تاریخ سند: 13 مرداد 1349
موضوع: مسافرت مسعود به عراق
متن سند:
از: 20ﻫ1
به: 311 شماره: 2841 /20ﻫ1
در مورخه 9 /4 /49 مسعود با هواپیما به خرمشهر و روز 10 /4 /49 از طریق خرمشهر به بصره عزیمت و همان روز به بغداد رفته و در هتل آشور بانیپال اقامت مینماید سپس جواد با مسعود تماس گرفته و نامه آشوت را به مسعود میدهد در نامه مزبور از مسعود خواستهشدهبود که آدرس مکاتباتی خود را عرض کند و سپس جواد نامه رام را که برای او (جواد) ارسال داشته نشان مسعود میدهد در این نامه رام نوشتهبود که مریض است و در پراک بستری میباشد و تا 12 /4 /49 به برلین خواهدرفت و تصریح کردهبود چنانچه مسعود به عراق آمد به او بگویند که به اروپا برود بعداً جواد جریان مولوی را مطرح میکند که چپروی میکرده و تنها مطالب نشریات حزبی را مطالعه مینمودهاست و از پخش خبرنامه و اعلامیههای ترابی بهشدت مخالفت بهعمل میآورده و منزوی نیز ضمن ملاقات با مسعود درباره مولوی همین موارد را گفته و اضافهکرده که صدّام1 التکریتی مدتی قبل به اداره رادیو رفته و با مقامات رادیو درباره مولوی صحبت میکند و ضمن ملاقات با مولوی صدّام به او میگوید که این روش حزب بعث است ولی مولوی جواب میدهد جائی که صدای من هست نباید صدای ترابی باشد و صدام نیز عصبانی شده و او را از رادیو بیرون میکند.
توضیحات سند:
1.
صدام حسین: در 28 آوریل 1937 در روستای العوجا در حومهی تکریت متولد شد.
دوران کودکی او بسیار سخت سپری شد.
وی تا 10 سالگی از رفتن به مدرسه محروم بود، در 20 سالگی هنگامی که سال چهارم دبیرستان را میگذراند، دایی خود را به قتل رساند و روانهی زندان شد، اما 6 ماه بعد از زندان آزاد شد.
صدام در 1959 در شرایطی که 13 سال از تأسیس حزب بعث عراق توسط میشل عفلق میگذشت به عضویت این حزب درآمد و در همین سال در عملیات ترور ناموفق عبدالکریم قاسم شرکت کرد و سپس به سوریه گریخت، اما سایر اعضای تیم ترور دستگیر شدند.
صدام در سال 1960 عازم بیروت شد و علاوه بر همکاری با شاخهی لبنانی حزب بعث، تحصیلاتش را در موسسهی انگلیسی حملن به پایان رسانید و پس از سرنگونی عبدالکریم قاسم در فوریه 1963 به بغداد بازگشت، و سپس توسط حسن البکر به معاونت شورای فرماندهی حزب بعث برگزیده شد و به این ترتیب مرد شماره 2 عراق گردید.
صدام این سمت را تا ژوییه 1979 که حسن البکر را آرام از صحنهی سیاست کنار نهاد، حفظ کرد.
در آن زمان تنها 5 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میگذشت.
حسن البکر که انقلاب اسلامی را به رسمیت شناخته بود و قصد داشت رابطهی نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران برقرار کند تحت فشار معاونش صدام مجبور به استعفا و کنارهگیری از قدرت شد.
صدام در ماههای نخست حکومت خود تصفیههای خونین و بی سر و صدایی در عراق انجام داد که تعدادی از وزرای عراق نیز در میان آنان بودند.
او پس از به دست گرفتن قدرت به سرعت به تسلیح ارتش عراق پرداخت و در 31 شهریور 1359 جنگ خونینی را که بیش از 8 سال ادامه یافت با کشورمان آغاز کرد.
صدام در این جنگ از حمایت بیدریغ همه قدرتهای شرقی و غربی خصوصاً آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس برخوردار شد.
در این جنگ و پس از ارتکاب فجیعترین جنایات جنگی و بیحرمتی به تمامی قوانین شناخته شده بینالمللی مربوط به زمان جنگ در 1988، از مرزهای ایران عقب نشینی کرد.
وی 2 سال بعد با خیال مشابهی به همسایهی دیگرش کویت حمله کرد و این کشور را به اشغال خود درآورد.
از همین لحظه، توسط رسانه های دمکراتیک، ناگهان صدام جنایتکار شد!! و همهی جهان علیه او بسیج شدند.
به طوری که این اشغال 6 ماه بیشتر به طول نینجامید و با یورش سنگین زمینی، هوایی و دریایی آمریکا و متحدین غربی و منطقهایش شکست خورد و از کویت عقب نشینی کرد.
پس از جنگ به صورت یکی از کشورهای ضعیف عرب درآمد.
صدام در طول حکومت خود چندین شبکهی بزرگ و کوچک کودتا علیه خود را کشف و عوامل آنها را اعدام کرد.
وی بیش از سایر رهبران پیش از خود اقدام به تعویض دولت و جا به جایی مهرهها و برکناری دائمی مسئولان و فرماندهان حزب حاکم بعث کرد و در نهایت با خواری و ذلت به دست اربابان آمریکایی خود اسیر و در حقیرانهترین وضعیت سرنگون شد.
منبع:
کتاب
تشکیلات تهران حزب توده به روایت اسناد ساواک صفحه 307