تاریخ سند: 20 تیر 1343
متن سند:
به : فرمانداری محترم شهرستان خمین
از : شهربانی خمین شماره : 326
پیرو شماره 321 ـ 18 /4 /43 طبق گزارش مشترک1 مأمورین انتظامی و
اطلاعات ساعت 7 صبح مورخه 19 /4 /43 سید کاظم قریشی2 واعظ که به
علت عدم صلاحیت اجازه منبر و موعظه بوی داده نشده در مسجد جامع از
موقعیت و ازدحام جمعیت استفاده کرده به عنوان اینکه می خواهد چند جمله
متذکر شود پشت بلندگو قرار گرفته و با ابراز احساسات شدید و صدای رسا
مبادرت به اظهارات ذیل می نماید که عینا به شرح زیر معروض: آقایان مامورین
انتظامی گفته های مرا به رئیس شهربانی برسانید 1ـ آقای وکیل باشی رئیس
آگاهی و اطلاعات شهربانی خمین در قهوه خانه گفته است که یک شیشه بنزین به
نخل بریزیم وآتش بزنیم 2ـ در بازار گفته است که سگ به منبر برود بهتر از آقای
حجازی واعظ است 3ـ در یک محل به شیخ علی سهرابی3 گفته است کی آنقدر
روضه خوان به خمین میامده سگ بیشتر از گله است و واعظ مزبور اضافه نموده
ما به کی پناه ببریم و ما فقط نفرین می کنیم و چندین مرتبه به آقای وکیل باشی
نفرین کرده و مردم نیز آمین گفته اند ـ لزوما علت اظهارات مورد ادعای واعظ
مذکور از آقای وکیل باشی بازخواست طی مورخه 19 /4 /43 گزارش نموده
مفادا حاکی است به علت اینکه نامبرده متصدی شعبه اطلاعات شهربانی است و
از پانزدهم خرداد سال ماضی اعمال و گفتار وعاظ را تحت نظر قرار داده که
اعمال و
اظهارات خلاف قانون نامبردگان را برحسب وظیفه مرتبا گزارش نموده لذا
واعظین مزبور برای مرعوب ساختن وی و تحریک مردم علیه او چنین اظهارات
بی اساس را می نمایند و از طرفی در مواجه حضوری با شیخ علی سهرابی کارمند
مذکور منکر بیان اظهارات فوق گردید و آنچه از سوابق موجود امر در شهربانی
استنباط می گردد گزارش کارمند مزبور مقرون به حقیقت می باشد زیرا از بدو
تصدی اینجانب شخصا ناظر صحنه سازیهای مختلف به وسیله واعظین شهر[به]
تحریک برادران خمینی علیه مأمورین این شهربانی بوده و می باشم برادران
خمینی به هر وسیله و دست آویزی متشبث (وسیله مردم، واعظین و غیره)
می خواهند مامورین شهربانی را که بزرگترین مانع و رادع اجرای مقاصد سوء
آنها است مرعوب و منکوب نموده و از انجام وظیفه باز دارند البته عملیات
خلاف قانونی آنها مرتبا به مقامات مربوطه گزارش گردیده است.
جانشین رئیس شهربانی خمین ستوان یکم عزت اله فرتاش
گیرنده
ریاست محترم سازمان اطلاعات و امنیت قم پیرو شماره 321 ـ 18 /4 /43
به انضمام دو برگ گزارش و رونوشت گزارش مامورین جهت استحضار و
اقدام مقتضی.
امضا و مهر شهربانی خمین
رونوشت برابر اصل است.
توضیحات سند:
1ـ گزارش مشترک مورد اشاره
به این شرح است:
محترما به عرض مبارک
می رساند از ساعت 7 صبح الی
9 صبح مورخه 19 /4 /43
اینجانب به معیت سرکار استوار
یکم حبیب الهی و استوار یکم
اطاعتی و سرکار استوار دوم
شجاعی و استوار دوم محمدی
و سرپاسبان یکم حیدری
مامورین ویژه و پاسبانان
شماره 2 و 9 جهت انتظامات و
استماع مجلس روضه خوانی در
مسجد جامع حاضر پس از
منبرهای آقای مجتبی واحدی
آقای سیدکاظم قریشی پشت
بلندگو قرار گرفته و اظهار نموده
چند جمله است که می خواهم
تذکر بدهم و آقایان مامورین
شهربانی و انتظامی گفته های مرا
به رئیس شهربانی برسانند 1ـ
آقای وکیلی رئیس آگاهی
شهربانی در قهوه خانه گفته که
یک شیشه بنزین به نخل بریزیم
و آتش بزنیم 2ـ در بازار گفته که
سگ منبر برود بهتر از آقای
حجازی است 3ـ در یک مجلس
به حاج شیخ علی سهرابی گفته
کی اینقدر روضه خوان به خمین
آمده سگ بیشتر از گله است ما
نمی دانیم به کی پناه ببریم ما
فقط نفرین می کنیم و چند مرتبه
نفرین به آقای وکیلی نموده و
مردم هم آمین گفتند سپس حاج
شیخ محمد حبیب الهی ذکر
حدیث کسا را خوانده ومجلس
را ختم نموده اند مراتب
استحضارا به عرض می رسند.
متصدی شعبه انتظاری
استواریکم دبیری امضاءـ
استواریکم حبیب الهی متصدی
بازداشتگاه امضاء ـ استواریکم
اطاعتی امضاء ـ استوار دوم
محمدی امضاء ـ استوار دوم
شجاعی امضاء ـ سرپاسبان دوم
حیدری امضاء ـ پاسبان شماره
2 نوری امضاء ـ پاسبان شماره
9 صلصالی امضاء
رونوشت برابر اصل است.
سازمان اطلاعات و امنیت
کشور ـ قم
2ـ «مجاهد شهید ثقه الاسلام
سید کاظم قریشی فرزند سید
جمال در شهر خمین دیده به
جهان گشود و پس از گذراندن
دوران کودکی و تحصیلات
ابتدائی در سن 15 سالگی در
شهر خمین مشغول تحصیل
علوم اسلامی شد و پس از
مدتی به شهر مذهبی قم رفت و
به تحصیلات خود ادامه داد.
در سال 1341 و 42 که انقلاب
اسلامی ایران به دست توانای
امام خمینی «ره» پایه ریزی
شد، شهید سید کاظم قریشی که
جوانی بلند قامت و خوش چهره
و دارای اخلاقی پسندیده و به
این حرکت معتقد بود ؛ در
پیشبرد هدف های آن، کوشش
فراوان داشت، به طوریکه در
سال 42 اعلامیه های امام را
علی رغم جو اختناق و اذیت
های ساواک به تنهایی در تهران
تکثیر می کرد و در بیداری ملت
سعی فراوانی داشت.
وقتی که آیت الله خمینی به
ترکیه تبعید شد.
شهید قریشی
در ماه رمضان همان سال برای
تبلیغ به شهرستان خمین رفت
پس از سخنرانیهای داغ و بیان
نمودن جنایات پهلوی، ساواک
او را گرفت و به اراک برد و از
آنجا به تهران برده شد و مدتی
زندانی گردید.
پس از آزادی،
در مراجعت به خمین، اهالی
خمین استقبال شایانی از او
کردند و بعد از آن مکرر او را
گرفتند و رها کردند و محرم
همان سال باز در خمین او را
دستگیر کردند و به تهران بردند
و در تهران شکنجه های فراوانی
به او دادند، بطوری که در زندان
مریض شد و او را برای معالجه
به بیمارستان بردند.
در
بیمارستان دائما در نقاهت و
ناراحتی به سر می برد ...
.
او را
به عنوان زخم معده عمل کردند
و در زیر عمل جراحی در سال
1385 ق به شهادت رسید.
از
آنجائیکه این جوان به پیکره
طاغوت ضربه وارد کرده بود
پس از شهادتش مردم را از
رفت و آمد سر قبرش منع
می کردند و حتی نگذاشتند
برایش سنگ مزار نصب
کنند...
.
»
شهدای روحانیت شیعه در
یکصد ساله ـ ج 1ـ صص
222ـ221
3ـ حجت الاسلام خانعلی
معروف به شیخ علی سهرابی ف
مرادعلی در سال 1296 ه ش در
محله ریحان شهرستان خمین به
دنیا آمد.
مشارالیه که به علت ولادت در
ریحان، به نام سهرابی ریحانی
نیز شناخته می شد، تا بیست
سالگی در شهرستان محل تولد
بود و سپس به قم آمد و از
محضر آیات عظام مرعشی
نجفی، گلپایگانی، بروجردی و
صدر بهره برد و در سال 1340
به خمین مراجعت کرد.
آقای شیخ علی سهرابی که، به
پیروی از نهضت حضرت امام
(ره) با رژیم ستمشاهی مخالفت
می کرد و در مراسم ورود قرآن
آریامهری به خمین در سال 45
و مراسم نیایش در سال 46،
شرکت نکرده بود، در سال
1348، چنین معرفی شد : «...
از
روحانیون مخالف دولت و
طرفدار خمینی است.
اظهاراتی
به طور کنایه در منبر زده و
افکار مردم را علیه دولت و
سیاست مملکت تحریک
می نماید.
نامبرده در خمین به
سر برده و اکثرا با برادران خمینی
و روحانیون مخالف روابط
نزدیک دارد.
کاملاً تحت حمایت برادر خمینی
(سیدمرتضی پسندیده) بوده و
کمک های لازم از طریق این
شخص به وی می شود.
»
مشارالیه در تیرماه سال 1349
به علت دعا به حضرت امام (ره)
در مسجد جامع خمین، دستگیر
و به سه سال اقامت اجباری در
ایرانشهر محکوم گردید.
در پی
اعتراض مشارالیه و اقدامات
صورت گرفته، این محکومیت
در بهمن ماه همانسال منتفی
گردید.
نام شیخ علی سهرابی در
سال های 54، 55 و 56 در
لیست وعاظ ممنوع المنبر قرار
داده شد.
منبع:
کتاب
آیتالله سید مرتضی پسندیده به روایت اسناد ساواک صفحه 17