیر نباید طلاب را که پایه‌گزاران [پایه‌گذاران] فرهنگ و مایه افتخار این مملکت هستند به سربازی اعزام نمایند، چون افتخار این مملکت به تخت جمشید و رستم و سهراب نیست، افتخار این مملکت به جامعه روحانیت می‌باشد، شما باید زندان‌هایتان را از وجود این افراد کثیف و خیانتکار پر نمائید نه از علماء و روحانیون، آن هم به خاطر این‌که حقیقت‌گویی می‌کنند و حرف حق می‌زنند.
2 نامبرده در خاتمه سخنرانی خود به آیت‌اله خمینی دعا نموده و حضار هنگام بردن نام خمینی صلوات فرستاده‌اند.
ساعت 1514 بیانات نامبرده خاتمه یافته و مجتمعین متفرق گردیده‌اند.
ارزیابی خبر: صحت دارد.
در گزارش روزانه درج شد.
اوانی 4 /10

توضیحات سند:

1ـ بهائی‌ها و اسرائیل: بهائی‌ها با تأسیس اسرائیل، این سرزمین را پایگاه و مرکز اصلی فعالیت خود قرار دادند رژیم صهیونیستی نیز مسلک بهائیت را به عنوان یکی از «مذاهب قانونی!» به رسمیت شناخت.
شاه نیز از آنان حمایت کرد و وجود هویدای بهائی و نفوذ بهائی‌ها در دربار و هیأت حاکمه ایران، قدرت اقتصادی و سیاسی قابل ملاحظه‌ای برای آنان ایجاد کرد.
فتنه باب با کشته شدن وی پایان نپذیرفت بلکه با سوء قصدی که چند تن از پیروان وی به جان ناصرالدین شاه کردند، دشمنی حکومت قاجار را نسبت به خود بیشتر گردانیدند، خصوصاً آن‌که بابیها به دامان امپراطوری روس پناه بردند و روسها سعی داشتند از این مسأله حداکثر استفاده را بنمایند؛ پس از مدتی نیز بابیها به انگلیس متمایل شده و آلت دست آنها شدند و سپس آمریکا فضای جدیدی پیش روی آنها قرار داد و مراکز بهایی در آمریکا فزونی یافت و با تشکیل رژیم صهیونیستی روابط بهایی‌ها و صهیونیست‌ها صمیمیت خاصی را نشان می‌داد.
وقتی حکومت قاجار بابیان را از ایران خارج کرد، آنها به قلمرو عثمانی رفته و مدت کمی در استانبول بودند.
این در حالی بود که اختلافات به وجود آمده بر سر جانشینی باب نیز مشکلات جدی بر سر راه ادامه حیات این فرقه ضاله به وجود آورده بود.
میرزا یحیی و بهاء‌الله رهبران اصلی این فرقه بودند.
در نتیجه دولت عثمانی تصمیم گرفت هر یک از این دو و پیروانش را به جای دوری بفرستد.
میرزا یحیی با پیروانش به جزیره قبرس و بهاء‌الله را به همراه پیروانش به عکا روانه کردند.
از همین جا بود که این دو از یکدیگر جدا شدند.
پیروان میرزا یحیی « ازلی» نام گرفتند و پیروان بهاء نیز به « بهایی» معروف شدند.
میرزا یحیی که به قبرس رفت به یکباره گمنام و خاموش شد و پیروانش نیز به تدریج کیش خود را فراموش کردند.
اما بهاء در عکا از پای ننشست و به شیوۀ سید باب، مهملاتی نوشت که کتاب مقدس بهائیان را تشکیل داد.
وی بیست و چند سال در عکا زیست و در 1309 ه‍.
ق (9 /3 /1271 ه‍.
ش) درگذشت.
پس از مرگ وی پسرش میرزا عباس یا عباس افندی که به نام عبدالبهاء شناخته شده جای وی را گرفت.
وی نیز کتابهایی نوشت که نشانۀ ذهن فلج و کم‌مایگی اوست و مایۀ بی‌آبرویی پیروانش.
عبدالبهاء نیز در سال 1340 ه‍.
ق (1300 ش) مرد و شوقی افندی، نوۀ دختری وی، جایش را گرفت.
در دوران رهبری شوقی افندی که مصادف با تشکیل حکومت اسرائیل بود، برای اولین بار نام « ارض اقدس» و «مشرق‌الاذکار» را از زبان او می‌شنویم.
پس از تشکیل حکومت اسرائیل چهارمین پیشوای بهائیت درصدد برآمد تا با استفاده از اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان، سرزمین اسرائیل را به عنوان مرکز اصلی و کعبه آمال بهائیان بپذیرد و دولت یهود را به صورت پناهگاه بلکه تکیه‌گاه جهانی این فرقه درآورد.
طبعاً یکی از مظاهر دشمنی دیرین یهودیان نسبت به مسلمانان این بود که هر نیروی ضداسلامی را مورد حمایت قرار می‌دادند، مخصوصاً که سرزمین اسرائیل یکی از اولین و مؤثرترین حکومت‌هایی بود که همراه با به رسمیت شناختن مذاهب و ادیان مختلف، مسلک بهایی را نیز به رسمیت شناخت و جزء مذاهب رسمی مملکت قرار داد.
ضمناً بی‌هیچ تردیدی جلب سرمایه‌داران بزرگ، که بهائیان و مخصوصاً رهبران این فرقه، در رأس آنها قرار داشتند و طبعاً سرمایه‌های خود را در این سرزمین نوبنیاد به کار می‌انداختند، به سود حکومت جدید‌التأسیس اسرائیل بود و چنین بود که این دولت جدید به بهائیان روی خوش نشان داد و آنان را به سوی خود و سرمایه‌گذاری در سرزمین خود جلب کرد، اگر این مجموعه عوامل را به تدفین رهبران بهایی در این سرزمین بیفزائیم، که خود مرکز مقدسی برای بهائیان می‌شود و هر سال بهائیان را با سرمایه‌های کلان و مخارج گزاف به سوی این سرزمین سرازیر می‌کند، به انگیزه تفاهم فوق‌العاده بهائیان و اسرائیلیان بیشتر و بهتر واقف می‌شویم.
تشکیل دولت اسرائیل نه تنها مورد تأیید کامل بهائیان واقع شد، بلکه چهارمین پیشوای بهایی از تأسیس حکومت مذکور استقبال کرد.
شوقی ربانی پس از این‌که تأسیس دولت اسرائیل را صحیح و پیش‌بینی شده می‌داند، به شورای بین‌المللی بهائیان که خود به وجود آورده بود سه وظیفه مهم را توصیه می‌کند.
اولین وظیفه پس از تأسیس دولت اسرائیل، ایجاد حسن رابطه با آن دولت است: « اول آن‌که با اولیاء حکومت اسرائیل ایجاد روابط نماید ...
» شوقی ربانی ایجاد رابطه با دولت اسرائیل را با ایجاد تشکیلات آتیۀ بهائیت مرتبط دانسته می‌نویسد که: «ثانیاً با اولیای کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه داخل مذاکره شود و چون این شوری که نخستین مؤسسه بین‌المللی و اکنون در حال جنین است توسعه یابد، عهده‌دار وظایف دیگری خواهد شد و به مرور ایام به عنوان محکمۀ رسمی بهایی شناخته خواهد شد».
شوقی ربانی برای این‌که محکمۀ رسمی بهائیت را مورد حمایت اسرائیل قرار دهد، شناخت و حقانیت دولت جدید‌التأُسیس را اعلام کرد و ایجاد حسن رابطه را با این دولت توصیه می‌کند.
وی هم‌چنین طی نقشه ده ساله خود ضمن هدف بیست و چهارم، حمایت از دولت اسرائیل را به همه دولت‌های جهانی ترجیح داده و به بهائیان توصیه می‌کند که در تأسیس شعب محافل روحانی و ملی بهایی بر حسب قوانین و مقررات حکومت اسرائیل، این‌گونه محافل را تأسیس کند.
در باب پیوندهای میان بهائیت و صهیونیزم نظرات دیگری نیز وجود دارد که معتقدند پیوند این دو به سال‌های قبل بازمی‌گردد.
روزنامه الاتحاد چاپ ابوظنی در 29 بهمن 1354 در مقاله‌ای با عنوان «سایۀ صهیونیزم بر بهائیت» نوشته است: «پس از فوت بهاء‌الله در سال 1892 میلادی واقعۀ عجیبی رخ داد و آن از این قرار بود که صهیونیزم گروه‌هایی جهت خدمت و دعوت برای عباس افندی، فرزند بهاء‌الله و جانشین وی تشکیل داده و خزانه‌های خود را برای پشتیبانی از این فرقه گشودند.
جهت توسعه و انتشار بهائیت در جهان، صهیونیزم با عباس افندی همکاری نموده و در مناطقی که اسلام بر آن تسلطی نداشت مانند ترکستان شوروی به تبلیغ بهائیت پرداخت و سپس آن را به شیکاگو و سانفرانسیسکو منتقل و گروه‌های صهیونیزم برای تأسیس سازمان (الاذکار بهایی) اعانه‌هایی جمع‌آوری نموده و محافل ماسونی را برای پیوند به این دیانت دعوت کردند.
در سال 1899 پس از تشکیل کنفرانس صهیونیزم (بال) واقع در سوئیس، شرق‌شناسان یهودی علی‌الخصوص تومانسکی کتاب مقدس بهاء‌الله را منتشر نمود و در سومین کنفرانس تاریخ ادیان در آکسفورد آن را جزء مجموعه گزارش‌های این کنفرانس انتشار دادند.
در سال 1909 «هیبولت و رینوس» یهودی کتابی در پاریس تحت عنوان «تاریخ و ارزش‌‌های اجتماعی بهائیت» منتشر کرد.
در زمانی که تبلیغ بهائیت در محافل غربی از روسیه تا آمریکا به اوج رسیده بود، برخی از زنان آمریکایی برای حج به کوه کرمل در فلسطین برای تبلغ و به امید دیدار پیامبر جدید!! فارسی و نیل برکت وی و دست‌یابی به احکام هدایت‌کننده‌ای که بر وی نازل شده است عزیمت کردند.
«گلد تسهیر» شرق‌شناس یهودی لهستانی، آنچه زنان مزبور درباره توسعه و انتشار بهائیت و شناسایی آن به عنوان مذهب پیشرو به عمل آوردند، ستایش نمود.
پیشوایان مذهبی یهود برای مبعث پیامبر فارسی فتوا دادند و به تبلیغ برای او پرداختند و قرن نوزدهم را تاریخی برای ظهور وی و پاک نمودن شهر قدس از مسلمانان تعیین نمودند.
بدین شیوه بابیها وارد مرحله جدیدی از تبلیغ گردیده و پیروان آن بر این عقیده‌اند که بهائیت فرقه‌ای از اسلام نمی‌باشد بلکه مذهبی جهانی می‌باشند که این مذهب از مرزهای عالم اسلام پا فراتر گذاشته و پیامبر عکا!! نیز پیروانی متعصب در آمریکا و اروپا یافته که آنان به نوبه خود برای ایجاد سازمانهای بهائیت در آمریکا کمک‌های فراوانی انجام داده و شهر شیکاگو را مرکز این دین انتخاب نمودند و مشرق الاذکار را در آن‌جا تأسیس و زمین‌های زیادی با کمک یهودیان به دست آوردند ...
همان‌طوری‌که «گلد تسهیر» اشاره می‌کند بهائیت با ظهور عباس افندی و استمداد از تورات و انجیل گامی به پیش نهاده و ادعا داشتند که در تورات و انجیل به ظهور عباس افندی اشاره شده ...
» علاوه بر عکا، شهر حیفا نیز مرکز دیگر بهائیان بود، چنانچه «بیت‌العدل» خود را در سال 1963 در حیفا تأسیس کردند.
هم‌چنین در دامنۀ کوه کرمل برای « باب» آرامگاهی بنا گردید که دارای محراب، گنبد و ساختمان مجللی بود که ساختمان آن در سال 1953 به پایان رسید.
گزارشی از نمایندگی ایران در سال 1357 که برای وزارت امور خارجه ارسال داشته ضمن شرح چهارمین کنفرانس بین‌المللی پیروان بهائیت که در حیفا برگزار شده آورده است که در بین هیأت نه نفره فعلی، دو نفر از بهائیان تبعۀ دولت ایران به نام آقایان فتح اعظم و نخجوانی حضور دارند.
در ادامه با اشاره به مساعدتهای زیادی که حکومت اسرائیل به بهائی‌ها می‌دهد آورده است: « نسبت به پیروان این فرقه که در این کشور مقیم‌اند جانب ارفاق و مدارا را رعایت می‌کند و لوازم و وسائل و اتومبیل‌هایی که هیأت نه نفری مذکور جهت نیازمندی‌های خود و آن مرکز (موسوم به دارالعدل) از خارج وارد می‌کند، همانند مزایای منظور شده جهت دیپلماتهای مقیم اسرائیل، از معافیت‌های گمرکی برخوردار است.
در ارتباط با روابط نمایندگی ایران در فلسطین با بهایی‌ها باید گفت که شوقی افندی طبق وصیت عبدالبهاء که به وی گفته بود که تابعیت ایرانی خود را حفظ کند، سعی داشت روابط خوبی با نمایندگی ایران داشته باشد، چنانچه در اعیادی مثل عید نوروز تلگراف تبریک به نمایندگی ایران در بیت‌المقدس ارسال می‌داشت و البته پاسخ آن را نیز دریافت می‌کرد.
شاه نیز به بهائیان که مرکز آنان در اسرائیل بود و اسرائیل حامی آنان محسوب می‌شد اجازه فعالیت‌های گسترده‌ای داده بود چنانچه هویدا نخست‌وزیر او بهایی و بهایی‌زاده بود و دربار شاه شاهد نفوذ روزافزون بهایی‌ها بود.
پزشک مخصوص شاه و هم‌چنین رئیس رادیو و تلویزیون بهایی بودند و از سوی دیگر بهائیانی چون هژبر یزدانی گروه‌های مافیایی قدرتمندی به وجود آورده بودند و با توسل به زور و شیوه‌های غیرقانونی و استفاده از نفوذ بهائی‌ها در دربار و دستگاه حاکم، قدرت اقتصادی بسیار قوی ایجاد کرده بودند که شرح برخی از این مسائل در کتاب انشعاب در بهائیت نوشتۀ عباس رائین با ارائه اسناد و مدارک آمده است.
حسین فردوست نیز نقل می‌کند که با تمام تذکراتی که نسبت به نفوذ بهائی‌ها در دربار به شاه داده می‌شد، وی توجهی نمی‌کرد و یکبار نیز گفته بود که از جانب آنها هیچ خطری احساس نمی‌کند زیرا آن‌ها هیچ‌گاه به شاه خیانت نمی‌کنند.
(رک: مجله الکترونیکی دوران به نشانی: dowran.
ir،‌ شماره 9، سال 85، مقاله بهائیت و حکومت پهلوی) 2ـ سایروس ونس در مورد تعداد فراوان زندانیان سیاسی در ایران می‌نویسد: « براساس اطلاعاتی که در اختیار داشتم، درآمدهای نفتی موجب بالا رفتن سطح زندگی مردم ایران شده بود، ولی سیاست استبدادی و لجوجانۀ شاه در حکومت موجب ایجاد نارضائی بین روشنفکران و قشرهای دیگر جامعه شده و جریان مخالفی به وجود آورده بود که برای استقرار دمکراسی در جامعۀ ایران مبارزه می‌کرد.
ساواک با نهایت خشونت و وحشی‌گری با مخالفان رفتار می‌کرد، و من می‌دانستم که حداقل 25000 زندانی سیاسی در زندانهای رژیم شاه می‌پوسند (و شاه می‌گفت تعداد آنها کمتر از 2500 است!).
شاه متقاعد شده بود که تنها راه مقابله با یک گروه مخالف جدی و مصمم، حذف آن است، و نمی‌توانست از تحقیر کردن رهبران کشورهای غربی (از جمله خود من)،‌ که اشتیاق او را به اعمال این روش‌های تند و برنده تأیید نمی‌کردند، پرهیز نماید.
» (خاطرات دو سفیر (انتخاب سخت)، سایروس ونس به نقل از جنایات رژیم پهلوی، صفحه 31، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول سال 1377)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 210


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.