تاریخ سند: 27 آذر 1357
موضوع: فعالیت حبیبالله عسگراولادی
متن سند:
به: عرض میرسد تاریخ: 27 /9 /1357
از: 322
موضوع: فعالیت حبیبالله عسگراولادی
در یک مذاکره کاملاً خصوصی نامبرده بالا ضمن ابراز رضایت کامل از برگزاری تظاهرات مخالفین دولت در روزهای تاسوعا و عاشورا گفت که شاه کوشش کرد دوباره اشخاصی چون سنجابی را تحت تأثیر قرار دهد تا شاید بتواند از بنبست فعلی که ایجاد شده و به خصوص باعث تغییر روش و تغییر نظر بعضی از سران کشورهای غربی گردیده خود را برهاند. وی اضافه نمود در جلسهای که روز 23 /9 /57 با حضور عدهای از طرفداران خمینی تشکیل شده بود، نماینده جبهه ملی که از نزدیکان سنجابی بوده گزارش کامل گفتگوی سنجابی با اعلیحضرت را به روحانیون تهران داده است.1
مطابق گفته عسگراولادی، در ابتداء ملاقات اعلیحضرت از سنجابی راجع به آخرین دفعهای که او به حضور معظمله شرفیاب شده بود سئوال فرمودهاند که سنجابی در جواب گفته است: در سال 1325 به همراه تیمسار فردوست2 شرفیاب گردیده که در این ملاقات به او گفته شده بوده در کرمانشاه فعالیت انتخاباتی جهت مجلس شورای ملی را بنماید ولی بعداً شخص دیگری به طور غیرقانونی انتخاب شده است.3 بعداً اعلیحضرت نظر سنجابی را در مورد رفع بحران استفسار فرمودهاند که او اشاره به 3 اصل مورد توافق با خمینی نموده و سلطنت را غیرقانونی و غیر شرعی دانسته و حتی از شاهنشاه خواسته است که استعفا داده و با یک رفراندوم در مورد تعیین نوع حکومت آینده موافقت فرمایند. ضمناً سنجابی مسئول تمام وقایع اخیر و اقدامات ارتش و ساواک را شخص شاهنشاه دانسته است.
عسگراولادی ادامه داد که رهبری روحانیت از نتایج ملاقات بسیار خشنود است چون فرصتی بوده تا جبهه ملی بار دیگر وفاداری خود را به سه اصل توافق شده اعلام کند.
ناطق سپس در مورد وقایع اخیر اصفهان، نجفآباد و بعضی از شهرهای دیگر4 صحبت و گفت نظر به اقدامات دولت، ارتش و اوباش، فشار افکار عمومی و سازمانهای سیاسی و مذهبی به خمینی و روحانیت در مورد لزوم دستور دفاع و یا حتی دستور جهاد زیاد شده و بعید به نظر میرسد که روحانیت و خمینی بتوانند زیاد مقاومت کنند به خصوص اگر فشار نظامیان زیادتر شود.
حبیبالله عسگراولادی افزود که دعوت کلی از بعضی بازاریان و روشنفکران شده است تا به طور صریح انتقادات خود را از برنامههای مذهبیها و به خصوص اعلامیههای خمینی مطرح کنند و بدیننحو در اعتلاء جنبش کمک نمایند.
وی ادامه داد که روحانیت قصد داشت بازار باز شود ولی گویا خود بازاریان شدیداً با شکست اعتصاب مخالفت ورزیدهاند و روحیه آنها بسیار عالی است.
عسگراولادی سپس نظر مخاطب را پیرامون اوضاع فعلی استفسار که عنوان شد.
اولاً: رژیم تا حدود زیادی دوران انتظار را میگذراند و مشغول اقدامات دیپلماتیک در زمینه تأثیر گذاشتن روی رهبران کشورهای غربی است و کوشش دارد به صورت کجدار و مریض[مریز] رفتار کند و حتیالامکان موقعیت سیاسی خود را تا حدودی تثبیت کند. ثانیاً: انتقاداتی به اعلامیه خمینی در زمینه فرار سربازان5 از پادگانها و تهدید رهبران کشورهای غربی به قطع صدور نفت و لغو قراردادها وارد است زیرا منحل کردن ارتش مورد نظر روحانیت نیست و مسئله دوم (قطع صدور نفت و ....) باید به وسیله حکومت اعلام شود نه یک رهبر سیاسی مخالف دولت.
پس از آن حبیبالله عسگراولادی گفت روحانیت فعلاً کوشش دارد تا اواسط ژانویه در انتظار نتیجه اقدامات و گزارشهای جرج بال سفیر مخصوص کارتر درباره وضع ایران بعد از اعلیحضرت و کنفرانس سران چهار کشور امریکا، انگلستان، آلمان و فرانسه باشد که گویا قرار است در اوائل ژانویه در کارائیب صورت گیرد6 هر چند که بعضی از عناصر رهبری از آن بیم دارند که دولت در حالتهای عصبی خود به اقداماتی همانند اصفهان، نجفآباد و مشهد مبادرت کند و باعث شروع عکسالعمل مردم گردد.
نظریه بخش 322 ـ طرح مطالب بالا به طور کاملاً خصوصی صحت دارد، ضمناً حفاظت همکار به هنگام بهرهبرداری از خبر مورد تقاضا میباشد.
توضیحات سند:
1. مذاکره سنجابی با شاه: دکتر سنجابی که در سال 57 رهبر جبهه ملی ایران شد، معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت. وی چند جلسه طولانی ملاقات با سپهبد مقدم رئیس وقت ساواک داشت و سرانجام روزی به اتفاق او به دیدار شاه رفتند. بنا به نوشتۀ شاه، او دست شاه را بوسید و از اعمال گذشتۀ خویش اظهار ندامت کرد. شاه تکلیف نخستوزیری به او میکند که موکول به مطالعه و پاسخ میشود ولی جّو زمان [قیام مردم علیه رژیم شاهنشاهی و قاطعیت امام خمینی در طرد افرادی که خواستار ماندگاری رژیم سلطنتی بودند] اجازۀ قبول چنین سمتی را که صمیمانه خواستار آن بود، نداد. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد دوم، صفحه 835)
2. حسین فردوست، در سال 1296 ﻫ ش در يك خانواده فقير متولد شد. وي از دوران كودكي به عنوان دانشآموز دبستان نظام وارد كلاس مخصوصي شد كه رضاخان براي وليعهد خود محمدرضا پهلوي ترتيب داده بود، لذا فردوست، دوست صميمي و نزديكترين محرم اسرار وي شد. با عزيمت محمدرضا به سوئيس، فردوست نيز همراهش حركت كرد. با رسیدن محمدرضا به سلطنت از ابتداي دهه بيست، فردوست از مشاوران شاه شد، به طوری كه گوش و چشم شاه قلمداد ميشد و در رأس مهمترين سازمان اطلاعاتي رژيم ـ دفتر ويژه اطلاعات ـ قرار گرفت. او بر ساواك نظارت داشت و رابط شخصي شاه با سيستم اطلاعاتي كشور بود. برخي وي را «مغز» و «حافظه» شاه دانسته و تصميمات محمدرضا را عصاره مشورت با فردوست دانستهاند. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، فردوست دستگير و پس از يك بازجوئي مفصل بيش از 1500 صفحه خاطرات نگاشت و پرده از برخي اسرار رژيم برداشت. اين خاطرات در بين سالهاي 1363 تا 1366 به صورت كتبي و شفاهي پخش شد كه بخش زيادي از آن تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوي» در دو جلد منتشر شده است. فردوست در سال 1366 در اثر سكته در تهران درگذشت.
3. نامزد شدن دکتر کریم سنجابی برای دوره چهاردهم مجلس شورای ملی در سال 1322ش: آقای سنجابی در خاطرات خود در این باره می¬گوید: «پس از تبعید من از کرمانشاه به تهران توسط افسر انگلیسی به نام کلنل فلیچر، در سال بعد از آن انتخابات دوره چهاردهم مجلس شروع می¬شد[دوره چهاردهم مجلس شورای ملی در تاریخ 6 اسفند 1322 شروع به کار کرد] در انتخابات دوره چهاردهم شاه واقعا می¬خواست که یک عده عناصر ملی و جوانهای تحصیل کرده وارد مجلس بشوند. بنده روزی در منزلم بودم که تلفنی به من شد و یک افسری از من خواهش کرد که به دیدن من بیاید. او سرشب به دیدن من آمد. این افسر آقای حسین فردوست بود که گویا در آن موقع درجه ستوانی داشت و گفت: اعلیحضرت می¬خواهد شما را ببیند و من امشب آمده¬ام که شما را به آن جا ببرم. گفتم: بسیار خوب. به خانم هم جریان را گفتم که بداند و اطلاع داشته باشد که شب من به کجا می¬روم برای این که نمی¬دانستم نتیجه¬اش چه خواهد بود. همراه او و در اتومبیل او به سعدآباد رفتیم... در یک سالنی مرا نشاندند و اعلیحضرت هم به آن جا وارد شد و این دفعه اولی بود که من با ایشان مواجه می¬شدم. خوشرو و خوش صحبت و خیلی گرم با من صحبت کرد و نظریات سیاسی مرا خواست. من گفتم: باید تمام کوشش ما بر این باشد که دولتی از رجال ملی مقاوم به وجود بیاوریم که آنها در برابر توقعات بی¬رویه خارجی¬ها بتوانند به نفع ایران مقاومت بکنند و تسلیم و آلت عمال آنها نباشند. بعد گفتم: اگر بشود در این مجلس که انتخاباتش جریان دارد یک عده از افراد آزادی¬خواه و میهن دوست وارد بشوند، نیروی استقلال طلبی ملی قدرت خواهد گرفت... به من گفت: شما چرا در انتخابات شرکت نمی¬کنید؟ گفتم: من در کرمانشاه زمینه دارم. گفت: بروید کرمانشاه فعالیت کنید و من در تهران کوشش می¬کنم که یک عده¬ای از جوانان وطن دوست انتخاب شوند... گفتم: من که سال گذشته به کرمانشاه رفتم مواجه با چنان مشکلاتی از طرف انگلیسیها شدم و باز ممکن است دچار چنین مشکلی بشوم و حکومت هم کاری برای من جز خرابکاری و اشکال تراشی نخواهد کرد. گفت: خیر، شما بروید و حکومت علیه شما کاری نخواهد کرد و من سفارش شما را به سهیلی[نخست وزیر وقت] کرده¬ام. بنده باز آن سال به کرمانشاه رفتم... آن کلنل انگلیسی، کلنل فلیچر که مشهور به نادرستی و پول گرفتن و رشوه گرفتن و فساد اخلاق و هرزگی و مرد خشن و زمخت بود، از استاندار وقت خواست که من به دیدن او بروم. تا رفتم و دید، گفت: شما مگر سال گذشته این جا نیامدید و ما نگفتیم که این جا حضورتان پسندیده ما نیست؟ باز چرا آمده¬اید؟ گفتم: برای شرکت در انتخابات آمده¬ام. گفت: شما این جا نمی¬توانید انتخاب بشوید. گفتم: مگر انتخابات آزاد نیست؟ گفت: انتخابات آزاد است ولی شما انتخاب نخواهید شد، ما مداخله در انتخاب نمی¬کنیم ولی شما انتخاب نخواهید شد... خلاصه بدون این که بنده بتوانم در آن جا فعالیتی بکنم روز بعد بنده و برادرم را که رئیس ایل سنجابی بود و پسر عمویم را گرفتند و تحویل یک اتومبیل کامیون دادند و ما را یکسر به تهران برگرداندند... پیش سهیلی رفتم و ماجرا را بیان کردم. او خطاب به تبعید شدگان گفت: نمی¬گویم شما وطن دوست نیستید، نمی¬گویم که شما عمل خلافی کرده¬اید، ولی مملکتی است اشغال شده و نیروی خارجی در این جا است و آنها وجود شما را مزاحم خودشان میدانند و ما مجبور هستیم در مقابل آنها تسلیم بشویم!»
سنجابی در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی از کرمانشاه به وکالت مجلس انتخاب شد و عضویت فراکسیون جبهه ملی را بر عهده داشت. هفدهمین دورۀ قانون¬گذاری در تاریخ ١٧ اردیبهشت ماه ١٣٣١ خورشیدی مطابق با ٢ شعبان ١٣٧١ افتتاح شد در حالی که از ١٣٦ کرسی نمایندگان فقط ٧٩ کرسی آن دارای نماینده بود. به دنبال درگیری مصدق با مخالفان، مصدق در ١٢ مرداد ١٣٣٢ طی رفراندومی دوره هفدهم مجلس شورای ملی را منحل و شروع انتخابات دوره هیجدهم را موکول به اصلاح قانون انتخابات کرد. شاه از فرصت عدم وجود مجلس استفاده کرده مصدق را عزل و زاهدی را به نخست وزیری گماشت. (امیدها و نا امیدی¬ها، خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، صفحه 66 تا 68؛ نمایندگان مجلس شورای ملی در بیست و یک دوره قانون¬گذاری، صفحه 166 و 167 و شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد دوم، صفحه 835)
4. وقایع مشهد، اصفهان و نجفآباد در آذر ماه سال 1357: در تاریخ 29 /8 /57 شش هزار دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد دست به تظاهرات زدند. دانشجویان و مردم برای عیادت از مجروحین روز گذشته تظاهرات مشهد، در مقابل بیمارستان تجمع کرده بودند که چند تن از اساتید و دانشجویان دستگیر شدند. مردم معترض تا شب هنگام به منازل خود نرفتند و به تظاهرات اعتراضآمیز خود ادامه دادند. پلیس و نیروهای نظامی به مردم حمله کردند و عدهای از تظاهرکنندگان به حرم رضوی(ع) پناه بردند، در نتیجه مأمورین برای اولین بار با سلاح وارد صحن حرم حضرت امام رضا(ع) شدند و مبادرت به تیراندازی و پرتاب گاز اشکآور کردند. در بیرون حرم نیز عدهای چماق به دست به جان مردم افتادند. امام خمینی به مناسبت کشتار در حرم ثامنالائمه (ع) پیامی ارسال فرمودند و یادآور شدند که یکی از بزرگترین ضربههای این جنایتکار به اسلام، به مسلسل بستن بارگاه قدس علیابن موسیالرضا (ع) است. امام روز پنجم آذر را به همین مناسبت روز عزای ملی اعلام کردند. آیتالله گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری نیز با صدور اعلامیه پنجم آذر را عزای عمومی و تعطیل اعلام نمودند.
یک روز پس از عاشورای حسینی (ع) در تاریخ 21 /9 /57 در حمله مأموران نظامی به مردم در شهر نجفآباد اصفهان پنجاه نفر شهید و دویست نفر مجروح شدند. همچنین بیست و دو مغازه توسط مأموران رژیم غارت شد و بیست و پنج مغازه در آتش سوخت و به چهارصد مغازه ضررهای فراوان رسید. این در حالی بود که مأمورین شاه در هنگام اطفای حریق بازار توسط مردم به روی آنان آتش گشودند.
در روز عاشورا مردم اصفهان که از جنایات ساواک و عمال رژیم به ستوه آمده بودند، به مقر ساواک و کلانتری یک حمله کردند و آن را به آتش کشیدند، همچنین مجسمههای شاه را سرنگون نمودند. فردای آن روز یعنی 21 آذر هلیکوپترها با تیراندازی به مردم، شمار بسیاری را به قتل رساندند.
حضرت امام به مناسبت کشتارهای فوقالذکر و برخی جنایتهای رژیم در شهرهای دیگر پیامی صادر فرمودند و ضمن اعلام عزای عمومی، گفتند: «جنایاتی که در اصفهان و نجفآباد و بعضی شهرستانها شده است به قدری با شرافت انسانی منافی است که وجدان هر انسانی را سخت رنج میدهد ... اکنون با در نظر گرفتن رفراندوم تاسوعا و عاشورا که غیررسمی بودن شاه و دولت را به جهانیان ثابت نمود، بر ملت است که به حکم اسلام و قانون از اطاعت شاه و دولت سرپیچی کنند، مالیات نپردازند و به کلیۀ اعتصابات تا رفتن شاه ادامه دهند.» (نک: هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، جلد دوم، صفحه 1005 و 1025 و روز شمار تاریخ ایران، جلد دوم، صفحه 377 و 381)
5. اعلامیه امام خمینی در روز اول محرم سال 57 و دستور فراردادن به سربازان: امام در روز 11 آذر سال 1357ش برابر اول محرم 1399ق ضمن اظهار همدردی با قاطبه ملت و اعتصاب کنندگان و مقایسه قیام سالار شهیدان(ع) با قیام ملت ایران علیه ستمگران، دستوری به شرح زیر خطاب به سربازان و نظامیان و خانواده آنها صادر فرمودند: «... من از سربازان سراسر كشور خواستارم كه از سربازخانهها فرار كنند، اين وظيفهاى است شرعى كه در خدمت ستمكار نبايد بود. من از پدرها و مادرها و عائله صاحب منصبان تقاضا دارم كه آنان را از كمك به شاه خائن و اطاعت از صاحب منصبان خدمتگزار به شاه و اجانب، باز دارند و از درجه داران خواستارم كه به ملت خود بپيوندند و افتخار خدمت به مسلمين را احراز كنند...» (صحیفه امام، جلد 5، صفحه 153)
6. کنفرانس گوادلوپ: اشاره به گردهمایی سه روزه سران چهار کشور یعنی فرانسه، انگلستان، آمریکا و آلمان در جزیره گوادلوپ از جزایر شرق دریای کارائیب در غرب اقیانوس اطلس است. این کنفرانس از 14 تا 17 دی ماه 1357 در جزیره مذکور برگزار شد. سران کشورهای یادشده یعنی ژیسکار دستن، جمیز کالاهان، جیمی کارتر و هلموت اشمیت پس از اطلاع از گزارش نمایندگان خود درباره اوضاع حکومت شاه ایران به این نتیجه رسیدند که حکومت پهلوی در آستانه سقوط قرار دارد. هرچند به خاطر محرمانه و غیررسمی بودن کنفرانس گوادلوپ، تصمیمات آن نیز به مثابه اسرار سیاسی به شمار آمد ولی بنابر گزارشهای جسته و گریخته و بنابر آنچه سولیوان و پارسونز در کتاب خاطرات دو سفیر نقل میکنند، جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا مدعی شد: هیچ یک از رهبرانی که با من گفتگو کردند، اشتیاق زیادی به حمایت از شاه نشان ندادند. هر سه آنها فکر میکردند که شاه باید جای خود را به یک حکومت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند. (نک: مقاله شبهای گودالوپ، ابوالفتح مؤمن، ماهنامه زمانه شماره 3و4، آذر و دی 1381، صفحه 66 تا 70)
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 581