صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

درباره: آقای مصطفی الموتی فرزند محمد حسین نماینده مجلس شورای ملی

تاریخ سند: 10 دی 1347


درباره: آقای مصطفی الموتی فرزند محمد حسین نماینده مجلس شورای ملی


متن سند:

از: 342 تاریخ:10 /10 /1347
درباره: آقای مصطفی الموتی فرزند محمد حسین نماینده مجلس شورای ملی

منظور: مصاحبه با نامبرده بالا به منظور روشن شدن سوابق و فعالیت‌های وی در جریانات سیاسی.
خلاصه سابقه: مطابق گزارش بخش 311 براساس محتویات پرونده موجود نامبرده دارای سوابقی به شرح زیر می‌باشد.
الف- نامۀ شماره 1057 – 11 /1 /36 شهربانی کل کشور صادره به ستاد ارتش حاکیست طبق تحقیقاتی که به عمل آمده نامبرده مدیر سابق چاپخانۀ داد قبل از قیام ملی 28 مرداد سال 32 به نفع حزب منحلۀ توده فعالیت می‌نمود و در روز رفراندام در دهات نور مازنداران اهالی را به طرفداری از دکتر مصدق و دستجات چپی و شرکت در رفراندم تشویق و ترغیب می‌نموده است.
ب- برگ بیوگرافی شماره 1171-2-3 – 4 /3 /39 موجود در پرونده حاکی است در زمانی که روزنامه داد نسبت به حزب منحلۀ توده سمپاتی داشته نامبرده دبیر روزنامه مذکور بوده لیکن عضو رسمی حزب منحله توده نبوده و در زمان مصدق و در جریان تحصن روزنامه‌نویس‌ها در مجلس جزو متحصنین بوده و با مخالفین دکتر مصدق همکاری داشته است و نیز در سال‌های 22-23-24- 25 با پیشه‌وری و حزب توده همکاری داشته در روزنامه داد ارگان غیر رسمی حزب مذکور مقالاتی به نفع آنان می‌نوشته است.
خلاصه اظهارات آقای الموتی در مصاحبه انجام شده با وی:
در مصاحبه‌ای که در مورخه 7 /10 /7 با آقای الموتی پیرامون موضوع مورد نظر معمول شد نامبرده با بیان عضویت خود در حزب ملیون و سپس در حزب ایران نوین و شرح کلیه فعالیت‌های مطبوعاتی خود توضیح داد در دوره سردبیریم در روزنامه داد شدیداً با حکومت مصدق مخالف بودم و مقالات تندی در روزنامه داد علیه مصدق نوشته‌ام و همین امر موجب گردید که قبل از قیام ملی 28 مرداد سال 32 مأمورین حکومت مصدق به خانه من واقع در خیابان امیریه ریخته و من نیمه شب از آنجا گریخته و مدت 40 روز در خانه یکی از دوستان (مرحوم سناتور لسانی) مخفی شوم و از آنجا مقالاتی با امضای خود علیه مصدق می‌نوشتم و در قیام ملی 28 مرداد در رأس گروهی از جوانان در جریان اشغال رادیو تهران شرکت داشتم و نطق‌های اولیه را هم ایراد کردم و فرمان نخست‌وزیری مرحوم سپهبد زاهدی1 را که توسط آقای اردشیر زاهدی2 برای من فرستاه شده بود در روزنامه خود چاپ کردم و در تمام دوران حکومت مصدق به شهادت مقالات مندرجه روزنامۀ داد با آن حکومت و دار و دسته‌اش مخالفت و مبارزه کرده‌ام.
مشارالیه در مورد اینکه در سال‌های قبل چه فعالیت‌هایی را به نفع پاره‌ای دستجات سیاسی معمول داشته توضیح داد چنانچه منظور حزب منحلۀ توده باشد باید صریحاً اعلام کنم که من همیشه با این حزب مخالف بوده‌ام متأسفانه تشابه اسمی من با آقایان نورالدین الموتی – ضیاء الموتی - عماد الموتی که از فعالین حزب توده بودند موجب گردیده که گاهگاهی این طور فکر شود که من با نامبردگان ارتباط یا نسبت فامیلی دارم و برای رفع هرگونه شک و شبه‌ای در سال 1324 صریحاً در تمام مطبوعات کشور اعلام نمودم که من با این افراد نسبتی ندارم و حتی در 5 /10 /25 در اوج قدرت حزب منحلۀ توده در شماره 961 روزنامه داد این آگهی را من در روزنامۀ داد و همچنین سایر مطبوعات منتشر کرده‌ام (هر کس نمی‌داند بداند برخی تصور می‌کنند که این جانبان با آقایان الموتی‌ها عضو حزب توده ارتباط داریم لزوماً به اطلاع عموم می‌رساند که این جانبان با هیچ یک از آقایان الموتی‌ها بستگی نداریم محمد الموتی مدیر چاپخانه داد – مصطفی الموتی مدیر داخلی روزنامه داد.
نامبرده سپس اضافه نمود در تمام مدت عمرم فقط یک بار در دوره حکومت قوام‌السلطنه3 برای چند روز استراحت به دهات نور مازنداران رفته‌ام و چون با حکومت مصدق به شدت مخالف بودم در تمام جریانات علیه مصدق شرکت داشتم. مشارالیه در مورد تحصن با سایر روزنامه‌نگاران در مجلس در سال‌های پیشین توضیح داد موقعی که روزنامه‌نگاران علیه حکومت مصدق دست به تحصن زده‌اند و آقای عمیدی نوری مدیر روزنامه داد جزو متحصنین بود من به دعوت دولت آمریکا به آن کشور مسافرت نمودم و پس از مراجعت به تهران یکی دو بار از آقایان روزنامه‌نگاران در مجلس دیدن کردم و خبر مربوط به آنها را در روزنامۀ داد منتشر کردم.
آقای الموتی با اشاره به اینکه در تمام مدت خدمات مطبوعاتی خود در هر حال و وضعیتی مصالح مملکتی را از نظر دور نداشته است به شرح مسافرت‌هایی که در التزام رکاب شاهنشاه آریامهر نموده پرداخت و توضیح داد در جریان مبارزات اصلاحات ارضی و جنگ با فئودالها در قزوین و رودبار الموت فعالیت‌های زیادی نمودم و همین امر موجب شد که از طرف شاهنشاه آریامهر به دریافت نشان اصلاحات ارضی مفتخر شوم و در تمام مدت حکومت امینی با او مبارزه کردم و این مبارزه باعث شد که روزنامۀ صبح امروز توقیف گردد من به طور کلی در شرایطی که فوق‌العاده مشکل بود علیه حکومتی اظهارنظر شود با کمال رشادت مقالاتی به امضاء خودم علیه حکومت مصدق نوشتم و از توقیف و تهدید حسین فاطمی‌ها 4 نهراسیدم.
تدوین و انتشار کتاب (دکترین آریامهر) که از افکار و نیات و اندیشه‌های بلند شاهنشاه آریامهر الهام گرفته‌ شده و از یادگاری‌های درخشان سفر من در التزام رکاب شاهنشاه آریامهر است نمودار طرز تفکرم نسبت به شئون و مقدسات ملی کشورم می‌باشد.
نظریه:
با توجه به اینکه نامبرده در مصاحبه انجام شده اطلاعاتی را در اختیار گذارده است در صورت تصویب پروندۀ امر جهت بهره‌برداری‌های لازم در اختیار بخش‌های ذینفع (311 – 312 و 325) گذارده شود.
تهیه کننده:
رئیس بخش 343 – حسینی
محترماً قرار شد آقای الموتی بیوگرافی جامعی را تهیه و ضمیمه و یا مستند به شماره روزنامه‌ی مورد نظر ارائه دهد.
رئیس اداره چهارم پشتیبانی عملیاتی – شهاب
کاظم‌زاده. طبق اوامر و با کمک آقای فردوسی در تهیه و مدارک اقدام نمایند. 12 /10 /47
نوری. در اجرای امر پرونده مزبور به استحضار بخش 311 برسد تا پس از انجام اقدامات لازم ضمیمه به عرض رئیس شود. 12 /10 /46
عین شماره‌های روزنامه موردنظر در مورد ادعای آقای الموتی است اخذ و گردآوری شد. 12 /10

توضیحات سند:

1. فضل‌الله زاهدی: فرزند بصیر دیوان همدانی، در 1271 ﻫ ش در همدان تولد یافت‌. مدتی در مدارس جدید به تحصیل اشتغال ورزید و سپس وارد مدرسه صاحب منصبی قزاقخانه شد و دوره آنجا را در رسته سواره نظام پایان داد و در 1293 ش به آتریاد قزاق همدان معرفی شد و زیر دست افسران روسی به فرا گرفتن فنون عملی جنگی پرداخت‌. پس از یکسال خدمت به درجه سروانی رسید. در رکاب رضاخان سوادکوهی در جنگ با نهضت جنگل و میرزا کوچک خان شرکت نمود و پس از شش سال با آنکه هنوز جوان بود سرهنگ شد. پس از کودتای 1299 درجه سرتیپی گرفت در سالهای جنگ اول جهانی به صفوف قشون قزاق‌ها پیوست مدتی افسر تیپ همدان بود و در جریان نهضت جنگل عامل سرکوب و در کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 همراه رضاخان بود. در سال 1302 ریاست قشون فارس و در قضیه شیخ خزعل مأمور حل موضوع و نیز مدتی استاندار خوزستان بود. سال 1308 فرمانده ژاندارمری مأمور خاموش کردن شورش عشایر فارس شد پس از جنگ جهانی دوم با هدایت انگلیسها به حزب ملیون نزدیک شد بعد از شهریور 1320 ناگهان اعلام شد که انگلیسها سپهبد زاهدی را به بهانه‌ طرفداری از آلمان به فلسطین فرستادند و او سه سال در فلسطین ماند و سپس به ایران بازگشت و مدتی بیکار بود تا آنکه در مسافرت محمدرضاشاه به کشورهای اروپائی سپهبد رزم آرا رئیس ستاد ارتش شد. دکتر منوچهر اقبال وزیر کشور وقت برای آنکه در مقابل رزم آرا شخص نیرومندی تراشیده باشد او را به سمت ریاست شهربانی منصوب کرد. از ابتدای نخست‌وزیری دکتر مصدق زاهدی به او نزدیک بود و در کابینه اول مصدق به وزارت کشور رسید ولی بعدها عشق به مقام و با هدایت انگلیسی‌ها و موافقت آمریکائی‌ها باعث شد که در آن زمان خود را کاندیدای نخست‌وزیری کرد و هسته مرکزی مخالفت با دولت را تشکیل داد و سپس با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد بر روی کار آمد. در مورد نقش اساسی و رسالت زاهدی سه مشخصه را مطرح کرده‌اند. 1ـ امضأ قرارداد نفتی با کنسرسیوم 2ـ قتل عام و سرکوب مخالفین سلطنت 3ـ باز کردن دست آمریکا در ایران‌. چنانچه بعضی از مورخین معتقدند که سیا، زاهدی را به عنوان جانشین شاه در نظر گرفته بود. در طرح آمریکا قبل از روی کار آمدن دکتر علی امینی‌، زاهدی مطرح بود. ولی شاه وی را سال 1334 راهی اروپا نمود در جریان کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 مجری برنامه کودتا به نخست وزیری رسید در 17 فروردین 1334 از سوی شاه برکنار و به سوئیس تبعید شد. در اردیبهشت 1337 به ایران بازگشت‌. سپس از سوی شاه به عنوان نماینده دایمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل مجدداً عازم ژنو شد. وی تا پایان عمرش در آنجا ماند و در سال 1348 درگذشت‌.
وی به قول فردوست در زمان رضاخان پست مهمی نداشت و بیشتر به شکار ثروت و عیاشی می‌پرداخت تا اینکه به دستور انگلیسی‌ها رُل آمریکایی بازی کرد و علیه مصدق کودتا کرد. مدتی پس از کودتا مجبور به استعفا شد و در اروپا سفیرالسفراء گردید فرزندش اردشیر را انگلیس‌ها به آمریکایی‌ها معرفی کردند و عامل آمریکایی‌ها شد.
2. اردشیر زاهدى: پسر فضل‌الله‌ زاهدى، در مهرماه 1307 در تهران به دنیا آمد. او پس از تحصیلات ابتدایى در تهران و اصفهان، تحصیلات متوسطه را در سال 1325 در دبیرستان اسلامیه بیروت به پایان برد و راهى آمریکا شد. وى در سال 1328 گواهینامه‌ی کشاورزى را از کالج کشاورزى ایالت «یوتا» آمریکا دریافت داشت. مدرک تحصیلى اردشیر توسط وزارت فرهنگ وقت به عنوان «معادل لیسانس» ارزیابى شده است. وی احتمالاً از سال‌هاى تحصیل در بیروت با کرمیت روزولت آشنایى یافت و با سرویس اطلاعاتى نوپاى آمریکا در ارتباط قرار گرفت. زاهدی در بازگشت به ایران داراى روابط دوستانه با آمریکاییان مقیم تهران بود. او در اردیبهشت 1331 به همراه مرتضى امیر ارجمند (کارشناس ساختمان‌هاى روستایى) به استخدام وزارت کشاورزى درآمد و در پست معاونت و خزانه‌دارى «کمیسیون مشترک ایران و آمریکا براى بهبود امور روستایى» (اصل 4 ترومن) قرار گرفت. اسناد موجود از روابط بسیار نزدیک اردشیر زاهدى با ویلیام وارن رئیس «اصل 4 ترومن» خبر مى‌دهد. طبق این اسناد، اردشیر زاهدى ظاهرا در اسفند 1331 از طرف وزارت کشاورزى به مدت یک سال براى آموزش به آمریکا اعزام شد. خاطرات کرمیت روزولت حضور فعال اردشیر زاهدى را، با نام مستعار «مصطفى» و «ویسى» در جریان عملیات کودتا در تهران نشان مى‌دهد و مشخص مى‌سازد که مأموریت آمریکایى زاهدى پوششى براى استتار حضور وى در تهران و مشارکت در عملیات «سیا» بوده است. اردشیر زاهدى به خاطر ایفای نقش فعال در کودتا به دریافت نشان درجه یک رستاخیز نایل شد و در 3 آبان 1332 آجودان کشورى شاه گردید.
اردشیر در آبان 1336 با شهناز پهلوى ازدواج کردکه این ازدواج در سال 1343 به متارکه انجامید و حاصل آن یک دختر به نام مهناز بود. پس از این طلاق مدت‌ها شایعاتى پیرامون ازدواج شهناز با برادر شاه مراکش و سپس با پسر محمود زنگنه مطرح بود تا بالاخره وى با خسرو جهانبانى، از اعضاى خانواده‌ی دربارى جهانبانى‌ها ازدواج کرد.
محمدرضا پهلوى در سال 1338 اردشیر زاهدى را به عنوان نماینده‌ی خود براى تماس با دانشجویان ایرانى در اروپا اعزام داشت. مدت کوتاهى بعد در اسفند 1338 اردشیر زاهدى سفیر شاه در واشنگتن شد. در این زمان او مى‌کوشید تا با دانشجویان ناراضى ایران در آمریکا ارتباط برقرار کند. در دولت اسدالله‌ علم، اردشیر زاهدى در شهریور 1341 به عنوان سفیر کبیر ایران عازم لندن شد و تا آذر 1345 در این سمت بود. وى در بهمن ماه 1345 در دولت امیرعباس هویدا وزیر امور خارجه شد. اسناد ساواک نشان مى‌دهد که در سال‌هاى 1346 تا 1348 اردشیر زاهدى به شدت در تلاش براى احراز پست نخست وزیرى بوده است. اردشیر زاهدى نه تنها به صدارت نرسید، بلکه تحرکات جاه‌طلبانه او به برکنارى وى از وزارت خارجه در شهریور 1350 انجامید. در اسفند ماه 1351 محمدرضا پهلوى داماد سابق خود را به سفارت در واشنگتن اعزام داشت تا به عیاشى هایش ادامه دهد و جوّ داخلى دربار را آشفته نسازد. اردشیر زاهدى تا زمان دولت شاهپور بختیار سفیر ایران در آمریکا بود و در دى ماه 1357 از این سمت برکنار شد. او یکى از هرزه‌ترین عناصر سیاسى و دولتمردان رژیم محمدرضا پهلوى بود و به این صفت نه تنها در میان خواص ،بلکه در سطح جامعه نیز شهرت داشت، به‌طوری که در مدت اقامتش در لندن و آمریکا مطبوعات آنجا بارها و بارها تصاویر و گزارش‌هایى از ریخت و پاش‌ها و مفاسد اخلاقى وى درج نمودند. وی در اوج نهضت اسلامی (1356 تا 1357)با همکاری آمریکایی‌ها برای انحراف مسیر انقلاب کوشید و پس از سقوط رژیم پهلوی تا دهه 1370 علیه انقلاب اسلامی فعالیت می‌کرد، اما پس از آن به ظاهر منزوی شد.
ـ رجال عصر پهلوی؛ اردشیر زاهدی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378
کارنامۀ سیاسی اردشیر زاهدی و ارتباط وی با سازمان سیا، در سال‌های 1328 ـ 1357 سقوط پهلوی و توطئه‌های وی علیه انقلاب اسلامی نیاز به یک تحلیل مفصل دارد، اگرچه در این عرصه منابع و مآخذ گسترده‌ای وجود دارد.
3. احمد قوام: فرزند میرزا ابراهیم خان معتمدالسلطنه و خواهرزاده میرزا علی خان امین‌الدوله بود. در سال 1252ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. مدتی جزء پیش‌خدمت‌های ناصرالدین شاه بود و در سال 1276 که امین‌الدوله به حکومت آذربایجان منصوب شد، ریاست دفتر خود را به او واگذار کرد. در دوران صدارت امین‌الدوله‌، منشی حضور صدراعظم شد و در دوران صدارت عبدالمجید عین‌الدوله (1285 ـ 1282) لقب دبیر حضور گرفت‌. در دوران تصدی میرزا تقی‌خان مجدالدوله بر وزارت داخله که وزارت رسایل نیز در اختیار آن بود، احمد قوام به سمت وزیر رسایل تعیین و به مناسبت شغلش در سال 1285 ملقب به وزیر حضور شد. در اوایل انقلاب مشروطیت قوام‌السلطنه لقب گرفت و از همین زمان است که مراحل ترقّی خود را طی کرد. پس از فتح تهران در 1288 با حمایت حاج علیقلی خان سردار اسعد بختیاری، معاون وزارت کشور شد و در 1289 به معاونت وزارت جنگ رسید. در کابینه مستوفی‌الممالک با به عهده گرفتن وزارت جنگ برای اولین بار وزارت یافت‌. در سال 1290 در کابینه سپهدار، وزیر عدلیه شد و در کابینه صمصام السلطنه بختیاری به وزارت داخله رسید و کابینه محمد علی خان علاءالسلطنه وزارت مالیه را برعهده گرفت و در کابینه عین‌الدوله وزارت داخله را برعهده گرفت.
در سال‌های 1298 تا 1300 والی خراسان بود و پس از کودتای اسفند 1299 ﻫ ش که سید ضیأالدین طباطبایی به نخست‌وزیری رسید، بنا بر کینه قدیمی از احمد قوام‌، به کلنل پسیان رئیس ژاندارمری خراسان دستور داد که وی را گرفته و تحت‌الحفظ به تهران فرستد. در تهران مدتی در زندان بود که فرمان نخست‌وزیری او در 14 خرداد 1300 صادر شد، اما پس از چهار ماه مشیرالدوله برجای او نشست‌. در خرداد 1301 دوباره نخست‌وزیری را برعهده گرفت که این کابینه نیز 8 ماه دوام آورد. در سال 1302 رضاخان سردار سپه که وزیر جنگ کابینه مشیرالدوله بود، به بهانۀ توطئه قوام برای کشتن او، وی را برای مدتی دستگیر کرد. او پس از آزادی به اروپا رفت و تا سال 1307 در آن جا بود. پس از بازگشت تا شهریور 1320 و عزل رضاخان‌ از سیاست کناره گرفت‌. پس از شهریور سال 1320 احمد قوام سه دوره: «مرداد 1321، بهمن 1324 و تیرماه 1331» نخست وزیری کشور را عهده‌دار بود. احمد قوام یکی از آخرین پرورش یافتگان مکتب سنتی سیاست ایران است‌. وی خطی زیبا داشت که از علی خان امین‌الدوله آموخته و فرمان مشروطیت و مناجات نامه حضرت علی (ع‌) را به آن خط نوشت. از سوی دیگر سرپرستی و حمایت علی خان امین‌الدوله و مجدالملک سینکی در پرورش و ترقی احمد قوام و برادرش حسن وثوق‌الدوله نقش به سزایی داشت‌. تشکیل قوای ژاندارمری در دوران وزارت داخله او بود، طرح بودجه بندی کشور برای نخستین بار در زمان نخست‌وزیری وی به مجلس ارائه و تصویب شد که دکتر محمد مصدق وزیر مالیه وی در آن نقشی به سزا داشت‌. در سیاست خارجی استفاده از نیروی سوم را در نظر داشت که همین امر موجب دعوت از مستشاران آمریکایی برای سازماندهی مالیه در نظام بود.
مهمترین کار وی در حل بحران‌های داخلی و خارجی را باید مسأله خروج نیروهای شوروی از ایران دانست که با بهره‌برداری از شرایط جهانی و جلب حمایت آمریکا موفق شد تا نیروهای شوروی را به خروج از ایران و قطع حمایت آنان از حکومت پیشه‌وری وادار سازد. قوام در تیر ماه 1331 مجبور به استعفا شد و اموال او مصادره گردید، اما در سال 1333 اموال وی بازگردانده شد. احمد قوام‌السلطنه در 31 تیرماه 1334 در سن 82 سالگی درگذشت و در مقبره خانوادگی خویش در قم به خاک سپرده شد.
4. سید حسین فاطمی: در دهم محرم سال 1296 ﻫ ش در شهر نائین چشم به جهان گشود. پدرش «سید علی محمد» از روحانیون معروف و مادرش «سیده طوبی‌» بود که هر دو از خانواده‌ی سادات طباطبائی نائینی به شمار می‌رفتند.
حسین تحصیلات ابتدایی‌اش را در نائین گذراند، سپس به اصفهان رفت و همراه برادرش سیف‌پور در کالج انگلیسی آن شهر به تحصیل پرداخت‌. او ضمن تحصیل در دوره‌ی متوسطه قدم به عرصه‌ی مطبوعات نهاد و نزد برادرش که صاحب امتیاز روزنامه‌ی باختر بود به تهیه و تنظیم مطالب روزنامه کمک کرد و تجربیات لازم را در رشته‌ی روزنامه نگاری به دست آورد.
فاطمی در سال 1316 عازم تهران شد تا کار روزنامه نگاری را در عرصه و میدان وسیع‌تری آغاز کند و در حالی که بیش از 20 سال از عمرش نگذشته بود، به مدیریت و سردبیری روزنامه‌ی «ستاره‌» که در تهران انتشار می‌یافت، منصوب شد. اما پس از مدتی که روزنامه‌ی ستاره را انتشار داد، به خواهش برادرش روزنامه‌ی باختر را که مدیریت آن در اصفهان با برادرش سیف پور بود، در تهران منتشر ساخت‌. وی در خیابان لاله زار دفتری را برای این کار اجاره کرد و با یک کادر تحریریه‌ی منظم به کار اداره‌ی روزنامه‌ی مزبور ادامه داد.
فعالیت و تلاش مداوم حسین فاطمی در نوشتن مقالات تند انقلابی بعد از شهریور 1320 در روزنامه‌ی باختر سبب معروفیت و محبوبیت این روزنامه شد و همین امر زمینه‌ی مساعدی را برای انتشار افراطی‌ترین روزنامه‌ی کشور یعنی روزنامه‌ی باختر امروز فراهم کرد.
فاطمی از سال 1322 رسماً وارد مبارزه علیه حکومت‌های وقت و از جمله علی سهیلی شد و بدون بیم و هراس طی مقالات بسیار تند، ماهیت حکومت سهیلی را که وابستگی نزدیک با اربابان انگلیسی خود و از جمله آنتونی ایدن وزیر خارجه بریتانیا داشت، به مردم ایران معرفی کرد. حسین فاطمی آنگاه برای ادامه‌ی تحصیلات به اروپا رفت و مدت سه سال ـ از سال 1323 تا اواسط سال 1327 ـ در پاریس به تحصیل پرداخت و دکترای حقوق اخذ کرد.
وی ضمن تحصیل‌ از شهر پاریس، مقالات تند و آتشینی که بعضاً افشاگرانه بود برای روزنامه « مرد امروز» می‌فرستاد که خوانندگان و علاقمندان بسیار داشت‌.
فاطمی پس از بازگشت به کشور به نهضت ملی‌شدن نفت پیوست و به مصدق و یارانش کمک کرد. دکتر حسین فاطمی در راه مبارزات شجاعانه‌ی خود صدمات و ضربات هولناکی را متحمل شد، به‌طوری که یک بار هنگام تشییع جنازه و به خاک سپاری محمد مسعود مدیر مرد امروز مورد سوءقصد قرار گرفت و مدتی را در بیمارستان بستری شد. پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 وی مدتی مخفی بود، ولی بر اثر خیانت و لو رفتن مخفیگاهش، دستگیر شد و در شهربانی از طرف حکومت کودتا مورد آزار و اذیت قرار گرفت. وی در حالی که بیمار بود در دادگاه نظامی محاکمه و در 18 آبان 1333 به جوخه‌ی اعدام سپرده شد.


منبع:

کتاب مصطفی الموتی‌نیا به روایت اسناد ساواک صفحه 178




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.