تاریخ سند: 11 دی 1345
موضوع : مجلس سوگواری در مسجد جامع
متن سند:
از : 20 ه 3 (و)
به : 316 شماره : 23415 /20 ه 3
از ساعت 1230 روز 9 /10 /45 مجلس سوگواری در مسجد جامع
(شبستان گرمخانه) با شرکت عده ای در حدود 200 نفر تشکیل گردید ابتدا شیخ
غلامحسین جعفری رشته سخن را در دست گرفت و ضمن سخنان خود گفت همه
چیز را از دست ما گرفته اند چرا حرف نمی زنید آخر مگر زن می تواند قضاوت
کند اینجا یک مملکت اسلامی است و زن نباید مقدورات و اختیاراتی داشته باشد
زن فقط باید به کارخانه داری و بچه داری بپردازد چرا نمی گذارند دستورات و
احکام اسلام در یک مملکت اسلامی اجرا شود پس ما باید چکار بکنیم درد دل
خود را به که بگوییم مسلمانان نترسید شما هم انسان هستید حق دارید حرف
خود را بزنید احقاق حق نمایید سپس شیخ عبداللّه نورانی واعظ به منبر رفت و
ضمن سخنان خود اظهار داشت بگذارید من هم حقایق را بیان کنم مشروط بر
این که بگذارند من که غریب هستم در این چند روزه به منبر بروم آقایان زن نباید
در امور خارج از منزل دخالت کند کوچکتر از این است که قضاوت نماید زن باید
به اطفال خود برسد ما وظیفه داریم حقایق را بگوییم حالا هر طور که می خواهد
بشود نامبرده در خاتمه ضمن دعا گفت پروردگارا مرجع تقلید و رهبر عالیقدر
مورد نظر ما را در پناه خود حفظ فرما.
این جلسه در ساعت 14 پایان یافت.
1
نگهبان
توضیحات سند:
1ـ این خبر توسط یکی دیگر از
منابع ساواک نیز گزارش شده که
به شرح ذیل است:
به: 316 تاریخ : 11 /10 /45
از: 20ه 3شماره: 23441 /20
ه 3
موضوع : نورانی
ساعت 1300 روز
9 /10 /45 نورانی واعظ در
مسجد جامع به منبر رفته و
درباره تناقض گوئی بشر صحبت
نمود و گفت از اینکه حضرت
آیت اله جعفری (شیخ
غلامحسین جعفری) از آزادی و
فیلم خانه خدا ناراحت شدند
برای این بود امروز از خانه خدا
فیلم برمی دارند و تصرفی در او
نکردند و چون نتوانستند.
پس
فردا از زندگی پیغمبر فیلم تهیه
می کنند و یک نفر جعلی پیغمبر
می شود و شما ساده لوح
می روید و کم کم دین و ایمانتان
را می گیرند بعد درباره طلاب قم
صحبت کرد و گفت یک طلبه با
ماهی 10 تومان شهریه درس
می خواند و واعظ و مجتهد
می شود هدفی جز هدایت کردن
شما ندارد وظیفه هر فرد مسلمان
است از دین و امام زمان خود
حمایت کند حتی با نثار کردن
خون خود.
در پایان سخنان خود
گفت خدایا مرجع عالیقدر
منظور را محفوظ و موفق
بدارید.
11 /10
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ غلامحسین جعفری همدانی به روایت اسناد ساواک صفحه 114