صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

گزارش بیانات آقای فلسفی در مسجد ارک

تاریخ سند: 9 آذر 1341


گزارش بیانات آقای فلسفی در مسجد ارک


متن سند:

محترماً معروض می‌دارد از ساعت 2 /1 18 آقای فلسفی به منبر رفت ابتدا پس از تلاوت آیه‌ای از قرآن مجید و ذکر مقدمه مختصر اظهار داشت: امروز می‌خواهم درباره حقوق زن و مرد از نظر اسلام بحث نمایم هم‌چنان‌ که پیغمبر (ص) فرمود مسلمین دارای حقوق مشترک و متساوی می‌باشند و همه باید برابر از آن بهره‌مند گردند پیغمبر (ص) اجتماع اسلام را به یک کشتی تشبیه فرموده است که روی آب دریا در حرکت است می‌دانید که در کشتی هر کسی در یک اطاق و گوشه جدا از هم هستند و در قسمت‌های مختلفه کشتی نشسته‌اند حال در این صورت اگر یک دیوانه‌ای بیاید با یک میخ و چکش در قسمت مربوط به خود در کشتی سوراخی بکند و آب داخل کشتی شده و سرانجام سرنشینان را به قعر دریا بفرستد باید سایرین بنشینند و تماشا کنند در این صورت بر همه مسلم است که سرنشینان چه وظیفه‌ای دارند و به چه نحو باید او را از بین ببرند حال وضع شما هم در مقابل دولت همین منوال را داشت و یک فرد کافر می‌خواست با سرنوشت اسلام بازی کند که با قدرت و نیروی شما مواجه شد و شکست خورد، و بعد دربارۀ حقوق زنان اضافه نمود که پیغمبر و حضرت علی (ع) فرموده‌اند که زن و مرد هر دو دارای حقوق مساوی می‌باشند.
زن می‌تواند نهی از منکر نماید و می‌تواند از حقوق خود در مقابل مرد دفاع نماید.
سپس مثالی درباره نهی از منکر به میان آورد و گفت شما از یک خیابان فرعی می‌گذرید و می‌بینید چند نفر دارند قمار بازی می‌کنند در این صورت وظیفه شما چیست اگر چنان‌که به آنها روی خوش نشان دادید مسلماً شما هم با آنها همکاری نموده‌اید ولی در غیر این صورت برای نهی کردن آنها چطور باید عمل کنید؛ و به سه صورت انجام می‌گیرد اول این‌که اگر واقعاً قدرت و نیروی فراوان داشته باشید می‌روید و بساط آنها را در هم می‌چینید دوم اگر زور بازو ندارید به وسیله گفتار آتشین آنها را از این کار زشت باز می‌دارید سوم اگر زبان و گفتار هم نداشتید بهترین روش اینست که با تنفر و انزجار با آنها رفتار نمایید البته باید بدانید که روش سوم از همه زننده و خردکننده‌تر است و آنها را رسوا و خوار می‌سازد و در این جا گفت که پیغمبر هم وقتی بسیج عمومی داده بود، 3 نفر از افراد قشونش بهانه آوردند و به جنگ نرفتند وقتی که فتح و پیروزی با پیغمبر شد پیش پیغمبر آمده و حقیقت را بیان کردند و خواستار جزای خود شدند پیغمبر فرمود: که مردم با آنها حرف نزنند و حتماً می‌دانید که این 3 نفر به چه سرنوشتی دچار شدند.
1 حال جریان تصویب‌نامه دولت هم همین وضع را داشت آقایان ما نه مسلسل داریم و نه توپ و خمپاره و فشفشه.
تنها این اجتماعات شما و ابراز تنفر و انزجار بود که دشمن قرآن و دین اسلام را به زانو درآوردید باور کنید این انزجار و تنفر یک خواری و پستی و زبونی می‌آورد و یک ناراحتی ایجاد می‌کند که شخص اگر آدم باشد نمی‌تواند دیگر مقابل مردم قد علم کند و این ناراحتی هزاران بار شدیدتر و درد آن کشنده‌تر از زندان قصر و قزل قلعه و زندان شهربانی است بعد گفت مردم هوشیار باشید و از این جریان سرمشق بگیرید و نگذارید بعد از این بی‌دین‌ها به حقوق شما تجاوز کنند همیشه با هم متحد باشید.
یک دل و یک زبان باشید از علماء دین و اولادان پیغمبر دفاع نمایید.
بعد اضافه کرد این دول بی‌دین و استعمارگر هم وقتی که بخواهندیک ملتی را در زنجیر استعمار خود درآورند اوّل آنها را آزمایش می‌کنند که آیا افکار ملت زنده است یا مرده و اول در روزنامه‌ها درج می‌نمایند اگر دیدند که مردم متوجه و هوشیار هستند فوری روش خود را تغییر می‌دهند و در غیر این صورت این طوق اسارت را به گردن ملت می‌آویزند پس منظورم اینست که شما همیشه هوشیار و بیدار باشید و مجال ندهید کسی به حقوق شما تجاوز نموده و شما را مثل مردگان خفه سازد و بعد در این‌باره مثلی از معاویه به میان آورد.
بعد اضافه کرد گفت آیا می‌دانید که اگر دولت در مقابل نیروی شما ملت مسلمان ایستادگی می‌کرد چه سرنوشتی داشت لابد می‌گویید با توپ و تفنگ و خمپاره به جنگ شما می‌آمد.
به خدا سوگند می‌خوردم بین افسران ارشد، درجه‌داران، سربازان، پاسبانان و افسران پلیس اشخاصی هستند که من شخصاً مرید ایشان می‌شوم و به آنها ایمان دارم آیا این سربازان و افسران می‌توانند به روی پدران و برادران و اولاد پیغمبر و روحانیون تیراندازی نمایند این آقایان همه در روز مبادا حامی و پشتیبان شما هستند.
بعد گفت آقایان من دو حرف دارم یکی با شما ملت عزیز و دیگری با دولت.
اول حرفم با شماست: ای مردم همه می‌دانید در مملکت ما آزادی وجود ندارد.
مجلس2 در مرگ عمیق فرو رفته، نماینده مردم در بین نیست.
تاجر و بازاری ناراضی است برای این‌که هر روز به عناوینی مختلف و غیر عادلانه از آنها مالیات گرفته می‌شود.
کارمند ناراضی است که به موقع حقوقش و اضافاتش را نمی‌دهند کارگر ناراضی است که در وضع فلاکت‌باری به سر می‌برد و آرزوی مرگ را دارد.
سیاست‌مدار ناراضی است برای این‌که مجلس موجود نیست و قانون اساسی لجن مال شده روزنامه‌نویس ناراضی است برای این‌که نمی‌تواند خواسته‌های مردم را درج نماید و او را خفه نموده‌اند به طور کلی مردم ناراضی است ‍]هستند] برای این‌که نفس‌ها در سینه حبس است و خفقان عمومی در ملت حکم‌فرماست به خدا من تا پریروز نمی‌دانستم این‌قدر خفقان وجود دارد.
من شنیده بودم که دستگاه‌های فرعونی جرائد را سانسور می‌نمایند ولی دیروز برایم مسلم شده که واقعاً خیلی بالاتر از این است زیرا این دو روزه کلمه‌ای درباره اجتماع 50 هزار نفر مردم در مسجد سید عزیزاله و درباره نیروی ملت در روزنامه‌ها درج نشده و مدیران جواب می‌‌دهند که دست ما را بسته و آزاد نیستیم که این کار را بکنیم.
پس ای مردم آگاه باشید بعد از این اجازه ندهید از خدا بی‌خبران با سرنوشت شما بازی کنند نگذارید بیش از این قانون اساسی لجن مال شده و مجلس شورا و سنا در سکوت مطلق به سر برد بعد از این مواظب همه کارهای جزئی و کلی مملکت از قبیل اقتصادی و سیاسی و هر تصمیمی را که می‌خواهند بگیرند باشید نگذارید بهائی‌های بی‌دین در مجلس شورا راه یافته و با سرنوشتتان بازی نمایند خواستار صریح قانون اساسی و انتخابات آزاد باشید در حوزه‌ها خودتان شخصاً نظارت نمایید و نگذارید مثل انتخابات سال‌های قبل نمایندگان سفارشی به مجلس راه یابند از علماء و روحانیون طرفداری نمایید و سعی کنید این عمامه به سرها را در آن‌جای مقدس قرار بدهید بهتر می‌دانید ما از هیچ کس و از هیچ قدرتی حتی وزیر و وکیل و غیره باکی نداریم زیرا نه از کسی حقوق می‌گیریم که در سر فرصت منتظر خدمت نموده و یا توبیخ و تنبیه نمایند ما زیر بار کسی نمی‌رویم طبقه عمامه به سر آزاده هستند باری در این مملکت خیلی‌ها هستند ماهی 1000 ریال خرج سیگارهای خارجیشان می‌باشد ولی طلاب ما با ماهی 600 ریال زندگی می‌نمایند و منت کسی را هم نمی‌کشند.
پس این را باید بدانند اولاد پیغمبر از کسی زور نمی‌شنود با خونسردی و احترام کار خود را از پیش می‌برد آیا در این تجمع بزرگ یک نفر برای نمونه ناراحت و خدای نکرده زخمی شد در صورتی که 50 هزار نفر جمعیت در یک جا جمع شده بودند و این تجمع در هر کشوری بود اقلاً چندین نفر کشته می‌دادند باری نیروی ما یک نیروی مسخره نیست، حزب نیستیم که چند روزی هو و جنجال راه انداخته بعد هر کدام در سوراخی برویم نیروی ما نیروی ابدی است تاکنون هم شاهد هستید هزاران احزاب سفارشی و تعیین شده تشکیل شده و از بین رفته‌اند تا موقعی که صدای الله اکبر در جهان به گوش می‌رسد نیروی ما هم به قدرت خود باقیست.
بعد اضافه کرد حرف دوّم من با دولت است.
آقایان من روز اول که از این تصویب‌نامه باخبر شدم با رئیس دولت تماس گرفتم و یادآور شدم که این عمل شما غیر قانونی است و آیا عاقبت این کار را پیش‌بینی نموده‌اید و متذکر گردیدم که این‌جا کشور اسلامی است و کاری نکنید که خون مردم به جوش آید.
ولی ایشان خیال کردند که چند نفر عمامه به سر این حرف را می‌زنند و نمی‌دانست که نیروی عظیم ملت حامی و پشتیبان آنان است و مشاهده نمودید که چطوری و با چه وضع مسخره‌آمیزی از کرده خود پشیمان و دستور لغو تصویب‌نامه3 را صادر کردند و ناطق اضافه کرد: رئیس دولت به این جانب و آقایان آیت‌الله خمینی و خوانساری و شریعتمداری تلگرافی جواب دادند که تصویب‌نامه مورخه 14 /7 /41 درباره انتخاب نسوان در انجمن‌های ایالتی و ولایتی لغو گردید ولی چنان‌که آن روز در مسجد سید عزیزاله گفتم آیا تاکنون این دستگاه تبلیغات و یا جراید [یک] کلمه از آن را نوشته‌اند آیا نوشته‌اند که روز پنجشنبه 50 هزار نفر مسلمان در مسجد سید عزیزاله گرد آمده و به دولت جواب می‌دادند البته شنیده‌ام که گفته‌اند اگر دولت این شکست را در جراید و روزنامه‌ها بنویسد مقام و ارزش و حیثیت خود را از دست می‌‌دهد.
من می‌گویم کدام ارزش و حیثیت؟ آیا مگر دولت نوکر ملت نیست مگر این ملت و این نیروی عظیم و این 15 میلیون نفر را می‌شود نادیده گرفت مگر دولت نوکر وخدمتگزار این 15 میلیون نفر نیست پس چرا حرف بیهوده و مسخره می‌زند آیا مقام و منزلت دولت پیش این 15 میلیون کم می‌شود که همه پی به موضوع و چگونگی آن برده‌اند پس چنان‌چه گفته‌ام تا فردا شب (روز شنبه) به دولت مهلت داده‌ایم که اگر توسط رادیو و روزنامه‌ها این قرارداد با روحانیون را درج و منتشر نسازد ما هم تصمیم خود را خواهیم گرفت و در این موقع آقای حاج حسن معتمد 4 نامه که از قم رسیده بود به آقای فلسفی داد که آقایان آیت‌الله خمینی، شریعتمداری، مرعشی، گلپایگانی فرستاده بودند و در آن نامه‌ها به آقای فلسفی تذکر داده بودند که فوراً با مقامات مسئول تماس گرفته و لغو تصویب‌نامه مورخه 14 /7 /41 را در روزنامه‌ها نوشته و از رادیو پخش نمایند.
بعد گفت آقایان علماء قم نتیجه قطعی از دولت خواسته‌اند که تا فردا دولت مهلت دارد تلگرافی به ایشان اطلاع دهد سپس اضافه نمود که شنیدیم معاون نخست‌وزیر با آیت‌الله بهبهانی4 تماس گرفته و قول داده است که این عمل را انجام دهد و اگر چنان‌چه این کار صورت نگیرد و ا ین قرار دادی که بین دولت و روحانیون طی شده عملی نشود چقدر دولت در بین ملت و اجتماع خوار و ذلیل خواهد شد.
سپس گفت که آقایان به من اطلاع داده‌اند که دیروز بازار اصفهان به کلی بسته بوده همه در مسجد جامع تجمع نموده بودند حتی افراد نظامی هم دخالت نموده ولی ایشان جواب داده‌اند که ما می‌خواهیم دولت را نصیحت نموده و از کار بی‌رویه خود منصرف سازیم به دنبال این تظاهرات در آذربایجان، خراسان، اهواز و همدان نیز مردم مسلمان تظاهرات شدیدی نموده‌اند که واقعاً قابل تحسین است.
این جلسه در ساعت 2000 پایان یافت و مردم با ختم صلوات پی در پی مسجد را ترک نمودند در جلو ماشین آقای فلسفی مردم نسبت به وی ابراز احساسات نموده و با صدای بلند صلوات ختم می‌نمودند.
تعداد جمعیت باز هم مثل شب‌های قبل زیاد بود علاوه بر صحن وشبستان و پشت‌بامها محوطه حیات [حیاط] مسجد ارک نیز از جمعیت پر بود.
مختار سعیدی 9 /9 /41

توضیحات سند:

1ـ اشاره حجت‌الاسلام فلسفی به آیه 18 سورۀ توبه و شأن نزول آن است قرآن می‌فرماید: «و علی‌الثلثه الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم‌الارض بما رحبت و ضاقت علیم‌ انفسهم و ظنوا ان لا ملجا من‌الله الاالیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان‌الله هو‌التواب‌الرحیم» یعنی: «هم‌چنین آن سه نفر را که (در مدینه) بازماندند (و از شرکت در تبوک خودداری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد و (حتی) جایی در وجود خویش برای خود نمی‌یافتند و دانستند که پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست در آن هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبه آنها را پذیرفت که خداوند توبه‌پذیر و مهربان است.
» جریان از این قرار بود که سه نفر از مسلمانان به نام «کعب‌بن مالک» و «مرارۀ‌بن ربیع» و «هلال‌بن امیه» از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر (ص) سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستی و تنبلی بود، چیزی نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامی که پیامبر (ص) از صحنۀ تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهی کردند، اما پیامبر (ص) حتی یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدی با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعی قرار گرفتند، تا آن‌جا که حتی کودکان و زنان آنان نزد پیامبر (ص) آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند، پیامبر (ص) اجازۀ جدائی نداد، ولی دستور داد که به آنها نزدیک نشوند.
فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوائی بزرگ،‌ شهر را ترک گویند و به قلۀ کوههای اطراف مدینه پناه ببرند.
از جمله مسائلی که ضربۀ شدیدی بر روحیۀ آنها وارد کرد این بود که کعب‌بن مالک می‌گوید: روزی در بازار مدینه با ناراحتی نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحی شامی سراغ مرا می‌گیرد، هنگامی که مرا شناخت نامه‌ای از پادشاه غسّان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوی ما بیا، حال من منقلب شد گفتم ای وای بر من کارم به جایی رسیده است که دشمنان در من طمع دارند! خلاصه بستگان آنها غذا می‌آوردند،‌ ولی یک کلمه با آنها سخن نمی‌گفتند.
مدتی به این صورت گذشت و پیوسته انتظار می‌کشیدند که توبه آنها قبول شود و آیه‌ای که دلیل بر قبولی توبۀ آنها باشد نازل گردد، اما خبری نبود.
در این هنگام فکری به نظر یکی از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کرده‌اند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم (درست است که ما گنهکاریم ولی باید از گناهکار دیگری خشنود نباشیم).
آنها چنین کردند به طوری که حتی یک کلمه با یکدیگر سخن نمی‌گفتند.
به این ترتیب سرانجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبۀ آنان قبول شد و آیۀ فوق در این زمینه نازل گردید.
(تفسیر نمونه، زیر نظر آیت‌الله مکارم شیرزای، جلد هشتم، صفحه 167 تا 170 انتشارات دارالکتب الاسلامیه، سال 1399 ه‍.
ق) 2ـ تعطیلی مجلس: با استعفای مهندس جعفر شریف امامی از نخست‌وزیری، دکتر علی امینی روز 15 اردیبهشت ماه 1340 مأمور تشکیل هیأت دولت گردید.
فرمان انحلال مجلسین را از شاه گرفت و بدین ترتیب دورۀ بیستم مجلس که در روز دوم اسفند ماه 1339 افتتاح شده و در تاریخ 11 اسفند رسمیت یافته بود، دیری نپایید و در تاریخ 19 اردیبهشت ماه 1340 منحل گردیده و تجدید انتخابات موکول به اصلاح قانون انتخابات گردید.
تعطیلی مجلسین موجی از اعتراض را بین نخبگان و مردم به وجود آورد و منشاء تظاهرات و ناآرامی‌های دامنه‌دار و تحریک‌آمیز بر ضد دولت وقت گردید.
پاره‌ای از جمعیت‌های سیاسی نیز که در دولت پیشین فعالیت بسیار محدود داشتند به اقدامات و تظاهرات آشکار پرداختند.
روز 28 اردیبهشت ماه 1340، اولین فعالیت آشکار جبهه ملی به صورت متینگ عظیمی در میدان جلالیه با حضور جمعیت کثیری مرکب از طبقات مختلف مردم آغاز شد.
خواست جبهه مذکور در این متینگ، اجرای فوری انتخابات مجلس شورای ملی بود که به صورت منظم و آرامی پایان یافت.
دولت به منظور تسکین افکار عمومی در مورد انتخابات، اعلامیه‌ای به تاریخ 18 خردادماه صارد کرد و در این اعلامیه از مردم خواست تا عقاید و نظریات خود را راجع به انتخابات به دولت اعلام دارند.
هم‌زمان با مخالفت جمعیت‌های سیاسی بر سر مسأله انتخابات، دانشگاه نیز فعالیت سیاسی خود را که از پیش در ضمن هم‌دردی با اعتصاب معلمان آغاز کرده بود، به عنوان اعتراض به امر انتخابات مجدداً شروع کرد.
شورای دانشگاه در ضمن اعلامیه‌ای خطاب به دانشجویان از آنان خواست تا در جریانات سیاسی روز رفتار و روشی را تعقیب نمایند که وسیله‌ای برای مداخله قوای انتظامی دولت در امور دانشگاه پیدا نشود.
اعلامیه فوق، مانع از آن نگردید که دانشجویان و دانش‌آموزان خود را از فعالیتهای سیاسی روز برکنار دارند، چنان‌که از اول بهمن ماه 1340، قریب چند هزار تن از دانشجویان دانشگاه تهران به بهانه اخراج سه تن از دانش‌آموزان دبیرستان دارالفنون و اعلام هم‌دردی با آنها تظاهرات و اغتشاشات دانشگاهی را آغاز کردند و در ضمن دادن شعارهایی، استعفای فوری دکتر امینی، انجام فوری انتخابات و آزادی فوری گروهی از دانشجویان و دانش‌آموزان زندانی را خواستار شدند.
مأموران انتظامی به قصد متفرق ساختن دانشجویان به گاز اشک‌آور متوسل شدند، چون این وسیله مؤثر واقع نشد برای پایان بخشیدن به وضع منقلب موجود قوای انتظامی به داخل دانشگاه واردشد.
در این ماجرا بین تظاهرکنندگان و نیروی انتظامی زدوخورد سختی روی داد که منجر به جرح بیش از دویست تن از دانشجویان و دانش‌‌آموزان و قتل یک دانش‌آموز و بازداشت 300 تن از تظاهرکنندگان گردید و خسارات قابل توجهی به ساختمانها و آزمایشگاه‌ها وارد شد.
سرانجام مشکلات سیاسی ناشی از تعطیل مجلس، تأخیر در امر انتخابات و مسایل اقتصادی به ویژه مسأله مشکل تنظیم بودجه و وضع بحرانی مالی کشور و تظاهرات دامنه‌دار که از ناحیه مخالفان به ضد دولت صورت می‌گرفت، دکتر امینی را بر آن داشت تا استعفای خود را روز سه‌شنبه 26 تیرماه 1341 شمسی به شاه تقدیم دارد و کابینه او ساقط گردد.
و بالاخره مجلس بیست و یکم قانون‌گذاری پس از دو سال و سه ماه و بیست و پنج روز تعطیلی، در تاریخ 14 مهرماه 1342 افتتاح شد و در تاریخ 23 همان ماه رسمیت یافت.
(نخبگان سیاسی ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، زهرا شجیعی، جلد سوم،صفحه 311 تا 315 و جلد چهارم، صفحه 234، انتشارات سخن، چاپ اول سال 1372 و روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، جلد دوم، صفحه 124، نشر گفتار، چاپ دوم سال 1372 و شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، دکتر باقر عاقلی، جلد اول، صفحه 218 تا 223، نشر گفتار سال 1380) 3ـ علت مخالفت با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی: علت اصلی مخالفت مراجع با این لایحه را می‌توان در حول محورهای ذیل خلاصه نمود.
الف: دولت که در غیاب مجلسین (شورای ملی و سنا) این تصویب‌نامه را اعلام نمود سعی نمود قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی که در آن زمان از طرف آیات عظام بروجردی و کاشانی مورد تحریم قرار گرفته بود زنده نماید وی می‌خواست یک بدعت شوم در جهت حذف قانون اساسی را پایه‌گذاری نماید و با این عمل؛ قانون اساسی را ملغی نماید فلذا ضروری می‌نمود که با آن مخالفت جدی شود تا دیگر دولت نتواند سر خود و در غیاب نمایندگان واقعی مردم رأساً اقدام به تصویب قانون نماید.
و در یک جمله تصویب‌نامه فوق که به غلط مسئله آزدی نسوان نام‌گذاری شده بود مستمسک خوبی برای مقابله و مخالفت با اقدام غیرقانونی دولت شد فلذا آقای فلسفی در تاریخ 11 /9 /41 و بعد از لغو تصویب‌نامه در اجتماع مردم خواسته واقعی خود را به زبان آوردند و اعلام نمودند ما خواستار فوری انتخابات آزاد هستیم و خواستار انتخاب نمایندگان حقیقی ملت هستیم و از مردم خواست که علماء را برای مجلس انتخاب کنند تا از حقوق حقه مردم و قانون اساسی و دستورات شرع مقدس اسلام دفاع نمایند و بیش از این اجازه ندهند که تصویب‌نامه‌ای غیر قانونی را دولت در اطاقهای دربسته تنظیم نموده و بخورد ملت بدهد.
4ـ آیت‌الله سید محمد بهبهانی فرزند سید عبدالله در سال 1250 شمسی در تهران متولد شد.
پس از انجام تحصیلات مقدماتی و سطح به خواندن فقه و اصول پرداخت و مدت 6 سال نیز فلسفه و معقول را نزد میرزا ابوالحسن جلوه فرا گرفت.
وی 7 سال هم در محضر علامه آشتیانی به تحصیل خارج فقه و اصول همت گمارد.
در نجف اشرف از محضر مرحوم آخوند خراسانی و فقهای معاصر بهره‌مند گردید و به درجه اجتهاد رسید.
پس از بازگشت به ایران، ضمن تدریس در حوزه علمیه تهران در کنار پدرشان برای حکومت قانون و تشکیل مجلس تلاش‌های زیادی نمود.
او که از آزادی‌خواهان تندرو به حساب می‌آمد، در دوره دوم وکیل مجلس شد.
وی نزد عموم سیاست‌مداران کشور از احترام خاصی برخوردار بود و برخی پیام‌های خصوصی حضرت آیت‌الله بروجردی توسط ایشان به مقامات بالای دولتی ابلاغ می‌شد.
بعضی از علمای مرکز، در کارها و رویدادها، بدون مشورت با او کار نمی‌کردند.
وی یکی از روحانیون مشهور و از سران مشروطه بود و در کمیسیونی که از طرف مشروطه ‌خواهان تشکیل شد، به همراه 27 نفر دیگر برای اداره امور کشور تعیین شد.
این کمیسیون محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به نیابت وی انتخاب کرد.
از دیگر کارهای سیاسی او، بسیج عده‌ای از مردم جنوب تهران به نفع شاه و حضور در برابر کاخ شاه و منع وی از مسافرت به خارج در واقعه نهم اسفند بود.
شهرت علمی و جایگاه معنوی او سبب شد که تدریجاً در تهران ملجأ و مرجع مؤمنان و نیازمندان شود.
وی حدود چهل سال در تهران به تدریس خارج فقه و اصول و ترویج دین پرداخت.
آیت‌الله بهبهانی در جریان نهضت امام خمینی در آخرین ماه‌های عمر خود به حمایت از ا مام برخاست و از همین رو مورد غضب رژیم واقع شد و در تنگنا قرار گرفت.
وی در 20 آبان ماه سال 1342 در سن 92 سالگی دار فانی را وداع گفت و پس از تشییع باشکوهی در تهران، جنازه‌اش به نجف اشرف منتقل و در آن‌جا به خاک سپرده شد.
(ر‌.
ک: گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، جلد 4، صفحه 401، روز شمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، جلد 2، صفحه 165.)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 42











صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.