تاریخ سند: 25 مهر 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 25/7/57 تا ساعت 0200 چهارشنبه 26/7/57
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 25 /7 /57 تا ساعت 0200 چهارشنبه 26 /7 /57
شخصی به نام [عباس]پورمحمدی از کرمان تماس گرفت و جریانات کرمان را برای سوژه تعریف کرد و گفت: اغلب روحانیان هم کتک خوردهاند و تمام دوچرخه و موتور مردم را جمع کردند داخل صحن مسجد و آتش زدند. 25 /7 /57
صدوقی: قرآنها را هم آتش زدهاند.
پورمحمدی: خیر.
صدوقی: چند نفر کشته شدهاند؟
پورمحمدی: محمدی نماینده کیهان که گفته است حدود 5 نفر، ولی خیلی بیش از اینها هستن؛ در حدود هزار نفر هم زخمی شدهاند.
صدوقی: آخه چطور بدون هیچ چیزی حمله کردهاند؟
پورمحمدی: آخه از چندین روز پیش، عکسهای بسیار زنندهای با شعارهای زننده به دیوار مسجد زده بودند.
صدوقی: مثلاً چه عکسی؟
پورمحمدی: مثلاً یک عکسی بود که کله سگ برایش گذاشته بودند و داشت پیش حسن البکر1 گریه میکرد و میگفت به دادم برس که داره حکومت از دستم میرود و عکسهای زننده دیگری.
صدوقی: این کولیها چی بودند؟
پورمحمدی: اینها یک عدهای بودند بیرون شهر، که چند سال پیش حاجی خانم2 تشریف آوردند اینجا، دستور دادند برایشان خانه بسازند و پارک ساختهاند و حتی ماهیانه هم پولی به اینها از طرف دولت داده میشود؛ حتی خیابان شاهپور را غارت کردند، البته مأمورین هم میبرند، ولی بیشتر این کولیها میبرند.
صدوقی: مأمورین شهربانی بودند، ساواک بودند یا ارتشی؟
پورمحمدی: شهربانی و ارتش بودند، ولی ساواک هم اگر باشه، ما که آنها را نمیشناسیم.
صدوقی: شاید خود مأمورین بودند؟
پورمحمدی: نه، البته ممکن است مأمورین هم داخلشان بوده باشند، ولی اکثراً خود کولیها بودند.
صدوقی: هنوز تصمیمی برای عکسالعمل گرفته نشده است؟
پورمحمدی: خیر. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام جعفری3 که میگفت از روحانیان کرمان است، جریان و حادثه دوشنبه کرمان را برای سوژه شرح داد و گفت: ما چی کار کنیم؟ آقای صالحی که نمیتواند تصمیم قاطع بگیرند، جنابعالی اعلامیهای، چیزی بدهید.
صدوقی: چشم، شما اگر یک اعتصاب آرامی بکنید خوب است؛ چشم، اعلامیهای هم من مینویسم.4
سپس جعفری گوشی را به شخصی به نام فخر5 داد و سوژه به فخر گفت: اگر میشه شرحی از اعمالی که شده و تعداد کشتار و مجروحین و حتی اعمالی که در مسجد شده است، بنویسید، بدهید مسافری که میآید برای ما بیاورد؛ حتی سوزاندن فرش مسجد و آتش زدن در و پنجره مسجد اینها هم ذکر شود که ما اینجا در اعلامیه ذکر نماییم. سپس خداحافظی کردند.
****
حسن صدر6، نماینده مجلس، تماس گرفت و گفت: چون عازم عتبات عالیه هستم، خواستم خداحافظی نمایم.
صدوقی: اگر اخباری از آنجا به دست آوردید به ما هم اطلاع بدهید.
*****
شخصی به نام موسوی از بهبهان تماس گرفت. سوژه جریانات کرمان و میناب را برای موسوی شرح داد.
موسوی: برنامهای برای جریان کرمان ندارید؟
صدوقی: چی کاری از دست ما برمیآید جز اینکه اعلامیهای بدهیم؟ سپس خداحافظی کردند.
*****
خانمی از رفسنجان تماس گرفت و گفت: برنامهای که دیروز در رفسنجان اجرا کردهاند، امروز هم دارند اجرا میکنند.
صدوقی: من که گفتم، سعی کنید درگیری نشود، یک فکری میشود انشاءالله درست میشود.
خانم ناشناس: طرفداران شاه دارند برای خمینی و روحانیت فحش میدهند، شما بالای منبر بگویید.
صدوقی: چشم.
*****
محمدعلی صدوقی با قم، با شخصی به نام [علیاکبر] مسعودی تماس گرفت و پرسید: قم چه خبر؟
مسعودی: خبری نبوده است. کرمان چه خبر بوده است؟
محمدعلی: دو سه تا منبری میخواستیم چی شد؟
مسعودی: منبری خوب نداریم، اگر بشود شما امامی کاشانی7 را از تهران بخواهید خیلی خوب است.
محمدعلی: از بیرونی آقا چه خبر است؟
مسعودی: خبری نیست.
سپس گوشی را سوژه گرفت و با مسعودی احوالپرسی کرد و جریانات کرمان را با آب و تاب فراوان تعریف نمود.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: رفتم زندان و آن شخص را پیدا نکردهام.
صدوقی: چطور، خود دولتیها هم نمیدانند که کی تصادف کرده است؟ اینجا نمیشناسند که کی بوده است، قم یارو را میشناسد! در ضمن پیغام دیروز را به استاندار گفتید؟
دکتر: بله، گفتم. گفته که اقدام میشود رفتم تهران.
صدوقی: آن شخص گویا اسمش حیدری باشد و مال سرچشمه زارچ باشد که با اتومبیل گرامی اینها تصادف کرده است.8 سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام [سیدعلی] خامنهای از مشهد تماس گرفت و جویای وقایع یزد و کرمان در روز دوشنبه شد.
صدوقی: در یزد که مجلس بسیار باشکوهی داشتیم و حتی عدهای هم به خیابانها رفتند و شعار هم دادند، ولی الحمدلله درگیری به وجود نیامد؛ ولی کرمان شدیداً درگیری بوده است.(تمامی ماجرا را برای خامنهای شرح داد.)
خامنهای: من هم که با کرمان تماس گرفته بودم، پیشنهاد کردم که تمام جریانات را به صورت اعلامیهای منتشر کنند؛ چون روزنامهها که اخبار را تحریف میکنند و مردم هم مطلع نمیشوند و اتحاد و همبستگی مردم از بین میرود. اینها اصل حادثه را مشروحاً بنویسید، شما هم اعلامیهای در این مورد بنویسید.
صدوقی: خیال دارم.
خامنهای: مشهد هم حادثهای به وجود نیامد، البته از راهپیمایی و تجمع درست و حسابی جلوگیری شده بود؛ ولی با این حال بعضیها صحبت کردند و مردم را هم به آرامش دعوت کرده، ولی این طور که معلوم بود فرمانداری نظامی مشهد نقشههایی برای روز دوشنبه کشیده بود که شدیداً عکسالعمل نشان دهد، ولی خوب حادثهای روی نداد.
صدوقی: اگر یک گوینده مناسبی آنجا بود، برای مدت هفت و هشت روزی برای ما فرستاده شود خوب است.
خامنهای: چشم. سپس خداحافظی کردند.
*****
محمدعلی صدوقی، ربانی9، دعایی10 دیروز در حدود ساعت 5 /1 بعد از ظهر به کرمان رفتهاند.
توضیحات سند:
1. احمد حسن البکر در سال 1293 ﻫ ش در تکریت تولد یافت. در سال 1311 از دانشسرایعالى فارغالتحصیل شد و تا سال 1317 به شغل معلمى پرداخت. سپس به دانشکده افسرى در بغداد ملحق شد. پس از کودتاى 14 دی 1336 به عضویت شوراى دادگاه نظامى درآمد. در قیام 17 اسفند 1336 شواف، متهم به شرکت در این قیام گردید و به این علت با درجه سرهنگ دومى بازنشسته شد. بعد از کودتاى 19 بهمن 1341 به دریافت درجه سرلشکرى نایل آمد و به نخستوزیرى برگزیده شد. بعد از 20 آبان 1342 اختلاف و درگیرى در کادر حزب بعث عراق شعلهور گردید. در این زمان البکر ریاست جناح مخالف على صالح اسعدى دبیر کل وقت حزب را که در برابر میشل عفلق، دبیرکل [اصلى] حزب ایستادگى مىکرد عهدهدار بود. حسنالبکر بعد از کودتاى «عبدالسلام عارف» در 19 بهمن 1341 علیه شرکاى بعثى خود، از سمت نخست وزیرى برکنار و به عنوان جانشین رئیسجمهور ـ که یک سمت تشریفاتى بود ـ برگزیده شد، ولى قبول نکرد. وى مدتى در دوران حکومت عبدالسلام عارف به همراه تعداد کثیرى از بعثىها به اتهام تلاش براى براندازى رژیم زندانى شد. در سال 1343 بعد از طرد على صالح اسعدى دبیر کل حزب از این تشکیلات، از سوى رهبر قومى به جاى وى منصوب گردید. البکر پس از کشته شدن عبدالسلام عارف در یک سانحه هوایى، و روى کار آمدن عبدالرحمن عارف ضعیف نفس و بىکفایت در آوریل 1344 فعالیت سیاسى خود را به منظور به دست گرفتن قدرت گسترش داد. تا اینکه پس از پیروزى دومین کودتاى بعثى در 17 ژوئیه به ریاست جمهورى و ریاست شوراى رهبرى انقلاب برگزیده و به دریافت درجه فیلد مارشالى نائل گردید.
در دوران او حزب بعث با سلطه استبدادى و استعمارى خود علیه اسلام، تشیع، محدود کردن فعالیت حوزههاى علمیه، تبعید، دستگیرى مراجع و علماء ضربات شدیدى به حوزه هزارساله نجف وارد آورد. حزب بعث در دوران حسن البکر به صورت یک ایدئولوژى سوسیالیستى ـ ناسیولیستى در تمامى رسانههاى عراق سایه افکند. سرانجام احمد حسن البکر در سال 1361 به علت ابتلاء به بیمارى سرطان درگذشت.
2. منظور فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی است. فرح دیبا ، در مهرماه سال 1317 ﻫ ش از پدری آذربایجانى به نام سهراب و مادری گیلانى به نام فریده قطبى گیلانى، در بخارست پایتخت رومانى به دنیا آمد. پدر فرح، سهراب دیبا افسر ارتش بود که هنگام تولد فرح براى انجام مأموریتى در رومانى، که در آن زمان رژیم سلطنتى داشت، به سر مىبرد. فرح در کودکى پدر را از دست داد و با مادرش راهى تهران شد. در تهران تحت سرپرستى مادر با مراقبت و حمایت داییاش بزرگ شد.
تحصیلات خود را در تهران ابتدا در مدرسهی ایتالیاییها(مدرسهی خواهران کاتولیک) و سپس مدرسهی ژاندارک و دبیرستان رازى به انجام رساند و براى ادامهی تحصیل به فرانسه اعزام و در رشتهی معمارى مشغول تحصیل شد. ضمن تحصیل، با گروههاى دانشجویان ایرانى مقیم فرانسه، که در آن زمان بیشتر گرایشهاى چپى داشتند آشنا شد. پسر دایى او رضا قطبى هم در میان این دانشجویان بود و روابط نزدیک بین آن دو، بالطبع در گرایش و کشش او به سمت این فعالیتها بى تأثیر نبود.
فرح هنگام تحصیل در پاریس، از نظر تأمین هزینهی تحصیل و اقامت خود در پاریس در مضیقه بود و تحت تأثیر شرایط محیط زندگى خود و رواج افکار و عقاید کمونیستى در فرانسهی آن روز گرایشهاى چپى پیدا کرد، به طورى که احسان طبرى ـ از رهبران حزب توده بعدها در کتاب «کژراهه» خود نوشت: « در حوزههاى حزب توده در پاریس نیز حضور مىیافت. دوستان او نیز همه گرایشهاى چپى داشتند و پسردایى فرح، رضا قطبى، که او هم در پاریس تحصیل مىکرد به گروههاى چپ پیوسته بود. فرح اولین ملاقات خود را با شاه در یک مجلس پذیرایى که از طرف سفارت ایران در پاریس ترتیب داده شده بود خوب به خاطر مىآورد. ... دو ماه بعد از این ملاقات، فرح براى گذراندن تعطیلات تابستانى به تهران آمد و عمویش اسفندیار دیبا که در آن موقع در دربار کار مىکرد، او را براى گرفتن یک بورس تحصیلى به اردشیر زاهدى معرفى کرد. اردشیر زاهدى که در آن موقع داماد شاه بود، دفترى در دربار داشت و ضمن سایر کارها به امور دانشجویان ایرانى در خارج هم رسیدگى مىکرد. اردشیر زاهدى از قیافه و هیکل متناسب و طرز صحبت این دختر خیلى خوشش آمد و او را براى همسرى شاه مناسب تشخیص داد. فرداى همان روز شهناز دختر شاه و همسر اردشیر زاهدى هم فرح را دید و پسندید و تمام داستان از همین جا آغاز شد. و طى یک ضیافتى که شهناز و اردشیر زاهدى برپا کردند وسیلهاى به دست آمد تا با هم بیشتر آشنا شوند و با یکدیگر به گفتگو پرداختند ... مراسم ازدواج بعد از ظهر دوشنبه 29 آذرماه 1338 برگزار و در همان شب مجلس شام و ضیافت باشکوهى در کاخ گلستان منعقد گردید. » فرح که از خانوادهای متوسط به دربار راه یافته بود به زراندوزی و اشرافیگری پرداخت. وی که شیفته و مفتون فرهنگ غرب و فاقد هرگونه هویت ملی و دینی بود با ورود به دربار به عقده گشایی پرداخت. خریدهای مجلل او از مغازههای پاریس، برگزاری جشنهای مسرفانه، برپایی جشن تاجگذاری و جشن هنر شیراز نمونهای از تمام واقعیت بود. عمده کارهای او مدرن گرایی از نوع مبتذل و تقلید از نمادهای غربی و تبلیغ و اشاعه بیبند و باری بود که جامعه را به سوی انحطاط میبرد.
فرح بعد از مرگ شاه هرگز دربارهی میزان ثروت و ارثیهاى که به او رسید سخنى بر زبان نیاورد، ولى با کمترین تخمین، دارایى او به دهها میلیون دلار بالغ مىشود. وى در یک خانهی مجلل در شرق آمریکا زندگى مىکند و ویلایى نیز در جنوب فرانسه دارد، ولى غالبا در آمریکا به سر میبرد و سالى یکى دوبار هم براى گردش و تفریح و خرید به فرانسه مىآید. پسر کوچک فرح علیرضا و دخترش لیلا خودکشی کردهاند و فرحناز با وی زندگی میکند.او با پسر بزرگش رضا پهلوى رفت و آمد زیادى ندارد. رک: زنان دربار به روایت اسناد، فرح پهلوی ،3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
3. حجتالاسلام سید یحیی جعفری فرزند سیدعلی در سال 1301ش در یکی از روستاهای کرمان به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی وارد حوزه علمیه کرمان شد و مقدمات و بخشی از سطح را فراگرفت. در ادامه راهی حوزه علمیه قم شد و از محضر عالمانی چون: مشکینی، مکارم شیرازی و علامه طباطبایی بهرهمند گردید. سپس به کرمان بازگشت. همزمان با شروع نهضت امام خمینی(ره) وارد عرصه مبارزه شد، ایشان در 15 خرداد 1359 به امامت جمعه کرمان منصوب شد.
4. آیتالله صدوقی(ره) در تاریخ « 15 ذیقعده 1398. 27 /7 /1357 » اعلامیهای دو صفحهای به مناسبت « فاجعه اسفناک کرمان و شهرستانها » صادر نمود که در بخشی از آن آمده است: « ... جنایات پی در پی و کشتارهای متوالی رژیم مشرف به سقوط ایران به حدی رسیده است که دیگر سطوری چند از یک اعلامیه نمی تواند افشا کننده و بیانگر آنها باشد... کرمان چهلمین روز شهدای ژاله را چون سایر شهرهای ایران به سوگ نشسته بود مردم مسلمانی که در این ویرانکده حکومت فاشیستی ایران پناهگاهی جز خانه خدا ندارند روانه مسجد جامع گشته تا آنجا با خدای ایران ظلمی که از ناحیۀ رژیم بیگانه پرست ایران بر آنها میرود بازگو کنند... که ناگهان یورش وحشیانه و وقیح و جنایت آفرین مأموران رژیم به مسجد، خانه خدا و محل امنیت هر فرقه و گروه، ... شروع گردید. هجوم و حمه با اسلحه سرد و گرم و در محیط دربستۀ مسجد با گاز اشک آور، وقیحانه تر از لشکر مغول و خونخوارتر از سربازان آتیلا و ضرب و جرح را به جائی رساندند که قلم از شرح کامل آن عاجز است... » انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. بخش ضمائم
5. حجتالاسلام فخر مهدوی از روحانیون مبارز و از شاعران کرمان.
6. حسن صدر، فرزند میرزا علیرضا در سال 1296 ﻫ ش در یزد به دنیا آمد. پس از تحصیلات متوسطه، وارد دانشسرایعالى شد و موفق به اخذ لیسانس در رشته زبان انگلیسى گردید. وى از سال 1320 دبیر دبیرستان هاى تهران بود. از تاریخ 1 /7 /1330 به مدت یک سال براى تکمیل تحصیل و مطالعات به انگلستان رفت و پس از بازگشت دبیر دبیرستان البرز شد که به اداره همکاریهاى فنى ایران و آمریکا منتقل گردید. حسن صدر مدتى رئیس آموزش و پرورش حومه تهران، رئیس کارپردازان حومه تهران، رئیس کارپردازان آموزش و پرورش تهران، بازرس فنى آموزش و پرورش تهران، معاون سرپرستى دانشجویان ایرانى در آلمان، رئیس آموزش دانشگاه پهلوى، رئیس اداره کل آموزش و پذیرش دانشگاه پهلوى بود.
وى از 6 /12 /1345 مدیرکل تربیت بدنى، 27 /8 /47 مدیرکل کارگزینى وزارت آموزش و پرورش و پس از مدتى به معاون اجرائى وزارت آموزش و پرورش منصوب شد. وى در انتخابات دوره 24 مجلس شوراى ملى کاندید و به مجلس راه یافت. اسناد ساواک . پرونده انفرادى
7. آیتالله محمد امامی کاشانی در دهم مهر 1310ش در محلهی کلهر کاشان دیده به جهان گشود. پدر او شیخ ابوتراب از علمای کاشان بود. آیتالله امامی کاشانی تحصیلات ابتدایی خود را در کاشان گذراند و سپس برای تحصیل علوم دینی، وارد حوزهی علمیهی کاشان شد. او برای ادامه تحصیل عازم قم شد. دوره سطح را نزد آیات عظام: موسی صدر، صدوقی، مرعشی نجفی، مجاهدی و مشکینی فراگرفت و سپس در 23 سالگی آموختن درس خارج فقه را نزد امام خمینی آغاز کرد و بخشی از اصول را نزد محقق داماد فراگرفت. همچنین فلسفه و حکمت را نزد علامه طباطبایی فرا گرفت. آیتالله امامی کاشانی از سال 1340 ش فعالیتهای سیاسی خود را علیه رژیم با سخنرانیهای خود در جلسات هفتگی و مساجد تهران آغاز کرد. آیتالله امامی کاشانی بعد از قیام پانزده خرداد، دستگیر و چند روزی زندانی شد. آیتالله امامی کاشانی در سال 1349 به اتفاق جمعی از روحانیون و علما به مناسبت درگذشت آیتالله محسن حکیم، تلگراف تسلیتی به امام خمینی در نجف صادر کردند(روحانی، 2 /781). وی در سالهای 1349 و 1350 ش سخنرانیهای متعددی در مساجد تهران از جمله مسجد هدایت، علیه رژیم ایراد میکرد. آیتالله امامی کاشانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در مناصب مختلف اجتماعی و حکومتی منشاء خدمات بودند. ایشان از سوی رهبر کبیر انقلاب به تولیت مدرسهی عالی شهید مطهری منصوب شد. وی در مجلس اول شورای اسلامی به عنوان نمایندهی مردم کاشان انتخاب شد و سپس به ریاست دیوان عدالت اداری منصوب شد. مدتی بعد، به عضویت شورای نگهبان درآمد و تا 1378 در آن سمت بود. او در دورههای اول تا چهارم مجلس خبرگان رهبری، نمایندگی مردم استان تهران را بر عهده داشت. آیتالله امامی کاشانی مدتی هم دبیر جامعهی روحانیت مبارز تهران بود و هماکنون از ائمهی جمعهی موقت تهران میباشد. علاوه بر آن از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام هم هستند.
8. این فرد به نام حیدر صادقی سرچشمه از اهالی سرچشمه زارچ بود.
9. حجتالاسلام شیخ محمدعلی ربانی فرزند حاج محمدحسن در سال 1316 ش در محله کوشکنوی یزد به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران ابتدائی و متوسطه، تحصیلات علوم دینی را در حوزههای علمیه یزد و قم سپری نمود و پس از آن، از سال 1335 ش، سالها در سنگر تبلیغ در شهرهای یزد، اصفهان، کرمان، کاشان، تهران و زاهدان به نشر معارف دینی پرداخت که این فعالیت از سال 1339 ش رنگ و وبی جدّی تر داشت. حمایت ایشان از نهضت امام خمینی(ره) و مبارزه با رژیم شاهنشاهی، موجب شد تا در خرداد ماه سال 1354 ش، به اتهام شرکت نکردن در مراسم نیایش شاهنشاهی، ممنوع المنبر شود که این ممنوعیت تا بحبوحهی انقلاب اسلامی در سال 1357 ش ادامه داشت. حجتالاسلام ربانی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیتهای مختلفی انجام وظیفه نمود که از آن جمله است: قائم مقام وزیرکشور در شورای شهر . رئیس سیاسی عقیدتی ژاندارمری و نیروی انتظامی یزد . عضو شورای هماهنگی سازمان تبلیغات یزد . اسناد ساواک . پرونده انفرادی و دانشنامه مشاهیر یزد . ج 1. ص 613 .
10. حجتالاسلام سید احمد دعائی فرزند سید محمد، در سال 1309 ش در یزد به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدائی، در مدرسه شفیعیه یزد به تحصیل علوم حوزوی مشغول شد و پس از چندی به قم رفت و دروس خود را در محضر اساتید صاحب نام حوزه علمیه قم پی گرفت. پس از بازگشت به یزد، در درس خارج آیتالله صدوقی(ره) شرکت نمود. ایشان که برادر سید محمود دعائی و از چند تن از آیات عظام، در امور حسبیه صاحب اجازه بود، در سفرهای خود به نجف اشرف، در انتقال اعلامیهها و رسالهی امام خمینی(ره) به ایران فعالیت داشت. وی سالها امام جماعت مسجد ملااسماعیل و تخت استاد یزد بود و برای امور تبلیغی و منبر، به کشورهای محتلفی چون: دبی، کویت، لندن و هند نیز مسافرت هائی داشت. دانشنامه مشاهیر یزد . ج 1. ص 563
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 61