تاریخ سند: 25 اسفند 1349
بازجویی از آقای حسن حسینزاده موحد
متن سند:
تاریخ: 25 /12 /1349
بازجویی از آقای حسن حسینزاده موحد
س . هویت شما محرز است مشروح فعالیتهای خود را با ذکر اسامی همفکران و همکاران خود مشروحاً توضیح دهید.
ج . اینجانب فعالیتم در این مدت (پس از آزادی زندان) راجع به مدت زندان و شهربانی بعداً توضیح داده میشود. در خرداد سال 48 از زندان آزاد شدم از آن تاریخ در جلسات مذهبی شرکت میکردم و گاه و بیگاه به عنوان سخنران صحبت کرده در صحبتها مسائلی که جنبههای اجتماعی داشت مطرح میکردم از قبیل مسائل مربوط به اسرائیل و قضیه فلسطین و راجع به حکومت اسلامی. البته شرکت من در جلسات (انصارالحسین و اتفاقیون که عمومیترند و صحبت هم در جلسه(انصارالمهدی) که جمعیت کمتری داشت مینمودم. توضیحاً این جلسه، از جوانانی که مذهبی شدید و بیسواد بودند و در خانه ما هم دائر میشد تشکیل میگردید و قبل از اینکه من در این جلسه به این قبیل صحبتها بپردازم، پدرم قاری قرآن آنجا بود و پس از چند هفته که من شرکت کردم ایشان شرکت نکردند. البته این جلسه تا چندی پیش که توسط مأمورین شهربانی تعطیل شد دایر بود. علت تعطیل شدن جلسه از این قرار بود که واعظی به نام آقای عبدالمجید معادیخواه که منبرش ممنوع بود در آنجا صحبت میکرد و لذا کلانتری محل جلسه را تعطیل نمود. من در اواخر عمر این جلسه با آقایان حسن خلیل نیا و علی خلیل نیا و حاج محمد خلیل نیا آشنا شدم البته با دو نفر اول و بخصوص نفر اول آشنائیم بیشتر بود. تاریخ آشنایی با این افراد از ربیع الاولی 1390 یعنی اواخر خرداد 49 بوده است در این مدت ابتدا فعالیت ما در ختمهای مرحوم آقای سید محمدرضا سعیدی بود من چون با مرحوم سعیدی آشنای نزدیک بودم و با منزل ایشان رفت و آمد داشتم این آقایان را در مورد مرگ و ختم و چهلم ایشان در جریان میگذاشتم. اعلامیه چهلم ایشان را که البته با اجازه به چاپ رسیده بود به طور مشروح و مبسوط من توزیع کردم و این اعلامیه در 2000 برگ در چاپخانه کارون نو واقع در بازار نرسیده به مسجد جامع با هزینه شخصی اینجانب در حدود 500 ریال به چاپ رسید و توسط اینجانب و نفر اول آقایان نامبرده (یعنی حسن خلیل نیا) در بازار و مساجد و نیز توسط علی
طباطبایی خراسانی برادر خانم آن مرحوم در تهران و قم توزیع شد. در قم در روز ختم تعدادی از این اعلامیه توسط اینجانب توزیع گردید پس از این مرحله توضیحاً به عرض میرسانم متن اعلامیه مذکور به انشاء اینجانب بود و تا آنجایی که به خاطر دارم مفاد آن از این قرار بود (به مناسبت اربعین مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین آیتالله حاج سید محمدرضا سعیدی خراسانی اعلیالله مقامه الشریف روز جمعه تاریخ - در ساعت - دوستان آن مرحوم بر سر مزارش جمع میشوند) و بعد از این تاریخ مسائل تازهای نبود چنانکه شاید بهتر میدانید ما در جلسه انصارالمهدی به طور مستمر مشغول درس گرفتن کتاب (روابط اجتماعی در اسلام) تألیف علامه طباطبایی 1 ترجمه محمد جواد حجتی کرمانی بودیم و البته در جلسه انصارالحسین که به اتفاق این آقایان و گاه هم تنها شرکت میکردم توضیح اینکه منظورم از آقایان(حسن خلیل نیا و رحیم حاج کاظمی و برادرم محمد و دامادمان محمد کچویی و علی فتحی) بوده است که سخنران این جلسه به طور دائم آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی بوده است. پس از مدتی که البته در این مدت ما با هم بودهایم و صحبت داشتهایم منتهی فعالیت تازه و فرصتی موجود نبوده. پس از آن که صحبتهای آیتالله خمینی به صورت جزواتی به نام درسهایی از ولایت فقیه2 منتشر شد آقای حسن خلیلنیا از این جزوات به من نیز دادند تعداد یک یا دو البته ایشان ممکن است بیشتر مصرف کرده باشند اما آنچه که به اینجانب داده بودند از این تعداد تجاوز نکرده است و پس از آن هم اعلامیهای باز از طرف آیتالله خمینی به عنوان پیام حجاج3 منتشر شده بود که باز من از نامبرده تعداد کمی (در حدود پنجاه یا شصت عدد) گرفتم و در صندوقهای پستی و خانهها منتشر کردم البته من در مدت اخیر به علت اینکه سخنرانیهای سید علی خامنهای4 را ضبط میکردم و سپس مینوشتم که البته چهار سخنرانی نوشته شده را به خود ایشان داده و نوار دو سه سخنرانی را داشتم که نوارها را مأمورین برای تحقیق آوردهاند، اینها را نیز میخواستم بنویسم و به ایشان مسترد نمایم و علت نوشتن ایشان خواسته بودند و گفته بودند خرجش هم تأمین میکنم و حقالزحمه میدهم، با این توضیح و گرفتاری کسبی که من که برادرم سپاهی است وقت بیش از این نداشتم.
س . مطالب مشروحه حاوی کلیه فعالیتها و اقدامات شما نمیباشد بنابراین مجدداً سؤال تکرار و کلیه فعالیتها و اقدامات خود را مشروحاً توضیح دهید.
ج . اینجانب در زندان قصر با افراد مذهبی و غیرمذهبی آشنا شدم و البته در جمع مذهبیها روزگار زندان را میگذراندم در آنجا همه مرا توصیه به درس خواندن میکردند و لذا من هم کلاس سوم متوسطه را در زندان خواندم و قبول شدم و کتاب مبادی العربیه که کتاب عربی است مطالعه کرده درس میگرفتم در ابتدای کار زندان آرام بود و لذا زندانیان کاری نداشتند جز بازی و مطالعه و درس و بحث بودند در اواخر زندان 4 نفر از افراد غیرمذهبی یک شب قصد فرار داشتند از روز بعد اوضاع زندان ناآرام شد. پلیس به صورت غیرمنتظرهای به داخل حمله کرد و وسایل زندگی را نابود کرد. زندانیان ناراحت شدند و روز بعد نامههای اعتراض به عنوان مقامات مربوط نوشتند البته شخص فعال این قضایا بیژن جزنی5 بود که مذهبی نبود. نامههای اعتراضی را من نیز امضا کردهام و پس از یک یا دو روز همین آقا و هم پروندههایش دست به اعتصاب غذا زدند و پس از آن ما هم نیز اعتصاب کردیم و 11 روز اعتصاب غذا داشتیم و بالاخره مأمورین به عنوان رسیدگی وعدههایی دادند که خواستههای زندانیان اجرا شود و اعتصاب شکسته شد این ایام اواخر عمر زندان من نیز بود. من در خرداد سال 48 وقتی که آزاد شدم فعالیتم همانطور که گفتم در جلسه انصارالمهدی به عنوان سخنران شروع شد در همین مدت با مرحوم سعیدی رفت و آمد داشتم. ایشان هر گاه جزوهای به دستشان میرسید به من میدادند. ابتدای کار جزوهای بود به نام (استفتائات) که ایشان به من داده بودند تعداد یکی دو سه تا به من دادند که من هم مطالعه میکردم و مسائلش را میگفتم و در جلسه افراد از من گرفتند و مجانی بردند و من هر عدد 10 ریال از آن مرحوم خریده بودم. ایشان پس از چندی اعلامیهی دیگری از مرحوم آیتالله حکیم6 در مورد قضیه مسجدالاقصی به من دادند البته از این اعلامیه چهار پنج تا بیشتر نداشتند که یکی را به من دادند. پس از آن 6 درس از ولایت فقیه آیتالله خمینی باز من از ایشان خریدم (من یکی بیشتر نخریدم) و البته فعالیت من با آن مرحوم تا همین جا بود و پس از[آن] به طوری که شنیدهام علت بازداشت او اعلامیهی دیگری به امضای خود او بوده من این اعلامیه را
تاکنون ندیدهام زیرا که حدود یک ماه اواخر عمر ایشان با او رابطه نداشتم. در جلسه انصارالمهدی نیز پس از چند ماه که من صحبت کردم تصمیم بر این گرفتیم که عبدالرسول حجازی را دعوت کنیم او نیز مدتی صحبت کرد تا اینکه ایام محرم و صفر پیش آمد و مدتی باز من صحبت میکردم تا دههی آخر صفر که مجدداً از عبدالرسول حجازی و سیدعلی خامنهای دعوت کردیم و ده شب هر دو منبر رفتند و هر جلسه حجازی مبلغ 250 ریال و خامنهای مبلغ حدود 500 ریال دریافت میکردند پس از این دهگی من با افراد تازهای به نامهای بهروز شجاعیان و محمد کچویی و حسن خلیل نیا آشنا[شدم] مبنای آشنایی ما از اینجا شروع شد و این افراد به ما پیشنهاد تشکیل جلسهای بر مبنای درس گرفتن و تحقیق دادند و ما نیز پذیرفتیم و به پیشنهاد خود اینها آقای معادیخواه برای درس گفتن در جلسه توسط خود آنها دعوت شد و جلسه به نام انصارالمهدی در شبهای جمعه ساعت 30 /8 الی 10 تشکیل میشد، و برنامه جلسه ابتدا دو نفر درس مورد نظر در کتاب (روابط اجتماعی در اسلام) را برای دیگران شرح میداد[ند] و سپس آقای معادیخواه صحبتی در همان زمینه میکرد. این جلسه به طور سیار که تمامشان خاطرم نیست ولی بیشتر در خانه ما و آقای شجاعیان و راستگو تشکیل میشد. تا اینکه منبر آقای معادیخواه ممنوع شد و جلسۀ ما را مأمورین شهربانی تعطیلکردند من در این مدت با برادر بزرگ خلیل نیا یعنی حاج محمد خلیل نیا آشنا شدم ایشان در زمینه حزب ملت ایران که به قول خودش قانونی بود با من صحبتهایی کرده بود و شاید تقریباً من الان عضو این حزب باشم البته حزب تاکنون فعالیت نداشته و فعالیت من با حسن خلیل نیا در واقع خودسرانه بوده است. در زمینهی حزب ملت ایران من با علی فتحی نیز صحبت داشتهام و تا اینکه او را نیز بپیوندم با این جمعیت و در همین زمینه صحبت با حسن خلیلنیا به طور کنایهای بوده اما نه چندان که با حاج محمد خلیل نیا بوده ولی در مورد امور مذهبی تر با حسن خلیلنیا بودهایم. ایشان در این مدت اعلامیههایی که به من داده بودند تا آنجا که به خاطر دارم از 4 نوع تجاوز نکرده است 1. اعلامیه مربوط به بهائیها که در اردن بر علیه چریکها جاسوسی داشتهاند 2. اعلامیهای بر علیه ملک حسین7 پادشاه اردن. از این دو نوع هر کدام یک عدد بیشتر نبوده 3. ولایتفقیه 12 درس دو یا سه عدد 4. پیام به حجاج در
حدود 50 و 60 عدد. این آنچه که خاطرم هست و گمان نمیکنم قبل از اینها اعلامیه دیگری ایشان به من داده باشند. توضیحاً درباره اعلامیه8 شماره 2 باید عرض [کنم] به امضای ملت مسلمان ایران زمستان 1349 بوده است. اعلامیه نخست هم امضاء نداشت و نقل از روزنامه الثوره چاپ عراق بوده است مسلماً من در مورد ایشان و فعالیتهایی که داشته است به همین مقدار اطلاع داشتم که گفتم و چنانچه فعالیت دیگری داشته و در اصل همین فعالیتها نیز من مطلع نبودهام همین مقدار که ایشان اگر اعلامیهای داشتند و خود صلاح میدانستند به من هم میدادند. در این زمینهها با علی فتحی گفتگو داشتهام اما من اعلامیهای به او ندادهام و متقابلاً ایشان هم به من چیزی نداده اند. کچویی با من به تناسب فامیلی بسیار نزدیک بود اما در این مورد من با او هیچگونه بحث و صحبتی نداشتهام و او نیز متقابلاً با من. علی خلیلنیا چنانکه گفتم همین اواخر دوستی پیدا کردم و آشنا شدم ولی فعالیت و یا صحبت در این زمینه به هیچ نحو نداشتهام. در مورد حزب ملت ایران حاج محمد خلیل نیا 300 ریال تاکنون به عنوان ماهانه حق عضویت دادهام و ایشان به عنوان اینکه حزب در آینده احتیاج به پول دارد از من وجه میگرفته است و این سیصد ریال بابت دو ماه بوده که رسید در مقابل آن به امضای حزب ملت ایران دریافت داشتهام. مجدداً یادآور میشوم که در مجالس ترحیم مرحوم سعیدی شرکت کردهام و حتی در یکی از این مجالس شعاری برای سلامتی آیتالله خمینی دادهام و اعلامیه چهلم ایشان را نیز اینجانب پس از صحبت با برادر خانم ایشان با هزینه شخصی تهیه نمودم البته اعلامیه با اجازه وزارت اطلاعات به چاپ رسید و من و خلیل نیا و خانواده مرحوم سعیدی توزیع نمودیم. اما مسافرتهای اینجانب در دو سه مورد بیشتر نبوده که یک یا دو بار به کرج رفته ایم که با حاج کاظمی و حسن خلیل نیا یک بار بوده و یکبار یا دوبار در این اواخر به قم رفته بودیم که بیشتر برای رفتن سر قبر مرحوم سعیدی بوده است و یکبار هم به اصفهان رفتم به اتفاق رحیم و یک نفر ناصر نام، در اصفهان چند ساعتی بیشتر نبودم البته به دیدن آیتالله منتظری رفتیم و دو سه ساعت در نجفآباد با ایشان بودیم و مسائل مهمی در آنجا مطرح نشد ایشان تنها در مورد رسالههای توضیحالمسائل و کتبی از این قبیل که به ایشان داده بودند برای ما توضیح دادند (از طرف مقامات امنیتی) و غیر از این سه
مسافرت، مسافرت دیگری من نداشتهام زیرا که فرصت آن نیز نبوده است.
س . از بدو استخلاص از زندان هرگونه اعلامیهای اعم از اینکه شخصاً تهیه و منتشر کردهاید و یا از طرف دیگران به دستت رسیده مشروحاً نام برده و توضیح دهید آنها را به چه نحو تهیه و توزیع کردهاید.
ج . اینجانب تنها یک اعلامیه شخصاً تهیه نمودم که همان اعلامیه چهلم مرحوم سعیدی در 2000 برگ که در اطراف آن توضیح دادهام و از اشخاص از مرحوم سعیدی 3 نوع جزوه و اعلامیه همانطور که گفتهام گرفتهام که استفتائات را دو سه تا بود و در جلسه انصارالمهدی افراد همینطور از من گرفتند و اعلامیه مسجد اقصی و ولایت فقیه 6 درس هر کدام بیش از یکی نبود و پس از او هم همانطور که نوشتم چهار نوع اعلامیه از حسن خلیل نیا دریافت داشتهام که توضیح هر یک را در فوق دادهام که بعضی آنها را پس از خواندن توزیع نمودهام و بعضی دیگر هم قابل توزیع (از نظر تعداد) نبوده است و لذا پاره کردهام و اعلامیه (پیام قائد) را بیشتر خودم به خانهها و اماکن از قبیل مسجد در مواقع خلوت میانداخته و در دو سه جا هم به صندوق پست بدون پاکت انداختم و آقای فتحی اظهار میکرد که پاکت کنم و در صندوق بیندازنم اما من وقت نداشتم از اینکه ایشان کرده باشد یا نه اطلاعی ندارم.
س . کلیه جلساتی را که شما پس از استخلاص از زندان در آن شرکت داشته با ذکر اسامی شرکتکنندگان و همفکران و نحوه فعالیت و کار این جلسات مشروحاً توضیح دهید.
ج . 1. جلسه انصارالمهدی 2. انصارالحسین 3. اتفاقیون 4. فاطمیون 5. متوسلین به ولی عصر 6. متوسلین به خمسه طیبه. این جلسات عمومی بوده و جلسات خصوصی دیگری هم من با شرکت حسن خلیل نیا و علی فتحی و گاه هم محمد کچوئی تشکیل میشده و در این جلسات مطالب در مورد حزب ملت ایران گفتگو میشد و جلسه دیگری هم با شرکت من و حاج محمد خلیل نیا و علی فتحی تشکیل شده بود و صرفاً جلسه حزبی ملت ایران بود. جلسه اخیر گاه دو هفته یکبار و گاهی هفتهای یک بار تشکیل میشد و حق عضویت ماهیانه مبلغ 150 ریال بود که فتحی هم داده بود جلسه خصوصی اول با شرکت سه نفر (من و حسن خلیل نیا و علی فتحی) و محمد کچویی در منزل محمد کچویی و بعضی مواقع در مسگرآباد و ضمن راه بود و حق عضویت در بین نبود لکن به طور هفتگی من مبلغ 20 ریال به علی فتحی میدادم که دیگران هم هر یک مبلغی میدادهاند این پولها توسط آقای محمد کچویی به منظور تهیه و انتشار نشریات کاملاً مذهبی جمعآوری میشده و تاکنون استفادهای از آن نشده و پولها نزد آقای محمد کچویی در منزل ایشان و لای کتاب امام علی[(ع)] گذاشته شده و نگهداری گردیده است.
س . اظهارات خود را گواهی نمایید.
ج . اظهارات خود را شخصاً نوشتهام و با امضاء گواهی میکنم.
توضیحات سند:
1. علامه سید محمد حسین طباطبایی از نوادگان عبدالوهاب تبریزی در سال 1281 ﻫ ش در تبریز به دنیا آمد. در 5 سالگی مادر و در 9 سالگی پدر خود را از دست داد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات فارسی را تا سال 1296 فرا گرفت و سپس تا سال 1304 دروس فلسفه و عرفان را به پایان رساند. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرش «سید محمد حسن» عازم نجف اشرف شد و به تحصیل علوم دینی مشغول گردید. ریاضی را نزد سید ابوالقاسم خوانساری و فقه و اصول را از محضر آیتالله نائینی و محمد حسین غروی اصفهانی فرا گرفت. در فلسفه استاد ایشان آقا سید حسین بادکوبهای و در معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث استاد وی آیتالله سید علی قاضی طباطبایی بود. علامه طباطبایی پس از ده سال اقامت در نجف به دلیل تنگی معیشت به زادگاهش برگشت و به مدت 10 سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول شد. در سال 1325 به حوزه علمیه قم رفت و در آنجا به تدریس «اسفار» و «شفا» پرداخت. علامه طباطبایی در تهران نیز جلساتی راجع به فلسفهی اسلامی و شیعی با هانری کربن و بسیاری از اساتید برجسته ایرانی فلسفه داشت که بسیار مورد توجه قرار میگرفت. استاد علامه طباطبایی سرانجام پس از یک عمر تلاش پیگیر در عرصه علم و دیانت در 24 آبان 1360 هجری شمسی در تبریز روی در نقاب خاک کشید. از آثار وی میتوان به تفسیر المیزان، اصول فلسفه و روش رئالیسم، شیعه در اسلام و سننالنبی اشاره کرد.
2. سخنرانیهای امام خمینی(ره) پیرامون حکومت اسلامی و ولایت فقیه در سال 1348ش، در آغاز به صورتهای مختلف تکثیر و منتشر شد و در پائیز سال 1349ش، برای اولین بار در بیروت به صورت کتاب چاپ شد و به صورت مخفیانه به ایران ارسال گردید؛ ولی در مهرماه سال 1356ش، نیز تحت عنوان: « نامهای از امام موسوی کاشف الغطاء » به صورت رسمی در ایران منتشر گردید و بعدها، به نام ولایت فقیه، انتشار یافت.
3. این پیام تحت عنوان «پیام قائد بزرگ اسلام مرجع تقلید مسلمانان حضرت آیتالله العظمی خمینی به زائران بیتاللهالحرام » که دارای تاریخ «ذیحجهالحرام 1390» بود در دو برگ منتشر شد. در ذیل این اعلامیهی مکشوفه، شهید حاج حسن موحد نوشته است: « من از این اعلامیه به تعداد 50 یا 60 عدد از آقای حسن خلیل نیا دریافت نمودهام.» بخش ضمائم
4. آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال 1318 ﻫ ش در مشهد به دنیا آمد. پدرش آیتالله سیدجواد حسینی خامنهای از روحانیان معروف مشهد و مادر ایشان نیز دختر یکی از روحانیون سرشناس مشهد بود. سیدعلی خامنهای از چهارسالگی به مکتب رفت و به فراگیری قرآن پرداخت. سپس وارد مدرسهای به نام «دارالتعلیم دیانتی» شد. ابتدا جامعالمقدمات آموخت. وی به راهنمایی و تشویق پدر دوره سطح را در حوزه علمیه مشهد خواند و در 18 سالگی درس خارج فقه و اصول را آغاز کرد. تا سال 1336 به تحصیلات خود در رشته فقه، اصول و فلسفه اسلامی در مشهد ادامه داد و در این سال به عتبات عالیات مشرف شد، وی که میل داشت در نجف بماند، به سبب مخالفت پدر بعد از مدت کوتاهی به مشهد بازگشت. در سال 1337 با اجازه پدر به قم رفت و تا سال 1343 که به مشهد بازگشت در این شهر ماند. آیات عظام شیخ هاشم قزوینی، میلانی، شاهرودی، حکیم، خویی، زنجانی، بروجردی و شیخ مرتضی حائری از جمله استادان ایشان در حوزههای علمیه مشهد، نجف و قم بودند.
آیتالله خامنهای از سال 1341 که مبارزات روحانیت به رهبری حضرت امام(ره) اوج گرفت، فعالانه وارد مبارزه شد. نخستین مأموریت ویژه ایشان بردن پیام حضرت امام(ره) برای آیتالله میلانی و علمای خراسان درباره برنامه درگیری محرم 1342 بود. مقارن روزهای پرحادثه 10 و 12 محرم 1383ق/ 15 خرداد 1342 در بیرجند دستگیر و به مشهد اعزام و در بازداشتگاه لشکر مشهد زندانی شد. پس از آزادی به قم رفت و در بهمن همان سال به زاهدان رفت، اما مجدداً دستگیر و به تهران اعزام و در قزلقلعه زندانی گردید. در فاصله 1343 تا 1346 مبادرت به طرح مباحث پایهای عقیدتی و سیاسی در سطح حوزه و دانشگاه و به تدریج در سطح کلی جامعه در مشهد کرد و جلسات درس تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامی ایشان شلوغ بود و ادامه همین فعالیتها منجر به بازداشتهای متوالی ایشان در سالهای 1346 تا 1349 شد. در سال 1350 برای پنجمین بار به زندان افتاد. پس از آزادی دایره درسهای عمومی تفسیر و کلاسهای مخفی عقیدتی و سیاسی ایشان گسترش یافت. در فاصله سالهای 1350 تا 1353 با کوشش و مجاهدت آیتالله خامنهای سه مسجد کرامت، امام حسن(ع) و میرزا جعفر کانون فعالیتهای اسلامی و مبارزات پایهای در مشهد بود و به رغم یورشهای ساواک به این کانونها و دستگیری شرکت کنندگان و کارگردانان جلسات این کانونها، همچنان مقاومت ادامه یافت و بالاخره مأموران رژیم در دی ماه 1353 ناگزیر شبانه به منزل آیتالله خامنهای ریختند و ایشان را بازداشت و به تهران اعزام کردند و مدتها در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری با سختترین شرایط توأم با بازجوییهای دشوار نگهداشته شد. در پاییز 1354 آزاد و دوباره به مشهد مراجعت کرد. در سال 1356 به همراه جمعی از روحانیان تهران و قم طرح ایجاد جامعه روحانیت مبارز را ارائه دادند. اواخر همین سال مجدداً دستگیر و برای مدت سه سال به ایرانشهر تبعید شد. اواسط سال بعد با اوجگیری مبارزات عمومی از تبعیدگاه خود به مشهد بازگشت و در صف مقدم مبارزه قرار گرفت. اواخر دی 1357 به فرمان امام(ره) به عضویت شورای انقلاب منصوب شد. مسئولیتهای ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی عبارتند از : عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، معاونت وزارت دفاع و نمایندگی شورای انقلاب در آن وزارتخانه، سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عضو شورای انقلاب، امامت جمعه تهران، نماینده تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، رئیس شورای عالی دفاع، نماینده مجلس خبرگان رهبری در دوره اول، عضو شورای مرکزی ائمه جمعه کشور، عضو جامعه روحانیت مبارز تهران و دو دوره ریاست جمهوری ایران. آیت الله خامنهای پس از ارتحال امام(ره) با رأی قاطع مجلس خبرگان به عنوان رهبری انقلاب اسلامی منصوب شد.
5. بیژن جزنی، فرزند حسین در سال 1316 ﻫ ش در تهران متولد شد. پدرش ستوان یکم ژاندارمری بود که بعدها به فرقهی دموکرات پیوست. در نتیجه پس از شکست فرقه و برچیده شدن حکومت پیشهوری، به شوروی گریخت. مادر بیژن، عالم تاجکلانتری نظری، نیز عضو کمیتهی زنان حزب توده بود. دو تن از عموها و تمامی داییهای بیژن جزنی از فعالین حزب توده بودند. جزنی پس از اخذ دیپلم متوسطه در آزمون ورودی دانشگاه تهران شرکت کرد و در رشتهی فلسفه دانشکدهی فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران پذیرفته شد. ورود جزنی به دانشگاه در سال 1338 مقارن بود با بازشدن فضای سیاسی کشور. جزنی که پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 سمپاتی خود را نسبت به حزب توده از دست داده بود، اینبار به فعالیت در چارچوب جبهه ملی پرداخت. امّا فضای باز سیاسی کشور با سرکوب قیام پانزدهم خرداد سال 1342 کاملاً دگرگون شد و فعالیت احزاب و سازمانها به خاموشی گرایید. اینبار جزنی فعالیت خود را بر انتشار نشریهی «پیام دانشجو» متمرکز ساخت، ولی با لورفتن دستاندرکاران انتشار این نشریه همگی آنان از جمله جزنی دستگیر شدند. او پس از سپری کردن دوران محکومیت 9 ماههی خود، به همراه داییاش «منوچهر کلانتری نظری» و چند تن دیگر جلساتی برای دستیابی و تدوین استراتژی مبارزه تشکیل داد. بالاخره جمعی که به دور جزنی گرد آمده بودند، مبارزهی مسلحانه را به عنوان شکلی از اشکال مبارزه علیه دیکتاتوری شاه پذیرفتند. از آن پس یارگیری و تشکیل و گسترش هستهها و مطالعات مقدماتی برای نحوهی مبارزه آغاز شد، امّا این گروه که هنوز فاقد ساختاری سازمانی و نام و عنوان بود، توسط ساواک ضربه خورد و اعضای آن دستگیر شدند. جزنی در دادگاه به 10 سال حبس محکوم شد. این گروه به لحاظ موقعیت ویژه جزنی و ضیاء ظریفی در آن، گروه جزنی ـ ضیاء ظریفی نام گرفت. بعدها بازماندگان این گروه در پیوند با گروه دیگر سازمان چریکهای فدایی خلق را در سال 1350 بنیان نهادند. جزنی درحالی که دوران محکومت خود را سپری میکرد، در 29 فروردین سال 1354 به همراه 6 تن از اعضای گروهش و دوتن از اعضای سازمان مجاهدین خلق در تپههای اوین و به بهانهی فرار از زندان به رگبار گلوله بسته شد و به قتل رسید.
6. آیتاللهالعظمی سید محسن حکیم، یکى از فقها و مراجع نامدار شیعه در سال 1264 ﻫ ش در خاندانی از علم و تقوا، در لبنان متولد شد. پدرش علامه سید مهدى حکیم و مادرش نواده آیتالله آقا شیخ عبدالنبى کاظمى، صاحب کتاب «تکملۀالرجال » مىباشد. خاندان حکیم یکى از خاندانهاى اصیل و عرب در عراق مىباشد که شخصیتهاى علمى و اجتماعى بزرگى از آن برخاستهاند. آیتالله حکیم از محضر علمای بزرگى چون حاج سیدمحمد کاظم یزدى، حاج شیخ محمدکاظم خراسانى، میرزاى نائینى، آقا ضیاءالدین عراقى، شیخالشریعه اصفهانى و برخى دیگر تلمذ نموده است.
مرحوم آیتالله حکیم بعد از رحلت آیتالله العظمى بروجردى، مرجعیت عامه شیعه را به دست گرفت و در تنظیم امور ادارى حوزههاى علمیه و تأسیس مدارس و تربیت مبلغین سعى و کوشش بلیغ مبذول داشت و در غنا بخشیدن به فرهنگ اسلامى شاگردانى را تربیت نمود. ایشان یکى از موفقترین مراجع تقلید شیعه در امر تألیف و تصنیف بود. آیتالله حکیم در امور جاری و سیاسی دخالت داشته از جمله:
1. شرکت در جهاد مردم عراق علیه استعمار انگلستان
2. تکفیر حزب شیوعى و اشتراکى
3. کمک به جنبشهاى آزادیبخش
4. شرکت در نهضت اسلامى ایران
آیتالله حکیم دارای فرزندانی برومند، عالم و لایق بود که در دوران زعامت پدر بزرگوار خود از معاونت و یارى او خوددارى نکردند و پس از رحلت آن بزرگوار اغلب آنان به دست دژخیمان نظام عفلقى عراق به فیض شهادت نائل آمدند. خاندان حکیم یکى از کانونهاى مقاومت و شهادت در عراق به شمار مىآید. این عالم بزرگوار پس از عمرى تلاش و کوشش در راه اسلام و قرآن سرانجام در 12 خرداد سال 1349 به ملکوت اعلى پیوست. مدفن آن مرحوم در نجف در مقبره مخصوص جنب کتابخانه خود مىباشد.
7. ملک حسین در سال 1314ﻫ ش/ 1935م در امان به دنیا آمد و در 18 سالگى به پادشاهى اردن رسید. بدنامى ملک حسین با کشتار فلسطینىها در سپتامبر 1970 اوج گرفت. وى یکى از طرفداران به رسمیت شناختن اسرائیل بود و در جنگ عراق علیه ایران یکى از متحدان صدام حسین به شمار مىرفت. ملک حسین در سال 1378 در اثر ابتلا به سرطان درگذشت و پسرش ملک عبدالله جانشین وى شد.
8. در بخشی از این اعلامیه یک صفحهای که دارای تاریخ « زمستان 1349 هجری شمسی تهران . ایران » و عنوان «انقلاب فلسطین شکست ناپذیر است »، آمده است: «آنچه مسلم است بساط حکومت ملک حسین درنده به زودی برچیده خواهد شد و شعلههای خشم خلق اردن دامن ناپاکش را خواهد گرفت. ملت مسلمان ایران به این وسیله مراتب انزجار خود را از رژیم جنایتکار و دست نشانده اردن اعلام داشته، سرنگونی این حکومت را از خداوند متعال خواستار است.» بخش ضمائم
منبع:
کتاب
شهید حاج حسن حسینزاده موحد به روایت اسناد ساواک صفحه 259