تاریخ سند: 25 مرداد 1341
موضوع: افتتاح سینما شعله
متن سند:
شماره:41 /7372 /15 ب تاریخ:25 /5 /1341
فرستنده: ساواک خوزستان
گیرنده: مدیریت کل اداره سوم
موضوع: افتتاح سینما شعله
در مورد سینما شعله واقع در کارون آبادان جناب آقای نخستوزیر1تلگرافی به آقای مصدرالامور مخابره نمودند که رونوشت آن به پیوست تقدیم میگردد. با وصول این تلگراف چون به نظر جناب آقای استاندار2مانعی برای افتتاح سینما باقی نمانده به مقامات مسئول از جمله ساواک توصیه نمودند که هر چه زودتر سینما باز و به این سر و صدا خاتمه داده شود. به مجرد احساس این تصمیم آقایان روحانیون که متوجه شدند به منظور خود نرسیدهاند به قم عزیمت نمودند.
در روز 25 /5 /41 اطلاع رسید و طومارهایی به امضای عدهای از ساکنین آبادان تهیه و از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی استدعای ترضیه خاطر علماء و مراجعت آنها و جلوگیری از افتتاح سینما شده بود و عمل مهاجرت آقایان را فشار آقای استاندار ذکر نموده بودند. اینجانب نمایندگان مزبور را احضار و نهایت تلاش و سعی به عمل آمد که از مخابره این تلگرافات خودداری و طومارهای تنظیمی را پس گرفتند ولی به نظر میرسد که تهیه طومارها ادامه داشته باشد. مراتب تلفنی به جناب آقای استاندارد گزارش ایشان تأکید داشتند که هر چه زودتر سینما افتتاح گردد و سعی شود که جلوی طومارها گرفته شود که البته ضمن اینکه ساواک نهایت تلاش را در این مورد نموده و خواهند نمود و با شهربانی از نظر حفظ انتظامات و پیشبینی لازم مذاکره گردید.
چون تاکنون امریهای از طرف ساواک متبوعه در این مورد واصل نشده بود و بیش از این خواسته جناب آقای استاندار را نمیشد به تعویق انداخت و مضافاً ادامه بلاتکلیفی خود تولید سر و صدا و جار و جنجال مینمود لذا کمسیون نمایشات در ساعت 10 صبح روز 25 /5 /41 در فرمانداری تشکیل و با توجه به سوابق امر و تلگراف واصله از نخستوزیری و عزیمت روحانیون به قم که باب هرگونه مذاکرهای را مسدود نموده بودند تصمیم قبلی کمسیون دایر به افتتاح سینما تأیید گردید. استحضاراً به عرض میرسد. ی ک
سرپرست ساواک استان خوزستان ـ م. نیکوسرشت
توضیحات سند:
1. نخستوزیر وقت، امیر اسدالله علم بود. امیر اسدالله علم: فرزند محمدابراهیم خان شوکتالملک، در سال 1298 ﻫ ش در بیرجند متولد شد. در سال 1321 از دانشکده کشاورزی کرج فارغالتحصیل گردید. او از اوان جوانی وارد سیاست شد. ازدواج مصلحتی او با ملکتاج قوام ،دختر قوامالملک شیرازی یکی از متحدین انگلیس در جنوب ایران، به دستور رضاشاه صورت گرفت و راه پیشرفت او را هموارتر ساخت. طی سالهای 1313ـ1320 در ارتباط فعال با سرویس اطلاعاتی بریتانیا نقش حساسی در عملیات جاسوسی، به ویژه در تهران و شرق و جنوب ایران ایفا نمود و در رأس شبکه عوامل اینتلیجنت سرویس قرار گرفت. در سال 1323 اسدالله علم حکم مقام پیشخدمتی مخصوص شاه را از محمدرضا پهلوی دریافت کرد و در سال 1326 فرماندار کل بلوچستان شد که تا سال 1328 به طول انجامید. در دی ماه 1328 در کابینه ساعد، وزیر کشور شد. در ترمیم این کابینه، به وزارت کشاورزی منصوب گردید. او در کابینه منصور بار دیگر وزیر کشاورزی شد و سپس در کابینه رزمآرا به پست وزارت کار رسید. با قتل رزمآرا و نخستوزیری مصدق، علم از سوی شاه سرپرست اداره املاک و مستغلات پهلوی شد و از هرگونه تلاش جهت سقوط دولت مصدق باز نایستاد و در کودتای 28 مرداد 1332 نقشی مؤثر ایفا کرد. پس از کودتا و قدرتیابی مجدد شاه، علم در زمره یکی از معدود مشاوران شاه درآمد. با تشکیل کابینه حسین علاء در فروردین 1334 وزیر کشور شد که در این سمت تا نیمه فروردین 1336 باقی ماند. در این سال رژیم پهلوی برای نشان دادن خود به عنوان حکومتی دموکراتیک، تشکیل دو حزب را تدارک دید که علم در رأس حزب مردم قرار گرفت. در اوایل دهه 1340 شاه بنیاد موقوفات خاندان پهلوی را تأسیس کرد و او را به عنوان سرپرست انتصاب نمود که تا مرداد سال 1341 به طول انجامید. در 30 تیر 1341 به سمت نخستوزیری منصوب شد. رفراندوم فرمایشی «انقلاب سفید» در دوران زمامداری او انجام گرفت که با مخالفت همهجانبه مردم و علماء روبرو گردید. البته پیش از آن، امام خمینی (ره) به اشکال گوناگون علم و سیاستهای او از جمله مصوبه هیئت دولت در مورد انجمنهای ایالتی و ولایتی را مورد حمله قرار داده بودند. گسترش اعتراضات راهی جز عقبنشینی برای او باقی نگذاشت و مصوبه فوقالذکر در 8 آذر 1341 لغو شد. اما روند حوادث منجر به قیام پانزده خرداد 1342 گردید که علم در سرکوب آن نقش ویژه و تعیینکنندهای داشت. دیری نپایید که وی از سمت خود استعفا داد و به ریاست دانشگاه پهلوی در شیراز منصوب شد. مدتی در پست وزارت دربار به محمدرضا خدمت کرد، ولی به علت بیماری در نیمه مرداد 1356 استعفا داد. سرانجام علم، یکی از قدرتمندترین مهرههای رژیم شاه در تاریخ 25 فروردین 1357 بر اثر سرطان خون در یکی از بیمارستانهای آمریکا از پا درآمد.
2. استاندار وقت عبدالرضا انصارى بود. عبدالرضا انصاری: فرزند حسین، در سال 1304 ﻫ ش در تهران متولد شد. تحصیلات متوسطه را در دبیرستانهاى فیروز بهرام و البرز انجام داد و پس از اتمام دوره سه ساله دانشکده کشاورزى کرج، لیسانس گرفت. بر اساس اسناد ساواک، وى در سال 1323 به استخدام وزارت اقتصاد درآمد و در سال 1325 معاون اداره کل دفتر وزارت اقتصاد شد. در سال 1326 براى ادامه تحصیل عازم ایالت یوتاى آمریکا و موفق به گذراندن دوره عالى اقتصاد گردید. در سال 1331 به ایران مراجعت کرد و ابتدا به سمت معاون ادارى، سپس معاون قسمت اقتصادى و بالاخره معاون مخصوص رئیس کل اصل چهارم «ترومن» شد. در این پست آن چنان اعتماد آمریکاییها را جلب کرد که در فعالیتهاى سیاسى (وارن رئیس اصل 4) در زمان حکومت مصدق شرکت نمود. همچنین آمریکاییها هنگام تشکیل صندوق مشترک ایران و آمریکا وى را قائممقام رئیس ایرانى صندوق مذکور کردند و از آن به بعد با حمایت آنها مشاغل مهم و حساسى را به دست آورد. وى عضو مؤسس حزب ملیون نیز بود. در سال 1341 ساواک او را مظنون به داشتن همکارى سیاسى با آمریکاییها دانست. در سال 1345 به عنوان عضو شوراى عالى انجمن فارغالتحصیلان آمریکا همراه دوستان خود اقدام به متشکل نمودن فارغالتحصیلان آمریکا کرد. وى همچنین عضو لژ فراماسونرى اهواز وابسته به سازمان اسکاتلند معرفى گردید. در سال 1347 از وزارت کشور برکنار شد و مشاغلى چون قائممقامى اشرف پهلوى، سرپرستى سازمان شاهنشاهى خدمات اجتماعى و از سال 1351 نیز مدتى قائم مقامى ریاست شوراى مرکزى جشنهاى شاهنشاهى را به عهده داشت. مشاغل مهم دیگر وى عبارت بودند از: وزیر کار در کابینه اقبال (از سال 1338)، مدیرعامل سازمان آب و برق خوزستان (از سال 1339)، استاندارى خوزستان (از سال 43) و وزیر کشور در کابینه دوم هویدا (از مهر 1346 تا شهریور 1352) او عضو حزب ایران نوین، عضو مؤسس گروه ایران نو و عضو حزب رستاخیز نیز بود. در یکى از گزارشهاى ساواک درباره خصوصیات اخلاقى او چنین آمده است: «در طول سالهاى متمادى اشتغال وى در مشاغل حساس مختلف، نامههاى ماشین شده بدون امضاى زیادى براى مقامات مختلف مملکتى ارسال شده که در آنها موارد بسیارى از سوء استفادهها و مفاسد اخلاقى وى و همچنین وابستگى نامبرده به آمریکا ذکر شده است. انصارى به همراه اردشیر زاهدى، وسایل عیش و عیاشى رئیس اصل 4 ترومن را فراهم مىکردند.»
منبع:
کتاب
آیتالله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک صفحه 19