تاریخ سند: 6 دی 1346
موضوع: سخنرانی عبدالرضا حجازی در تاریخهای 28/9/46 و 2/10/46 در مسجد ارک عطف/پیرو: 61630/316 – 6/10/46
متن سند:
[شماره:] 61633 /316
به: تیمسار ریاست شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات)
از: ساواک
1ـ نامبرده در تاریخ 28 /9 /46 بعد از نمازظهر روی منبر ضمن صحبت درباره جوانان آمریکایی و اروپایی اظهار داشت جوانان مملکت ما که قریب 52 هزار نفر از آنان دیپلمه و زحمت کشیده هستند بیکارند ولی زنها با شکم برآمده پشت میز نشسته و مشغول کار هستند چون این جوانان پارتی ندارند پس باید چه کار کنند یا هروئینی و یا تریاکی و یا سارق میشوند زیرا اگر مشغول کار بشوند بهطور قطع دنبال اینگونه فجایع نمیروند جوانان قیام کنید مانند جوانانی نباشید که ورزش میکنند و سینه را جلو میدهند ولی به محض آنکه به آنها پخ بکنید غش مینمایند.
در زمان حکومت علی حضرت نامهای برای معاویه نوشت و در بین جمعیت رفت و اظهار نمود کدام شخص است که این نامه را به معاویه برساند همه گفتند من ولی حضرت در جواب فرمود ممکن است معاویه کسی که نامه را میبرد بکشد به محض شنیدن این مطلب همه ساکت شدند ولی یک نفر جوان دلیر و غیور بلند شد و عرض کرد من میبرم و افتخار هم دارم در این راه کشته شوم نامه را برد و به معاویه داد ودلیرانه صحبت کرد و اهمیتی به معاویه نداد.
معاویه پرسید ای جوان مگر از من نمیترسی او گفت اصلاً من شما را مثل یک پشه حساب نمیکنم معاویه تا آمد جلو جوان پخ کرد و معاویه بلافاصله غش کرد و به زمین افتاد آقایان جوانان نترس و غیور باشید.
2ـ از ساعت 1300 روز 2 /10 /46 عبدالرضا حجازی در مسجد ارک منبر رفت و پس از ذکر مقدمهای درباره خلافت حضرت علی اظهار داشت حکومت و زمامدار بایستی به ملت احترام بگذارد و مردم نیز باید به حکومت وفادار باشند.
حکومت باید به مردم این اجازه را بدهد که از او انتقاد کنند نه اینکه هر طور که دلش خواست عمل کند آقایان الان 21 روز است که صبر کردم و حقایق را نگفتهام ولی اکنون من اول به دولت و سپس به شما مردم اعلام خطر میکنم که اگر مملکت ما از نظر اخلاقی به این ترتیب که هست پیش برود خدا شاهد است مردم به بدترین روز خواهند افتاد.
آقایان چرا تلویزیون ما بایستی به دست بهائیان باشد مگر مسلمانان پول ندارند که بهائیان تلویزیون را اداره میکنند اصلاً چرا دولت خودش تلویزیون را ضبط نمیکند؟ من که نمیتوانم سینماها و تاتراها [تأترها] و این برنامههای فاسد تلویزیون و شرابخانهها را اصلاح کنم شماها هم نمیتوانید این مفاسد را جلوگیری کنید قطعاً این کار، کار دولت است.
جوانان این مملکت دارند هروئینی میشوند دولت بایستی جلوی این کار را بگیرد.
دولت نباید طلاب را به نظام وظیفه ببرد زیرا آنها زن و بچه دارند و بایستی درس بخوانند مگر خودشان نمیگویند کسی که محصل و کار تحصیلی داشته باشد نبایستی به خدمت نظام برود پس چرا طلاب را به خدمت میبرند من در اینجا باز هم به دولت اعلام خطر میکنم که اگر این دو پایگاه اسلامی یعنی حوزه علمیه قم و مشهد (حالا به حوزه علمیه نجف کاری نداریم چون آنجا جزء کشور ما نیست) ضعیف شود خدا شاهد است فرهنگ و تمدن این مملکت ضعیف خواهد شد.
آقای نخستوزیر خودش خوب میداند شما هم سئوال کنید کدام طلبهای ده شاهی از بودجه این مملکت را تصاحب کرده، کدام شیخ و آخوند واقعی دیناری از بودجه این کشور میخورد جز اینکه از صندوق پر برکت حسین ابن علی استفاده کرده و برای حفظ استقلال این آب و خاک زحمت میکشند.
دولت میتواند از کلانتریها سئوال کند و ببیند در محلهای که یک مسجد و یک پیشنماز یا یک طلبه وجود دارد به اندازه ده افسر کار انجام میدهند البته بعضیها میگویند دین از سیاست جدا است روحانیون نباید در سیاست مداخله کنند ولی باید بدانید که دین اسلام هر طور که بخواهد میتواند در کارهای سیاسی دخالت کند زیرا دین اسلام دینی است اجتماعی.
آقایان چرا باید زندان قصر1 و قزل قلعه از سیدها و آخوندها پر باشد؟ چرا من بیچاره بایستی چهار ماه و پنج ماه در آنجا باشم؟ آخر بروید کسانی را که با قلم خود عفت و ناموس اجتماع را به باد میدهند زندانی کنید مجلهای که در قسمت بر سر دو راهی زنی مینویسد من شوهر و چند بچه دارم و با این ترتیب عاشق جوانی شدهام که نمیتوانم او را رها کنم.
لطفاً مرا راهنمایی کنید که چه باید بکنم و آن مجله به آن زن جواب میدهد تو که نمیتوانی شوهر و فرزندانت را رها کنی پس آنها را برای خودت نگهدار و با آن جوان هم رابطهات را قطع نکن.
آقا بروید این راهنمایان را که از فاحشه بدترند زندانی کنید نه مرا.
گو اینکه خوب میدانم بعد از ماه مبارک رمضان به جرم حقگوئی با من چه میکنند.
ولی من بایستی گفتنیها را بگویم زیرا مسئولم و این وظیفه من است نامبرده در خاتمه منبرش گفت پروردگارا این چهار پایگاه اسلام یعنی حوزههای علمیه قم و مشهد و تهران و نجف را در پناهت محفوظ بدار.
خداوندا حضرت آیتاله شریعتمداری، گلپایگانی، خوانساری، میلانی2 و حضرت آیتاله خمینی را در پناهت مصون و محفوظ بدار.
پروردگارا دیگر بس است اگر میخواستی مسلمانان را هم مجازات کنی بس است ظلم و استعمارگران را از سر ما کوتاه گردان.
ملاحظات: جهت استحضار و انعکاس نتیجه اقدامات معموله نسبت به جلوگیری از تحریکات نامبرده بالا.
محترماً در صورت تصویب ارسال شود.
صالحی
توضیحات سند:
1ـ زندان قصر اولین زندان متمرکز تهران بود.
در زمان ریاست سوئدیها بر شهربانی (نظمیه) تهران، زندان نظمیه در محل اداره شهربانی (بخشی از وزارت امور خارجه فعلی) در میدان توپخانه واقع بود.
این زندان مرکب از دو یا سه اتاقک کوچک معروف به حبس نمره و یک و چند اتاق و یک زیرزمین برای زندانیان عمومی بود.
با ایجاد حکومت دیکتاتوری رضاشاه، محل قبلی تکافوی خیل عظیم زندانیان را نمیکرد.
لذا سرتیپ درگاهی، رئیس نظمیه تقاضای یک محل وسیع برای ایجاد زندان تهران را نمود.
محلی که برای این کار در نظر گرفته شد قصر وسیع قاجار (حد فاصل سه راه زندان، پل سیدخندان، خیابان شریعتی و خیابان پلیس فعلی) بود که دارای ساختمانهای قدیمی و وسیعی بود و البته متروکه گردیده بود، این مجموعه که در سال 1168 خورشیدی ساخته شده بود محل مناسبی برای ایجاد زندان تشخیص داده شد.
و بین ارتش، مخابرات و زندان تقسیم گردید.
زندان قصر در تاریخ 11 آذرماه 1308 به دست رضاشاه افتتاح گردید.
فاز اولیه زندان که در آن زمان افتتاح شد 192 اتاق بود با گنجایش 800 زندانی.
بعدها و تا زمان ساخت زندان اوین در دهه چهل، این زندان تنها زندان پایتخت بود.
در این دوران زندان قصر توسعه زیادی پیدا کرد.
پس از انقلاب اسلامی ایران این زندان محل حبس زندانیان غیرسیاسی بود.
در اوایل دهه هشتاد این زندان تعطیل و به باغ موزه تبدیل گردید.
اولین زندانی زندان قصر، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود، او تنها دو روز پس از همراهی رضاشاه در مراسم افتتاح زندان، در همان زندان محبوس گردید.
قوامالسلطنه، صارمالدوله، صولتالدوله، عبدالحسین تیمورتاش، بزرگ علوی و پنجاه و سه نفر و همچنین دکتر تقی ارانی برخی از زندانیان معروف این زندان هستند.
از زندانیان معروف پس از انقلاب میتوان به هویدا و اغلب اعدامشدگان رژیم پهلوی اشاره کرد.
تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین و معروفترین مورد فرار از زندان قصر، مربوطه به سید فرهاد نامی از مخالفین رضاشاه بوده است.
اندکی پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران، درهای زندان قصر باز و دیوار آن توسط زندانیان تخریب شد.
در میان خلاصشدگان از زندان، دو آمریکایی متهم به اختلاس نیز حضور داشتند که ماجرای فرار آنها توسط نویسنده آمریکایی کن فالت نگاشته شد و فیلم فرار عقابها نیز از روی آن ساخته شد.
فرخی یزدی، شاعر سیاسی و پرآوازه ایرانی که خود از مقتولین دوران رضاشاه به شمار میرود، غزلی گفته با مطلع «ای دژ سنگدل قصر قجر قاجار» که متأسفانه مفقود شده است.
همچنین بزرگ علوی نیز در آثار خود به این زندان و خاطرات خودش از آن اشاره نموده است.
(خاطرات آیتالله خلخالی، نشر سایه، تهران 1380؛ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، جلد پنجم، نشر ناشر، 1363 تهران؛ فرار عقابها، کن فالت.
حسین ابوترابیان.
نشر نو.
1363 تهران؛ دیوان فرخی یزدی، حسین مکی، انتشارات امیرکبیر، 1357 تهران، پاورقی صفحه 69 مقدمه)
2ـ آیتالله العظمی سید محمد هادی حسینی میلانی از مراجع تقلید در هفتم محرم 1313 ه.
ق (9 /4 /1274 ش) در خاندان بزرگ علمی در نجف به دنیا آمد.
پدرش آیتالله سید جعفر میلانی شاگرد و داماد آیتالله محمد حسن ممقانی بود.
آیتالله میلانی در سنین کودکی پدرش را از دست داد.
ایشان تا 12 سالگی مقدمات معارف دینی را نزد میرزا ابراهیم همدانی و ملا حسن تبریزی و دیگران خواند.
دوره سطح را نزد شیخ ابراهیم سالیانی، سید جعفر اردبیلی، حاج میرزا علی ایروانی و شیخ ابوالقاسم ممقانی فرا گرفت.
آنگاه به درس خارج و فقه و اصول آیات عظام شریعت اصفهانی، نائینی، محمد حسین اصفهانی و آقای ضیاءالدین عراقی حاضر گردید و به مرتبه اجتهاد نایل آمد.
همچنین فلسفه و کلام را از محضر محمد حسین اصفهانی و شیخ جواد بلاغی آموخت.
از جمله مشایخ اجازه روایت آیتالله میلانی، آیات سید حسن صدر، سید عبدالحسین شرفالدین، شیخ عباس قمی و آقا بزرگ تهرانی میباشند.
ایشان سالهای متمادی در حوزههای علمیه نجف و کربلا به تدریس پرداخت.
در 1373 ه.
ق (1333 ش) به قصد زیارت مرقد حضرت امام رضا (ع) به مشهد سفر کرد و بر اثر درخواست مردم و روحانیان خراسانی در این شهر اقامت گزید و حوزه درس خود را دایر کرد و تا زمان رحلت هزاران نفر از طلاب علوم دینی از محضر ایشان بهرهمند شدند و به تدریج به مرتبه مرجعیت رسید.
مبارزه سیاسی آیتالله میلانی با مخالفت با لوایح ششگانه شروع شد و در ماجرای قیام 15 خرداد به اوج خود رسید.
ایشان با انتشار اعلامیۀ تندی رژیم را سبب کشتار مردم در روز 15 خرداد 1342 دانست و دستگیری حضرت امام (ره) را مورد انتقاد قرار داد و به رغم محدودیتهایی که رژیم برای ایشان ایجاد کرده بود جهت آزادی امام (ره) به تهران سفر کرد سفر آیتالله میلانی و دیگر مراجع و علمای بزرگ به تهران در اعتراض به حبس و حصر حضرت آیتالله خمینی موجی از شور و مبارزه را علیه رژیم ایجاد نموده بود.
شاه که این حوادث و جریانات را معلول حضور مراجع و علما در تهران میدید دستور داد آقایان را با زور سرنیزه مجبور به بازگشت به شهرهایشان بکنند.
پس از صدور فرمان، دژخیمان شاه و مأموران ساواک در پانزده مهر ماه 1342 یعنی چهار ماه پس از اقامت علماء در تهران، آنان را مجبور به ترک تهران کردند؛ حتی بعضی از مراجع را تحتالحفظ به شهرستانشان منتقل کردند.
مرحوم آیتالله میلانی از جمله مراجعی بود که او را با زور سرنیزه از خانه خارج کردند و همراه با مأموران شاه به مشهد مقدس فرستادند.
آیتالله میلانی در همان روز ورودشان ـ 15 /7 /42 ـ به مشهد بیانیهای صادر کردند و در آن نوشتند: «...
همانطوری که اطلاع دارید پس از آن که متولیان ظلم و جنایت برخلاف تمام قوانین انسانی خانهام را در تهران محاصره کردند و مرا در خانه زندانی ساختند، روز هیجدهم این ماه (ربیعالثانی) به طور ناگهانی مجبورم نمودند تا تهران را ترک کنم و حتی یک روز مهلت توقف ندادند تا با زندانیان حکومت جور، حضرت مستطاب آیتالله خمینی و آیتالله قمی ملاقات و تودیع نمایم ...
»
آیتالله میلانی سرانجام پس از پنج ماه بیماری روز جمعه 17 مرداد 1354 در مشهد دارفانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 203