س . مشخصات کامل خود را بیان دارید.
متن سند:
س . مشخصات کامل خود را بیان دارید.
ج . اسم صفرعلی شهرت اسلامی تاریوردی فرزند احمد متولد 1326 شال قزوین شماره شناسنامه 34 صادره از قزوین شغل استاد در حوزه علمیه قم ساکن قم خیابان خاک فرج، کوچه گلزار پلاک 22، منزل استیجاری. میزان معلومات در حال حاضر دوره خارج را طی میکنم، متأهل هستم، یک فرزند دارم به نام مهدی، پدرم قبلاً در شال بوده و مرحوم شده، یک برادر دارم به نام محرم تاریوردی ساکن شال بوده و باغدار میباشد. صفرعلی تاریوردی
س . آیا تا به حال از طرف مأمورین انتظامی و یا امنیتی بازداشت یا زندانی شدهاید؟
ج . تا به حال بازداشت نشدهام، ولی در سال گذشته یک بار به ساواک قم احضار شده و در مورد اعلامیهای که برایم به وسیله پست فرستاده شده بود، مورد بازجوئی قرار گرفتم و همان روز هم از ساواک آزاد شدم. صفرعلی تاریوردی
س . شما در چند سال قبل ایران را ترک کردید؟
ج . در حدود سال 1345 به قصد تحصیل علوم دینی به طور غیرمجاز به نجف اشرف رفتم و در حوزه علمیه نجف اشرف در محضر آقای خوئی1 و آقای صدر2 و آقای شیخ مجتبی لنکرانی3 به فراگرفتن علوم مذهبی پرداختم و در اوایل سال 1351 پس از گرفتن گذرنامه از سفارت شاهنشاهی ایران در بغداد، به ایران مراجعت نمودم. قصدم از این مسافرت، دیدار و ازدواج بود، ولی چون پس از مدتی روابط ایران و عراق تیره شد، دیگر امکان بازگشتم به عراق از بین رفت، در نتیجه در ایران اقامت، در حال حاضر همان طور که اشاره کردم در حوزه علمیه قم، اصول و فقه را تدریس میکنم. صفرعلی تاریوردی
س . شما که ساکن قم میباشید، اغلب به قزوین مسافرت مینمائید، هدف شما از مسافرت به قزوین چیست و در چه محلی سکونت مینمائید.
ج . در ایام تعطیلی حوزه، به منظور استفاده از آب و هوای قزوین، به اتفاق خانوادهام به قزوین آمدم، ولی اصولاً در اوقات دیگر هم به منظور کارهای متفرقه از جمله تدریس ادبیات عرب و منطق به قزوین آمدهام و در تابستان، در جلسه تفسیر قرآن که در مدرسه صالحیه4 تشکیل میشد و در ماه مبارک رمضان، هم در شال منبر میرفتم و هم در جلسه اخیرالذکر شرکت میکردم. صفرعلی تاریوردی
س . دوستان و آشنایان خود را در قزوین معرفی نمائید.
ج . من با آقای سیدحسن شالی5 نسبت دارم، یعنی ایشان پسر خاله من است، به همین دلیل در قزوین، بخصوص با ایشان رابطه نزدیکی دارم. صفرعلی تاریوردی
س . شما گاهاً در منبر خود به مطالبی اشاره کردید که با توجه به روحیه شما، عنوان نمودن آنها بعید بود، چگونگی را تشریح نمائید.
ج . من حاضرم چنانچه مطالب را که شما میفرمائید نمیباید عنوان میکردم، روشن دارید، دیگر در آن زمینه صحبت نکنم. صفرعلی تاریوردی
س . اظهارات خود را چگونه گواهی میکنید.
ج . امضاء میکنم. صفرعلی تاریوردی
البته از آنجائی که بنده احضار به اداره شدهام و خیال میکردم مطالبی در نظر اداره است که نقص آنها را به من ارائه بدهد، لذا من که از وضع خودم اطلاع داشتم حاضر بودم که مطالب را شنیده و بررسی کنم. بنابراین هرگونه ایرادی به من و مطالب بنده اگر هست، لطفاً تذکر دهید تا نفی و اثبات آن جواب گفته شود. صفرعلی تاریوردی
توضیحات سند:
1. آیتاللهالعظمی سیدابوالقاسم خویى، فرزند سید علىاکبر از مراجع بزرگ شیعه در رجب سال 1317 ﻫ ق/ آبان 1278ﻫ ش به دنیا آمد. در 13 سالگى به نجف اشرف مشرف شد و از محضر استادان بزرگ آن حوزه کهن بهره برد و خود نیز از استادان علوم آن دیار شد. ایشان از جمله موفقترین شاگردان آقا ضیاء عراقى و مرحوم نائینى و کمپانى بود و خود موفق به پرورش شاگردان بزرگى شد. در ماجراى لایحه انگلیسی ـ امریکایی انجمنهاى ایالتى و ولایتى(1341ش) به مخالفت با رژیم پهلوى برخاست. وى پس از 94 سال خدمت و تحمل فشارهاى بى شمار از سوى دولت بعثى عراق، روز پنج شنبه هشتم صفر 1413 ﻫ ق برابر با 17 مرداد 1371 ﻫ ش به سراى باقى شتافت. از وى کتابها و مقالات ارزشمندى از جمله کتاب رجال او باقی مانده است.
2. آیتالله سیدمحمدباقر صدر در سال 1309 ﻫ ش در شهر مقدس کاظمین به دنیا آمد. «سید حیدر صدر» پدر وی از مجتهدان آن زمان بود. زمانى که محمدباقر صدر چهار ساله بود، سید حیدر درگذشت و او توسط مادر مذهبى خود و برادر بزرگترش، اسماعیل، که او نیز مجتهد بود، بزرگ شد. پدربزرگ مادرى محمدباقر، «شیخ عبدالحسین یاسین»، و داییهای او شیخ مرتضى یاسین، «شیخ رضى یاسین» و «شیخ محمدرضا یاسین» از روحانیون عراقی بودند.
محمدباقر، تحصیلات ابتدایى رسمى خود را در مدرسه امام جواد(ع)، یکى از دبستانهاى مذهبى بغداد، شروع کرد. او براى ادامه تحصیل به نجف رفت. در آنجا دایىهاى او، برادرش، اسماعیل صدر و آیتالله محسن حکیم از جمله معلمان او بودند. محمدباقر صدر در نجف سرآمد همه شاگردان بود و توانست در سن پایینى تدریس « فقه » را آغاز کند. سید صدر با دخترعموى خود، فاطمه، خواهر «امام موسى صدر» ازدواج کرد.
سید محمدباقر صدر بیست و دو کتاب منتشر کرد که جملگى آثار وى مورد توجه و منبع محققان اسلامى گردید. وی تا زمان شهادت در خانهاى کوچک در یکى از محلههاى فقیرنشین نجف زندگى مىکرد. محمدباقر صدر در 19 فروردین 1358 زیر شکنجه رژیم سفاک عراق به شهادت رسیدند.
به آیتالله صدر لقب «شهید رابع» (شهید چهارم) داده شد. در میان روحانیونى که نهضت اسلامى عراق را بنیانگذارى و رهبرى کردند، آیتالله صدر سرآمد همه بود. ابتکار وى در استفاده از غیرروحانیون تحصیلکرده به عنوان مبلغان مذهبى در میان مسلمانان عراق، نهضت اسلامى معاصر را به وجود آورد.
3. آیتالله حاج شیخ مجتبی حاتمی لنکرانی در سال 1290ش در اصفهان به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی به نجف اشرف رفت و از محضر علمای بزرگی چون میرزای نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی و ... بهره برد و سپس در حوره علمیه نجف اشرف به تدریس مشغول شد. ایشان که مدتی هم در شهر سامرا اقامت نموده بود، در سال 1350ش، مجبور به ترک عراق گردید که پس از بازگشت به ایران، در اصفهان ساکن شد و تا پایان عمر به تدریس و تبلیغ مشغول یود. آیتالله لنکرانی در فروردین ماه سال 1356 ش از دنیا رفت.
4. مسجد و مدرسه صالحیه قزوین . این بنای وسیع در خیابان مولوی واقع است. در شرقی بنا به مسجد و مدرسه راه دارد. ساختمان مسجد با آجر و سقف آن را با تاقهای آجری پوشانده و سفید کردهاند. بانی این مسجد و مدرسه، شادروان حاج ملاصالح برغانی یکی از عالمان و مجتهدان نامی نیمه اول قرن سیزدهم هجری بوده است. بالای سردر این مسجد اشعاری به خط نستعلیق وجود دارد که با کاشیهای لاجوردی تزئین شده است. حیاط مدرسه از کف مسجد پایینتر است و در هر طبقه حجرههایی برای استفاده طلبهها وجود دارد.
حسن زندهدل و دستیاران، پیشین، ص 95 / و مینودر یا بابالجنۀ قزوین، صص 616 – 613
5. آیتالله سیدحسن روئین، معروف به موسوی شالی فرزند سیدمحمد در سال 1296ﻫ ش در قزوین به دنیا آمد، ولی شناسنامهی او در کربلای معلی صادر شد. ایشان که یکی از مدرسین بنام حوزهی علمیه قزوین بود، ضمن حضور در نهضت امام خمینی (ره)، دو روز بعد از آنکه در آبان ماه 1343ش، ایشان را دستگیر و به ترکیه تبعید نمودند، به منبر رفت و گفت: «مسلمانی دیگر تمام شد. مرجع تقلید ما را از خانه بیرون کشیدند و بردند. آقای آیتالله خمینی چه گناهی کرده بود، چه تقصیری داشت که او را از خانهاش بیرون بردند. آقایان اینها مخالف دین هستند. خدایا اینها را نابود کن. خدایا چه خاکی به سرمان بریزیم، مرجع تقلید ما را بردند. کار ما باید چه بشود. خدایا هر چه زودتر صاحبالزمان ما را برسان که ما را از دست این ظالمان نجات دهد.»
این سخنرانی، دستگیری ایشان را به دنبال داشت، که به مدت 10 روز به طول انجامید. مشارالیه پس از آزادی از زندان به تشکیل جلسات و تربیت نیروهای انقلابی اقدام نمودند که ساواک در ذیل گزارش دربارهی یکی از این جلسات نوشت: «همانطوریکه قبلا نیز اعلام گردیده، منظور نامبردگان بالا از تشکیل جلسات مذهبی، صرفاً به خاطر آماده نمودن محیط برای اجرای نیات براندازی بوده... نحوه عنوان مطالب از ناحیه یاد شدگان... نشان میدهد که مشارالیهم با دایر نمودن جلسات قرآن در مسجد صاحبالزمان و با استفاده از پوششهای مختلف مذهبی در اظهارات خود، هدفی جز اغفال و سوق دادن افراد شرکت کننده به سمت اقدامات براندازی ندارند.»
آیتالله شالی که در راه نهضت امام خمینی (ره) ترسی از حبس و زندان نداشت، در هفتم بهمن ماه سال 1343، مجدداً به حمایت از امام پرداخت و گفت: «آقای خمینی گناهش چه بود[که] او را تبعید نمودند. خدایا همه پرچمهای ایران و کشورهای دیگر را واژگون کن و عزیز مصر ما را به سلطنت برسان؛ تا مختار خروج کند، ما سر این مأمورین خائن را کنده، به پای او افکنیم. خدایا پرچمدار ما را به زودی برسان تا ما تقاص خود را از اینها بگیریم. مگر آیتالله خمینی گناهش چه بود، مدتی در اینجا زندانی و از اینجا به جای دیگر تبعید کردند. آنهائی که قلم بد و زبان بد دارند، به حرمت دوازده امام نیست و نابود بگردان.»
این اظهارت، موجب دستگیری مجدد و بازداشت دو هفتهای ایشان بود. آیتالله شالی که از جایگاه ویژهای در بین مردم برخوردار بود، در طولِ دوران مبارزه، به تلاشهای تبلیغی خود ادامه داد و بارها مورد تذکر نیز قرار گرفت. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن آنکه چند دوره نمایندهی مردم استان قزوین در مجلس خبرگان بود، در سنگر امامت جمعه شهرستان تاکستان نیز به فعالیتهای خود ادامه داد. آیتالله موسوی شالی در سال 1385 ش به رحمت ایزدی پیوست. (اسناد ساواک . پرونده انفرادی)
منبع:
کتاب
آیتالله علی اسلامی به روایت اسناد ساواک صفحه 36

