تاریخ سند: 29 آذر 1345
گزارش1
متن سند:
محترما بعرض می رساند ساعت یک بعد از ظهر در مسجد جامع آقای سید
عبدالحسین دستغیب بعد از نماز جماعت به منبر رفت و بعد از خواندن خطبه و
چند آیه از کلام اللّه مجید سخن را پیرامون ورع و تقوی و تزکیه نفس و علم
آموختن از نظر دین مبین اسلام آغاز نمود در پیرامون علم آموختن بیان داشت
که اسلام علم آموختن را برای بشر تا آخر عمر حتی یک لحظه ای هم که به عمر
باقی باشد واجب نموده داستان عنوان بصری (عنوان بصری شخصی بود که تا
سن 95 سالگی نزد مالک یکی از علمای اهل تسنن درس می خواند و طلب علم
نمود) که در سن 95 سالگی نزد امام جواد جهت آموختن علوم رفت نقل نمود
سپس درباره روح ایمان بیاناتی ابراز داشت و داستان ابراهیم ادهم حاکم بلخ
رابرای تزکیه نفس از حکومت استعفاء نمود و گوشه نشینی و انزوا اختیار نمود و
برای درک حقیقت مشغول ریاضت گردید نقل نمود و بیان داشت که روزی
ابراهیم گوشه ای نشست سرهنگی از لشگریان از آنجا عبور نمود «اصولاً اینها که
در لباس افسری و سرهنگی می روند همیشه دارای کبر و غرور هستند و
خودشان را افضل می دانند منم نمی دانم چرا اینها اینطور هستند.
» و از ابراهیم
سؤال نمود آبادی از کدام طرف است ابراهیم راه قبرستان به او نشان داد سرهنگ
تازیانه کشید و بنای کتک را به ابراهیم گذاشت در آن میان یکی که ابراهیم را
می شناخت از راه رسید و به سرهنگ گفته این ابراهیم ادهم که از سلطنت مستعفی
شده است آن سرهنگ از وی عذر
خواست.
بعد ابراهیم گفت اگر در آبادی تاجر است که در آنجا بسیار تاجران
خوابیده اند اگر عالم است که بسیار از دانشمندان در آنجا آرمیده اند (غرض از
این مثل این است که آبادی به روح ایمان است دارائی تقوی است) مال نیست
ثروت نیست دارائی حقیقی چیزی است که انسان با خود در گور می برد آن
دارائی است دارای نور ایمانی است که در خیل بشر خدای بزرگ افاضه
می فرماید آن هم شرطی دارد شرط آن اینست که انسان از روی اخلاص بنده
شود و بگوید لا اله الا اللّه بعد خدای تبارک و تعالی روح ایمان را در قلب او
می دمد آنوقت است که انسان قوی است و در برابر کوه استقامت می کند در این
باره فردا نیز صحبت می کنم و بقیه داستان عنوان بصری در موضوع پیزری بودن
اشخاص اظهار داشت که اشخاصی که روح ایمان در دل آنها افاضه نشده مثل
یک پر کاه می ماند و زود تحت تأثیر دیگران قرار داده و فریب می خورند «یکی از
تجار شیرازی که حالا به رحمت خدا رفته روزی برای من گفت فرزند من رفت
خارجه (فرانسه) بعد از چند سال تحصیلات او تمام شد به ایران آمد ما برای
اینکه فرزندمان به ایران آمده میهمانی ترتیب دادیم و از رجال و رؤسای ادارات
دعوت نمود در موقع شام که همه گونه خوراکی در روی میز بود جوان اظهار
داشت من نمی توانم غذا بخورم زیرا آن چیزی که من می خورم نیست (و آن تاس
کباب خزوک1 است) خوب ای مرد پیزری هر کشوری که صانع شد که معلوم
نیست همه چیز آنها خوب باشد هر کشوری که صنعت گر هست که همه چیز آنها
خوب نیست هواپیما خوب می سازد رقص آنها که خوب نیست وای بر این
اشخاص پیزری که فوری تحت تبلیغ سوء دیگران واقع می شود هر لباس که آنها
یک مرتبه ببینند می خواهند فوری بپوشند و چند مثال دیگر مبتنی بر پیزری
بودن عده ای از اجتماع آورد و بیان داشت قوه فکر مردم ضعیف است مردم قدر
علماء را بدانند از روی این نظر می گویم قوه فکر مردم کوتاه است که مردم حاضر
نیستند که یک ساعت از عمر خود را حضور یک نفر عالم بگذرانند و اگر کسی
بیاید و سؤالی و مسئله بپرسد می آید درب بزند سؤال می کند مرغ من اذان
می گوید وای بر این مردم که چقدر فکر آنها کوتاه است بابا اینها موهوم است اینها
را به دین نبندید مثل سایر چیزهای دیگری می آید می گوید می خواهم منزلم را
جابجا کنم و نقل انتقال دهم ساعت کی خوب است اینها هم در اثر کوچک بودن
فکر است در ساعت 23 بعد از خواندن روضه حضرت موسی بن جعفر مجلس
پایان یافت مراتب جهت استحضار عرض شد.
29 /9 /45
رونوشت سابقه به مرکز و به ساواک اعلام شد.
29 /9
توضیحات سند:
گیرنده ریاست سازمان
اطلاعات و امنیت فارس جهت
استحضار و اقدام مقتضی
شهربانی کل کشورـ ریاست
اداره اطلاعات 10 /10
ر.ک: ضمیمه 55
1ـ به دنبال دریافت این
گزارش، نامه زیر از سوی
شهربانی استان فارس ارسال
گردید:
تاریخ : 29 /9 /45
شماره : ج 56 ـ 3 ـ 5
اطلاعیه
پیرو 28 /9 /45 ج/ 56 ـ 3 ـ 5
طبق اطلاع واصله آقای سید
عبدالحسین دستغیب ساعت
20 /13 روز 28 /9 /45 در
مسجد جامع ضمن موعظه
اظهار داشت اصولاً کسانی که
در لباس افسری و سرهنگی
می روند همیشه دارای کبر و
غرور هستند و خودشان را
افضل می دانند نمی دانم چرا
اینها اینطور هستند.
سرپرست شهربانی استان فارس
ـ سرتیپ محمد حسن پهلوان
از طرف سرهنگ حریرچیان
29 /9 /45
ر.ک: ضمیمه شماره 56
1 ـ خبزدوک یا کوزدوک
حشره ای است سیاه رنگ به
اندازه یک سوسک معمولی و
یا بزرگتر که در نقاط تاریک
زیر زمین ها و آشپزخانه های
قدیمی زندگی می کند.
منبع:
کتاب
شهید آیتالله سید عبدالحسین دستغیب به روایت اسناد ساواک صفحه 327