تاریخ سند: 28 دی 1342
موضوع: جلسه وعظ در مسجد جامع
متن سند:
شماره:23282/س ت
برابر اطلاع، روز 24 /10 /42 بعدازظهر شیخ غلامحسین جعفری در شبستان گرمخانه مسجد جامع از میان جمعیت برخاست و اظهار داشت دیشب چند نفر ناشناس به من تلفن کردند و مرا تهدید نمودند اگر صحبت بیرویه بزنی، تو را با چاقو میکشیم.
البته من آن شخص را شناختم همان کس بود که از من تعهد گرفته بود و در پایان سخنانش خمینی را دعا کرد.
سپس شیخ طاهری به منبر رفته، ضمن بیاناتش علماء و روحانیون به خصوص خمینی را دعا نمود در خاتمه مجلس مأمورین کلانتری 13شیخ غلامحسین را دستگیر کردند و به اداره اطلاعات شهربانی کل کشور تحویل گردیده بود گویا پس از دو ساعت دستگیری آزاد شده و در روز 25 /10 /42 در شبستان گرمخانه مسجد فوقالذکر به منبر رفته در این هنگام چند نفر به سلامتی خمینی صلوات فرستادند.
جعفری به حاضرین که در حدود 2000 نفر بودند اظهار داشت: آقایان شعار ندهید مگر واقعۀ 15 خرداد را فراموش کردهاید؟ ما که با کسی سر جنگ و دعوا نداریم.
ما فقط جهت بیان حرف حق به اینجا آمدهایم.
آقایان بدانید که در این مسجد مأمور زیاد است و شعار ندهید من از شما خواهش میکنم به روحانیون محلهایتون سلام برسانید و بگویید در منابر حرف حق و جریانات روز را بیان کنید و بگویید که ما از حق دستبردار نیستیم و با این دستگاه مخالفیم زیرا با دین و ایمان ما بازی میکند.
در خاتمه خمینی را چند بار دعا نمود و مردم با صدای بلند صلوات فرستادند.
سپس طاهری واعظ به منبر رفته و مردم را به آرامش دعوت نمود و ضمن سخنانش گفت: مردم مسلمان آیا تاکنون شما دیدهاید که طلا را با حلب وصله کنند آخر طلا وصله بردار نیست.
پس آقای خمینی هم وصله برنمیدارد.
در خاتمه ضمن دعا گفت: خدایا حضرت آیتالله خمینی را نصرت بده، خدایا این گوهر یک دانه ما را یاری کن.
همچنین روز 26 /10 /42 شیخ غلامحسین در مسجد مزبور ضمن بیاناتش اظهار داشت: ای مأمورین که در این مسجد حضور دارید خواهش میکنم عین گفتار ما را گزارش کنید.
سپس خمینی را دعا کرد بعد طاهری واعظ به منبر رفت و شمهای پیرامون اقتصاد گفت: چرا در یک مملکت اسلامی با بودن قوانین اسلام چنین وضع اقتصاد ناقص باشد.
برای این که سوءاستفادههایی میشود و در ضمن صحبت دستگاه معاویه و سوءاستفاده حکام و اعتراض اباذر را مثال زد و در پایان سخنانش گفت: خدایا آیتالله خمینی را به سلامت دار، خدایا یوسف گمگشته ما را به وطن باز گردان، خدایا اباذر ما را به سلامتی بازگردان.
این مجلس در ساعت 15 پایان یافت.
1
گیرندگان: اداره کل سوم (بخش 321)
تعداد نسخه: 6
توضیحات سند:
1.
ماه رمضان سال 1383 ﻫ ق مصادف بود با 27 دی تا 25 بهمن سال 1342 و مسجد جامع تهران در آن سال یکی از پرشورترین سالهای مبارزه علیه رژیم را میگذراند.
حجتالاسلام سیدعلیاکبر محتشمی در خاطرات خود تحتعنوان مسجد جامع سنگر مبارزه در این باره میگوید:
«پس از بازگشت اجباری علما و مراجع بلاد به شهرهای خود رفته رفته به ماه مبارک رمضان نزدیک میشدیم.
در این وقت معمار نهضت و موتور قدرتمند و محرک حوزههای علمیه آزاد نبود تا با طرح و برنامهای نو به مبارزه جهت بدهد و از سوی دیگر علمای مهاجر هم از تهران تار و مار شدند.
محوریت شخصیتی چون آیتالله میلانی هم که در اثر هجرت به پایتخت ایجاد شده بود از بین رفت.
نیروهای انقلابی و مسلمان احساس یتیمی و بیپناهی میکردند.
در سفری که از قم به تهران داشتم، سری به بازار حضرتی و مغازه پدر و عمویم زدم؛ آنجا یکی از مراکز رفت و آمد نیروهای مبارز از جمله حاج مهدی عراقی بود و این بازار حضرتی در اعتصاب و تعطیلی بازار نقش محوری داشت.
آن روز بحث از چگونگی ادامه مبارزه و گرم نگه داشتن تنور مبارزه بود؛ به خصوص که ماه مبارک رمضان و برقراری مجالس و محافل در پیش بود.
سخن و تصمیم چنین شد که در تهران باید یک سنگر اصلی در مرکز شهر باشد که سخنرانان انقلابی دعوت شوند و اگر حتی روزی یک منبری و سخنران را پس از مجلس دستگیر کنند باز مراسم ادامه یابد و تعطیل نشود.
خوب طبیعتاً آقایان بازاری بایستی مخارج و هزینه سی نفر از فضلای قم را چه سخنرانی بکنند و چه سخنرانی نکنند میپذیرفتند.
یکی از برادران عضو جمعیت مؤتلفه به من گفت: «از این جهت خیالت راحت باشد، شما فقط تعداد سی نفر روحانی و سخنران شجاع و پا به کار که آمادگی رفتن روی چهارپایه ـ یعنی اعدام ـ را داشته باشند به ما معرفی کنید.
ما قول میدهیم که تا پای چهارپایه همراهش باشیم.
»
برای برپایی چنین مجلسی لازم بود مسجدی انتخاب شود که دارای ویژگیهای خاصی باشد.
اول: این که در مرکز شهر و در منطقه بازار باشد تا جمعیت به راحتی بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند.
دوم: محوطهاش بزرگ باشد تا گنجایش چندین هزار جمعیت را در صورت نیاز داشته باشد.
سوم: امام جماعتی موافق، شجاع و آماده برای هر نوع فداکاری داشته باشد.
با یک بررسی اجمالی، مسجد جامع تهران و شبستان آقای شیخ غلامحسین جعفری بهعنوان سنگر مبارزین در ماه مبارک رمضان واجد تمام خصوصیات فوق تشخیص داده شد.
قرار شد محور تمام سخنرانیها هم مبارزه نهضت اسلامی، اهداف روحانیت و امام و خنثیسازی تبلیغات مسموم رژیم باشد.
اولین سخنران، حجتالاسلام حاج شیخ علیاصغر مروارید بود کسی که به حق سهم بزرگی در سالهای نخستین نهضت داشت.
ایشان تا روز سیزدهم مجلس را اداره کرد.
من سعی میکردم بیشتر روزها در این مجلس حضور داشته باشم.
شبستان آقا شیخ غلامحسین در مسجد جامع، قبل از اقامه نماز ظهر مملو از جمعیت میشد و مردم برای شنیدن سخنرانی در صحن مسجد جامع میایستادند.
پلیس هم برای ایجاد رعب و وحشت هر روز با سلاحهای سرد و گرم اطراف مسجد و حتی داخل شبستان میآمد.
مأمورین رژیم از روز پنجم یا ششم تصمیم به دستگیری آقای مروارید داشتند، از طرف دیگر، گردانندگان مجلس سعی داشتند سخنران را تا آنجا که ممکن است ناشناس وارد و خارج کنند.
نیروهای پلیس و ساواک با تلاش فراوان تمام درهای ورودی مسجد جامع را کنترل میکردند تا سخنران را هنگام ورود دستگیر کنند.
وقتی موفق نمیشدند صبر میکردند تا پس از پایان مراسم او را گیر بیندازند اما سخنران با لباس مبدل و برنامهریزی خاصی در میان انبوه جمعیت از دست نیروهای شاه فرار میکرد.
تا این که بالاخره او را دستگیر کردند.
(نمیدانم موقع سخنرانی آقای مروارید یا فرد دیگری بود که سرهنگ طاهری ـ معروف به سگ سیاه ـ با چوبدستی تعلیمیاش همراه کماندوهای چکمهپوش خود وارد شبستان شد و سخنران را دستگیر کرد.)
سخنران دوم آقای رضا گلسرخی کاشانی بود که در دوران فداییان اسلام با شهید سید مجتبی نواب صفوی همکاری میکرد.
او هم تا روز هیجدهم ماه مبارک رمضان سخنرانی کرد و دستگیر شد.
هر چه از ماه رمضان بیشتر میگذشت بر حجم جمعیت افزوده میشد و سخنرانان هم مطالبی اساسی و تند مطرح میکردند.
سخنران سوم سیدعبدالرضا حجازی بود که برای منبر رفتن داوطلب شده بود.
برای نیروهای امنیتی و عوامل شهربانی بسیار سخت و ناگوار بود و برایشان سرشکستگی داشت که نتواند جلو یک سخنران را بگیرند و سخنران را دستگیر نمایند.
بالاخره بعد از دو سه روز، حجازی هم دستگیر شد.
بعد از او نفر چهارم و پنجم هم به همان شکل عمل کردند تا این که در روز 26 ماه رمضان از طرف کلانتری بازار آمدند بلندگوها و فرشهای مسجد را جمع کردند و بردند و در مسجد را نیز قفل زدند و پلیس هم نیروی بیشتری داخل مسجد فرستاد و جمعیت را متفرق نمود.
برای برقراری برنامه روز سیام رمضان از طرف برادران اعلامیهای پخش شد که باز نیروهای پلیس و کماندوهای تحت فرمان سرهنگ طاهری مسجد و شبستان را محاصره کردند.
آن روز درگیری شدیدی بین پلیس و مردم رخ داد و در کوچه باریکی که در کنار مسجد جامع بود یکی از بچهها توانست اسلحه یکی از نیروهای پلیس را با قدرت بگیرد و او را خلع سلاح کند.
در آن روز تعدادی دستگیر شدند.
(خاطرات سیدعلی اکبر محتشمی، صفحه 296 تا 298، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، چاپ اول، سال 1376)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 62