تاریخ سند: 14 مهر 1353
موضوع: سخنرانی ناصر مکارم شیرازی
متن سند:
به: 312 شماره: 20166 /20ه 12
از: 20ه 12
از ساعت 1330 تا 1430 روز 1 /7 /53 ناصر مکارم شیرازی در مسجد ارک به منبر رفت و راجع به اثر تبلیغ صحبت کرد و گفت دوازده هزار نفر مردم خوارج1 علیه علی قیام کردند و حضرت علی ضمن ایراد خطابهای آنان را به سوی خود دعوت نمود و در نتیجه هشت هزار نفر به سپاه علی ملحق شدند.
باز هم بگویید که تبلیغ اثر ندارد.
وی افزود یکی از رفقای من میگفت در کرج تمام مدارس دختر و پسر با هم هستند و من به ناچار دخترم را به قم فرستادم تا نزد مادربزرگش باشد و آنجا به مدرسه برود.
اینکه یک موضوع سیاسی نیست.
داد و فریاد هم نمیخواهد راه بیندازید همه مردم از دولت بخواهید که مدارس دختر و پسر را از هم جدا کنند.
من نمیگویم صد در صد موفق خواهید شد ولی در دنیای امروز خواست ملت یک اثراتی دارد.
سپس راجع به گرانی کاغذ صحبت کرد و گفت وای بر شما ملت مسلمان که نتوانستید یک مجله دینی خود را اداره نمایید.
ما برای گرانی کاغذ و کمبود آن مجبور شدیم از مقدار صفحات آن کم کنیم.
اینها بر اثر پراکندگی ماست.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: به احتمال قوی خبر صحت دارد.
به منبع دستور داده شد کماکان در جلسات سخنرانی نامبرده شرکت و نتیجه را گزارش نماید.
اروند
نظریه سهشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
برلیان
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشنبه تأیید میگردد.
سپاهی
دایره بررسی آقای وثوقی 17 /7
75281 بایگانی شود.
توضیحات سند:
1ـ جنگ نهروان: بعد از آنکه سپاه حضرت علی (ع) در اثر دسیسههای عمروعاص در صفین دست از جنگ کشیده و حضرت امیرالمؤمنین (ع) را مجبور به پذیرش حکمیت کردند، درست همان زمان که اشعثبن قیس قرار نامه تحکیم را برای گروههای مختلف سپاه میخواند، گروهی از سپاهیان، در برابر او فریاد زدند: «لا حکم إلا الله».
و گفتند: «حکمیت تنها سزاوار خداوند است».
سؤال آنان این بود: تکلیف کشتگان ما چیست؟ خداوند تکلیف معاویه را روشن کرده و حکم خدا چیزی جز سرکوب سپاه شام نیست.
آنها از امام خواستند تا با رها کردن مسأله حکمیت که به پندار آنان منجر به کفر شده، توبه کند.
امام با استناد به آیۀ «اوفوا بالعقود» فرمودند:
چارهای جز صبر تا پایان مدت قرارنامه نیست.
میبینید که بیشتر این جمعیت، موافق با جنگ نیست.
در راه بازگشت از صفین، مردم به دو گروه تقسیم شده گروهی مخالف حکمیت و گروهی موافق آن بودند.
تا اینکه در نزدیکی کوفه، کمکم جماعتی از سپاه جدا شده و به منطقه "حروراء" رفتند.
اینان در کوفه نزد امام آمدند و از آن حضرت خواستند تا "ابوموسی" را برای حکمیت نفرستد.
امام فرمود:
ما چیزی را که پذیرفتهایم نقض نمیکنیم.
من از آغاز با این حکمیت مخالف بودم، و به اجبار مردم به آن تن دادم، و در اصل ما حکمیت قرآن را پذیرفتهایم نه حکمیت رجال را.
اعتراضات خوارج که شش ماه ادامه داشت، سبب شد تا امام، عبدالله بن عباس و صعصعۀ بن صوحان را برای گفتگو نزد آنها بفرستد.
آنان تسلیم خواسته این دو نفر برای بازگشتن به جماعت نشدند زیرا که پذیرفتن حکمیت را کفر تلقی میکردند و بدین ترتیب از امام میخواستند تا بر کفر خود شهادت داده و از آن توبه کند، به هر حال صحبتهای مکرر امام و اصحاب نتوانست خوارج را بازگرداند.
خوارج در شوال سال 37 در منزل "زید بن حصین" با انتخاب "عبدالله بن وهب راسبی" به رهبری خود، وضعیت سیاسی و نظامی خود را سامان بخشیدند.
پس از حکمیت آنها با ترک کوفه به مدائن رفته و از آنجا همفکران بصری خود را نیز به سوی خود دعوت کردند.
برخی از آنها مدائن را به دلیل وجود شیعیان امام امیرالمؤمنین (ع) صلاح ندانسته و نهروان را برگزیدند.
پس از اعلام نتیجه حکمیت، امام امیرالمؤمنین (ع) مخالفت خود را با نتیجه حکمیت اعلام کرده و از مردم خواستند تا برای جنگ با قاسطین اجتماع کنند.
امام به خوارج فرمود: کار این دو حَکَم برخلاف قرآن بوده و من به سوی شام در حرکت هستم، شما نیز ما را همراهی کنید.
آنها ضمن مخالفت با امام به سمت « دمما» حرکت کردند در مسیر خود به "عبدالله بن خباب" برخوردند.
و از او درباره علی (ع) و چگونگی اعتقاد او سؤال کردند.
او گفت: علی (ع) امیرالمؤمنین است.
آنها عبدالله و همسرش را که باردار بود به قتل رساندند.
خوارج در طول راه به هر کسی برمیخوردند درباره حکمیت سؤال میکردند، اگر با آنها موافق نبود او را میکشتند.
این حرکت سبب شد تا امام تصمیم به مقابله با آنها بگیرد.
آن حضرت در نامهای خوارج را به بازگشت دعوت کرد.
"عبدالله بن وهب"، در پاسخ امام، همان سخن پیشین خود را دربارۀ لزوم توبه آن حضرت یادآور شد.
"قیس بن سعد" و "ابو ایوب انصاری" از آنان خواستند تا برای جنگ با معاویه به آنان بپیوندند.
خوارج گفتند در صورتی حاضرند که کسی چونان عمر آنها را رهبری کند.
زمانی که امام دریافت که اینان تسلیمپذیر نیستند، سپاه چهارده هزار نفری خویش را در برابر خوارج آراست.
خوارج جنگ را آغاز کردند.
آنها با سرعت بسیار زیادی مضمحل شده و رهبرانشان کشته شدند.
از سپاه امام، کمتر از ده نفر کشته شدند.
این درگیری در نهم صفر سال 38 بود.
(تاریخ خلفاء، رسول جعفریان،صفحه 307)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 541