١- روز 29/10/35 ساعت ۱۱ صبح آیت‌الله کاشانی به اتفاق آقای سیداحمد کتابچی و به وسیله ماشین سواری شخصی شماره ۲۰۵۰ به منزل آقای حاج محمدعلی گرامی
تاریخ سند: 6 بهمن 1335
١- روز 29/10/35 ساعت ۱۱ صبح آیت‌الله کاشانی به اتفاق آقای سیداحمد کتابچی و به وسیله ماشین سواری شخصی شماره ۲۰۵۰ به منزل آقای حاج محمدعلی گرامی
متن سند:
تاریخ: 6 /11 /1335سازمان اطلاعات و امنیت کشور
١- روز 29 /10 /35 ساعت ۱۱ صبح آیت‌الله کاشانی به اتفاق آقای سیداحمد کتابچی و به وسیله ماشین سواری شخصی شماره ۲۰۵۰ به منزل آقای حاج محمدعلی گرامی داماد خودشان واقع در اول خیابان گرگان رفته و تا ساعت ۵ بعدازظهر در منزل آقای گرامی بود. سپس به اتفاق آقایان سیدعلی مصطفوی، حسن گرامی و کاظم خلیلی به وسیله ماشین سواری شخصی شماره ۱۱ اس ۳۵ به منزل خودشان در پامنار مراجعت نموده‌اند.
۲ - ساعت ۷ بعدازظهر آقای فلسفی واعظ معروف، به اتفاق دو نفر از طلاب دیگر به وسیله ماشین سواری شخصی شماره ۶۳۴۰ ط ۳۵ به منزل کاشانی در پامنار رفته و تا ساعت ۸ بعدازظهر درباره جریان وضع علما و روحانیون مذاکره نموده‌اند.
3 – ساعت ۷:۴۰ بعدازظهر آقای حاج سید احمد صفائی نماینده سابق مجلس شورای ملی به منزل آقا در پامنار رفته و تا ساعت 4 بعدازظهر درباره جریانات چند ساله گذشته و حوادثی که در کشورهای خاورمیانه در آینده صورت خواهد گرفت، مذاکره نموده‌اند، کاشانی به آقای حاج سید احمد صفائی اظهار داشتند که شما در دوره گذشته مجلس که نماینده بودید، هیچ فعالیتی که به نفع مردم بیچاره این مملکت باشد از خودتان نشان ندادید و چند دفعه هم من برای شما پیغام فرستادم که فلان کار را در مجلس انجام بده شما گوش ندادید و فکر کردید اگر به حرف‌های من گوش بدهید، در این دوره وکیل نخواهید شد و همان طوری که مشاهده کردید، نه در بین مردم برای خودتان محبوبیتی گذاشتید و نه در این دوره وکیل شدید، آقای صفائی اظهار داشتند که به جدم من هیچ علاقه نداشتم که این دوره از قزوین وکیل شوم و پی بهانه هم بودم تا اینکه یک روز در اواخر دوره گذشته، آقای عدل وزیر کشور مرا در مجلس ملاقات کرد و آدرس به من داد که شب آنجا بروم، بنده هم شب به همان محل رفتم و عده‌ای هم از رجال در آنجا بودند، پس از صحبت‌های زیاد خلاصه آقای علم وزیر کشور(1) به من گفت که شما نماینده حتمی قزوین هستید و اما به شرطی که از این لباس آخوندی بیرون بیائی خیلی عصبانی شدم و به ایشان گفتم اگر مرا بکشید، از لباس روحانیت خارج نخواهم شد و با عصبانیت آن مجلس را ترک کردم، آیت‌الله اظهار داشتند که اگر جریاناتی پیش آمد کرد و دوباره به مجلس رفتید به حرف‌های من گوش بدهید، ضرر نخواهید کرد. در ساعت 9 بعدازظهر آقای صفائی منزل را ترک نموده‌اند.