صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

ورود به لحظه خطرناک

ورود به لحظه خطرناک


متن سند:

ترجمه مقالۀ «ساعت خطر آغاز می‌شود» یا «ورود به لحظه خطر» از مجله تایم مورخ 11 دسامبر 1978 صفحه 28
ورود به لحظه خطرناک
سوگواری آغاز می‌شود و این ترتیب سخت‌ترین آزمایش شاه عمل می‌شود.
تمامی کشور در حال جنبش یکپارچه جهت سرکوبی سخت و نبرد قطعی هست. این هشدار را یک کارشناس تجزیه و تحلیل مشهور آمریکائی در مورد ایران هفته گذشته در واشنگتن داده است.
مقامات رسمی آمریکا همانند مقامات حکومتی ایران با دلواپسی در انتظار شروع محرم بوده‌اند، محرم ماهی است که شیعیان عزادار می‌باشند. انتظار می‌رود که در این ماه که زمان بروز احساسات مردم است و از روز شنبه 10 آذر ماه آغاز گردیده است تقریباً به‌ طور جدی مهمترین امتحان شاه در قادر بودن کنترل کشور شورش زده‌اش می‌باشد. شاهی که از مهمترین متحدین استراتژیک غرب می‌باشد. در هفتۀ گذشته ایرانیان خود را برای قحطی و «محاصره» طولانی اقتصادی آماده می‌کردند. رانندگان اتوموبیل با صفهای طولانی در مقابل پمپ‌های بنزین تشکیل داده بودند. صفهای دیگری در مقابل گیشه‌های بانک‌ها تشکیل شده بود و خانمها و خانه‌دارها در مقابل مغازه‌های خواربار فروشی شهر ازدحام کردند. در روز سه‌شنبه ساعت 2 بعد از ظهر کمی قبل از شروع منع رفت و آمد ... مغازه‌های بازارهای شهر بستند.
آیت‌اله خمینی رهبر 80 ساله مسلمانان شیعه ایران که دشمن سرسخت شاه است از منزل خود در نزدیکی پاریس ایرانیان را به یک اعتصاب عمومی نامحدود دعوت کرد. خمینی کسی که عمد کرده است شاه را از کشور بیرون کند به کارگران نفت ایران پیشنهاد و اصرار کرد که همانند اعتصاب دو هفته‌ای خود در ماه گذشته که باعث ضرر یک میلیارد دلاری ایران شد؛ دوباره اعتصاب کرده و صدور نفت را جلوگیری کنند. با شروع ماه محرم مردم تهران ساعات منع عبور و مرور شبانه را شکستند و جهت دیدن حلول ماه محرم در خیابانها اجتماع کردند. نیروهای حکومتی به اجتماع شعاردهنده با تفنگهای خودکار شلیک کردند. منابع رسمی خبر از 9 کشته و 35 زخمی دادند ولی دیپلماتها با ارزیابی‌های مستقل تعداد کشته شدگان را بیش از این‌ها معرفی کرده‌اند. دو خبرنگار نیوزویک و یک خبرنگار دیلی‌تلگراف که برای تماشا از هتل خود خارج شده و به خیابان آمده بودند توسط مأمورین نظامی مضروب شده و جراحات مختصری برداشتند. یک سرباز ایرانی در یک برخورد میان تظاهرکنندگان و نیروی نظامی در مقابل در سفارت امریکا کشته شد.
ماه محرم و تعطیلات آن به خصوص برای مخالفین شاه پراهمیت است.
این ماه نبرد شیعیان را برعلیه رهبری فاسدی را در صدر اسلام معرفی می‌کند و سمبل چنین مبارزه‌ای ما بین خوبی و رهبری فاسد است.
سوگواری که در روز 11 دسامبر (دوشنبه) اوج می‌گیرد یادآور خاطره شهادت امام حسین فرزند بزرگ (پرارج) پیغمبر (فرزند مهم) و بریده شدن سر او توسط مسلمانان سنی دمشق می‌باشد که قصد داشتند همیشه قوانین خود را بر ایرانیان لجوج و شورشی تحمیل کنند. محرم به طور سنتی همراه با دسته‌های مذهبی بزرگ می‌باشد که در ضمن آن مردم به خیابانها آمده و مؤمنین برای نشان دادن رنج و عذابی که امام حسین (ع) تحمل کرده است، با زنجیر خود را زده و با قمه خون خود را جاری می‌سازند.
به علت ترس و وحشت از محرکین که احتمالاً قصد به وجود آوردن برخورد با نظامیان را داشته باشند دولت عملاً هفته گذشته همۀ اجتماعات عمومی را قدغن کرده و حتی نخست‌وزیر دولت نظامی ژنرال غلامرضا ازهاری اعلام کرده است عدم رعایت نظم در مساجد را بی‌رحمانه سرکوب می‌کند. در تهران شاه کوشش ناموفقی در برقراری یک دولت ائتلاف ملی (ائتلافی) را که مورد قبول همه مردم ایران[باشد] اجراء کرد. بیشتر سیاستمداران اما معتقد بودند که هرگونه همکاری با شاه باعث از دست دادن اعتبار آنها در میان طرفداران خمینی می‌شود. شاپور بختیار1 رئیس کل فعلی جبهه ملی ایران اصرار دارد که تشکیلات او تا وقتی که رهبران در زندان هستند در هیچ دولت اتئلافی شرکت نخواهد کرد، او می‌گوید: مسئله سلطنت یا جمهوری نیست بلکه مسئله اساس وجود یک حکومت ضدفساد است و اگر مردم چنین حکومتی را تائید کند او هم تائید کننده چنین حکومتی است.
سیاستمدار رهبری کننده دیگر یعنی علی ‌امینی نخست‌وزیر اسبق معتقد است که شاه باید یک سلطنت مشروطه را قبول و اجراء کند که مورد قبول یک پارلمان انتخاب شده باشد، با وجود این که او خود را مخالف دولت نظامی می‌داند امّا اعتقاد به لغو حکومت نظامی ندارد. امینی می‌گوید در ماه محرم حتی یک دولت غیرنظامی نیز همان کاری را باید بکند که یک دولت نظامی می‌کند. در حقیقت امینی مخالفین شاه را به آرامش دعوت می‌کند. در میان روشنفکران ایران نظریه‌ای در حال رشد است که معتقد به لزوم تشکیل یک شورای نیابت سلطنت بوده که به جای شاه ولیعهد ایران را قرار داده و قدرت پارلمان افزایش یابد . اما شاه با معین کردن پسرش به جای خود در چنین لحظاتی و برای یک سلطنت چند روزه موافق نیست.
وضعیت بحرانی به خصوص باعث وحشت و ترس 40 هزار آمریکائی در ایران شده است2 که بیشتر آنها در ارتش و یا پروژه‌های مشترک کار می‌کنند. با وجود این که تا به حال هیچ یک از آنها به قتل نرسیده‌اند و فقط تعداد کمی تا به حال مجروح شده‌اند امّا آمریکائی‌ها ادعا می‌کنند که دائم به آنها تلفن شده و فحش و تهدید نثار آنان می‌کنند. ... منابع رسمی سفارت آمریکا می‌گویند که نقشه‌های خروج دستجمعی طرح شده است ولی اگر اجبار در اجراء فوری آنها به وجود آید مصیبتی خواهد بود.
مفسر تایم آقای دنی‌فیشر هفته گذشته از تهران گزارش زیر را ارسال داشت: «فقدان روزنامه‌ها و دیگر منابع خبری قابل دسترسی در ایران باعث شده ایرانیها و خارجیان را روزانه توسط شایعات گوناگون تغذیه شوند. آمریکائی‌ها دائماً درباره سرنوشت خود گفتگو می‌کنند. درباره این که آیا باید خارج شوند و یا با وجود قطعیت روز بحرانی در ایران بمانند. شایع است که بعضی آمریکائی‌ها جهت زمانی که احیاناً شاه سقوط کند، برای دفاع شخصی مولوتف‌کوکتیل [کوکتل مولوتف] ساخته‌اند.
دیپلماتها در تاریکی اطلاعاتی به سر می‌برند. بیشتر معتقدند که فقط شاه می‌تواند ارتش متحدی را رهبری کند. البته با وجود وفاداری افسران عالیرتبه. شایع است که افسران میانه ارتش ناراضی هستند. شایع است که کمونیستها مسلح به موشک‌های ak-47 هستند هر چند کسی نمی‌تواند بگوید آن را دیده است، چیزی که قطعی است، آنست که نارضایتی رو به گسترش است و مخالفت با شاه رو به افزایش. دیگر این که هر روز عده‌ای از مردم به دست نظامیان کشته می‌شوند.

توضیحات سند:

1. شاپور بختيار، فرزند رضا در سال 1293 ﻫ ش در ايل بختيارى متولد شد. پدرش، محمدرضاخان معروف به سردار فاتح است كه در سال 1313 ﻫ ش در راستاى سياست‌هاى حذف قدرت‌هاى منطقه‏اى به دستور رضاشاه اعدام شد. شاپور بختيار دوران ابتدائى را در شهركرد سپرى كرد و در سال 1309 ﻫ ش پس از گذرانيدن دوران دبيرستان براى تحصيل در مدرسه فرانسوى بيروت به لبنان رفت. وى كه تحصيلات متوسطه را با ديپلم رياضى به پايان برده بود، چهار سال نيز در بيروت به تحصيل پرداخت. او سپس براى ادامه تحصيل در رشته حقوق به پاريس رفت و سرانجام سه ديپلم فلسفه، حقوق و علوم سياسى را در فرانسه گرفت. او در سال 1313 ش كه بريتانيا و فرانسه به آلمان اعلان جنگ دادند در ارتش فرانسه ثبت نام كرد و در واحد توپخانه به فعاليت پرداخت. بختيار در سال 1318 در 25 سالگى با يك دختر فرانسوى ازدواج كرد. وى در سال 1324 به ايران بازگشت و در سال 1325 به سفارش يكى از دوستان قديمى پدرش در وزارت كار استخدام شد. پس از مدت چهار سال و نيم به مقام مسئول اداره و سپس مدير كلى كار استان خوزستان رسيد. فعاليت سياسى بختيار پس از ورود وى به ايران شروع شد. وى كه هنگام تحصيل در فرانسه سخت شيفته گفته‏ها و سخنان مصدق شده بود، در ايران به جمع طرفداران او پيوست؛ شايد هم از ابتدا مأموريتى خاص داشت. بختيار براى فعاليت سياسى در سال 1329 به حزب ايران پيوست، از ديد او حزب ايران با اعتقادات ملى و تمايلات سوسيال دموكراسى بود. گرايشات اعضاى حزب به غرب، مطلوب بختيار بود. با تشكيل دولت مصدق در ارديبهشت سال 1330 به عنوان معاون وزير كار وارد كابينه شد و در دومين دوره دولت كفالت اين وزارت‏خانه را به عهده گرفت، عضويت بختيار در دولت با مخالفت تعدادى از سران جبهه ملى (از جمله مظفر بقائى) مواجه شد. اين عده او را عامل شركت نفت انگليس مى‏دانستند. مبناى اين مخالفت بر پايه اسنادى بود كه در ماجراى خانه سِدان كشف شد (ریچارد سِدان، نماینده شرکت نفت انگلیس و ایران بود که در خانه او اسناد با ارزشی از توطئه‌های انگلیس به دست آمد...) و ظاهراً ارتباط بختيار را با شركت نفت جنوب ثابت مى‏كرد. پس از كودتاى 28 مرداد 1332 بختيار به اتهام فعاليت سياسى عليه دولت به مدت يك ماه بازداشت شد. سال بعد نيز دستگير و به سه سال محكوم شد و مدتى را در زندان گذرانيد. وى كه پس از سقوط مصدق به اتفاق چند نفر از دوستانش از جمله مهندس مهدى بازرگان و سحابى، آيت‏الله سيد رضا زنجانى «نهضت مقاومت ملى» را تأسيس نمودند، تا سال 1334 به فعاليت خود ادامه داد. اما به دليل نفوذ مأمورين نظامى به درون آن اعضاى آن شناخته شدند. بر طبق اسناد منتشرشده لانه جاسوسى آمريكا، شاپور بختيار نقش رابط بين سازمان سيا و «نهضت مقاومت ملى» را ايفاء مى‏كرد، از سال 1339 بختيار با اعضاى حزب توده در داخل و خارج كشور به ويژه اروپا ملاقات مى‏نمود و نيازمندى‏هاى اطلاعاتى ساواك را تأمين مى‏كرد. ضمناً براساس اسناد ساواك، بختيار يكى از اعضاى فراماسون معرفى شده است. در دهه 1340 علاوه بر فعاليت در جبهه ملى دوم به دليل رابطه با دربار مديريت تعدادى از شركتهاى بنياد پهلوى و واسطه‏گرى برخى كمپانى‏هاى فرانسه را برعهده گرفت. در سال 57 براى كسب مقام نخست‏وزيرى از جبهه ملى كناره‏گيرى كرد. بختيار به‌رغم موضع منفى خود در قبال تحولات آغاز نهضت در سال 1342، در آخرين سالهاى سلطنت پهلوى دوم، نسبت به قيام مردمى به رهبرى امام خمينى(ره)، در ظاهر موضع نسبتاً مثبت اتخاذ مى‏كند ولى در واقع اين موضع براى جلوگيرى از تخريب جبهه ملى اتخاذ گرديده بود. سران جبهه ملى از جمله شاپور بختيار، اين جبهه را آخرين تير تركش شاه مى‏دانستند. با پيروزى انقلاب اسلامى دوران بختيار به پايان رسيده و او پس از يك انزوا و اختفاى شش ماهه با همكارى و طراحى دستگاههاى جاسوسى آمريكايى به خارج از كشور گريخت و به فرانسه پناهنده شد. پس از استقرار در پاريس و برقرارى ارتباط با سازمانهاى اطلاعاتى غربى به ويژه امريكايى، با عناصر ضد انقلاب كه به خارج فرار كرده بودند مرتبط شد و با كمك‏هاى مالى و امكانات وسيعى كه مصر، عراق و برخى از كشورهاى غربى در اختيارش نهاده بودند رهبرى بخشى از فعاليت‏هاى ضد انقلابى را برعهده گرفت و سرانجام پس از 12 سال اقامت در فرانسه، در 15 مرداد سال 1370 در منزل مسكونى خود در حومه پاريس به قتل رسيد.
2. فراوانی مستشاران آمریکائی و اروپائی در ایران: در دی 1330ش(ژانویه1952) مستشاران فنی وابسته به سفارت آمریكا در تهران كمتر از ده نفر بودند، اما پس از سقوط مصدق ناگهان افزایش چشمگیری یافت. در آبان 1332ش(اكتبر1953)، تعداد مستشاران آمریكایی به 133 نفر بالغ گردید و این روند ادامه یافت، به‌‌‌‌گونه‌ای كه تعداد آمریكایی‌ها كه در سال 1349ش(1970) كمتر از هشت هزار نفر بود، در اوایل سال 1357(1978)، به 000 /50 نفر افزایش یافت. یرواند آبراهامیان، نویسنده‌ كتاب «ایران بین دو انقلاب» نیز درخصوص تعداد تكنسین‌‌های خارجی به ‌خصوص آمریكایی و اروپایی چنین عنوان می‌‌دارد: تعداد آنها كمتر از 10000 نفر در سال 1345 به 60000 نفر در سال 1356 افزایش یافت. به ‌گفته‌ سولیوان«در سال 1977، سی و پنج هزار آمریكایی در ایران زندگی می¬كردند كه همه‌ آنها به استثنای قریب دو هزار نفر وابسته به شركت‌‌ها و مؤسسات خصوصی آمریكایی بودند». پارسونز نیز تعداد انگلیسی‌های ساكن در ایران را در سال 1975، بین 15 تا 20 هزار نفر تخمین می‌زند كه شركت‌‌های پیمانكاری مختلفی را تشكیل داده بودند و در رشته‌های گوناگون از قبیل: «ساختمان، نیروگاه‌‌های برق و تأسیسات نظامی و دریایی، اسكله و كارگاه و مجتمع‌های ساختمانی» اشتغال داشتند. ژنرال هایزر، تعداد مستشاران نظامی آمریكا در ایران را تا اوایل اكتبر 1978 مطابق با مهر 1357، 58000 نفر اعلام داشته است. مؤلف كتاب «ایران سراب قدرت» پیرامون حضور گسترده و رو به تصاعد مستشاران نظامی آمریكا در ایران كه در دهه 1970 رخ داد، چنین نوشته است: «با مجاز كردن فروش سلاح‌های پیچیده به مقادیر بی‌سابقه به ایران، آمریكا خود را متعهد كرد كه این سلاح‌ها را مورد استفاده قرار دهد. این امر به معنای حضور كاملاً مشهود آمریكا در ایران به ‌وسیله‌ فرستادن تعداد بسیار زیاد افراد نظامی، غیرنظامی و مشاور برای جبران كمبود شدید نیروی انسانی ماهرِ لازم برای كاربردی كردن این سلاح‌ها بود. در سال 1976 معلوم بود اكثریت 24 هزار نفر آمریكایی كه در ایران هستند، نظامی و یا وابسته به امور نظامی هستند. انتظار می‌رفت كه به علت خرید اسلحه از آمریكا این تعداد تا سال 1980، (1359) به 50 تا 60 هزار نفر برسد. بنابراین، اعتبار نظامی ایران، صرفاً به قیمت از دست رفتن استقلال ایران تمام شد» جان ‌استمپل، تعداد آنها را تا ژوئیه 1978 رقمی معادل 54 هزار نفر آورده است. كریستین ‌دلانوآ، نیز تعداد آمریكایی‌ها را درسال 1356 بالغ بر 55 هزار نفر ذكر كرده است. كن فالت نویسنده‌ كتاب فرار عقاب‌‌ها، درباره‌ تعداد مستشاران می‌‌نویسد: «چند ماهی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریكا كه تمام كنترل خودش را بر اوضاع ایران از دست داده بود، از ترس حرکتهای ضد آمریكایی مجبور شد تا تعداد 35 هزار نفر مستشار نظامی و غیرنظامی خود را تا آذر 1357 از ایران خارج نماید و برای تخلیه‌ حدود 12 هزار نفر آمریكایی باقی‌مانده در تهران، خواب به چشم خود راه ندهد» منابع غیر ایرانی آمار متفاوتی دربار‌ه‌ تعداد آمریكایی‌های مقیم ایران ذكر كرده‌اند كه اختلاف فاحشی با یكدیگر دارند با این حال «تحقیقات مجلس سنای آمریكا نشان داد كه تعداد این افراد با احتساب خانواده‌هایشان در سال 1357 بین 40 تا 50 هزار نفر بوده است» طبق تحقیقات سنای آمریكا، تعداد مستشاران آمریكا در ایران از 16هزار نفر در سال 1972(1351) به 24 هزار نفر در سال 1976(1355) و در سال 1978(1357) به 50 هزار نفر افزایش یافته بود. در گزارش سنا آمده بود كه تعداد آمریكایی‌‌ها در ایران می‌‌بایست به‌ واسطه‌ خریدهای كلان اسلحه از آمریكا، تا سال1980 به 60 هزار نفر بالغ گردد كه این به‌ معنای رشدی معادل 10 هزار نفر در سال بود.
امام خمینی(ره) نیز در یكی از سخنرانی‌‌های خود كه در تاریخ 27 /8 /1357 ایراد فرموده‌‌اند، به تعداد شصت هزار نفر اشاره داشتند. ایشان عنوان كردند: «وقتی به ارتش نگاه می‌‌كنیم، یك ارتشی است تحت فرمان مستشاران آمریكا. ما ارتش داریم؟ ارتشی كه استقلال ندارد، خودش نمی‌‌تواند یك كاری را انجام بدهد، مستقل نیست در كارش، 60 هزار مفت‌خور آمریكایی آمده به اسم مستشار، حالا دیگر چه می‌‌كنند من نمی‌‌دانم، اما ارتش ما تحت نظر آنهاست، پس ما ارتش هم نداریم. چه چیز ما داریم؟ ایران چه چیز دارد؟» (مقاله: سیر نفوذ 50 هزار مستشار آمریكا در دوران پهلوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

منبع:

کتاب حبیب‌الله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 571




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.