صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : استقبال از شیخ بهاءالدین محلاتی

تاریخ سند: 18 مهر 1342


موضوع : استقبال از شیخ بهاءالدین محلاتی


متن سند:

شماره : 10486/د/ف 8 جریان مشروح ورود آیت الله محلاتی و مجدالدین محلاتی که وسیله مأمور نفوذی تحصیل شده و از آغاز تا انجام به دستور ساواک داخل در جریان بوده به شرح زیر به استحضار می رساند ضمنا خلاصه مفاد قبلاً تلگرافی گزارش شده است.
الف.
ساعت 6 صبح در مسیر خیابان حضرتی برای رفتن به خانه آقای صدرالدین حائری1 به آقای بدرالدین دستغیب برخورد کردم او گفت اگر شیرینی خوبی به من بدهی یک خبر بسیار خوبی برایت شرح می دهم تا از خوشحالی در پوست نگنجی گفتم تسبیح خوبی دارم به شما می دهم خبر را بفرمایید یک مرتبه گفت صلواتی بفرست تا بگویم صلوات فرستادیم گفت آقای محلاتی امروز به شیراز می آیند با هم چند قدمی آمدیم برای من مرتبا می گفت عجیب به نظر می رسد که دستگاه یک مرتبه ایشان را آزاد کند که به شیراز بیایند نقشه ای بعد از این رهایی می باشد خدا به هر حال به خیر بگذراند خدا می داند که چه خیالی در سر دارند شاید ترسیده اند تهران قیام کند و دیگر جلو ملت را نتوانند گرفت و یا ممکن است به اسم شیراز ایشان را حرکت دهند در بین را به مقصدی ببرند به هر حال خیلی قضیه غامض و مندمج است آدم گیج و ویج می شود و معلوم نیست که چرا آقای دستغیب همراه آقای محلاتی نباشند این هم قابل فکر است.
به دنبال خبر آمدن آقای شیخ بهاءالدین به شیراز ساعت 216 جلو منزل آقای محلاتی رفتم یکی از طلاب مدرسه آقاباباخان به نام سید نعمت را دیدم پرسیدم کجا می روی گفت آقای موحد مرا فرستاده تا اطلاع یابم که آقای محلاتی چه وقت تشریف می آورند حال سؤال کرده ام و بناست بعدازظهر وارد شوند.
بنده به مدرسه خان برگشتم چند نفر از طلاب با هم در خصوص مسئله آب وضو با هم بحث داشتند بنده گفتم مگر خبر ندارید که حضرت آیت الله محلاتی امروز تشریف فرما می شوند جای این حرفها نیست مسئله را رها کنید تا ببینیم اوضاع چیست در همین موقع شخصی از خانه آقای محلاتی آمد و خبر داد که آقا امروز وارد خواهند شد طلاب از خوشوقتی نزدیک بود قالب تهی کنند هیاهوی بزرگی در صحن و حجرات مدرسه به راه افتاد به هم شادباش و تبریک می گفتند همه غرق در شادی و خوشحالی و سرور شده بودند به حدی دستخوش احساسات قرار گرفته بودند که نمی فهمیدند صلواۀ بفرستند یا لعن کنند یکپارچه خود را گم کرده بودند کم کم بعضی شان بی عبا و بعضی شان بی عمامه به بیرون مدرسه می رفتند و بر می گشتند عده ای از مردم نیز مرتبا داخل مدرسه می آمدند و احوال می پرسیدند و می رفتند هر چند دقیقه افراد زیادتر می شدند طلاب دیگر مدارس با مردم به خانه آقای محلاتی می رفتند و هر یک خبری می آورند ساعت 217 به منزل آقای محلاتی رفتم کم کم در این خانه جمعیت مردم و طلاب افزایش می یافت در این موقع چند نفر با اشاره به صحن خانه بزرگ فراخوانده شدند آقای شیخ حیدر صادقی مرا با اشاره نزد خود خواند تلفون پی در پی از منزل علما می رسید کوتاه کوتاه جواب می شنیدند توسط تلفون با آقای شیخ محمود شریعت و آقای سیدمحمود علوی مشورت شد که چگونه از آقای محلاتی استقبال کنند هر کدام نظریه ای به این شرح دادند.
1)ـ آقای شریعت.
گفت همه شهر را خبر کنید با پرچم هایی که دارای شعائر دینی و مذهبی باشد با ماشین های زیاد حرکت کنیم بازار را تعطیل کنند همه بیایند در خیابان ماشین به راه بیفتد و مردم را با خبر سازد که مسلمانها بدانند تا استقبالی که در خور شأن روحانیت باشد به عمل آید (این نظریه مورد قبول واقع نشد).
2)ـ آقای سیدمحمود علوی اظهار عقیده کرد که تنها ما علما و طلاب و عده دیگری که مایل باشند بدون سر و صدا تا چند کیلومتری به استقبال برویم زیرا ممکن است از جمعیت جلوگیری بشود (این نظریه نیز رد شد).
هیأت شورا که مرکب از چند نفر طلبه و آقای علی انوار (داماد محلاتی) و چند نفر بازاری منجمله آقای منصوری و حقیر سراپا تقصیر می بود خواهان نظریه ثالثی غیر از دو نظریه بالا شد مدتی وقت صرف گردید تا چنین رأی گرفته شد که باید هیأت علما نظریهای اتخاذ کنند و یکدیگر را ملزم به یک عقیده کنند.
ب.
ساعت 10 هیأت شورا چند نفر [را] مأمور کرد که به منازل علما بروند تا نظریه آنان را با ذکر علت تحصیل نمایند بنده به خانه آقای سیدمحمود علوی مأمور شدم فوری حرکت کردم در بین راه بنده را برگرداندند گفتند کمی صبر کنید شاید هیأت بتواند عقیده درستی را ابراز نماید دوباره فعالیت رأی گیری شروع شد اول پیرامون عقیده آیت الله رضوی و گفتار ایشان گفتگو به عمل آمد متأسفانه نتیجه ای عاید هیأت بیچاره نشد زیرا هیأت عقیده رضوی را یک عقیده انفرادی و محافظه کاری تلقی نمود چون آقای رضوی گفته بودند من اگر علما با ماشین استقبال کردند بنده هم حاضرم و اگر بی سر و صدا در خانه آمدند آن هم حاضرم ناگزیر به واسطه این که شورا به جایی نمی رسید دو مرتبه بنا شد به خانه علما برویم و رأی بگیریم بنده به صوب مأموریت خود حرکت در بین راه خودم را به یک تلفون عمومی رسانیدم چند کلمه با ریاست محترم دستگاه صحبت کردم سپس تاکسی را صدا کردم و به خانه علوی رفتم نامبرده یک دست به تلفون یک دست به قرآن داشت بنده فی الفور سلام غرایی تقدیم کردم و به عرض رسانیدم که ملت منتظر رأی و صواب دید حضرت آیت الله هستند بفرمایند چرا حضرت مخالفند که با سروصدا و جمعیت استقبال نکند جواب داد اولاً ممکن است دولت جلوگیری کند ثانیا شاید مردم آن طور که باید استقبال نکنند زیرا از سر نیزه و زور می ترسند شاید بازار خواست تعطیل کند حکومت ظلم نگذاشت تکلیف چیست.
آبرو و حیثیت روحانیت از بین خواهد رفت اگر بدون علم و بیرق چند نفر از علما خواستند با چند نفر از کاسبها تا چند فرسخی بروند عیبی ندارد خلاصه شما به آقای انوار و سایران بفرمایند و بنده هم به دیگر آقایان تلفونی عرض می کنم که غیر از این به حال جامعه روحانیت مضر است.
بنده خداحافظی کرده به منزل محلاتی روانه شدم به آقای شیخ حیدر صادقی و انوار و صادقی و منصوری و چند تن دیگر که همه جزء هیأت کذایی بودند گفتار و نظریه نهایی آقای سیدمحمود علوی را رسانیدم.
ج ـ در این اثنا آقای محمد موحد سر رسید و گفت بنده در محضر آیت الله سیدمحمد جعفر طاهری بودم که فرستاده هیأت آمد و نظریه معظم له را خواست آقای آیت الله فرمودند که لازم است جمعیت کثیری که بتواند مشت محکمی به دهن ستمگران بکوبد تشکیل و با عزت و احترام هر چه تمامتر استقبال بی نظیری از مقام روحانیت بشود ولو این که این نظریه مخالف با نظریه آقای علوی باشد.
2)ـ هیأت گفتند آقای طاهری را با کمال خونسردی رد کرد.
3) ـ آقای شیخ محمد علیخواه که نزد آقای علم الهدی فضایلی رفته بود آمد و گفت که آقا گفتند بسیار زیبنده و به جا است که دستور تعطیل عمومی داده شود تا دسته ها و اصناف و گروههای مسلمانان متحدا و متفقا به مقام شامخ روحانیت احترام خاصی بگذارند تا در نتیجه دستگاه فاسد و جبار جمعیت دیروز را که با فشار و زور توی خیابان ها کشانیده بود امروز چشمش کور شود و بداند که نیروی معنوی هزارها مرتبه از قدرت سر نیزه و توپ و تفنگ و...
بیشتر خواهد بود این نظریه هم جز خود ناقل و آقای موحد نامبرده طرفداری پیدا نکرد.
4)ـ کم کم مردم خسته شده بودند و تازه نفس ها سروصدایی بپا کرده بودند نظریه ها به جایی نرسید آقای شیخ علیخواه با عصبانیت خانه را ترک کرده و پس از چند دقیقه برگشت با حدت و مسرت گفت همه علما نظریه صائب می دهند شما کنج خانه نشسته اید و گفتارشان را رد می کنید شماها یا دیوانه شده اید و یا از دستگاه تحریک شده اید آقای حاج محمدجواد هم الآن کسی را فرستاده اند که حتما باید با سر و صدا و اجتماعاتی کافی زن و مرد پسر و جوان همه و همه با دستگاه های متعدد ماشین و موتور سیکلت و دو چرخه سواره و پیاده و عموما با پرچم های ملی و اسلامی با شعارهای قرآنی (جاءالحق و زهق الباطل نصرمن اله و فتح قریب کم من فئۀ قلیلۀ غلبت فئۀ کثیرۀ و...) (حق آمد باطل از بین رفت پیروی از طرف خدا رسید چه بسیار توده های کم که بر گروه های زیاد پیروز گردند به حکم خدا و...) و فارسی بدبختانه از این رأی نیز چیزی نصیب ناقل مادر مرده نشد).
5)ـ چون خبر رسید که عده ای برای استقبال حرکت کرده اند هیأت جانب میانه روی را پسند کرده و چنین اظهار داشت هرکس مایل به استقبال باشد می تواند با هر وسیله که صلاح بداند بدون تظاهر و دادن شعار اقدام نماید این بروز عقیده مورد نفرت چند تن به خصوص آقای موحد و علیخواه و منصوری قرار گرفت مردم کم کم به فکر تهیه وسایل افتاده خانه را ترک کردند جز عده ای که هنوز در خوف و رجا بودند.
6)ـ بنده آقای صدرالدین حائری را که تازه به ما ملحق می شد دیدم او گفت مثل این که می خواهند بی سر و صدا قضیه بگذرد بنده سری تکان دادم او گفت باید شعار دینی و معنویت اسلامی را ظاهر کرد تا کی ترس و لرز تا کی بدبختی مگر مسلمانان مرده اند که مشت ها را گره کرده به سر دشمن قرآن بکوبند چطور در کشور اسلامی استقبال و بدرقه باید منحصر به فرد باشد باید استقبال به کسی کرد که مورد تنفر عموم ملت است ولی از مقام روحانی از جانشین امام استقبال نکرد این است مملکت جعفری این است حکومت مشروطه این است وضع ملت محروم و بیچاره و فقیر مگر آدم چند بار می میرد بنده پس از ختم گفته های آقای حائری خانه را ترک گفتم به مدرسه خان برای اطلاع از نظریه طلاب رفتم.
د) ساعت 14 همه طلاب مدرسه خان که قریب سی نفر می شدند رأی دادند که جمعا با یک ماشین به استقبال بروند یک ماشین اتوبوس آماده شد که کرایه آن را چند نفر از آنان پرداخت کردند عده طلاب مدرسه آقاباباخان به سرپرستی آقای شیخ محمد موحد در مدرسه خان آمدند جمعا 45 نفر شدیم چند نفر طلبه از مدرسه های دیگر به ما ملحق می شدند همه سر خیابان سوار شدیم ابتدا صلوات شروع شد شعارهای صلوات به روحانیت صلوات بر آیت الله محلاتی صلوات بر خمینی داده شد موتور حرکت کرد در بین راه نیز همین شعارها داده شد که همه از طرف طلبه ای به نام ناطق از طلاب مدرسه آقاباباخان پخش می شد ماشین به اکبرآباد رسید ما پیاده شدیم به مردمانی که آنجا گرد آمده بودند پیوستیم.
2)ـ بیش از ده تاکسی اکبرآباد متوقف شده بود زیرا حق رفتن بالاتر را نداشتند ماشین های مختلف می آمدند و به طرف زرقان و مرودشت و تخت جمشید می رفتند بر تعداد ماشین های متوقف مرتب افزوده می شد چند موتور سیلکت نیز آمد مردم دسته دسته و چند نفر به چند نفر با هم سخن می گفتند ساعت214 خبر رسید که آقای محلاتی صحیح و سالم تخت جمشید رسیده اند.
3)ـ از افسر راهنمایی اجازه حرکت چند تاکسی گرفته شد بنده با چند نفر از طلاب به زرقان حرکت کردیم در بین راه ماشینها به علامت خبر دستها [را] بالا می گرفتند سرنشینان اظهار شادی می کردند ماشین ما را در زرقان ملت متوقف ساختند جمعیتی بیش از دویست نفر به رهبری یکی از روحانیون آنجا آقای معدلی در خیابان جلو مسجد نو تجمع داشتند ناگزیر ما پیاده شدیم سلام و احوالپرسی کردیم آقای معدلی گفت مردم در مسجد جمعه هستند ممکن است تشریف آورید کمی استراحت و رفع خستگی کنید تا آقا تشریف بیاورند در این هنگام چند سواری رسید آقای طنازی (داماد محلاتی) آموزگار پیاده شد مژده رسیدن آقا را به مرودشت اعلام کرد و به طرف شیراز حرکت کرد چند دقیقه بعد ماشین آقای سیدعلی انوار (داماد محلاتی) سر رسید و خبر داد که آقا چند دقیقه [دیگر] خواهند آمد.
بر جمعیت مردم با این که زرقان یک شهر کوچکی بیش نیست هر آن افزایش می یافت از چهره آنان خوشحالی ظاهر می بود.
4)ـ ماشین های زیادی که پشت سر هم مرتب با نظمی خاص در حرکت بودند به طرف ما آمدند.
ماشین اول که سرنشینانش آقای محلاتی و فرزند بزرگ او آقای سیدحسین یزدی و سیدمحمود علوی و دو بچه کوچک و فرزند دیگر آقای محلاتی می بودند ترمز کرد ملت اتومبیل حامل آقا را محاصره کردند آقایان بیرون آمدند اشکهای شادی ریخته شد مرتب دست بوسی بود آقا را تا جلو مسجد پیاده آوردند ملت صلوات می فرستادند چند شعار کوتاه زنده باد روحانیت مردم [مرده] باد دشمنان آنها داده شد آقای معدلی با حال کسالت به من اشاره کرد چون پاسگاه ژاندارمری در همین خیابان و به اضافه پلیسان سازمانی هم مسلم هستند نگذارید ملت شعارهای نادرست دهند بالاخره گوسفندی جلو آقا سر بریده شد چند گاو در کوچه آورده بودند که ذبح کنند روحانیان مانع شدند ملت زرقان خواستند که آقا در مسجد اقامه جماعت کند صلاح ندانستند آقا و همراهان سوار شدند در این حین یک سینی چای رسید علما در ماشین آقا هر کدام یک چای خوردند ماشین حرکت کرد.
5) ـ بنده با رفقایم به ماشین خود نزدیک شدیم در دو طرف خیابان زرقان زن و مرد اجتماع کرده.
زنان کل می زدند و به علامت خوشحالی دست ها را در زیر چادر بالا می گرفتند هوا داشت تاریک می شد چراغها روشن شد قریب 120 دستگاه ماشین پشت سر هم در حرکت بود.
سرنشینان عبارت بودند از کلیه علما و طلاب چند نفر کارمند فرهنگ دبیر.
معلم.
کسبه بازار و غیره نزدیک اکبرآباد در حدود 5 دقیقه ماشینها متوقف شدند چشم بنده ندید جلو کافه اکبرآباد چه خبر است ولی معلوم بود که جمعیت موجود ماشین را متوقف کرده.
از اکبرآباد حرکت کردیم مردم زیادی پیاده و با اتومبیل دسته دسته و عده تا آب انبار قوزی کنار راهها ایستاده بودند صلوات می فرستاند و زنها کل می زدند تا آمدن به شاهچراغ در دو طرف خیابان دسته دسته ایستاده همه خوشحالی می کردند عده ای نیز موضوع را نمی دانستند زیرا دست می زدند و می گفتند زنده باد شاه جاوید شاه.
6)ـ جلو شاهچراغ، ماشین متوقف، بنده آقایان را گذاردم پیاده جلو بازار رفتم تا ببینم چه خبر است کنار خیابان ملت اجتماع کرده بودند بعضی ها اطلاعی نداشتند می پرسیدند چه خبر است کوچه جلو مدرسه خان تا خانه محلاتی فشار جمعیت به حدی بود که عبور با سختی صورت می گرفت زن و مرد در هم لول می زدند همه می پرسیدند آقا کجاست چون نیامدن آقا طول کشید بعضی ها وحشت داشتند آقای طنازی دست مرا فشار داد که بروم شاهچراغ و جریان را معلوم کنم من به شاهچراغ رفتم که آقایان از حرم بیرون آمدند چند نفر از شاهچراغی ها هیاهو می کردند جمعیت برای دستبوسی دست و پا می زدند آقایان در حلقه آهسته آهسته حرکت می کردند کسی از خود اختیاری نداشت از جلو فلکه نقلها و شکر پنیرها و شیرینی روی سر آقایان می ریختند این عمل لاینقطع از دو طرف خیابان صورت می گرفت بنده که درست پشت سر آقایان قرار داشتم از فشار بدنم خرد و لباس و کفشم از بین رفت در این مسیر چند تا کفش و گیوه گم شد این فشار هر آن زیادتر می شد شعارهای مختلف زنده باد آیت الله محلاتی زنده و پیروز باد آیت الله خمینی مرگ بر ستمگران مرده باد دشمن قرآن مرگ بر دیکتاتوری و حکومت ظلم دیده و غیره مرتب داده می شد از پشت بامها عطر و گلاب ریخته می شد نقلها نثار می کردند تا به منزل رسیدیم چند نفر گفتند آقایان در منزل جا نیست چند نفر گفتند جا هست نگذارید مردم پارازیت دهند همه به داخل خانه رفتیم انبوهی زیاد پشت کوچه ماندند علما کنار دیوار قرار گرفتند کنار دست آقای محلاتی سمت راست آقای سیدحسین یزدی و سیدمحمود علوی سمت چپ به ترتیب آیت الله رضوی فرزند آیت الله رضوی شیخ محمود شریعت سیدمحمدجعفر طاهری2 حاج عالم.
سیدمحمدکاظم آیت الهی.
سیدحسن آیت الهی علیخواه.
شیخ سهراب شفیعی و غیره قرار داشتند.
7) اعلام شد که این صحن را به زنان واگذارند و مردها به صحن بزرگ بروند ملت حرکت کردند چند نفر از علما خداحافظی کردند مردم به طرف صحن بزرگ هجوم آوردند گلهای باغچه پایمال شد پس از چند دقیقه که مردم را به آرامش دعوت کردند آقای محلاتی بر بلندی ایستاده چند دقیقه سخنان زیر را بیان داشت.
8)ـ من از شما ملت و مردم بسیار سپاسگزارم امیدوارم روح ایمان در شما مردم روزبه روز تقویت یابد برای شما نمی خواهم روضه بخوانم شرح این مدت را بگویم همین قدر عرض می کنم که هر نفرتی [نصرتی] در تحت اتحاد و اتفاق صورت می گیرد دعا کنید تا خداوند اصلاح دفع و شر و ظلم از ما مسلمانان بشود پیشوایان دینی به سلامت باشند حافظان قرآن موفق باشند دست ظالمان را از سرما کوتاه شود رفع همه گونه گرفتاری ها بشود آیت الله خمینی هم هنوز گرفتارند و التماس دعا کرده اند شما دعا کنید ملت آمین می گفتند آقا پایین آمد فرزندشان آقای مجدالدین محلاتی به جای پدر قرار گرفت و داد سخن داد.
9)ـ مردم نجیب مردم مسلمان بسیار از شما متشکریم خداوند بر توفیقات شما بیفزاید که دین را حمایت کنید اتحاد را از دست ندهید چون مجال نیست سخن را کوتاه می کنم امیدواریم دفع و رفع همه گونه شرّ از مملکت بشود خدا اصل و ریشه ظلم را از این کشور و سایر کشورهای اسلامی بفرماید [بکند] خدا قرآن را حفظ کند خدا گرفتاری ها را بر طرف کند خدا اسیران را نجات دهد حضرت آقای خمینی هنوز در قید گرفتاری به سر می برند مردم دعا کنید اتحاد داشته باشید دست از علما بر ندارید آقای عزیز ما خیلی خسته اند خیلی کسلند رنجها و زحمت ها دیده اند نمی خواهم روضه بخوانم آقایان آیت الله دستغیب و مصباحی هم فردا یا پس فردامی آیند لازم است استقبال گرمی بکنید همه اجتماع کنید نگذارید علما تنها باشند به هوش باشید این را هم بگویم ما را الزاما به شیراز آورده اند زیرا ما خیال داشتیم پس از رهایی آقا یک ماه در تهران بمانیم سایر آقایان را الزاما فرستادند شما دعا کنید تا قید و [بند] ما را رها کند ما از شما متشکریم به منازل خود بروید فردا هم هستیم بیایید.
10)ـ در این موقع آقای سیدابوالقاسم فقیه و آقای ابن یوسف و آقای عماد فالی به دیدن آقا آمدند آقای سیدجمال مصباحی پدر سیدمجدالدین مصباحی سر رسید و جویای حال فرزندش شد کم کم مردم به خانه های خود رفتند ولی هنوز در کوچه جلوخانه و خیابان متفرق بودند ساعت 9 از خانه محلاتی بیرون آمدم.
اداره دوم ـ بخش 321 بررسی شد.
در پرونده آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی بایگانی شود.
شهابی 27 /7

توضیحات سند:

1ـ آیه اللّه حاج شیخ صدرالدین حائری فرزند آیت الله عبدالحسین حائری در سال 1309 ش در شیراز متولد گردید.
وی دوره سطح را در شیراز گذراند و سپس با عزیمت به نجف اشرف، از محضر آیات عظام و مراجع بزرگ آن زمان بهره گرفت.
در جریان 15 خرداد 1342 فعّال و پس از آن نیز در ارتباط نزدیک با روحانیون انقلابی از جمله مرحوم آیه اللّه ربّانی شیرازی بود و یک بار هم به همراه ایشان بازداشت و روانه زندان شد.
که با اوج گیری نهضت اسلامی در سال 1356 آزاد شد.
وی قبل از انقلاب اسلامی نماینده امام خمینی (ره) در اخذ وجوهات بود.
در زمینه عرفان صاحب سبک بود و با مرحوم حاج اسماعیل دولابی و علامه شیخ محمد حسین طهرانی همراه بود.
آیت الله حائری پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضمن اقامه جماعت در مسجد امام خمینی شیراز به نشر و اشاعه معارف اسلامی پرداخت.
وی در خرداد 1383 دارفانی را وداع گفت و در شهرستان قم به خاک سپرده شد.
2ـ آیه اللّه حاج سیدمحمد جعفر طاهری مجتهد شیرازی فرزند سیدمحمد طاهر در سال 1275 در شیراز دیده به جهان گشود.
پس از تحصیل مقدمات در شیراز و استفاده از محضر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در قم، به حوزه علمیه نجف عزیمت نمود و با کسب فیض از محضر آیات عظام نائینی، عراقی و اصفهانی و اخذ درجه اجتهاد به شیراز مراجعت و در مسجد باقرآباد به اقامه جماعت پرداخت.
ایشان در جریان مبارزات سیاسی سال 1342 با صدور اعلامیه ای، حمایت خود را از نهضت حضرت امام خمینی (سلام اللّه علیه) اعلام نمود و در سال 1356 به همراه شهید دستغیب با تنظیم یک اعلامیه مشترک، مردم را به مبارزه علیه رژیم شاه به رهبری حضرت امام دعوت کرد.
ایشان یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با برجای گذاشتن تألیفاتی در فقه و اصول، دارفانی را وداع گفت.

منبع:

کتاب آیت‌الله شیخ بهاءالدین محلاتی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 86













صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.