تاریخ سند: 11 تیر 1357
گزارش خبر موضوع : اظهارات حاج محمد تقی ترخانی
متن سند:
عصر روز 11 /4 /37 در دفتر حاج محمد تقی ترخانی واقع در تهران خیابان
پامنار ساختمان گل طبقه سوم چند نفر مشغول گفتگو بودند محمد غفاری که
مردی قد کوتاه و موی سرش ریخته و کلاهی در سر داشت گفت خدا طیب 1 را
بیامرزد که راحت شد و این دوره بی بندوباری را ندید و آنقدر اوضاع کشور خراب
است که اویسی میخواهد استعفا بدهد.
حاج ترخانی گفت بجز منصور و دارو
دسته اش بقیه دارای حق حیات نیستند محمد غفاری گفت انشاءالله رژیم ظالم
بزودی پاشیده خواهد شد.
حاج ترخانی هم گفته او را تائید و اضافه کرد خدا
بیامرزد طیب را و خوش به حالش که دیگر گناهی ندارد چون وظیفه خودش را
تمام کرد و در این هنگام تلفن زنگ زد و حاج ترخانی صحبت و گفت ساختمانی
را در نظر بگیر برای آقای مدرسی که باید به آنجا اساس کشی کند و اضافه کرد که
مدرسی باید مدتی آفتابی نشود چون بی پدرها تعقیبش میکنند.
نظریه شنبه : نظری ندارد.
نظریه یکشنبه : در مرخصی است.
نظریه سه شنبه : باحتمال زیاد مطالب فوق در دفتر حاج ترخانی مطرح شده و با
عنایت به امریه 22256 /20ه12-5 /4 /37 مقرر فرمایند نظریه عالی را ابلاغ
فرمایند.
شاهد
نظریه 20 ه ر: در مرخصی است.
توضیحات سند:
1ـ طیب : طیب حاج رضایی
در سال 1298 ش به دنیا آمد.
شهرت طیب در تهران خُلق و
خوی عیاری وی بود.
طیب از
بار فروشان میدان تهران بود.
در سال 1320 ش وقتی قرار
شد افراد شرور را سرجایشان
بنشانند طیب را به بندرعباس
تبعید کردند ولی چندی بعد به
تهران آمد .
طیب با طرفداران
فراوانی که داشت ابتدا از
حکومت محمدرضا پهلوی
حمایت کرد ولی به علت
داشتن هیات مذهبی و برپایی
مراسم سوگواری در روزهای
ماه محرم تمایلات مذهبی
وی در سال 1342 با آغاز 15
خرداد در جهت سیاسی
تازه ای قرار گرفت.
طیب و
هیات مذهبی وی در محرم
سال 1342 از نهضت امام
خمینی حمایت کردند.
رژیم،
او و برادرش را دستگیر کرد و
از آنان خواست که اقرار کنند
پول گرفته اند تا حادثه 15
خرداد را در تهران ایجاد
کنند.
طیب و برادرش
اسماعیل حاج رضایی حاضر
به بیان این دروغ نشدند و در
11 /8 /42 در پادگان حشمتیه
تهران به جوخه اعدام سپرده
شدند.
پس از شهادت این دو
برادر جامعه روحانیت ایران
در تجلیل از ایشان مجالس
سوگ برپا کرد.
طیب طبق
وصیت خود در شاه
عبدالعظیم تهران کنار قبر
مادرش به خاک سپرده شد.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب 07 صفحه 101