صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

اظهارات اسلام کاظمیه در هفتمین جلسه شب شاعران و نویسندگان

اظهارات اسلام کاظمیه در هفتمین جلسه شب شاعران و نویسندگان


متن سند:

اسلام کاظمیه گرداننده جلسات شب شاعران و نویسندگان در هفتمین شب این برنامه که در ساعت 2000 روز 24 /7 /36 در محل کلوب ایران و آلمان تشکیل گردیده در آغاز جلسه مطالبی بشرح زیر عنوان نموده است : از من انتظار نداشته باشید امشب برای شما سخنرانی کنم.
فقط سلام به شما می کنم، سلام به همه شما، سلام به تصمیم و اراده شما که می بینم از چه راههای دوری تا اینجا می آیید، ساعتهای متوالی، هوای نامناسب، جای تنگ، بر زمین نشستن و باد و باران، بازگشت بی وسیله و پیاده ماندن در نیمه شب را تحمل می کنید.
این متانت و تحمل شما به ما نیرو داد و نیرو می دهد و بخود شما هم.
برای همچو منی که بیش از 25 سال از عمرم را با علاقه ناظر کارهای اجتماعی بودم و گاهی شرکت هم داشته ام این اجتماع و مداومت آن اعجاب انگیز است.
می شود جمعی چنین کثیر را یکبار و دوبار دعوت کرد، اما ده شب و با این شرایط واقعا شورانگیز است.
نمی دانم چرا برای من برنامه سخنرانی گذاشته اند.
بهتر بود پیش کسوتها و آنهائی که کار هر روزه در کانون ندارند ولی استخوان بندی استوار کانون هستند سخنرانی داشته باشند.
حق بود که الان بجای من کسانی چون فریدون آدمیت، علی اصغر حاج سید جوادی، ابراهیم فخرائی، ناصر پاکدامن، هما ناطق و دیگران، یکی شان پشت این میکروفون باشند اما دوستان عزیزم که برنامه را تنظیم کردند موظفم نمودند.
کانون نویسندگان ایران که من خود را کوچکترین عضوش میدانم وظیفه سنگین گرداندن این شبها را به عهده من گذاشت دیگر لازم نبود وظیفه سخنرانی را هم به عهده بگیرم، ولی موظفم کردند.
مدتی فکر کردم چه باید گفت.
موضوع سخنرانی را پیدا کردم.
فکر کردم درباره آزادی صحبت کنم.
ولی چون خودم را موظف میدانم به عنوان عضو کوچک کانون در اینجا عمل کنم فکر کردم آزادی بیان را که خواست اصلی کانون است، و جدا از کل آزادیهای اساسی نیست موضوع قرار دهم.
در فرصت های کوتاهی که از کار شبانه روزی برای تشکیل این مجالس فارغ می شدم تا جائی که توانستم آنچه تعریف که دانشمندان علوم اجتماعی و فلاسفه و علمای سیاسی و آزادیخواهان از آزادی کرده بودند گرد آوردم.
باید همه را می گفتم، درباره هر یک توضیح می دادم و نتیجه گیری می کردم و می رسیدم به بحث درباره مفهوم یا مصداق آزادی یا آزادی در تئوری و در عمل.
همه را نوشتم اما انشاءاللّه چاپ خواهد شد و بدست شما خواهد رسید.
به چند علت.
علت اول اینکه در اینجا که من نشسته ام و در طول این شبها بسیار مسائل پیش آمده است که شما باید بدانید بهترست آنها را بگویم.
دوم اینکه دیروز شنیدم همین موضوع آزادی از جهتی امشب گفته خواهد شد، شعر و اینکه آزادی در ذات شعر است موضوع صحبت دوست متفکر ما داریوش آشوری است که بعد از من صحبت خواهد کرد.
پس بهتر است از آنچه لازم است درباره همین مجلس گفته شود بگوئیم.
اول اینکه من از شما خجالت می کشم، خجالت می کشم از اینکه مثل یک آقا معلم هر شب و هر شب چند بار بلند می شوم و شما را به آرامش و متانت دعوت می کنم.
این را نه خودم بلکه از طرف کانون هم می گویم.
این اجتماع و دعوت به متانت سئوالهایی برای بسیاری دوستان پیش آورده است.
باین سئوالها جواب خواهم داد.
امیدوارم جوابم اشتباه نبوده و قانع کننده باشد.
روزی که ما اعضای کانون نویسندگان تصمیم به تجدید حیات کانون گرفتیم پس از بحث و شور مفصل قرار گذاشتیم کارمان را ادامه کار دوره گذشته کانون بدانیم.
یعنی طبق اساسنامه ای که در سال 1347 نوشته شده بود عمل کنیم.
یعنی کانون خانه و جای هر اهل قلمی باشد که بانوشته هایش به غنای فرهنگ ملی ایران کمک کرده باشد.
کانون نویسندگان ایران مجمعی کاملاً صنفی باشد نه سیاسی که همه بتوانند در آن شرکت کنند و اولین هدف کانون کوشش و مبارزه در راه بدست آوردن و حفظ آزادی بیان باشد و این آزادی را بر اساس مواد صریح قانون اساسی که خونبهای پدران آزادیخواه ما، مجاهدان صدر مشروطه است و بر اساس مواد صریح اعلامیه حقوق بشر بخوانیم، که این اعلامیه را اکثر دولتهای جهان و از جمله دولت ایران امضاء کرده اند و در مجامع جهانی خودشان را موظف به اجرای آن کرده اند.
اگر چه یقین دارم همه شما هر دو را خوانده اید ولی باز بنام یک عضو کوچک کانون کوچک نویسندگان ایران و بنام کسی که مورد لطف دوستان واقع شده ام و باتفاق آراء به عضویت هیئت دبیران کانون انتخاب شده ام یکبار دیگر چند ماده از قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر را برای شما می خوانم و توصیه می کنم که هر یک از شما که یقینا به آزادیهای سیاسی علاقمندید و حاضرید در راه بدست آوردن آن جهاد کنید اگر در بازار پیدا کردید از هر کدام یک نسخه بخرید و با خود داشته باشید و بخوانید.
در بین کتابهای خودم نمی دانم چه شده بود که کتاب قانون اساسی را پیدا نکردم.
به سراغ دو نفر از دوستان رفتم که می دانستم کلکسیونر قانون اساسی هستند.
می دانید چه چیزهایی را کلکسیون می کنند.
یک قالبی، قدحی، ظرفی، چراغی وقتی که دیگر مورد استفاده روزانه اش را از دست داد کلکسیونرها جمع می شوند و می خرند و روی رف می گذارند دوستان بزرگم آقای دکتر آدمیت و آقای دکتر علی اصغر حاج سید جوادی از انواع چاپهای قانون اساسی داشتند.
از هر کدام یکی گرفتم و چند ماده از قانون اساسی را برای شما خواهم خواند که اعلام کرده ایم این کانون نویسندگان ایران را بر اساس قانون اساسی حقوق فردی و جمعی و آزادیهای اساسی و آزادی بیان را طالب است.
اصل هفتم از متمم قانون اساسی : اساس مشروطیت جزئا و کلاً تعطیل بردار نیست.
(اگر توجه کنید هر ماده ای گویاست).
اصل هشتم : اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود.
اصل نهم : افراد مردم از حیث جان و مال و مسکن و شرف محفوظ و مصون از هر نوع تعرض هستند و متعرض احدی نمی توان شد مگر به حکم و ترتیبی که قوانین مملکت معین نماید.
اصل دهم : غیر از مواقع ارتکاب جنحه و جنایات و تقصیرات عمده هیچکس را فورا نمی توان دستگیر نمود مگر به حکم کتبی رئیس محکمه عدلیه بر طبق قانون و در آن صورت نیز باید گناه مقصر فورا یا منتهی در ظرف 24 ساعت به او اعلام و اشعار شود.
اصل سیزدهم : منزل و خانه هر کس در حفظ و امان است.
در هیچ منزلی نمی توان قهرا داخل شد مگر به حکم و ترتیبی که قانون مقرر نموده.
اصل چهاردهم : هیچیک از ایرانیان را نمی توان نفی بلد یا منع از اقامت در محلی یا مجبور به اقامت در محل معینی نمود مگر در مواردی که قانون تصریح می کند.
اصل شانزدهم : ضبط املاک و اموال مردم به عنوان مجازات و سیاست ممنوع است مگر به حکم قانون.
(هوشنگ گلشیری) اینجا در سخنرانی خود از کتابهایش یاد می کرد که تو قفسه اش بوده و حالا نیست).
این اصل را دوباره می خوانم...
.
اصل بیستم : عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین آزاد و ممیزی در آن ممنوع است ولی هر گاه چیزی مخالف قانون مطبوعات در آنها مشاهده شود نشر دهنده یا نویسنده بر طبق قانون مطبوعات مجازات می شود (یعنی بعد از انتشار) اگر نویسنده معروف و مقیم ایران باشد، ناشر، طابع و موزع از معرض مصون هستند.
(توجه دارید که من دیگر مواردی را که گاهی با این مواد قانون اساسی تطبیق نمی کند و می بینید تذکر نمی دهم).
اصل بیست و دوم : مراسلات پستی کلاً محفوظ و از ضبط و کشف مصون هستند مگر در مواردی که در قانون استثنا می کند.
اصل بیست و سوم : افشا یا توقیف مخابرات تلگرافی بدون اجازه صاحب تلگراف ممنوع است مگر در مواردی که قانون معین می کند.
اصل بیست و ششم : قوای مملکت ناشی از ملت است (کف زدن شدید حضار.
در اینجا لحن وی متأثر می شود.
حضار مجددا کف شدیدی می زنند و کاظمیه می گوید معذرت می خواهم که احساساتی می شوم وقتی می بینم هست!).
طریقه استعمال آن قوا را قانون اساسی معین می نماید.
قوای سه گانه همیشه از یکدیگر متمایز و منفصل خواهد بود (یعنی دادگستری باید مستقل باشد و کسی به قاضی دستور ندهد.
کف زدن حضار).
این اعلامیه جهانی حقوق بشر است که ما عضوش هستیم و دولت ما متعهد به اجرای آن است مفصل است معذرت می خواهم.
قرار بود وقتم را به آشوری بدهم که درباره گوشه ای از آزادی صحبت کند.
اعلامیه با مقدمه ای شروع می شود.
کاظمیه سپس با خواندن مقدمه، موادی از اعلامیه مذکور را بشرح زیر می خواند و بر آنها تاکید می کند : ماده اول ـ تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند.
همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.
ماده سوم ـ هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد (کف زدن حضار).
ماده پنجم ـ احدی را نمی توان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه یا برخلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد (کف زدن حضار).
ماده ششم ـ هر کس حق دارد که شخصیت حقوقی او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون شناخته شود.
ماده هفتم ـ همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بدون تبعیض و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند.
ماده دوازدهم ـ احدی در زندگی خصوصی امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخله های خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد.
هر کس حق دارد که در مقابل اینگونه مداخله و حملات مورد حمایت قانون قرار گیرد.
ماده سیزدهم ـ هر کس حق دارد که در داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند و محل اقامت خود را انتخاب نماید.
ماده چهاردهم ـ هر کس حق دارد در برابر تعقیب، شکنجه و آزار پناهگاهی جستجو کند و در کشورهای دیگر پناه اختیار کند.
ماده نوزدهم ـ هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آنست از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.
ماده بیستم ـ هر کس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیت های مسالمت آمیز تشکیل دهد هیچکس را نمی توان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد (کف زدن حضار).
ماده بیست و هفتم ـ قسمت دوم : هر کس حق دارد از حمایت معنوی و مادی آثار علمی و فرهنگی یا هنری خود برخوردار شود.
ماده بیست و هشتم ـ هر کس حق دارد برقراری نظمی را بخواهد که از لحاظ اجتماعی و بین المللی حقوق و آزادیهائی را که در این اعلامیه ذکر شده است تأمین کند و آنها را به مورد اجرابگذارد.
این قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر بود و قالبی است که ما اهل قلم برای ادامه کار خود برگزیده ایم و شرافتمندانه امیدواریم که از آن منحرف نشویم.
اما سئوالهای شما.
این شبها هر وقت میان شما می آیم یک جیبم پر از سئوال می شود که دوستان نوشته اند و می دهند و یک جیبم پر از پول که خواهم گفت پولها را از کجا می آورم.
سئوالها را جمع می کنم تا بخوانیم و بوسیله آنها راهیابی کنیم.
سئوالها سه دسته مهم هستند.
عده زیادی می پرسند چرا فلانی که نویسنده یا شاعر یا هنرمند مورد علاقه شان است در این مجالس برنامه ندارد.
جواب اینکه اینها که اسم می برید دوستان ما و بیشترشان عضو کانون هستند.
کوشش ما در ادامه این شب ها و تکرار آنست تا آنهایی که بیشترشان دست کم به من حق استادی یا ترجیح دارند بیایند و با شما گفتگو کنند لازم است چند نفرشان را که بیشتر راجع به آنها سئوال می شود معرفی کنم.
استاد من محمد قاضی را کسی نیست که نشناسد (کف زدن حضار)از قاضی خواهش می کنم بیاید بالا پیامی هم دارد ما رسم دست بوسی را دوست نداریم.
اگر این کار صحیح بود من دست قاضی را می بوسیدم.
اسلام کاظمیه سپس شرح می دهد که محمد قاضی برای عمل کردن گلویش به خارج رفته و در آنجا دکتر خشنی تشخیص های دکترهای ایران را قبول نکرده و گفته گلویت سرطان دارد و 24 ساعت فرصت داری نوشته ای به ما بدهی که برای معالجه ات از شر دستگاه صوتی راحتت کنم.
قاضی گفته است همین الان کاغذ را بیاورید و 24 ساعت مهلت را نمی خواهد.
دکتر پرسیده است چرا، عین جواب قاضی چنین است (البته با کمی تعدیل، زیرا همانطور که عرض کردم من مأمور تعدیل هستم) : جائی که من می روم حرف زدن لزومی ندارد، (خنده و کف زدن حضار).
گلوی قاضی را عمل کردند و از درد سر حرف زدن راحت شد.
اما قاضی گفت با این حرف ازخشن ترین اطبائی که همه تعریف می کردند بهترین و مهربان ترین دوست را برای خودم ساختم چون می شناخت که من از کجا می آیم (خنده حضار) گفت سنگ بلا که از زیر [زِبَر ]آسمان رسد اول به بام مرغ بلند آشیان رسد اسلام کاظمیه اضافه می کند : بله آقای قاضی عزیزم ما این جا جمع شدیم به پشتیبانی این نیرو که برای شما کف می زند و همهمه می کند و نیروهای بیشتری که در همه جا پراکنده اند و نیروی اصلی جامعه ما هستند، از آزادی بیان دفاع کنیم برای اینکه شما خوشحال نباشید که دستگاه صوتی تان را برمی دارند (خنده و کف زدن حضار).
اما سخن کوتاه می کنم.
امیدواریم این جلسات تکرار شود و افراد دیگری که درباره علت برنامه نداشتن آنها سئوال کرده اید اینجا هستند که ذکر اسامی وقت را می گیرد زیرا برنامه امشب خیلی فشرده است.
راجع به یکی از دوستان و اعضای کانون نویسندگان بعضی القابی که از شما و امثال شما شنیدم تکرار می کنیم.
غلو نمی گویم و من هم لقب نمی دهم.
تجسم تقوا و فضیلت، سازش ناپذیر، شجاع و فداکار، روشن بین ترین محقق و نویسنده اجتماعی، اینها چیزهائی است که از شما شنیده ام درباره علی اصغر صدر حاج سید جوادی (کف زدن شدید حضار).
علی اصغر حاج سید جوادی وقتی در شرایط دو سال پیش اولین تجزیه و تحلیلش را نوشت و دست بدست و یواشکی و لای نان سنگک بین دوستان پخش شد.
من از بسیاری گردان و دلاوران کارهای اجتماعی شنیدم که گفتند وقتی تنها در اتاق آن را می خواندیم می ترسیدیم.
این چه شجاعتی است که این مرد به خرج داده خیلی دلم می خواست که اینجا باشند و تشریف بیاورند.
آقای حاج سید جوادی عادت خاصی دارد در جمع کمتر ظاهر می شود ولی با جمع هست.
دوست بزرگ و باارزش ما که به تاریخ نویسی جان داد فریدون آدمیت، بعدابراهیم فخرائی گیلانی است، استاد بزرگ ما نویسنده آزادیخواه مرتضی راوندی1 نویسنده تاریخ اجتماعی ایران، حسن صدر، استاد پرتو علوی، محمود عنایت، قاسم لاربن، استاد همه ما در زبان پارسی پروین گنابادی2، محیط طباطبائی3 اسداللّه مباشری [مبشری] که وجودش با ارزش است و حسین ملک.
این اسامی تقاضاهائی است که دوستان درباره آنها سئوال کرده اند که چرا نباید در این شب ها برنامه داشته باشند، امیر حسین آریانپور4، محمد رضا شفیعی کدکنی و...
که بسیارند که اسامی همه آنها در زیر اعلامیه دوم کانون نویسندگان ایران هست.
اما خیلی خیلی زود و با سرعت سئوال دیگر را بگویم که جوانان پرشور می کنند و حق دارند زیرا محیط محیط گسستگی بوده است خوشحالی ما و دعوت ما به متانت این است که فعلاً وسیله ای فراهم شده جمع شوید و یکدیگر را ببینید.
سئوال این است که چرا اینجا جمع شویم، جواب : ما جمع شده ایم، که فکر کنید یک ماشین قراضه ای که مدتها کار نکرده (فضائی) بدستمان افتاده و آن را می خواهیم در جاده سنگلاخی به کمک هم هل بدهیم و روشنش بکنیم و سوار شویم و به نقطه ای برسیم.
در این راه هل دهندگان پای یکدیگر را هم لگد خواهند کرد و تنه هم خواهند زد ولی اگر فکر کنند با اندیشه قبلی و با تصمیم قبلی در جهت صحیح حرکت کنند قطعا بامید قدرت همه شما این ماشین راه خواهد افتاد.
(کف زدن حضار).
یک سئوال دیگر بود که بیشتر در خارج از اینجا مطرح شده است.
گفته شده که آیا نیرو یا سیاست خارجی از کاری که ما می کنیم، مطمئن هستیم که استفاده نمی کند.
گفتم که ما با کمک و اشاره نیروی خارجی اینجا نیستیم.
به دعوت دوستان خودمان اینجا جمع هستیم.
و انتظاری از نیروی خارجی نداریم و نمی پذیریم.
اگر قرار باشد آزادی را دیگران لقمه کنند و به دهان ما بگذارند من این لقمه را تف می کنم (کف زدن حضار).
نسخه آزادی را که خارج از حدود مرزهای آگاهی من و مرزهای فرهنگی من و بی کمک آگاهانه شما و سایر مردم آزادیخواه ایرانی برای من بگیرند از جانب هر کس باشد قبول نمی کنم.
اما چطور عمل می کنیم، مثل اعضای وظیفه شناس.
کانون نویسندگان ایران مجمع اعضائی است که ممکنست در خارج عقایدشان با هم اختلاف داشته باشد.
منوچهر هزارخانی شبی که صحبت کرد شعاری را از قول ولتر گفت که می شود شعار ما باشد.
من حاضرم جانم را فدا کنم تا بتوانی حرفت را به گوئی (کف زدن حضار).
ما وقتی می خواستیم امضاءهای اولین بیانیه را که به چهل امضاء رسید جمع آوری کنیم، طی این سالیان آنقدر نخ های ارتباطی بریده شده بود که واقعا چند نفری زحمت کشیدیم دوستان خود را پیدا کنیم.
آدرس دوستان خودمان را نداشتیم.
اما الان دسته دسته می آیند، نویسندگانی که با شرایطی که در اساسنامه کانون گفته شده عضو کانون شده اند تاکنون از مرز 150 نفر گذشته و قول می دهیم مثل مردم وظیفه شناس عمل کنیم و آگاهانه و توجه کنیم که شما می خواهید و توجه کنیم خودمان هدفهای خود را در چه حدودی بیان کردیم (همان حدود قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر).
نمونه هائی از وظیفه شناسی به گوش رسید که برای من واقعا تکان دهنده بود.
اولین بیانیه را امضاء کرده بودیم، دومی هم امضاء شده بود.
این جلال سرفراز که شاعر خوب ماست و واقعا خودش را تا الآن برای تشکیل این مجالس کشته و شب و روز زحمت کشیده آمد و به من گفت که رفتم سراغ محمود آزاد تهرانی (م.
آزاد) و گفته ام که در انستیتوگوته برنامه شعرخوانی است می آیی؟ و او گفته است من عضو کانون نویسندگانم اگر کانون بگوید می آیم.
واقعا من جز تحسین کاری نداشتم.
ساعدی هم هر چیزی را موکول کرده به دستور کانون.
مثلاً گفته اند آقای دکتر ساعدی می آئید در دانشگاه جندی شاهپور سخنرانی کنید، گفته است کانون را ببینید، آیا فلان نمایشنامه ات را نظارت می کنی که در محفل ما اجرا شود گفته است من عضو کانون هستم از کانون اجازه بگیرید.
اینها نمونه است.
ما تا پنج ماه پیش چنین یگانگی را نداشتیم و شما را نداشتیم.
الان داریم و بسیار مغتنم است.
طاهره صفارزاده شاعر خوب ما تاکنون هر پیشنهادی برای شعرخوانی به او شده نپذیرفته و بار اولش بود که با اصرار کانون شرکت کرد.
نعمت میرزازاده (م.
آزرم) به همچنین، دکتر باقر پرهام دوست متفکر خوب ما که فردا شب سخنرانی دارد می گوید من تاکنون پنج بار موضوع سخنرانی ام را عوض کرده ام زیرا هر بار به دوستان عضو کانون نشان داده ام و تذکر داده اند و گفته اند عوض کن و من نمی خواهم خلاف گفته کانون و این خواستهای اعلام شده حرفی بزنم و دیگر دوستان به پای من می زنند.
قطعا سئوال خواهد شد که چنین برنامه هائی خرج دارد و خرج آن را به ما چه کسی می دهد این آخرین و مهمترین مطلب است.
مدیر این رستوران یک شب گفت که دوستان هر قدر هم که توجه کنند شاخه های درختان اینجا شکسته خواهد شد و چمن از بین می رود و اینجا باشگاه ایران و آلمان است و هر شب تعدادی شام می خورند بنابراین برگزاری جلسات شب شعر شبی چهار هزار تومان به من ضرر می زند.
ما پول نداشتیم و خواستیم دور بزنیم و پول جمع کنیم فقط در یک گوشه این مجلس پول جمع شد.
چهل هزار تومان و دیگر به شما نوبت نرسید حالا هم مرتب می آیند و به من می گویند که دانشکده بازرگانی، فلان دسته از دوستان و...
می گویند که اگر کمک مالی لازم داریم که بدهند.
چه بهتر از این.
چه چیزی را ما بهتر از این می توانستیم بدست بیاوریم که در این سه ماهه بدست آوردیم.
عده ای که در همان شب اول خودشان پول دادند، برای اینکه معلوم شود و شنیده می شود که چنین فکرهائی شده و کنایاتی زده خواهد شد، نام شان را می برم عده ای را اصلاً نمی شناختیم و عضو کانون نبوده اند و آمده اند و پول را داده اند.
و باین مناسبت است که گفتم یک جیب دیگرمان پرپول می شود.
احتیاج ما رفع شد...
.
پول داده ها حدود چهل نفر هستند که نمی خواهند اسمشان خوانده شود.
قبول می کنم.
گزارش ما خیلی خسته کننده شد ولی لازم بود ما به پشتیبانی و نیروی شما تکیه می کنیم و امیدواریم حرکت متین و قانونی خودمان را ادامه خواهیم داد و از پای نخواهیم نشست و امیدواریم به کمک شما و شماهای دیگر که در شهرستانها و سایر جاها هستند آزادی بیان را که در کل آزادیهای اساسی است بدست بیاوریم بامید آن روز (کف زدن حضار).
در تاریخ 27 /7 /36 به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید فرمودند صورت اسامی کلیه کسانی که در شبهای شعر گرداننده بوده اند یا صحبت کرده اند یا شعر خوانده اند تهیه و ارائه شود.
در اجرای اوامر صورت اسامی افراد مورد نظر تهیه و تقدیم شد.

توضیحات سند:

1ـ سید مرتضی راوندی فرزند مهدی در سال 1292 ه ش به دنیا آمد.
محل صدور شناسنامه وی، تهران بوده است.
مشارالیه در سال 1299 به مدرسه رفت و در سال 1312 از دبیرستان دارالفنون، دیپلم گرفت و به دانشکده حقوق راه یافت پس از اخذ لیسانس در سال 1315، جهت انجام خدمت وظیفه به دانشکده افسری رفت و بعد از اتمام دوران سربازی، به مدت یکسال در کارگزینی بنگاه راه آهن و بهداری راه آهن مشغول کار شد.
سید مرتضی راوندی، در سال 1318 به سمت دادیار دادسرای تهران، منصوب گردید و تا زمان بازنشستگی، در مشاغل مختلف قضائی، کارکرد، که به شرح زیر می باشد: دادیار درجه 2 اصفهان ـ بازرسی قضائی در اداره نظارت ـ دادیار دادسرای نظامی موقت تهران ـ بازپرس دادسرای نظامی موقت ـ دادیار دادسرای تهران ـ بازرس اداره کل بازرسی کشور ـ دادیار دادسرای دیوان عالی.
مشارالیه در سال 1323 به علت فعالیت های سیاسی منتظر خدمت گردید و در سال 1325 به وزارت بهداری منتقل شد و در سال 1326 کارمند اداره کل تصفیه امور ورشکستگی و اداره ثبت کل گردید و پس از آن مجددا به مشاغل قضائی بازگشت که در فوق، به آن اشاره شد.
راوندی مدتی نیز، ریاست اداره کل کارگزینی ثبت کل را به عهده داشته است.
وی در فروردین سال 1331 به اتهام، مرام اشتراکی [توده ای] دستگیر شد.
سوابق وی در یکی از گزارشات، چنین ثبت گردیده است : «مرتضی راوندی، قبل از حادثه 15 بهمن 1327، یکی از فعالین حزب توده در اصفهان بود.
نامبرده مسئول روزنامه آهنگر، ارگان رسمی کمیته ایالتی اصفهان حزب توده و یکی از نویسندگان زبردست حزب به شمار می رفت.
دارای تألیفات زیادی است که یکی از آنها «تاریخ تحولات اجتماعی» در چند جلد است.
در سال 1327 به تهران آمد.
» در تاریخ 30 /2 /1328، تیمسار علوی کیا، طی نامه ای خطاب به اداره سوم ساواک، چنین نوشته است : «چندی قبل مرتضی راوندی، تقاضای صدور گذرنامه کرده بود تا به حال موافقت شما اعلام نشده، چون مأموریتی به ایشان داده شده و خود ما لازم داریم به این مسافرت برود، زودتر موافقت کنید.
» مرتضی راوندی در خرداد ماه سال 1344 طی نامه ای خطاب به تیمسار ریاست رکن دوم ستاد ارتش، نوشته است : «...
حزب منحله توده در آغاز تأسیس دو شعار اساسی داشت که یکی طرفداری از اصول مشروطیت و دیگری مبارزه با مداخلات اجانب بود.
همین دو شعار سبب گردید که عده زیادی در این حزب نام نویسی کنند...
ولی به مرور زمان رویه حزب عوض شد...
سبب گردید که اینجانب و عده ای دیگر با تندروی های حزب مخالفت نمایند و مغضوب رهبران حزبی قرار گیرند...
در طی چند سالی که عضو حزب توده بودم هیچگاه در هیچ مسئله اساسی مورد شور قرار نگرفتم...
با این همه...
در فروردین 31 دستگیر و مدت 9 ماه زندانی شدم...
اکنون برای رفع هر نوع سوءتفاهم به عرض می رسانم که اینجانب عضو یک خانواده روحانی و مذهبی هستم و سال هاست از عضویت حزب منحله کناره گیری کرده ام...
» مرتضی راوندی در سال 1346 در حالی که با انجمن فرهنگی ایران و شوروی ارتباط داشت، تقاضای مسافرت به امریکا نمود و کار خود را تاریخ نویسی عنوان کرد که با این تقاضا موافقت گردید.
و گزارشی مربوط به سال 1357 حکایت از ارتباط وی با گروه ملیّون (بختیار، سحابی، فروهر) دارد.
2ـ محمد پروین گنابادی فرزند جعفر در سال 1282 ه ش به دنیا آمد.
در سال 1303 به خدمت وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) درآمد و به عنوان دبیر در مدارس استان خراسان مشغول به کار شد.
در سال 1316 به تبریز منتقل گردید و پس از مدتی مجددا به خراسان بازگشت و در سال 1325 به عنوان رئیس دفتر وزارتی منصوب و همزمان به عنوان بازرس سیار شهرستان ها، به کار ادامه داد.
مشارالیه که از گردانندگان حزب توده معرفی شده بود و مسئولیت حزب توده گناباد را به عهده داشت و با همکاری ایرج اسکندری روزنامه رهبر را منتشر می کرد، در سال 1322 به عنوان نماینده مردم سبزوار در دوره چهاردهم به مجلس شورای ملی راه یافت.
او که از سال 1324 به تهران آمده بود، در سال 1327 منتظر خدمت شد و در سال 1329 در لغت نامه دهخدا، مشغول به کار شد و در سال 1333 کارمند اداره کل نگارش شد و پس از چندی به کتابخانه مجلس شورای ملی رفت.
از مشارالیه به عنوان مسئول کمیسیون تبلیغات کلّ حزب توده و عضو کمیته مرکزی یاد شده است که در سال 1347 با سفیر شوروی (ساوچیکف) در مشهد ملاقات داشته است.
از آثار وی : از ترجمه مقدمه ابن خلدون دو جلد و مروج الذهب می توان نام برد.
3ـ سید محمد محیط طباطبائی.
تولد 1281.
با نام مستعار سیمرغ نیز مطالب خود را امضا می کند.
متأهل است و 5 فرزند دارد.
تحصیلات قدیمی کرده است.
خدمت مطبوعاتی را از سال 1300 آغاز کرده و در حال حاضر نویسنده آزاد مطبوعات است.
طی خدمت مطبوعاتی خویش با بسیاری از نشریات همکاری داشته و مدت ها با سمت مدیریت مجلات «محیط» «دولت» ـ «آموزش و پرورش» و مدیر مسئول مجله «موسیقی» فعالیت داشته است.
فرانسه و انگلیسی و عربی می داند و به کشورهای هند ـ عراق ـ سوریه ـ لبنان ـ میسور و عربستان سفر کرده است.
از تألیفات وی از کتاب «دوران نادر»، فرهنگ اسلامی، شرح حال سید جمال الدین اسد آبادی، مطبوعات در عصر مشروطه و...
.
می توان نام برد.
«چهره مطبوعات معاصر ـ ص 37» 4ـ امیرحسین آریان پور کاشانی فرزند مهدی در سال 1303 ه ش در شهرستان کاشان به دنیا آمد.
دوران متوسطه را در دبیرستان شاهرضا در مشهد گذراند و در سال 1321 مدتی در دانشگاه امریکائی بیروت، تحصیل کرد.
مشارالیه که در دوران دبیرستان گرایشات کمونیستی پیدا کرده بود در سال 1333 به علت دوستی با تیمسار جهانبانی به انجمن فرهنگی ایران و شوروی راه یافت و در سال 1345 به عضویت هیئت مدیره آن درآمد.
وی که از مرتبطین حزب توده و محمود اعتمادزاده (به آذین) و متعصب به مرام کمونیستی معرفی گردیده است، در سال 1330 به مدت یکسال در دانشگاه پرینستون در نیوجرسی امریکا به تحصیل پرداخت و در سال 1331 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.
مشاغل وی در گزارشی از ساواک به شرح زیر، قید گردیده است : «از سال 1331 معلم در وزارت فرهنگ، دانشگاه تهران و دانشسرای عالی بوده است و قبل از آن در شرکت نفت ایران و انگلیس و انجمن فرهنگی ایران و انگلیس، کار مترجمی و کتابداری می کرده است.
» آریانپور در سال 1341 دبیر دانشسرای عالی تهران بود و در امتحان دانشیاری دانشسرای عالی پذیرفته شد و به آنجا راه یافت و در دوره فوق لیسانس دانشکده معقول و منقول به تحصیل ادامه داد.
در سال 1341 هنگام تأسیس حزب سوسیالیست ملی، دعوت به همکاری شد و در سال 1343 از افراد منتسب به باشگاه مهرگان معرفی گردید که با محمد درخشش تماس داشته است.
مشارالیه که بنابر گزارش سال 1346 ساواک، دکترای جامعه شناسی خود را از آمریکا و از دانشگاه تهران نیز دکترا اخذ کرده بود و به عنوان استاد دانشگاه به تدریس اشتغال داشت، در سال 1344 سفری یک ماهه به شوروی کرد و در دانشگاه در یکی از کلاسهای درس، گفت : «چرا باید در دانشگاه مسجد ساخته شود، این اصولاً کهنه و پوسیده است.
» آریانپور که در انجمن دوستداران سازمان ملل متحد، انجمن فرهنگی ایران و انگلیس، انجمن فرهنگی ایران و امریکا، انجمن فرهنگی ایران و شوروی و انجمن فلسفه و علوم انسانی یونسکو عضویت داشت و در مجله سخن مقالاتی منتشر می کرد در سال 1345 به علت عدم صلاحیت اخلاقی از تدریس در دانشگاه ملی ـ دانشکده زبان های خارجی ـ کنار گذاشته شده ولی مورد توصیه واقع شد و ساواک در سال 1346 در رابطه با وی چنین نظریه پردازی کرد: «در هیچ یک از احزاب سیاسی عضویت نداشته ـ علاقمند به حفظ رژیم موجود و از انقلاب سفید شاه و مردم پشتیبانی می کند و چنانچه تحبیب شود و حق او ادا گردد به بهترین نحو در دانشگاه می توان از او استفاده کرد.
» در راستای همین استفاده مطلوب بود که وی مجددا به تدریس در دانشگاه مشغول گردید و گزارشاتی برعلیه شهیدان آیت الله مرتضی مطهری و آیه اللّه دکتر محمد مفتح در سال 1355 به ساواک داد.
آریانپور دارای تألیفاتی نیز می باشد که معروفترین آن ها : زمینه جامعه شناسی و فرهنگ آریانپور است.
وی در سال 1359 بازنشسته شد.

منبع:

کتاب کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 247











صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.