صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

انتقادی که بتواند مملکت را رو به جلو ببرد، مورد قبول و تشکر دولت است.»

تاریخ سند: 21 خرداد 1351


انتقادی که بتواند مملکت را رو به جلو ببرد، مورد قبول و تشکر دولت است.»


متن سند:

از سخنان آقای امیرعباس هویدا نخست وزیر در کمیسیون بودجه مجلس شورای ملی در تاریخ دهم بهمن ماه /1350 این نامه کلاً محرمانه و مستقیم می باشد و فقط در یک نسخه تهیه و تنظیم گردیده، اما اگر به نظر جناب آقای هویدا نرسد که موضوع را بررسی و دستور احقاق حق فرمایند، جهت دادرسی به سایر مقامات نیز تقدیم خواهد گردید.
جناب آقای امیرعباس هویدا نخست وزیر با تقدیم رونوشت نامه1 مورخ 26 /2 /1351 به عنوان جناب آقای وزیر کشور، به استحضار عالی می رسانند : سیاست اداری پاره ای از وزرا و مقامات سطح بالای وزارتخانه ها که در عصر دولت جنابعالی مصدر مشاغل و مناصب مهم گردیده اند.
متأسفانه بسیار ضعیف و فاقد هرگونه مدیریت و صلاحیت بوده و علاوه براینکه به انقلاب اداری به هیچ وجه مؤمن و معتقد نمی باشند، با انتصاب بستگان و دوستان بسیار نزدیک به مقامات حوزه مغناطیسی پست مربوطه و با اعمال تضییقات و تبعیضات گوناگون و وارد ساختن خسارات مادی و معنوی رنگارنگ نسبت به کارمندانی که از داشتن پارتی محروم می باشند، موجبات دلسردی و ناراحتی کارمندان دولت، به ویژه توده تحصیلکرده و روشنفکر را فراهم می نمایند.
و اتخاذ این روش و رفتار ناهنجار نسبت به طبقه متفکر جامعه چنانچه با معیارهای قانونی و منطقی ارزشیابی بشود، شدیدا محکوم و چون مقرون به صرفه و صلاح نیست، مستلزم تجدیدنظر عمیق و تغییر رویه سریع می باشد.
در نیمه دوم سال 1343 که تقریبا مقارن با تاریخ شروع زمامداری شما می باشد، اینجانب پس از شرکت در امتحانات ورودی و گذرانیدن دوره های به اصطلاح مخصوص، به عنوان بخشدار به استخدام وزارت کشور درآمده و با اشتیاق فراوان، در دور افتاده ترین نقاط کشور مشغول خدمت گردیدم در عرض این مدت شاهد جابجا شدن پنج وزیر در این وزارتخانه شدم که به ترتیب عبارتند از: آقایان دکتر جواد صدر،2مهندس عبدالرضا انصاری3، عطاءاللّه خسروانی، دکتر حسن زاهدی4 و دکتر محمد سام5 که ایشان در حال حاضر به عنوان هفتاد و یکمین وزیر کشور مشغول کار هستند.
اگر هر روز که می گذرد بگویم دریغ بر دیروز، شاید حمل بر بدبینی گردد و اظهار آن صلاح نباشد ولی این موضوع برای همه روشن و ثابت گردیده که امروز بدون در اختیار داشتن پارتی و یا وابستگی به قدرتهایی که به مقتضای شرایط زمان و مکان در کشور، پدیدار می گردد، کارمند دولت شدن، ریسک بیهوده و بدون نتیجه و فایده و ثمری است که سرانجامی تلخ و ناگوار دارد.
البته در عالم حرف و سفسطه، در وزارتخانه ها انقلاب اداری را آنچنان اجرا می کنند که گویی دربهای بهشت موعود را به روی کارمندان باز کرده اند و دیگر «مو» لای درز عدالت، نمی رود ولی در میدان عمل و ماورای دنیای افسانه ای و خیال انگیز و فریبنده تبلیغ، جایی که بستگان و دوستان و آشنایان هستند، دیگر کارمندانی که به جایی تکیه ندارند، چه می خواهند؟ مگر از قدیم و ندیم نگفته اند : «چراغی که به منزل رواست، به مسجد حرام است»؟ اینجانب هشت سال آزگار، در گوشه و کنار کشور علیرغم مشکلات فراوان و تبعیضات رنگارنگی که همه روزه شاهد آن بودم، صادقانه خدمت کردم و امروز به علت گرفتاریهای خانوادگی، چون به مرکز منتقل گردیده ام، باید در سمت «متصدی گیشه اطلاعات»، انجام وظیفه نمایم! چرا هم ندارد چون برای امثال من که پارتی نداشته و جز کار و تجربه تکیه گاهی ندارند، محل خالی موجود نیست! راستی عجب روزگاری است.
عجب دنیائی است.
در این برهوت وانفسا اصلاً کسی به کسی نیست.
حوصله «رجال روز» هم کم شده و توقع اقرباء و اصدقاء بسیار...
لابد آنها پس از اخذ «تعالیم حزبی» و کسب تجارب لازم، معتقد گردیده اند که هر کسی چند روزه نوبت اوست.
حق هم دارند، فرصتها را نباید از دست داد.
آدم که همیشه نمی خواهد با افرادی به نام «کارمند»، زندگی کند.
مهم کس و کار و دوست و آشنا است که تا قیام قیامت چشمشان توی چشم می افتد.
به اینها که دیگر نمی شود جواب رد داد.
امروز که موقعیتی گیر آمده و مقام منصبی به چنگ افتاده چرا توقعاتشان برآورده نشود؟ آیا از کیسه حضرت خلیفه هم نمی توان بخشید؟! آن گروه از همکاران محترمی که پارتی داشته اند، از همان آغاز کار، مقبول طبع و مورد مهر و محبت مقامات وزارت کشور قرار گرفته و تاکنون لااقل یا فرماندار شهر درجه یک شده اند و یا رئیس اداره در مرکز...
ولی آنهایی که دستشان از پارتی کوتاه بوده است، مثل امواج سرگردان آب می باشند، نرم و سبک، به این سوی و آن سوی گسیل می گردند ولی دست و پایشان به جایی بند نمی شود.
این حقیقتی است آشکار و غیرقابل انکار که وزارت کشور همیشه عرصه تصفیه حسابهای خصوصی، تأمین منافع شخصی، اعمال غرضهای علنی، قانون شکنیهای گستاخانه، پارتی بازیهای وقیحانه و به هدر دادن میلیونها ریال، از بودجه دولت، در راه ارضای هوسهای شخصی و کمک به «دوستان» بوده و می باشد.
در این پایگاه بزرگ ضد حق و انسانیت، آنچه هیچگاه مورد توجه قرار نگرفته، حفظ مصالح مملکت، رعایت شؤون دولتهای وقت و احقاق حقوق قانونی کارمندان وظیفه شناس و صحیح العمل بوده است که متأسفانه طبق روال همیشگی و سنت باستانی، در بازار مکاره وزارت کشور، سوابق علمی و اداری و تجربه و جدیت و لیاقت اینگونه کارمندان همیشه به هیچ شمرده شده و هیچ هنگام، پشیزی ارزش نداشته است و ارمغان این نظام غلط و مطرود اداری همچنان که ملاحظه می فرمایید، عدم رضایتهایی است که در چهارگوشه کشور، پیوسته مردم و بالنتیجه بازرسان شاهنشاهی از پاره ای مأمورین سست مایه و بی اطلاع این وزارتخانه که براساس پارتی بازی شاغل مقامات مهم گردیده اند، در عرصه انقلاب سفید، ابراز می دارند.
به مشاغل و محلهای خدمت قبلی نگارنده که ذیلاً به استحضار می رسد، توجه فرمائید: بخشدار هویزه (در استان خوزستان).
بخشدار خرقان، طالقان (در استان مرکزی).
بخشدار کردکوی، گمیشان، بندلی (در استان مازندران.) بخشدار پلدشت و سرپرست شهرداری شاه آباد ـ ماکو، بخشدار حومه خوی، بخشدار حومه و معاون فرمانداری ماکو (در استان آذربایجان غربی).
بخشدار و سرپرست شهرداری بستگ (در استان ساحلی جنوب).
بخشدار خورموج (در فرمانداری کل بوشهر).
معاون فرمانداری و بخشدار حومه نطنز کارشناس بودجه و اعتبارات استانداری اصفهان...
و بالاخره امروز «متصدی گیشه اطلاعات وزارت کشور»! آیا به نظر شما که مورخ و سیاستمدار و رئیس الوزاری کشور هستید، یک کارمند دولت، مراحل خدمت را باید اینطوری طی کند؟ من نمی گویم چرا مدیریت نیست، چرا عدالت نیست، شما خودتان قضاوت کنید و وجدانا بگوئید که در وجود مقامات وزارت کشور، از اینطور چیزها هست یا نیست؟! به هر حال اگر شما هم وقت و فرصت حل اینگونه مسائل را ندارید، حرفی نیست، به حال خود بگذارید، مسلما آن را مرور زمان حل خواهد کرد...
اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر، در این باره فرموده اند : «هیچ مقرراتی، هیچ تشکیلاتی و هیچ اساسی برمبنای ظلم و بی عدالتی قابل دوام نیست.
» و من از این بلیغ تر و رساتر دیگر سخنی نیافتم که در اینجا به عنوان «شاهد» بازگو نمایم، حافظ شیرین سخن، چه زیبا سروده است : «گراین نصیحت شاهانه بشنوی حافظ به شاهراه طریقت گذر توانی کرد جناب آقای نخست وزیر به قول شاعر : «خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج»! شما اگر حقیقتا و قلبا به لزوم اجرای انقلاب اداری و پیشبرد امور کشور عقیده دارید، می باید در مرحله نخست با مطالعات کافی و بصیرت و درایت وافی، عناصر با شخصیت و ذی صلاحیت و لایقی را برای همکاری انتخاب بفرمایید که از حیث افکار عمومی، قابل پذیرش بوده و خدای نخواسته به علت عدم اصالت، با اعمال خودسرانه و ناشیانه و هوچی بازی، موجب تزلزل اعتبار و حیثیت دولت نشوند و بعد هم مصرّا از آنان بخواهید که این مسئله مهم را مورد توجه قرار داده و نصب العین فرمایند زیرا همچنان که می دانید؛ ظلم و بی عدالتی برای جامعه به منزله سمّی کشنده و مهلک بوده و ضایعات جبران ناپذیر فراوانی به همراه دارد که به آسانی قابل ترمیم نخواهد بود.
از شما می پرسم، آیا پس از قریب ده سال خدمت رسمی در دستگاه دولت، انتصاب اینجانب به سمت «متصدی گیشه اطلاعات»، ظلم و بی عدالتی و اهانت نیست؟ و آیا امثال من چه گناهی مرتکب شده اند که باید تا این درجه ظلم و اجحاف مقامات حاکمه را تحمل نمایند؟ آیا به نظر این عالیجنابان نداشتن پارتی گناه کبیره محسوب می شود؟ یا داشتن گرفتاریهای خانوادگی و تقاضای انتقال به مرکز؟ اگر اینطور نیست، پس چرا در چهارچوب عدل و قانون گام برنمی دارند و با کارمندان، در صورت فقدان پارتی، سبعانه رفتار می نمایند؟ ایواللّه معنی انقلاب اداری را هم فهمیدیم!! جناب آقای هویدا، نخست وزیر عزیز ! جنابعالی به خوبی می دانید که اجرای انقلاب اداری بسیاری از نابسامانیها، دردها و ناکامیهای اجتماعی را درمان می بخشد و باز هم می دانید که «علم بلا عمل کشجرُ بلاثمرُ».
بنابراین اگر تصمیم جدی بگیرید، بخوبی می توانید افتخار اجرای قاطع و جدی این اصل مهم انقلاب سفید را نصیب کابینه خود سازید و رضایت خاطر خطیر شاهنشاه را که در این مورد همواره اوامر موکدی صادر فرموده اند، فراهم سازید.
پس چه بهتر که گام اول را در راه تصفیه و اصلاح دستگاه وزارت کشور بردارید.
دستگاهی که می تواند و باید در جلب اعتماد عمومی سرمشق خوبی برای سایر سازمانهای اداری و اجتماعی کشور باشد ولی متأسفانه امروز به علت تبعیضات «شکوفان» و قانون شکنیهای «مشعشع»، به صورت هیولای ابتذال و کابوس اُم ّ الخبائِث، درآمده و در اعماق منجلاب انحطاط، عاجزانه دست و پا می زند.
ضمنا این را نیز دانسته باشید که هیئت دولت همیشه باید به حقایق و واقعیات متکی باشد، نه تعاریف مُجوّف و تو خالی ورق پاره های پاره ای شرکتهای مسخ شده و نفع پرست مطبوعاتی که جیره خواران موسمی هستند و طبق معمول نان را به نرخ روز می خورند، به عضویت احزاب در می آیند، با شرایط محیط گام برمی دارند، و به منظور تأمین منافع خصوصی و توسعه تجارب، رپرتاژ آگهی چاپ و منتشر می کنند و برای صاحبان نفوذ و قدرت، به مقتضای عصر و زمان ساز و طنبور و سرنا، سر می دهند و با شرح و تفصیلات واهی و اغراق آمیز، حقایق امور را برخود آنها نیز مشتبه می سازند و با تملق و چاپلوسی، «رجال شهرت طلب» را دچار بیماری خود بزرگ بینی و عجب و خودپرستی می نمایند.
این نکته نیز لازم به یادآوری است که من موضوع عدم اجرای انقلاب اداری را در نهایت اختصار و ایجاز و به طور سربسته، به زبان ساده و خودمانی به استحضار رسانیدم، «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید».
زیرا «چشم همه چیز را می بیند ولی زبان نمی تواند همه چیز را بگوید».
و به حکم «العاقل یکفیه الاشاره»، «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»! اما [اگر] خودتان طالب باشید، نسبت به انتشار لیست قسمتی از پارتی بازیها و انتصابات محیرالعقول اخیر این وزارتخانه که حاوی نام قهرمانان و واسطه ها می باشد، اقدام و چگونگی روابط را نیز تشریح خواهم نمود تا به خوبی معلوم گردد که این «عروس هزار داماد» به چه زیورهایی آراسته می باشد و تازه به تازه چه دسته گلهایی به آب می دهد...
خداوندا ما در چه دورانی زندگی می کنیم؟ در چه جهانی نفس می کشیم؟! دنیایی سراسر زور و بی عدالتی! جهان سرتاسر ظلم و نامردی!! دنیایی که با روسپیگری اداری از امثال من که نه پارتی داریم و نه وابستگی، اول تعهد می گیرند که در سمت «متصدی گیشه اطلاعات» انجام وظیفه کنم، بعد به مرکز منتقل می نمایند!! و ماههای متوالی هم همین طور نگه می دارند، در حالی که در هر ماه ده ها حکم ریز و درشت صادر می نمایند...
.
ولی همین من خدا گواه است که اگر پارتی داشتم، بدون هیچ گونه قید و شرط، فوری حکم مدیرکلی را برایم صادر می کردند، بله برای اینها هیچ فرقی نمی کند که یکی را به آن بالا بالاها ببرند و بر سر گنبد پوشالی «مقام» بنشانند و از فراز مناره ها و گلدسته ها با بوق و کرنا، خبر آن را نیز پخش کنند و یا آن که دیگری را هدف تیر غرض ورزی و جاه طلبی قرار داده و از اوج علیین به اسفل السافلین بکشانند.
مرکز ثقل این عزل و نصب های کذایی، طبقه ششم وزارتخانه می باشد که فصل به فصل در مسیر وزش باد، گروهی از «نُجبا» می آیند و در اطاقهای آن اطراق می کنند و در پشت درهای بسته، به خیال خود به رتق و فتق امور می پردازند و هرگاه باد مخالف و نامساعدی وزید، می روند و جای خود را به گروهی تازه نفس می سپارند و جالب آنکه هر گروه جدید هم برای خود «حقی» قائلند و معمولاً در این آمد و شدها است که موقعیت عده ای به خطر می افتد و نبرد بین قدرتهای قدیم و جدید و نور چشمیهای سابق و لاحق، درگیر گردیده و خبرساز اخبار داغ داغ وزارتخانه می شوند و بالاخره در این درگیری و اصطکاک، معمولاً برد با حکام قدونیم قد جدید می باشد که ریش و قیچی افتاده است به دستشان و قلم اسیر لغزش امیال نفسشان!...
.
با این ترتیب دیگر چگونه می توان امیدوار شد که به دست این تحفه های عصر تسخیر فضا، انقلاب اداری که نیاز بزرگ جامعه در راه تحول امروز ما می باشد، به مرحله اجرا در بیاید؟ به مصداق : «جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز خراب می نکند بارگاه کسری را» امیدواریم بتوانید از طریق سپردن کارهای سازندگی، به دست عناصر کاردان و با وجدان، ایران نوینی بوجود آورده و در پیشگاه قضاوت تاریخ، سربلند و پیروز باشید.
با تقدیم شایسته ترین احترامات حسین اوحدی کارمند روابط عمومی وزارت کشور

توضیحات سند:

1ـ رونوشت نامه مورد اشاره به شرح زیر است : تاریخ 26 /2 /51 جناب آقای دکتر محمد سام وزیر معظم کشور احتراما با تقدیم یک برگ صورتحساب حقوق اردیبهشت ماه جاری که ماحصل قریب ده سال خدمت اینجانب در دستگاه دولت می باشد، استدعا می شود در تعقیب دستورات قبلی امر و مقرر فرمائید، در سمت اداری اینجانب تجدیدنظر فرمایند، زیرا از هفت ماه قبل که با استفاده از مراحم عالی به دنبال هشت سال مکاتبه با کارگزینی وزارت کشور به علت مشکلات و گرفتاریهای فراوان خانوادگی با سمت «متصدی گیشه اطلاع» به مرکز منتقل گردیده ام، متأسفانه تاکنون نتوانسته ام که وظایف اداری خود را به نحو مطلوب انجام دهم و سمت «متصدی گیشه اطلاعات» نیز دست پخت همان کسی است که متصدی غیر لیسانسیه دفتر روابط عمومی را به معاونت مدیرکلی این دفتر منصوب نمود و من هر چه فکر می کنم نمی دانم که معیار اینگونه ارزشیابیها چه بوده و این آقا اداری چه ضوابط و چه شرایط و خصوصیاتی بوده که دیگران فاقد آن می باشند چندی پیش جناب آقای نخست وزیر در مجلس شورای ملی طی سخنانی فرمودند : «انتقادی که بتواند مملکت را رو به جلو ببر مورد قبول و تشکر دولت است و من با الهام از این سخنان اصلاح طلبانه، شش هفت صفحه انتقاد در مورد «عدم اجرای انقلاب اداری و علل آن»، نوشته ام که نمی دانم اگر تقدیم حضورشان نمایم، چگونه تعبیر می شود تا چه حد مورد استفاده واقع گردد؟ به هر حال بنده از جنابعالی که هفتاد و یکمین وزیر کشور می باشید، توقع بذل عنایت بیشتر دارم به نحوی که پس از پایان تصدی گیشه اطلاعات، نگویم که من این محرومیتها را به خاطر وزارت جنابعالی پذیرفتم و اگر وزیر دیگری بود، سکوت نمی کردم و از حق خود دفاع می نمودم.
بلی حیف است که در دوره وزارت آن جناب و در عصر انقلاب، روال کار این وزارتخانه کماکان براساس تبعیض و بی عدالتی استوار باشد.
با تجدید شایسته ترین احترامات ـ حسن اوحدی ـ متصدی گیشه اطلاعات وزارت کشور (رونوشت برابر اصل است 26 /2 /51) 2ـ سید جواد صدر فرزند محسن صدرالاشراف از مهره های مهم انگلستان در ایران، در سال 1291 در تهران به دنیا آمد.
برخی از مشاغل وی عبارت بود از : ریاست دفتر وزارت خارجه، ریاست دفتر نخست وزیر، وزارت کشور و...
.
در کابینه هویدا به سمت وزارت دادگستری منصوب شد.
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی به اتهام سرسپردگی به رژیم پهلوی و سعی در تحکیم مبانی آن رژیم منفور، عضویت در احزاب رستاخیز و ایران نوین و سازمان فراماسونری، همکاری نزدیک با هویدا و حسنعلی منصور، اقدام علیه انقلاب اسلامی، نگهداری و اختفای اسلحه و احتکار مشروبات الکلی دستگیر و در دادگاه انقلاب محاکمه و مورد عفو قرار گرفت.
وی در سال 1377 درگذشت.
3ـ عبدالرضا انصاری فرزند حسین، در سال 1304 ش.
در تهران بدنیا آمد.
پس از اتمام دوره سه ساله دانشکده کشاورزی کرج وارد دانشکده اقتصاد شد و لیسانس گرفت.
در سال 1323 به استخدام وزارت اقتصاد درآمد و در سال 1325 معاون اداره کل دفتر وزارت اقتصاد شد.
در سال 1326 برای ادامه تحصیل عازم ایالت یوتای آمریکا شد و موفق به گذراندن دوره عالی اقتصاد گردید.
در سال 1331 به ایران مراجعت کرد و ابتدا به سمت معاون اداری بعد معاون قسمت اقتصادی و بالاخره معاون مخصوص رئیس کل اصل چهارم «ترومن» شد.
در این پست آن چنان اعتماد آمریکائیها را جلب کرد که در فعالیتهای سیاسی (وارن رئیس اصل 4) در زمان حکومت مصدق شرکت داشت.
همچنین آمریکائیها هنگام تشکیل صندوق مشترک ایران و آمریکا وی را قائم مقام رئیس ایرانی صندوق مذکور کردند.
وی عضو مؤسس حزب ملیون نیز بود.
در سال 41 ساواک او را مظنون به داشتن همکاری سیاسی با آمریکائیها دانست.
در سال 45 به عنوان عضو شورای عالی انجمن فارغ التحصیلان آمریکا همراه دوستان خود اقدام به متشکل نمودن فارغ التحصیلان آمریکا کرد.
وی عضو لژ فراماسونری اهواز وابسته به سازمان اسکاتلند معرفی گردید.
سال 47 از وزارت کشور برکنار و مشاغلی چون قائم مقام اشرف پهلوی، سرپرست سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و از سال 51 نیز مدتی قائم مقامی ریاست شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی را به عهده داشت.
مشاغل مهم دیگر وی عبارت بودند از : وزیر کار در کابینه اقبال از سال (1338)، مدیرعامل سازمان آب و برق خوزستان (از سال 1339)، استانداری خوزستان (از سال 43)، وزیر کشور در کابینه دوم هویدا از مهر 1346 تا شهریور 1350.
ضمنا وی عضو حزب ایران نوین و عضو مؤسس گروه ایران نو و عضو حزب رستاخیز بوده است.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی.
4ـ حسن زاهدی فرزند اسداله در سال 1292 در تهران متولد شد.
تحصیلات خود را تا دکتری اقتصاد دانشگاه کلمبیا ادامه داد.
در سال 1315 وارد خدمت وزارت دارائی شد و در سال 1319 به سمت رئیس اداره کارگزینی بانک کشاورزی منصوب شد.
در سال 1324 طبق دعوت سازمان ملل متحد وارد خدمت آن سازمان شد و در سال 1337 از پست دائمی سازمان ملل متحد استعفا و سپس با سمت مدیر کل درآمدها در وزارت دارائی مشغول شد.
پس از وزارت دارائی به وزارت کشاورزی رفت و ابتدا به سمت رئیس هیئت مدیر و بانک کشاورزی انتخاب و در سال 1346 به وزارت رسید.
مشارالیه در سال 1348 به وزارت کشور منصوب شد.
زاهدی از اعضای فعال و مؤثر جمعیت فراماسونری، لژ اهواز بود.
طبق سند بیوگرافیک ساواک: "نامبرده تا حدی تندخو و عصبانی و بد دهن و رفیق باز و توصیه پذیر و خسیس و مظنون و بدبین به همه کس و همه چیز معرفی شده است.
زاهدی متهم به سوء استفاده مالی در زمان تصدی ریاست بانک کشاورزی بوده و سه فقره پرونده در این زمینه جهت نامبرده تشکیل شده اما طبق روال عادی عدم رسیدگی به پرونده های رجال سطح بالای رژیم، از نتیجه اقدامات انجام شده اطلاعی در دست نیست و پرونده ها مسکوت مانده است.
بعد از مدتی در مهرماه 1350 استاندار خراسان شد که نیابت آستان قدس را هم عهده دار بود و تا آمدن ولیان یعنی اردیبهشت ماه 1353 به این سمت در خراسان اشتغال داشت.
در 1354 ش وی از سوی شاه به عنوان سناتور انتصابی تهران راهی مجلس سنا شد.
5ـ دکتر محمد سام فرزند محمدباقر در سال 1303 در کرمان متولد شد.
پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در کرمان راهی تهران شد و موفق به اخذ لیسانس زبان از دانشکده ادبیات و لیسانس علوم تربیتی از دانشسرای عالی دانشگاه تهران شد و پس از آن موفق به اخذ فوق لیسانس تعلیمات روستائی از دانشگاه بزاسکای آمریکا و دکتری در رشته علوم اداری و اداره مؤسسات تربیتی از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آمریکا گردید.
وی از سال 1321 فعالیت خود را با شغل معلمی آغاز کرد و با سمتهایی همچون مدیر دبستان، دبیرستان، بازپرس تعلیماتی، معاون اداره کل کارگزینی وزارت فرهنگ، نماینده وزارت فرهنگ در بنگاه خاور نزدیک، رئیس حوزه عمرانی، استاد و معاون مؤسسه علوم اداری و بازرگانی دانشگاه تهران، مشاور عالی و اداری بانک مرکزی ایران فعالیتهای خود را ادامه داد تا اینکه در دوره بیست و یکم به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب گردید سپس در اسفند 1344 استاندار گیلان شد و تا 1349 در این سمت بود و پس از آن به سمت استاندار اصفهان منصوب گردید.
وی در فروردین 1350 وزارت اطلاعات را به عهده گرفت.

منبع:

کتاب امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 260
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.