دوست عزیزم
متن سند:
مدتی در پاریس بودم و وقتی که به cannes (شهرکان در فرانسه) برگشتم
کاغذی مختصری از شما داشتم.
از اختصار کاغذ دریافتم که باید سرتان خیلی
شلوغ باشد.
کاغذی قبلاً توسط آقای رشیدیان(1) فرستادم امید دارم که تا بحال
رسیده باشد.
در کارها باید خیلی دقت شود.
نمیدانم چرا این اواخر ناراحتی در
خودم حس میکنم مثل اینکه آنطور که باید پیشرفت داشته باشیم، نیست.
مثل
اینکه کمی دارد کارها شُل میشود.
لابد شما هم مثل من متوجه هستید که الان
خطر[کودتای مجدد] بیش
از هر وقت متوجه ماست.
اینها فهمیدند که تنها کسی که
مانع پیشرفت کار آنهاست
برادر تاجدار و خود شما
هستید و بهر قیمتی باشد در
صدد از بین بردن شماها
خواهند بود.
ایندفعه اگر آنها
بروند دیگر بکسی رحم
نخواهند کرد.
من نمیفهمم که
چرا حالا که ما آنها را در
دست داریم ترحم کنیم.
فراموش کردید در اغلب
ملاقاتها به من قول میدادید
که سر دو سه ساعت کلک
همه را خواهید کند.
مبادا خدای ناکرده شما هم در لباس سیویل جنبه نظامی رو از دست داده باشید و
رأفت و بخشش را پیشه بگیرید.
شما میدانید که شخص من حتی به یک مورچه
نمیتوانم آزار برسانم ولی در این مورد مسئله شخصی نیست و مملکت و سلطنت
ما در خطر است.
مردکه بی معنی می گوید با 150 هزار قشون حمله میکنم.
(2) اینها را باید برای
همیشه سرکوب کرد که مملکت از شر این اشرار خلاص شود.
کمونیست رو
نمیشود نادیده گرفت.
اینها پلنگهای تیر خورده هستند که منتظر فرصت هستند.
مضحک است که من این حرفها را بزنم چون شما خودتان یقینا بهتر از من
می دانید ولی تذکر ضرری ندارد و من خیلی نگران اوضاع هستم.
اما آنچه مربوط
به شخص خود من است.
واقعا زندگی برای من خیلی مشکل شده.
بقدری در
اروپا قرض دارم که اصلاً نمی توانم از اینجا تکان بخورم.
دستور دادم که اگر بشود
منزل شهری مرا به اصل چهارم(3) بفروشند راجع به این موضوع به رشیدیان
دستورات لازم را دادم.
شما هم اگر گوشزدی به آنها بکنید بد نیست.
مطلب
دیگری که میخواهم از شما خواهش کنم موضوع احمد(4) شوهر من است.
شما
خوب می دانید یعنی هر
ایرانی میداند که این مرد
چطور با جان و دل به این
آب و خاک خدمت کرد.
و
البته اجر او را که میدانید
چگونه دادند.
او دیگر
حاضر بکار دولتی نیست.
ولی اگر پست خارج داشته
باشد خیلی خوب خواهد
بود.
در نظر دارم اگر ممکن
باشد بسمت سفیر کبیر در
امریکا تعیین شود این
موضوع رو البته فقط شما
میدانید چون خیلی اشخاص
ممکن است راضی نباشند.
شخصا با اعلیحضرت
صحبت کنید و فورا نظر خودتان را برای من بنویسید.
از شما میخواهم که شخصا
این موضوع را برای من درست کنید.
سفارت فرانسه در درجه دوم.
خواهشمندم
که دستور دهید این مقرری، ماهیانه رو مرتب بفرستند چون [پول ]مریضخانه
بچه باید مرتب پرداخت شود.
آنچه که مربوط به کارهای شخصی شده است
آقای رشیدیان با شما صحبت خواهند کرد.
موفقیت و سلامت شما رو از صمیم
قلب از خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که شما ما رو در مقابل تاریخ سر فراز
کنید.
از هیچ چیز نهراسید و محکم و استوار باشید.
آخرین سفارشی که پدرم به
اعلیحضرت کرد این بود که نباید ترس بخود راه دهی چون هر آن که احساس
ترس کردی شکست تو قطعی است بعقیده من حتی مرگ هم در انسان نباید ترس
به وجود آورد.
بیش از این مزاحم نشده و کاغذم رو به...
.
وجود عزیزتان خاتمه
میدهیم.
جواب کاغذ رو مستقیم به پاریس Hotel dlena 28 avenue dlena
مرقوم دارید.
اشرف پهلوی
توضیحات سند:
1ـ اسداله رشیدیان فرزند
حبیب اللّه [متولد 1294 تهران]
مدیر عامل بانک اعتبارات
تعاونی توزیع.
وی سابقه
خدمت دولتی ندارد و تا سال
1332 به امور بازرگانی و داد و
ستد و وارد کردن پارچه و قماش
از خارج و هم چنین به اتفاق
برادرانش سیف اللّه و قدرت اللّه
که هر دو مرحوم شده اند به
احداث و اداره سینما رکس و
وارد کردن فیلم اشتغال داشته
است و در سال 1343 بانک
اعتبارات تعاونی توزیع را در
تهران تاسیس نمود و از 1355
شروع به احداث شهرک سازی
در رشت و اصفهان کرده است.
پدر وی جزء خدمه سفارت
انگلیس (به روایتی درشکه چی
سفارت) بوده و اسداللّه و
برادرش سیف اللّه نیز بعد از
وقایع شهریور 1320 با مقامات
سفارت انگلیس در تهران تماس
و ارتباط داشته و در زمان
حکومت مصدق پس از قطع
رابطه دولت ایران با انگلستان،
نامبردگان از جمله عوامل دولت
انگلیس و مجری مقاصد سیاسی
انگلیسی ها در ایران بودند...
اسداللّه رشیدیان از سال 1332
علنا در امور سیاسی با تظاهر به
طرفداری از سیاست انگلستان
در ایران فعالیت داشته و منزل او
مرکز زد و بند و حل و فصل
مسائل و امور سیاسی و هم
چنین انتصابات مهم بوده و حتی
بعضی از وزراء کابینه های وقت
نیز رسما و علنا به منزل او رفت
و آمد و تردد داشته اند و وی با
تظاهر به نزدیکی با اعضاء
خاندان (پهلوی) بخصوص
اشرف پهلوی و عنوان اینکه
هفته ای یک بار نهار را در
حضور شاهنشاه در دربار
صرف می نماید.
برای خود
کسب قدرت و نفوذ نموده و
اغلب از سران و سردمداران
دستگاههای دولتی و کارگری و
بازرگانان و اصناف و سایر
طبقات با توجه به موارد فوق
روزهای جمعه در جلسات
هفتگی منزل او شرکت
می نمودند.
و از سال 1345 که
تشکیل جلسات هفتگی در منزل
رجال و شخصیت ها موقوف شد،
جلسات منزل رشیدیان نیز
تعطیل گردید...
نامبرده فردی شارلاتان و
متظاهر، پشت هم انداز و زد و
بند چی است.
به سیگار و
مشروب معتاد است و به زن،
قمار، مقام و دسته بندی و تحت
نفوذ قرار دادن رجال علاقمند
است...
نقش برادران رشیدیان در
کودتای 28 مرداد 1332 مسئله
ناشناخته و سر به مُهری نبوده و
در همان زمان نیز شهرت کافی
داشت، بویژه اینکه خود آنان در
سالهای پس از کودتا تنها از
طرح مسئله ابائی نداشتند.
بلکه
حتی با داستان سرائی های گزاف
می کوشیدند تا از آن در جهت
سوداهای مالی بی حد و حصر
بهره جویند.
طبق اسناد موجود،
(گازیوروسکی ص 33)
برادران رشیدیان در نوامبر
1951 / آبان 1330 توسط
MI-6 در اختیار «سیا» قرار
گرفتند تا نقش مهمی را در
عملیات انگلیسی ـ آمریکائی
کودتا ایفا کنند.
اسناد موجود نشان می دهد که
دکتر مصدق از فعالیت های
پسران حبیب اللّه رشیدیان
آگاهی کامل داشته و مدارک
کافی دال بر روابط آنها با
سفارت انگلیس و همدستی با
اشرف پهلوی در توطئه علیه
دولت وی در اختیار داشت.
مصدق به جای برخورد قاطع،
در مهر 1331 دستور بازداشت
حبیب اله رشیدیان و پسرانش
را به اداره آگاهی داد.
و وزیر
دادگستری وی در گزارش آنان
را به «داشتن روابط با سفارت
انگلیس و دادن اطلاعات به
مامورین انگلیسی» متهم کرد.
پرونده امر مانند یک دعوی
ساده به دادسرای استان تهران
ارجاع شد.
معهذا، در اسفند
1331 دستور آزادی رشیدیان
صادر شد.
بدین ترتیب، برادران
رشیدیان با آزادی به توطئه های
خود ادامه دادند.
و علاوه بر آن
خانه اسداللّه رشیدیان (همسر
اسداله رشیدیان دختر دریادار
مرتضی دفتری، برادر زاده دکتر
مصدق بود).
چنان «امن»
تشخیص داده شد که فضل اللّه
زاهدی مدتی در آن پنهان بود.
[ر.ک.
ظهور و سقوط سلطنت
پهلوی (جلد دوم).
ـ تهران:
اطلاعات، 1374 ـ ص 340 تا
351]
2ـ آیت الله کاشانی چند ماه پیش
از 28 مرداد در مصاحبه ای
مطبوعاتی با خبرنگار روزنامه
معروف اخبارالیوم، چاپ قاهره
به پرسشهای او پاسخ داد.
[خبرنگار می گوید:] پرسیدم:
من شنیدم که بین شما و مصدق
اختلاف بزرگی پیش آمده و هر
وساطتی هم که شده با شکست
مواجه گردیده است.
(گفت)...
مصدق با حکومت
نظامی می خواهد همه اختیار را
در دست خود گرد آورد، من به
او گفتم که این قانون اساسی
است و آنچه که تو می کنی به
مصلحت کشور نیست...
.
او گفت:
...
مصدق به روزنامه های
وابسته به خود پول میدهد تا به
من فحش بدهند.
او میخواهد
فقط خودش در ایران باشد و او
میداند که من در دنیای مسلمان
تنها کسی هستم که حرفم را
میشوند...
کوش کن...
رهبران
عشایر به ملاقات من آمدند.
شماره آنها دویست هزار مرد
مسلح است.
از من
پرسیدند حالا ما چکار کنیم.
به
آنها گفتم حالا هیچ کاری نکنید.
صبر کنید تا من به شما دستور
دهم...
[ر.ک.
اشرف در آیینه بدون
زنگار (جلد دوم)، خسرو معتضد.
ـ تهران : نشر البرز، 1376 ص
533]
3ـ «اصل چهار» : برنامه اصل
چهار برنامه همه جانبه اقتصادی
ایالات متحده آمریکا بود که
ایران را نیز شامل می شد.
در
تاریخ 12 /3 /1947 ترومن
رئیس جمهور امریکا نطق مهمی
را ایراد کرد که بعدها به نام
دکترین ترومن معروف شد.
در
این سخنرانی عنوان شده بود که
ایالات متحده می بایست جهت
مقابله با کمونیسم و سد نمودن
نفوذ آن سیاست جدیدی اتخاذ
نماید تا آنجائی که این دکترین
مربوط به ایران است در برگیرنده
اهداف زیر می باشد و در بند
«ب» این دکترین آمده است :
برای دخالت ایالت متحده امریکا
در ایران، بدون تعهدات رسمی و
مستقیم زمینه سازی مناسب به
عمل آید برای این منظور دو
بخش اصلی و در رابطه نزدیک با
هم تشکیل شده بود :
1ـ کمکهای فنی 2ـ کمکهای
سرمایه گذاری.
در تاریخ
19 /10 /1950 در چارچوب
برنامه اصل چهار، قراردادی بین
ایران و امریکا برای خرید 10
میلیون دلار اسلحه و مهمات به
امضاء رسید.
در همان ماه
قرارداد دیگری منعقد گردید که
براساس آن ایران می بایست 25
میلیون دلار جهت اهداف نظامی
از ایالات متحده دریافت نماید.
در آوریل 1952 ایران مجددا
طبق قرارداد دیگری جهت
گسترش پروژه های فنی، توسعه
شبکه بهداری، پروژه های
کشاورزی و همچنین تأسیس
آموزشگاه ها و مراکز فرهنگی
مبلغ 11 میلیون دلار دریافت
نمود.
سیر صعودی این به ظاهر
کمک به ایران تا انقلاب اسلامی
ادامه داشت.
رجال عصر پهلوی به روایت
اسناد ساواک (اردشیر زاهدی).
تهران : مرکز بررسی اسناد
تاریخی وزارت اطلاعات،
1378 ص 27
4ـ احمد [مصطفی] شفیق پسر
احمد شفیق پاشا رئیس دفتر خدیو
عباس حلمی است پس از اینکه
انگلیسی ها خدیو را از سلطنت
عزل [نمودند] و به خارج
فرستادند ملک فواد او [احمد
شفیق پاشا] را مورد خشم و قهر
قرار داد و وی به اروپا رفت.
مادر او عزیزه دختر راشد
پاشاست [احمد شفیق متولد
1290 در شهر قاهره می باشد.
]
او سه برادر به نام عزالدین ـ
حسن ـ محمد و دو خواهر بنام
ملیحه و مدیحه دارد که ملیحه
روزنامه نویس است.
در روز 30 بهمن 1320 که
فوزیه با حالت نیمه قهر عازم
کشورش، مصر شد شاه برای
احتیاط و برای اینکه فوزیه تحت
تأثیر گفته های مادرش نازلی
قرار نگیرد و از بازگشت به ایران
خودداری نکند، از اشرف
خواست که همراه همسر جوان او
به مصر عزیمت کند و پس از یک
ماه او را به ایران باز گرداند.
اشرف در قاهره در یک ضیافت با
مساعدت فوزیه و یا بر حسب
تصادف، با احمد مصطفی شفیق
رو به رو شد.
احمد مصطفی
شفیق در آن زمان به عنوان
بازرس درجه سوم بیمه مشغول
کار شده بود.
اشرف پس از رقص
آکنده از احساسات با شفیق، عزم
جزم کرد که اجازه طلاق خود را
هر چه زودتر از رضا شاه بگیرد.
در ماههای پس از شهریور 20 و
جدا شدن اشرف از علی قوام،
مهرپور، تیمورتاش و برادر او
منوچهر تیمورتاش به دربار فرا
خوانده شده و شاه و اشرف از
آنان دلجویی کرده بودند.
در آن
روزها سخن از آن می رفت که
اشرف همسر یکی از تیمورتاشها
شود، اما چندی نپایید که با سفر
اشرف به مصر و تجدید دیدارها
با احمد شفیق، ماجرا رنگ
دیگری یافت و در تهران شایع
شد که اشرف پس از جدا شدن از
علی قوام، همسر احمد شفیق
خواهد شد.
وقتی اشرف و شفیق تصمیم به
ازدواج گرفتند، برای رعایت
نزاکت و ادای تشریفات و با
توجه به اینکه فاروق پادشاه
مصر برادر ملکه ایران بود.
به
پیشنهاد محمود جم (سفیر ایران
در مصر) قرار شد در این مورد
موضوع به اطلاع ملک فاروق و
خاندان سلطنتی مصر برسد و از
ایشان کسب اجازه شود.
فاروق این ازدواج را به صلاح
ندانست و علل مخالفت فاروق
سه چیز بود: نخست آنکه احمد
شفیق فرزند شفیق پاشاست که از
دربار طرد شده است و مورد
قبول جامعه اشرافی مصر
نیست...
و مقام و موقعیت
خواهر شاه و در نتیجه خود شاه را
که شوهر خواهر فاروق است،
تضعیف خواهد کرد.
دوم اینکه
پدر شفیق، طرفدار آلمان است و
انگلیسیها از این ازدواج
ناراضی خواهند شد.
سوم اینکه،
احمد شفیق کارمند دون پایه
شرکت بیمه مصر است.
با ازدواج
او با خواهر پادشاه ایران...
مردم
مصر خواهند گفت دربار ایران
یک شاهزاده خانم از دربار مصر
گرفت و یک دلال بیمه را به جای
او به عنوان شوهر دختر پادشاه
سابق ایران و خواهر شاهنشاهی
کنونی به ایران برد...
چندی بعد جم سفیر کبیر ایران در
قاهره طی تلگرام 571 مورخه
23 /10 /1322 پیام اشرف به
محمدرضا شاه را به تهران
مخابره کرد که طی آن اشرف
درخواست می نمود اجازه دهد
عقد در قاهره و عروسی در تهران
انجام شود...
.
شاه از طریق دفتر مخصوص خود
دستور می دهد پس از وصول
پاسخ مساعد رضا شاه از
ژوهانسبورگ، اشرف به اتفاق
احمد شفیق به تهران بیاید تا
مراسم عقد در تهران و نه در
قاهره انجام گیرد...
اشرف و احمد
شفیق به تهران می آیند و مراسم
عقد و عروسی در تهران در 25
اسفند ماه 1322 انجام می شود.
احمد شفیق در ابتدا حاضر نبود از
تابعیت مصری خود دست بکشد،
اما سرانجام تحت تأثیر
توصیه های اشرف قرار گرفت و
قرار شد ظاهرا تابیعت ایرانی به
او داده شود.
در این مورد اشرف
به وزارت کشور دستور لازم را
داد و در نخستین جلسه هیأت
وزیران تصویبنامه ای به امضای
افراد هیئت یاد شده رسید و احمد
شفیق ایرانی الاصل شناخته شد.
نظر به اینکه هنوز وزارت
هواپیمایی در ایران وجود
نداشت، قرار شد احمد شفیق به
عنوان مدیر کل اداره بنادر
کشور، منصوب گردد و چند ماه
بعد ریاست کل اداره هواپیمایی
کشوری و یکسال بعد معاونت
وزارت راه نیز به او تفویض
گردید.
پس از پایان جنگ جهانی دوم
نیز با سرمایه ای که خود داشت و
اشرف نیز مبلغی بدان افزود و با
کمک مالی قابل توجهی که دولت
ایران به او کرد یک شرکت
هواپیمایی برای حمل مسافر و
کالا تاسیس نمود...
اشرف پس از تبعیدش [در زمان
مصدق] در پاریس طی ماههای
اضطراب و شوریده حالی رژیم
پهلوی بر حسب اتفاق و در
رستورانی با مهدی بوشهری
آشنا شد و در همان دیدار اول از
چهره اروپایی او خوشش آمد.
در آن زمان احمد شفیق [که بعلت
بی کفایتی از سازمان هوانوردی
کشور اخراج شده بود] تقریبا او
را ترک کرده و با معشوقه های
خود سر گرم بود و شهریار و
آزاده فرزندانشان، در پانسیونی
در زوریخ زندگی می کردند.
از سال 1331 تا 1339 که اشرف
رسما از احمد شفیق طلاق گرفت
بوشهری همیشه در متن و حاشیه
زندگی او قرار داشت...
و
سرانجام پس از 9 سال در سن
42 سالگی اشرف به خانه سومین
شوهر خود رفت.
[ر.ک.
اشرف در آیینه بدون
زنگار.
(جلد دوم) خسرو معتضد.
ـ تهران : نشر البرز، 1376، ـ ص
26 الی 99]
منبع:
کتاب
زنان دربار به روایت اسناد ساواک - اشرف پهلوی صفحه 16