تاریخ سند: 27 اسفند 1356
موضوع: جلسه در منزل دکتر بقائی کرمانی
متن سند:
از: 20 ﻫ 21 تاریخ: 27 /12 /2536[1356]
به: 312 شماره: 57972 /20 ﻫ 21
موضوع: جلسه در منزل دکتر بقائی کرمانی
ساعت 1800 روز 24 /12 /36 در منزل دکتر بقائی1 عدهای در حدود 20 نفر اجتماع نموده بودند. هاشمی اظهار داشت در گمرک در مغازهای بودم تلفن شد به طرف اتومبیلهای دولتی که به طرف آرامگاه2 برای مراسم رضا شاه میرفتند سنگپرانی زیادی شده و شعارهائی داده شده است. سپس بقائی اظهار داشت آقای هاشمی خبر دانشگاه مشهد شما تأیید نشد. هاشمی گفت خبر صحیح است بدانید که آقای دکتر کهن3 رئیس دانشکده علوم مشهد را کشتهاند. حجتی اظهار داشت آقای نوغانی را در مشهد چنان زدهاند که در بیمارستان بستری است. ضمناً سخنرانی بنیاحمد4 نماینده مجلس چاپ نشده است، چون بسیار تند بوده است. پنجه علی خصوصی زیر گوش به شیخ حجتی گفت اکنون در انتهای خیابان بابائیان مغازه سنگتراشی دارم، در آن محل مریدان آیتالله خمینی مانند دژ مستحکم آمادگی دارند. ضمناً به وسیله آخوندی در قم به نام آقای قرهی5 با آیتالله خمینی در تماس هستیم. وجوهات جمعآوری شده به وسیله ایشان برای آیتالله فرستاده میشود و برای یکایک مؤمنین رسید جداگانه به امضاء آیتالله میآورد. جوانی که کارمند هواشناسی کرج بود اظهار داشت آیتالله قمی را سخت مراقبت میکنند و نمیگذارند نامی از او به میان بیاید. بقائی گفت ولی ما در اعلامیههایمان نام ایشان را برده بودیم. اعلامیههائی از آیتالله وحیدی6 و روحانی7 به وسیله افراد شرکتکننده در این مجلس خوانده میشد. این جلسه در ساعت 2000 خاتمه پذیرفته است.
نظریه سهشنبه . 1. شنبه در اظهارات خود صادق میباشد. 2. دو برگ اعلامیههای مورد نظر جهت استحضار و بررسی به پیوست تقدیم میگردد.
نظریه چهارشنبه . نظریه سهشنبه مورد تأیید است. دایره بررسی 8 /1
توضیحات سند:
1. مظفر بقائی کرمانی، فرزند میرزا شهابالدوله در سال 1287ش در کرمان متولد شد. نامبرده جزو اولین دسته محصلینی بود که در زمان رضاشاه برای تحصیل به اروپا اعزام شد و در دانشگاه سوربن پاریس در رشته فلسفه و آموزش و پرورش کودک تحصیل کرد و بنا بر ادعای خود، مدرک دکتری گرفت، اما در کتاب « ایران و تاریخ» نوشته بهرام افراسیابی در صفحه 126 چنین ذکر شده است: «مظفر بقائی برای تحصیلات به فرانسه رفته بود و به علت عیاشی و ولگردی موفق به درس خواندن نگشته و بدون گرفتن عنوان از فرانسه باز میگردد. اولین دغلکاری او این بود که برای خودش عنوان دکتری جعل کرده بود...»
بقائی از سال 1324 وارد فعالیتهای سیاسی شد و در تشکیل حزب دموکرات ایران با قوامالسلطنه همکاری کرد. وی در دانشگاه تهران نیز اشتغال داشت و برای اولین بار در سال 1336 به عنوان نمایندهی شهر کرمان به مجلس شورای ملی راه یافت.
بقائی در جنبش ملیگرایی ایران چهرهای شاخص بود و از طریق روزنامهاش (شاهد) خط مشی سیاسی خود را ادامه داد. وی با تأسیس حزب زحمتکشان به عقاید سیاسی خود تشکل بخشید و از جمله سیاستمدارانی بود که با اعمال سیاستهای منافقانه آسیبهای فراوانی به کشور وارد کرد؛ همدستی او ـ البته به طور مخفیانه و غیرمحسوس ـ با کودتاچیان 28مرداد32 و مخالفتهایش با دکتر مصدق از آن جمله است. او در یک دادگاه مسخره شاهساخته در محاکمات بدوی محکوم شد، اما دادگاه تجدیدنظر پس از خوشرقصیهای بقائی او را تبرئه کرد. بقائی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ظاهراً ادعای طرفداری از انقلاب را داشت، اما انتشار وصیتنامه سیاسی او مطالب را به گونه دیگری نشان میداد. وی در سال 1359 دستگیر و با سپردن تعهد به این که از کشور خارج نشود آزاد شد، ولی در شهریور همان سال سفری به آمریکا انجام داد و در فروردین ماه سال 66 پس از بازگشت از آمریکا، در کرمان دستگیر شد.
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در همان تاریخ در بازرسی از منزل وی مقادیر زیادی اسناد مربوط به حزب زحمتکشان و اشیاء و نشریات غیرمشروع به دست آمد. سرانجام بقائی در آبان ماه 1366 در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
زندگینامهی سیاسی دکتر مظفر بقائی کرمانی، حسین آبادیان، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1380
2. منظور محل دفن رضاخان در شهرری میباشد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط آیتالله خلخالی تخریب و به جای آن حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام بنا گردید.
3. دکتر اسرائیل ویکتور کهن با رتبه علمی «دانشیاری» از سال 1354 تا 1356 ش رئیس دانشکده علوم دانشگاه فردوسی بود. خانم اعظم عظیمی براساس خاطرات آقای نیکخواه که در این موقع دانشجوی دانشکده علوم بوده، ضمن اشاره به برخوردی که توسط گارد دانشگاه با دانشجویان محجبه صورت میگرفت و درگیریهای پیش آمده در این خصوص که منجر به دستگیری آقای نیکخواه شده، نوشته است: «یک دفعه فکری به سرم زد. به جای اینکه هر روز با نیروهای گارد در بیافتیم، باید یک بار برای همیشه حق رئیس صهیونیست دانشکده را میگذاشتیم کف دستش ... عصر بود و دانشکده خلوت ... رفتیم پشت در دفتر دکتر اسرائیل کهن. کلاه کش هایمان را پائین کشیدیم و ریختیم توی دفتر... تا آمد به خودش بجنبد و چیزی بگوید پارچهای محکم دور دهانش بستم، انداختیمش کف دفتر و چند ضربهای حوالش کردیم ... التماس میکرد که بس کنیم ... هرچه بخواهید انجام میدهم ... گفتم میخواهیم از این دانشکده بروی ... با همان صدای خفه گفت میروم ... درخواست انتقال دکتر کهن مورد قبول قرار گرفت. رئیس جدید از تجربه دکتر کهن درس عبرت گرفته بود و با دانشجوها از در مماشات درآمده بود. رنگ سیاه چادرها دوباره به راهروها و کلاسهای دانشکده برگشت.» سایت فرهنگی تبلیغی حرم مطهر رضوی
4. احمد بنی احمد، فرزند محمدتقى در سال 1308 ﻫ ش در تبریز به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا لیسانس حقوق از دانشگاه تهران ادامه داد و از سال 1335 وارد مشاغل دولتی شد. مشاغل وی در آموزش و پرورش عبارت بود از: مدیر عامل اردوهای کار آذربایجان شرقی، مدیر روزنامه عصر نوین، وکیل دادگستری، عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگی رضا پهلوی، عضو دفتر امور فرهنگی و باستانشناسی شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی، عضو کتابخانه پهلوی و نماینده مجلس شورای ملی و ... در 1337 به معاونت حزب مردم رسید. او از لیبرالهاى حکومت و وفاداران رژیم پهلوى بود و در مجموعه کتابهاى تاریخ شاه شجرهنامه رضا پهلوى را تا نیاى هفتم بررسى کرده است. او کودتاى 28 مرداد را رستاخیز ملت نامیده بود و کتابى به عنوان «پنج روز رستاخیز ملت» منتشر کرد. در آخر تیرماه 1357 از حزب رستاخیز کنارهگیرى کرد و قیافه مخالف دولت را به خود گرفت. حزب «سوسیال دموکرات اتحاد براى آزادى» را در شهریور ماه 1357 تأسیس و نقش مخالف دولت شریف امامى را بازى کرد. بنىاحمد در یک حرکت نمایشى پس از واقعه 17 شهریور دست به اعتصاب غذا زد و پس از چند روز آن را شکست.
وى داراى مدرک لیسانس حقوق و نماینده دوره بیست و چهارم مجلس شورا از تبریز بود. در سند بیوگرافى وی در ساواک آمده است: «سوابقى از عضویت و فعالیت یادشده در گروهها و دستجات افراطى و مخالف موجود نیست لیکن شایعاتى در مورد نامبرده وجود داشته مبنى بر این که وى داراى افکار و عقاید کمونیستى است؛ مشارالیه پس از تشکیل حزب رستاخیز ایران، عضویت این حزب را پذیرفته و ... . وى در جناح پیشرو حزب رستاخیز ایران فعالیت دارد. نامبرده در سال 1354 به هنگام بحث درباره بودجه سال 1355 نطقى در مجلس شوراى ملى ایراد کرد که حاوى مطالبى علیه اوضاع کشور بوده که به همین علت در دادگاه حزبى محاکمه شد و بعد دادگاه نظر خود را درباره وى بدین شرح اعلام کرده است چون مشارالیه از بیانات خود ابراز ندامت کرده، لذا به نظر نمىرسد که در عنوان مطالب خود سوءنیت داشته باشد. یادشده به مدت 14 سال مشاور حقوقى واحد صنعتى غرب در تبریز بوده و عضویت هیأت امنا بنیاد فرهنگى رضا پهلوى و حمایت از جذامیان و مسلولین و اردوگاههاى کار آذربایجان را به عهده داشته است. وى مدیر روزنامه عصر نوین تبریز بوده که بعضا در آن مطالب انتقادى درج مىشده که به همین علت در سال 2527 [1347] دو بار توقیف و دو بار نیز به مدیر آن تذکر داده شده است. علاوه بر این وى با عدهاى از عناصر سابقهدار جمعیتى به نام «جمعیت دوستان» در تبریز همکارى داشته و روزنامه او ارگان نظریات انتقادى این عده بوده است.» در مورد چاپ مجدد هفتهنامه عصر نوین بنىاحمد نامهاى به شاه نوشت و طى آن ضمن ابراز مراتب وفادارى و جاننثارى، خواستار عفو و بخشش شد. وی در سال 1354 طى سخنرانى در مجلس از اوضاع کشور انتقاد و متعاقب آن در سال 1357 در خصوص حمله گارد شاهنشاهى به منزل آیتالله شریعتمدارى دولت را استیضاح کرد. بنیاحمد از گردانندگان حزب جمهورىخواه نیروى سوم معرفى شده و در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى با نفوذ در بعضى روحانیون خود را مذهبى جلوه داد، اما درصدد تشکیل حکومت سوسیال دموکرات بود، وى از اقدامات و اعلامیههاى حضرت امام خمینى (ره) انتقاد کرده است. گزارشهایى در خصوص سوءاستفاده وی از زمینهاى دولتى وزارت تعاون که توسط شرکت «ایدم» خریدارى شده و فروش زمین در تبریز به وزارت نیرو به قیمت گزاف برای ساواک در سالهای 56 و57 ارسال شده که تأیید شدهاند. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى در شبکه براندازى جمهورى اسلامى در آذربایجان غربى با سلطنتطلبها همکارى داشت. (اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
5. حجتالاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی قهی، فرزند محمدابراهیم در سال 1300ش در قهپایه از توابع اصفهان به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی و جوانی را تا بیست سالگی در محل تولد به سر برد و پس از آن به تحصیل علوم دینی اشتغال یافت. در حدود هشت سال در مدارس علمیه شهر اصفهان بود و سپس به قم مهاجرت کرد و در سال 1340 به نجف اشرف رفت و مدت سیزده سال در آن شهر مقدس رحل اقامت افکند و از نزدیکان امام خمینی (ره) بود. وی در تیر ماه 1353 به ایران بازگشت و در قم ساکن شد و در تاریخ 14 /4 /54 به اتهام نمایندگی حضرت امام خمینی (ره) بازداشت شد که چون شخص ساده و تهیدستی که نمایندگی وی جدی نمیباشد، معرفی گردید، پس از 11 روز آزاد شد. در گزارشی گفته شد: «وی در نجف صندوقدار امام (ره) بوده است.»
حجتالاسلام قرهی در مردادماه سال 1394 ش از دنیا رفت و پس از تشییع از مسجد امام حسن عسگری علیه السلام در گورستان شیخان قم دفن شد.
مقام معظم رهبری در پیام تسلیت ایشان نوشت: «آن مرحوم عمری را با طهارت و تقوا و خدمت به دین و علم گذرانیده و سالهای طولانی در نجف و قم در کنار امام راحل عظیمالشأن حضوری وفادارانه و صمیمی داشتند.»
6. در اعلامیه مورد اشاره که دارای عنوان «متن اعلامیه مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله العظمی آقای حاج سیدمحمد وحیدی مدظلّه العالی» و تاریخ «22 ربیعالاول 98» میباشد، و با آیه «و من نکث فانّما ینکث علی نفسه» آغاز شده، آمده است: «در فاجعه خونین قم که در اثر بیاعتنائی مقامات به خواستهای شرعی و قانونی مردم مسلمان ایران به وجود آمد... لازم بود مصادر امور به خود آمده و علل این نارضایتیها را در مییافتند ... اولیای امور باید بدانند تا در این مملکت افکار و عقاید مذهبی را احترام نگذارند و به قانون اساسی عمل نکنند، هر روز احتمال بروز این حوادث هست. آیا در مملکتی که حکومت آن به اسم قرآن و به اسم اسلام تشکیل شده، شایسته است اعلامیههای مذهبی مراجع دینی را اوراق مضره نامیده و ناشرین و پخش کنندههای آن را تعقیب و دستگیر نمایند... با این مصائب برای ما امسال عید نیست. در خاتمه فاجعه تبریز را به ساحت مقدس حضرت ولی عصر ارواحنا فدا و حوزه علمیه قم و علمای بزرگ و مردم شریف آذربایجان تسلیت عرض نموده و از پشتیبانی عموم مسلمانان ایران، بالخصوص اهالی محترم آذربایجان از حوزه علمیه و روحانیت قم تشکر مینمایم.» بخش ضمائم
7. در بخشی از این اعلامیه که با آیه شریفه: «ان الله یدافع عن الذین امنوا...» آغاز گردیده و دارای تاریخ 22 اسفند 1356. دوم ربیع الثانی 98 میباشد، آمده است: « ... دنیا بداند ظالمانهترین طرز حکومت در ایران جریان دارد. جنایات هولناکی در ایران در قلب منطقه وسیع و حساس خاورمیانه با تلاش عمّال نشاندار استعمار و دژخیمان در دست اجراء است... در چنین شرایط خفقانآور و قتلعامها با آنکه هنوز چهلم کشتههای تبریز فرا نرسیده و هنوز هزاران نفر از هم وطنان ما (پدران و مادران داغدیده، اطفال یتیم شده، نوعروسان و بقیه بستگان شهداء ) در سوز و گدازند آیا باز هم کسی میتواند اول فروردین را عید ملی بگیرد و مراسم جشن برپا کند. ... » انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . یزد . ج دوم . سند شماره: 1 /23 /5 /5- 27 /12 /2536.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 11 صفحه 66