موضوع : غفاری نژاد واعظ
تاریخ سند: 16 دی 1356
موضوع : غفاری نژاد واعظ
متن سند:
قبل از اینکه غفاری نژاد به منبر برود رئیس اطلاعات شهربانی بمسجد وارد و مثل بقیه در گوشه ای نشست و نظر خیلی ها را به خود جلب کرد و زمانی که غفاری نژاد پشت میکروفون قرار گرفت، یکی از همان دار و دسته بهمنیان بلافاصله جلو رفت و آهسته به او خبر داد که فلانی در مجلس نشسته و همین مسئله باعث شد که او به اشکال مختلف و با بیان مطالب گوناگون صحبت کند.غفاری نژاد بر عکس شب گذشته حالت دفاعی بخود گرفته و بنظر میرسید که دارد عقده هایش را خالی میکند و خیلی زیاد نسبت گذشته عصبانی و خشن بود و اکثرا افراد حاضر در مجلس از سخنان وی خوششان میآمد و با چند دعا به سخنان خود خاتمه داد و بزمین نشست و دوباره یکی از دوستان بهمنیان جلویش رفت و آهسته با او لحظه کوتاهی حرف زد که باحتمال زیاد به او گفتند که فعلاً بنشیند و زمانی که یکی دوبار چراغهای مسجد خاموش و روشن شد خارج شود و به همین نحو عمل نمودندو طبق معمول هر شب همین دار و دسته در گروههای سه چهار نفری در محلهای مختلف تا محل سکونتش به اصطلاح او را اسکورت کردند.
1 نظریه شنبه: نظری ندارد نظریه چهارشنبه: خبر صحت دارد.
پیکار 25 ه .
در مرخصی است.
توضیحات سند:
1 ـ حجت الاسلام هادی غفاری 18 شب در زنجان سخنرانی کرد.وی در مورد جلسه مورد اشاره ساواک که یکی از سخنرانی او در این شهر بوده است، می گوید: «متوجه شدم که رئیس شهربانی وارد مسجد شد و قصد دارد مرا دستگیر کند.
شروع به جوّ سازی کردم و گفتم: مگر این مردم می گذارند که مرا بگیرند! من میهمان آقای آقا سید هاشم هستم.
او ذریّه پیامبر است ! او پسر فاطمه زهرا است! این مردم اگر ذره ای جوهر دینی در رگهایشان جاری باشد، پوست از کله شما رئیس شهربانی خواهند کند! برو بنشین سرجایت.
» رئیس شهربانی عقب عقب رفت و دیگر جلو نیامد.
ولی جلو در ایستاد تا هنگام خروج، مرا دستگیر کند.
اواخر منبر کمی جوسازی کردم که شلوغ بشود.
اوضاع مسجد شلوغ شد.
من از منبر پایین آمدم و از مسجدخارج شدم.
بیرون مسجد سوار یکی از تاکسیها شدم ولی مأمورین تمام راههای خروجی را بسته بودند.
از تاکسی پیاده شده، از طریق پشت بام خانه ای از آن محل دور شدم.
» (خاطرات هادی غفاری / صص 182 تا 184)