صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

نعل وارونه

نعل وارونه


متن سند:

نعل وارونه

نعل وارونه و یا واژگونه، ترکیب وصفی است که در معانی: «ردگم کردن، کسی را که در تعقیب چیزی است گمراه کردن و به جهت مخالف روانه ساختن» و یا «برای مصلحتی، امری را جز آن چه هست نشان دادن و ...» به کار می‌رود.
در لغتنامه‌ی دهخدا، به نقل از قاآنی شیرازی آمده است:
«تا نشان سم اسبت گم کنند ترکمانا نعل را وارونه زن»
در میان رجال سیاسی عصر پهلوی، کم نبودند خاندان‌های وابسته به استعمار انگلیس که در دهه‌های 2 و 4 با سلطه آمریکا‌، به سوی قدرت غالب تمایل پیدا کردند؛ و یا پدران وابسته به لندن بودند و فرزندان متمایل به واشنگتن شدند و شاید هم به طورهمزمان به هر دو قدرت وابسته بودند.
و این سرنوشت شوم رژیمی بود که نه تنها پایگاه، جایگاه و خواستگاه مردمی نداشت، که بنیان و اساسش بر تکیه زدن به استعمار و باقی ماندن در پرتو قدرت بیگانه بود و خاندان هزار و یک فامیل عصر قجر و پهلوی این گونه بودند.
در میان صدها رجال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... دهه‌های 132 - 135، عبدالله گله‌داری، نماینده دوره چهاردهم و از خواص پیروان سیدضیاءالدین طباطبایی، یکی از رجالی بود که تا پایان دوران پهلوی، شهرت به انگلیسی بودن داشت و این مسأله، نه تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی که قبل از آن نیز مطرح بود و او با کمال گستاخی و بیشرمی این وابستگی را مطرح و از آن دفاع می‌‌کرد.
وی در یکی از مصاحبه‌هایی که با گیتی شهباز، دختر حسن شهباز، مدیر مجله ره‌آورد چاپ آمریکا‌ (شماره 31) داشته، می‌گوید: «من پیغام‌های دوستانه‌ای را بین حکومت انگلیس و دولت ایران ردوبدل می‌کردم» و سپس اضافه می‌کند:
«ما از خاندان گله‌داری هستیم و اهل گله‌دار که بخشی از بلوکی است در فارس و این منطقه جزو ارباب جمعی قشقایی‌ها است. جمعی از خاندان ما به بندرلنگه رفتند. دسته ای به بندرعباس، جدّ من، شیخ عبدالله گله‌داری که اهل عرفان بود و جزو طریقه قادری در بندرعباس مستقر شد. بعداً به دبی و عربستان مهاجرت کردند. پسردایی‌ام پس از استقلال امارات متحده عربی، از طرف انگلیسی‌ها مقرری ماهانه می‌گرفت که حداقل 1 روپیه و حداکثر 4 روپیه در ماه بود. چون بسیار مورد اعتماد آنها بود. سه تا از پسرعموها و نوه‌عموهای من در کنسولگری‌های انگلیس در بندرعباس و کرمان کار می‌کردند. وقتی شاه فقید، رضاشاه از طرف انگلیسی‌ها به جزیره موریس تبعید شد، در سر راه کرمان مترجم کلنل فالکنز کنسول انگلیس با شاه بود. بعداً محمدرضا شاه هم به دستور پدرش یک نشان لیاقت برای او فرستاد که آن هم در خانواده ما هست.
من 77 سال دارم و از این 77 سال، فقط 22 سال در ایران بودم و بقیه عمر 55 ساله‌ام در خارج از ایران گذراندم. تحصیلات من در هند بود. بعد سال‌ها در ممالک عربی ماندم. بعد به انگلیس رفتم. وقتی جنگ جهانی شروع شد به ایران آمدم و عضو کلوپ تهران شدم. این کلوپ مال انگلیسی‌ها بود. کیا مرا با مستر ترات آشنا کرد که در آن سال‌ها، بعد از سفیر بالاترین مقام را داشت و همین سرآغاز دوستی و رابطه من با مقامات انگلیس شد.
یک دیپلمات قدیمی انگلیسی بود که سال‌ها در ایران خدمت کرده و فارسی را بسیار خوب و روان صحبت می‌کرد1و وقتی فهمید که من از خاندان گله‌داری هستم و پسرعموی گله‌داری‌هایی هستم که در کنسولگری‌های انگلیس و بندرعباس کار می‌کنند، به من اعتماد کرد و مرا به دوستی پذیرفت. از آن تاریخ به بعد رفت‌وآمد من با مقامات انگلیسی شروع شد. در اولین فرصت مرا به سرریدر بولارد سفیر کبیر انگلیس در ایران معرفی کرد. ریدر بولارد یکی از استعمارگران متکبر انگلیسی بود و حقیقت این است که از شاهان ایرانی بدش می‌آمد.
من به زبان‌های عربی، انگلیسی، هندی، آلمانی و فارسی تسلط دارم. در سال‌های جنگ جهانی دوم من وکیل مجلس بودم و در آن دوران مداخله انگلیسی‌ها یک امر اجتناب‌ناپذیر بود. انگلیسی‌ها و روس‌ها مملکت را اشغال کرده بودند، تا مبادا منافع آنها در خلیج[فارس] و سراسر هند در خطر بیفتد. برای انگلیس‌ها، نفت ایران حیاتی بود.
گله‌داری نسبت به نفوذ و سلطه انگلیسی‌ها در ایران و خلیج فارس می‌گوید: «بی‌تردید هیچ مأموری به جنوب نمی‌رفت تا انگلیسی‌ها موافقت نمی‌کردند. مثال بزنم. سرهنگ البرز پدرزن عماد کیا بود. کیا از ترات خواهش کرده بود که موافقت کند او در مقام رئیس شهربانی به اهواز برود. ترات درباره‌اش تحقیق کرد و به وزارت کشور اطلاع داد که سرهنگ البرز را به خوزستان بفرستد. سپهبد امیراحمدی وزیر کشور بود. زیر بار نرفت کیا تلفنی به ترات اطلاع داد که سپهبد از اعزام سرهنگ خودداری می‌کند، در آن موقع من در دفتر ترات بودم. ترات به انگلیسی ناسزایی به سپهبد گفت و بعد گوشی را برداشت و با خشونت به وزیر کشور گفت:
«شما کار ما را معطل کرده‌اید. دلیلی دارد؟» من از پاسخ سپهبد امیراحمدی بی‌خبرم، ولی این را می‌دانم که فردای آن روز سرهنگ البرز به طرف محل مأموریت خود حرکت کرد.»
در انتخابات دوره چهاردهم باوجود تأکید شاه در مورد وکیل شدن دکتر مصطفی مصباح‌زاده از بندرعباس، انگلیسی‌ها گله‌داری را به وکالت رساندند. این موضوع را هم گله‌داری در مصاحبه‌ی خود گفته و هم حسین فردوست در خاطرات خود یادآور می‌شود و این درحالی بود که مصطفی مصباح‌زاده نیز از نظر سیاسی، شدیداً به انگلیسی‌ها متمایل بود، ولی گله‌داری به وکالت رسید. گله‌داری در مجلس شورای ملی نیز حافظ منافع انگلیس بود و در برابر روس‌ها ایستادگی می‌کرد. فراکسیون اقلیت به رهبری طاهری و مدیریت سیدضیاء در مجلس جولان خاصی داشتند و گله‌داری همواره میان مجلس و سفارت و دیدار با ترات و ... در تردد بود.
با این حال در مجموعه اسناد زیر که توسط سازمان امنیت شاه تهیه شده است، گله‌داری وابسته به سازمان سیا و مدافع آمریکا‌ معرفی می‌شود که برای علت این معرفی فرضیه‌های زیر قابل توجه است :
1 . نعل وارونه زدن
2 . جاسوسی دوجانبه
3 . تغییر روش با تغییر قدرت مسلط
آنچه در اسناد ساواک به خوبی پیداست، ارتباط گله‌داری با اردشیر زاهدی و مکاتبات بسیار او با ساواک و دربار و ارائه گزارش درباره بحرین و دیگر شیوخ منطقه است. او با محافل آمریکا‌یی ارتباط تنگاتنگ داشت و در دوران نهضت اسلامی همواره با روحانیت و انقلاب مخالفت می‌ورزید و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم تلاش بسیار می‌کرد تا با وزیر خارجه وقت، آقای دکتر ولایتی ملاقات داشته باشد که موفق نشد. او برای برخی از شخصیت‌های نظام هم نامه‌هایی نوشت که همگی بدون پاسخ ماند. گله‌داری پس از پیروزی انقلاب، در آمریکا‌، در بین ایرانیان به سخنرانی‌های مذهبی می‌پرداخت و به هنگام ازدواج ایرانیان با یکدیگر نقش عاقد را بازی می‌کرد.
یکی از اسنادی که به ارتباط او با آمریکایی‌ها اشاره دارد، به شرح زیر است:

سند شماره ( 129 )
از : 315
به : عرض می‌رسد
درباره : شیخ عبدالله گله‌داری فرزند شیخ احمد
منظور. تشریح وضعیت کلی نامبرده بالا.
خلاصه سابقه. در تاریخ 25 /3 /51 یادشده طی مرقومه‌ای به عنوان مقام ریاست ساواک، ضمن شرح خدماتش درگذشته به موضوع ممنوع‌الخروج بودن خود بعد از بازگشت به کشور اشاره و درخواست نموده که از وی رفع سوءظن شود. که مراتب به استحضار ریاست معظم ساواک رسید مقرر فرمودند «نامه‌هایی که از گذشته نوشته چه از دوبی و کویت و آمریکا‌ از ادارات کل دوم و هشتم دریافت دارید و یک گردش کار از این جریان تهیه نمائید و موضوع ممنوعیت خروج از ایران چه بوده موضوع بانک صادرات و مبل چیست» که در اجرای اوامر صادره موضوع به ادارات کل دوم و هشتم اعلام اینک پاسخ‌های واصله به همراه خلاصه سابقه موجود در این اداره کل از عرض می‌گذرد:
1. نامبرده در دوره چهاردهم از بندرعباس به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب و با گروه سیدضیاءالدین طباطبایی همکاری داشته که بعداً به ایالات متحده آمریکا‌ مسافرت و به تابعیت آن کشور درآمده و به عنوان نماینده چند کمپانی آمریکا‌یی و آژانس فروش املاک در آمریکا‌ به منطقه خلیج‌فارس رفت‌ و آمد دارد.
2. برابر سوابق موجود ناصر قشقایی در تاریخ 19 /11 /46 از طریق سوئیس و از آنجا به آمریکا‌ عزیمت نموده و در آنجا اظهار داشته که مایل است در کویت با عبدالله گله‌داری تماس حاصل نماید.
3. عبدالله گله‌داری در مورخ 27 /12 /46 نامه‌ای از دوبی به نمایندگی ساواک در کویت ارسال و در آن تقاضای ملاقات را به منظور در اختیار گذاردن اطلاعاتی در زمینه‌های مختلف نموده است.
4. عبدالله گله‌داری مجدداً چندین نامه پی‌درپی به عنوان رئیس ساواک بندرعباس ارسال که در این نامه‌ها مصراً تقاضا شده بودکه چون وی دارای اطلاعات با ارزشی می‌باشد ترتیبی داده شود که در کویت با نمایندگی ساواک تماس حاصل نماید و یا نماینده‌ای از طرف ساواک به دوبی یا کویت اعزام تا مشارالیه اطلاعاتش را در اختیار قرار دهد که نمایندگی کویت در تاریخ 15 /2 /47 با عبدالله گله‌داری ملاقات و مذاکراتی صورت گرفته که اداره کل هشتم به استناد سوابق موجود در اداره کل دوم اعلام داشته که چون شخص موصوف با حفظ هویت ایرانی تابعیت آمریکا‌یی اخذ کرده و ظرف چند سال اخیر چند بار به کویت و شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس مسافرت و به انحا مختلف کوشش نموده که خود را به ساواک نزدیک نماید و به عنوان این که از جریانات پشت پرده‌ای که در آمریکا‌ علیه ایران می‌گذرد اطلاع دارد به نمایندگی‌های کویت و آلمان و همچنین به ساواک بندرعباس مراجعه و اخبار بی‌ارزشی در اختیار گذارده است بنابراین چون احتمال داشت یکی از علل کوشش وی برای نزدیکی به ساواک مأموریتی باشد که از جانب مقامات آمریکا‌یی به عهده وی گذارده شده، لذا از شهربانی کل کشور خواسته شد که تاریخ ورود و خروج او را به کشور شاهنشاهی اطلاع و به ساواک‌های خوزستان و بندرعباس نوشته شد که در موقع اقامت وی در ایران از نامبرده مراقبت بعمل آید که نامبرده چگونگی موضوع را مبنی بر کنترل ورود و خروجش به کشور طی عریضه‌ای به حضور ریاست ساواک معروض که مقرر گردید «با اداره کل سوم و اگر اداره کل هشتم مخالفتی ندارد موافقت شود».
اوامر صادره به اداره کل دوم و سوم ابلاغ که چون ادارات کل ذیربط در مورد تردد وی به کشور نظر خاصی نداشتند لذا به شهربانی کل کشور اعلام شد که از مشارالیه رفع مظنونیت بعمل آمده است و منبعد تاریخ ورود و خروج وی را اعلام ننمایند. ضمناً از موضوع بانک صادرات و خرید و فروش مبل تاکنون اطلاعی واصل نشده است.
این صحیح نیست وقتی که من سوابق امری را می‌خواهم ادارات همه چیز را در اختیار نگذارند و از کارمندان خود حمایت کنند و اگر باید من در این موارد کمیسیونی از اداره بیاورم و رسیدگی نمایند جای تأسف است! 27 /4 /51 [دستخط نصیری]
آقای صالحی به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید 27 /4 /51

توضیحات سند:

1. به احتمال قوی این دیپلمات انگلیسی میس لمپتون است.

منبع:

کتاب اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 237



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.