تاریخ سند: 2 شهریور 1336
ساعت ۹ صبح روز گذشته (1/6/36) پس از جلسه هفتگی منزل سیدضیاءالدین طباطبائی
متن سند:
تاریخ: ۲ شهریورماه ۳۶
گزارش
13360602
ساعت ۹ صبح روز گذشته (1 /6 /36) پس از جلسه هفتگی منزل سیدضیاءالدین طباطبائی با حضور عدهای در حدود ۳۰ نفر از دوستان و طرفداران ایشان از جمله مشیرالسلطنه نظام مافی- مهندس مدنی کارمند وزارت دربار شاهنشاهی- صمصامی کارمند وزارت دارائی و مدیر روزنامه کارزار رئیس دفتر وزارت کشور- دکتر طباطبائی پزشک قانونی- بوداغی و قهرمانی از نویسندگان- خندقی از متنفذین کرمان- نوری عضو وزارت دارائی و چند نفر از افسران ارشد بازنشسته ارتش تشکیل گردید ابتدا بوداغی از رؤسای انجمن محلی تهران درباره قتل عام و اقدامات دادشاه1 صحبت نموده و گفت برای مردم و افکار عمومی مجهول است که چگونه دولت ایران با داشتن ارتش قوی و همکاری دولت پاکستان نمیتواند یک نفر یاغی را که مرتباً به غارت دهات و قتل عام مردم بیگناه میپردازد و پیغام تهدیدآمیز نیز برای قراء مجاور میفرستد دستگیر کنند و مردم میخواهند بدانند اصولاً دادشاه یا صادق کرده وجود دارند یا تماماً صحنهسازی برای حل قضایای سیاسی است.
یکی از افسران بازنشسته در پاسخ وی اظهار داشته اصولاً دادشاه و امثال وی وجود خارجی ندارند و آنها را به وجود آوردهاند تا افکار عمومی و دولتها را با خود مشغول دارند و به این زودیها هم بحث درباره این مطالب از صفحه جرایا محو نخواهد شد و در هر محفل و مجلس با نگرانی و بدبینی در این مورد گفتگو میشود سپس خندقی از متنفذین کرمان در خصوص عملیات خلاف و منافی عفت آقای صمصام2 استاندار سابق کرمان صحبت کرده و اضافه نموده اصولاً دیر زمانی است که خوانین بختیاری سوابق خوبی بین مردم ندارند و رفتار آنان باعث نارضایتی میشده است و سپس از بنیآدم3 استاندار کرمان و رضایت مردم از ایشان صحبت نمود.
مهندس نوری کارمند وزارت دارائی با نشان دادن یک قرص نان خطاب به سید ضیاءالدین طباطبائی و حضار اظهار داشت بینید چه نانی خورد مردم میدهند بالاخص اینکه بهای آن را نیز ترقی دادهاند و شدیداً از وضع نان انتقاد نمود.
مدنی عضو وزارت دربار نیز در خصوص دفع آفات وزارت کشاورزی و اینکه مأمورین دفع آفات با مالکین تبانی نموده و با اینکه در قراء و دهات امراض دامی و یا آفات نباتی وجود ندارد با دادن داروئی به چند گاو باعث سقط شدن آنها شده و سپس ضمن تهیه صورت مجلس وجود امراض دامی و یا آفات نباتی را شایع و از مرکز تقاضای اقدام فوری مینمایند و به این وسیله مبالغ گزافی به عنوان دفع آفات و معالجه امراض دامی به جیب میریزند. چند نفر از حضار از جمله قهرمانی اظهارات مشارالیه را تأیید و از وزارت کشاورزی انتقاد نمودند.
منبع- موثق.
ارزش خبر- تأیید شده. رونوشت پرونده دولت
رونوشت برداشته شد
______________________
1- دادشاه: وی از عشایر بلوچ بود که با یکی از خوانین بلوچستان به نام ایوب خان سلیمانی معروف به شیرانی تسبتی پیدا کرده بود. طایفه شیرانی با خوانین مبارکی و لاشاری همواره خصومت قبیلهای و خانوادگی داشتند. گویا در سال ۱۳۲۵ ش در میان طایفه شیرانیها یک قضیه ناموسی رخ داده بود که در آن پای دادشاه نیز که از افراد وابسته به همان طایفه بود، به میان کشیده شد. دادشاه که در این میان خود را به مغبون احساس میکرد و علت آن هم هتک حرمتی بود که گویا نسبت به خانواده وی صورت گرفته بود، با طایفه شیرانی خصومت درونی پیدا کرد و از آنها جدا شده و رو به بیابان و کوهستان نهاد. از همان زمان درگیری دادشاه و اطرافیانش با طایفه شیرانی و متحدین آنها آغاز شد. به تدریج تحت حمایت طوایف مبارکی و لاشاری و دیگر گروههای تحت نفوذ آنها، دادشاه حملات خود را بر ضد شیرانیها و متحدینش شدت بخشید و در طی آن عده نسبتاً زیادی از طرفین کشته شدند. هنگامی که اسدالله علم در کابینه حسین علاء به سمت وزیر کشور انتخاب شد، این غائله هنوز خاتمه نیافته بود. بدین ترتیب اسدالله علم و جریان وابسته به آن توانست از دادشاه به عنوان پیشبرد اهداف مهم خود که همانا کاهش نفوذ آمریکائیها بود بهرهبرداری کنند.
طرح قتل آمریکائیان در بلوچستان گویا در اوایل سال ۱۳۳۵ ش توسط اسدالله علم و انگلیسیها که باید شاپور ریپورتر نمایندگی آنها را داشته باشد ریخته شد. از آن پس اسدالله علم وزیر کشور نقشه حساب شدهای را طراحی کرد تا بدون اینکه نه آمریکائیها و نه دادشاه بویی ببرند، کشتن آمریکائیها را امری تصادفی و صرفاً به ناامنی بلوچستان نسبت دهند.
اهداف اسدالله علم طبق نقشههای قبلی پیش رفت و سرانجام مأموران آمریکایی اصل چهار در روز چهارم فروردین ماه ۱۳۳۶ یعنی حدود ۱۰ روز قبل از استعفای حسین علاء از نخستوزیری و روی کار آمدن کابینه اقبال در ۱۵ فروردین ماه ۱۳۳۶، به دست دادشاه و همدستانش کشته شدند.
پس از روی کار آمدن کابینه دکتر اقبال و تأسیس حزبهای مردم و ملیون به رهبری اسدالله علم و اقبال نخستوزیر، به خاطر رقابتی که میان این دو نفر بود، اقبال در صدد برآمد حداقل برای ضربه زدن به موقعیت علم هم که شده باشد قضیه دادشاه را پیگیری کند. دکتر اقبال نخست وزیر طی نطقی در مجلس شورای ملی خطاب به طرفداران اسدالله علم و حزب مردم در مجلس گفت: «در مورد دادشاه زیاد اصرار نکنید، زیرا اگر بیش از این پردهها را بالا بزنیم اسباب آبروریزی خودتان میشود. دستهایی در کار هست که شناخته میشود....».
اسدالله علم که با چنین افشاگریهایی روبرو شده بود و هر آن انتظار میرفت پرده از روی اقدامات او و انگلیسیها برداشته شود، بیش از این درنگ را جایز ندانست و به طرفداران و عوامل محلی خود دستور داد هر چه زودتر دادشاه و همراهانش را به قتل برسانند. دستور علم به سرعت اجرا شد و نیروهای نامی تحت هدایت و راهبری سران طوایف لاشاری و مبارکی دادشاه و همراهانش را به دام انداخته و در شرایطی که میتوانستند آنها را دستگیر کنند بلافاصله آنها را کشتند تا مبادا در جریان محاکمه اصل توطئه برملا شود.
۲- جهانشاه صمصام: فرزند مرتضی قلیخان و نوه صمصامالسلطنه بختیاری بود. پس از تحصیل در اروپا و بازگشت به تهران، فرماندار چهارمحال و بختیاری شد ولی مدتی بعد معزول گردید و چند صباحی بعد استاندار کرمان و سپس استاندار خوزستان شد ولی به عللی برکنار گردید و مدتی نیز سناتور انتصابی بود. صمصام در سال ۱۳۵۵ در سن ۶۵ سالگی درگذشت.
3- احمد علی بنیآدم: فرزند شریفالدوله کاشانی در سال ۱۲۹۲ در کاشان متولد شد. تحصیلات خود را در کرمان و تهران به پایان برد و لیسانس حقوق گرفت و در وزارت کشور استخدام شد. مدتی فرماندار تهران و کنیل استانداری مازندران بود. در دو نوبت در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۴۱ به استانداری کرمان انتخاب گردید.
منبع:
کتاب
سیدضیاءالدین طباطبایی صفحه 31