تاریخ سند: 15 آبان 1357
موضوع: غلامرضا حسنی بزرگآباد
متن سند:
از: 4/ه 1 [15 /8 /1357]
به: 312
موضوع: غلامرضا حسنی بزرگآباد
نامبرده در مسجد اعظم رضائیه سخنرانی و ضمن صحبت در مورد حکومت اسلامی و جهاد اضافه نمود وقتی که حکومت اسلامی برقرار شد هر فرد ایرانی تنها از پول نفت روزی پنجاه تومان سهمیه میگیرد و سپس مثالی در مورد توتون آورد و گفت دولت توتون را کیلویی 10 تومان از کشاورز خریداری مینماید و آن را به خود کشاورز کیلویی هزار تومان میفروشد و اضافه کرد غارتگران بیتالمال مسلمین کارترها، نخستوزیرها و نوکران کارترها و مزدوران وقت این درآمد و سرمایه ملت بدبخت ایران را به جیب زده و مردم از همه چیز بیخبر و ستمدیده را هر چه بیشتر در بندهای استعمار اسیر مینمایند به خاطر یک کلمه حرف که مرحوم آیتالله غفاری1 گفته بود گوشت یخزده اسرائیل را مردم نخرند سازمان ناامنیت وی را شبانه دستگیر اول از ناحیه مچ دست بعد از آرنج، کتف، مچ پا زانو، لگن خاصره و بالاخره گردن وی را شکستند و به خیال خودشان خفهاش کردند ولی فکر نکردند که خودشان را خفه کردهاند قرآن را خفه کردهاند نیزه به سینه پیغمبر زدهاند من به مأمورانی که اینجا حضور دارند اخطار میکنم باید به ما بپیوندند والا روزگاری برایشان خواهیم آورد که آنها به سر ما آوردهاند تمام مأمورین را تکه تکه خواهیم کرد.
نامبرده ضمن سخنان خود به ساواک، ارتشبد نصیری، هویدا و دولت شریفامامی توهین و به مشروب خوردن شاهنشاه با کارتر اشاره (در این موقع مرم نفرین فرستادند) و مردم را به جهاد دعوت و از حاضرین خواست هر چه اظهار میکند به وی پاسخ دهند سپس مطالب زیر را عنوان نمود.
1ـ شما حاضرید به خاطر حکومت اسلامی همگی خود را به کشتن بدهید. پاسخ حاضرین بلی
2ـ آیا حاضرید رژیم را نابود کنید. حضار بلی
3ـ آیا حاضرید فرزندان خود را در راه رسیدن به یک حکومت عادلانه از دست بدهید. حضار بلی
4ـ فرهنگیان و تمام اهالی شهرستان رضائیه و حومه خواستار برکناری استاندار، فرماندار، رئیس شهربانی و فرمانده ژاندارمری هستند آیا شما با آنها همبستگی خود را اعلام میکنید. حضار بلی
نامبرده در ادامه سخنان خود گفت اگر حکومت اسلامی برقرار شود که برقرار خواهد شد مسببین روزهای 3 و 4 و 5 آبان را به میز محاکمه اسلامی خواهیم کشاند نصیریها، هویداها، پهلویها را به میز محاکمه اسلامی خواهیم کشاند و بیتالمال را از حلقوم کثیف آنان بیرون خواهیم آورد و گفت من حسنی هستم و از هیچ مقامی نمیترسم ای افراد پلیس و ای مأمورین انتظامی دست از رویه ابنزیاد و معاویه و یزیدیتان بردارید دیگر تمام شد آن خوابهایی که دیده بودید حالا دوران، دوران ما است لعنت به روحانیون و مزدوران درباری لعنت به رئیس پاسگاههای ژاندارمری که با دادن پنج هزار تومان به اهالی شرافتمند ... آنها را وادار کردند که ... میخواهد در سال به هر نفر شما 1 میلیون تومان پول بدهد مرگ بر آنهایی که چندین سال است این سهم شما را به جیب کارترها میریزد و اسلحه تهیه میکند قلب جوانان شما را هدف قرار دهد فانتوم میخرد و نفت شما را به وسیله همان فانتومها بر سر ملت فلسطین میریزد و آتش میزند. به مطلبی از زن روز اشاره و گفت زن روز نوشته بود همانطوری که مرد بتواند چهار زوجه اختیار کند زن هم میتواند با داشتن شوهر اولش با ده مرد دیگر ازدواج نماید و اداره ثبت موظف است به این فرزند که از ده مرد البته از یک نفر است شناسنامه صادر و نام تمامی پدران وی را در شناسنامه درج و فرزند مذکور بعد از فوت پدران بتواند از ارثیه همه آنان برخوردار شود. مشارالیه اضافه کرد به ما میگویند چرا بانکها را میشکنید در صورتی که ما شیشه شکن نیستیم ما بتشکنیم من از شما میپرسم این بانکها که به وجود آمدهاند سرمایه آنها از کجاست همین بانکها هستند که عده زیادی از مردم بدبخت ایران را به فلاکت کشانده و با بهره 15 و 12 درصد مثل زالو به جان مردم افتادهاند در صورتی که در حکومت اسلامی بانکی وجود نخواهد داشت تمام درآمد مملکت به بیتالمال واریز شده و سهمیه هرکس به دست خودش خواهد رسید و اضافه نمود مالیات چیست چرا مالیات میدهید و حق دارید مالیات ندهید چون همین مالیاتها هستند که از جیب کارترها و غارتگران و مزدوران درجه 4 و 5 اضافه مانده و در جزیره کیش کازینو درست میشود و با هواپیمای شخصی به آنجا رفته و با یک عده اعراب خوشگذران چه خاکهایی که بر سر بدبخت ما ایرانیها نمیریزند سپس به هژبر یزدانی،2 نصیری، مهندس بهروزی که وی را مهندس سگچران نامید و به یک عده مردم رضائیه که بانکی به نام بانک پسانداز وام مسکن باز نمودهاند توهین و گفت در موقع حکومت اسلامی از دست آنها گرفته خواهد شد و در میان نخواهد بود چون اینها از راه غیر مشروع بدست آمده و خمس تعلق نمیگیرد. نامبرده در بین صحبتهایش آب مینوشید و میگفت جگرم سوخته و شب و روز خواب میبینم که به شهادت خواهم رسید و مرتباً آه میکشید. در بین سخنان مشارالیه یکی از روحانیون اهل تسنن وارد مسجد گردید و حسنی شعاری به این مضمون تشیع و تسنن و درود بر این اتحاد داد نامبرده در ادامه سخنان خود گفت تظاهرات تا زمانی که حکومت اسلامی برقرار میشود و امام خمینی رهبری ملت را به دست بگیرد ادامه دارد سپس درباره شکنجههای ساواک صحبت و اظهار داشت یکی از روحانیون به نام آیتالله سعیدی خراسانی3 را سازمان ناامنیت و جلاد دستگیر و پاهای او را در دیگی که روغن زیتون در آن میجوشید گذاشتند به خاطر اینکه حرف حق را زده بود، امام خمینی را دستگاه جبار و یا سازمان ناامنیت به خاطر اینکه گفته بود نگذارید سرمایه ملی ایران که نفت است کارترها ببرند و دولت وقت 17 سال است که از ایران تبعید نموده و گفت ای مردم برای مبارزه با دولت آماده شوید اسلحه تهیه میکنیم و از فردا فرهنگیان وابسته به روحانیون به مدت 48 ساعت اعتصاب غذا خواهند کرد. مشارالیه همچنین عنوان نمود وقتی که شاه خائن به کشورهایی از قبیل لهستان، رومانی و مجارستان سفر کرده بود مدال دکترای افتخاری به او و خانمش دادند4 پس خود اینها کمونیستپرست بوده نه ما، اسلام همیشه از کمونیست دور است و دور خواهد بود ما را خدا آفریده و قانون خدا باید در این مملکت باشد چرا به خاطر چهار بیت شعر باید 11 سال زندان کشید ما منتظر روزی هستیم که کارترها از ایران بروند و حکومت اسلامی برقرار شود و با روش مذکور حکومت خواهیم کرد و خیال نکنید که به دورترین نقاط آمریکا بروند از دسترس ما دور خواهند بود هر جای دنیا باشد میآوریم و به پای دادگاه حکومت اسلامی به محاکمه خواهیم کشاند. در بین سخنرانی نامبرده عدهای نوشتههایی به حسنی دادند و پیشنهاد کردند راهپیمایی توأم با خشونت باشد حسنی گفت صبر داشته باشید به موقع اعلام میکنم.
نظریه شنبه: بیان مطالب فوق از ناحیه نامبرده صحت دارد.
نظریه یکشنبه: ضمن اینکه غلامرضا حسنی بزرگآباد یکی از روحانیون افراطی رضائیه میباشد تصور نمیرود مواردی را که در مورد شاهنشاه آریامهر و رژیم عنوان نموده به این صراحت باشد لیکن به طور کنایه مطالب را بیان و آنچه مسلم است برداشت حاضرین در مسجد همان بوده که منبع در گزارش فوق قید نموده است.
نظریه چهارشنبه: نظریه یکشنبه تأیید میشود.
نظریه جمعه: نظریه چهارشنبه تأیید میشود.
توضیحات سند:
1. در اصل: غفارزاده
شهید آیتالله حسین غفاری، فرزند عباس در سال 1296 ﻫ ش در روستای آذرشهر تبریز متولد شد. وی در 6 سالگی پدر را از دست داد و از همان اوائل جوانی مشغول به کار و تحصیل شد. مقدمات را در روستا نزد شیخ علی میرزا و محمد حسن منطقی فرا گرفت و پس از آن به تبریز رفت و در یک نجاری مشغول به کار شد و همزمان به تحصیل علوم دینی پرداخت. به علت تنگدستی به روستا مراجعت کرد و پس از مدتی تحصیل را کنار گذاشت و به کشاورزی مشغول شد. در سال 1322 به قم سفر کرد و تحصیلات خود را نزد آیات عظام: فیض قمی، خوانساری و بروجردی ادامه داد. مبارزات سیاسی وی از سالهای 1329 در دوران نهضت ملی با سفر به روستاها و سخنرانی در محافل مردمی علیه رژیم شاه آغاز شد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 اقدام به انتشار مجله الدین و الحیات نمود که پس از مدتی توقیف شد. در سال 1340 در افشاء دسیسه رژیم در طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی گامی موثر برداشت، طی سالهای 1342 - 1341 فعالیتهای سیاسی خود را همراه با امام(ره) به اوج خود رساند و در 15 خرداد 1342 دستگیر و زندانی شد، پس از آزادی در سال 1343 در مسجد الهادی فعالیتهای خود را ادامه داد. وی در طول سالهای 1345 تا 1350 دستگیر و زندانی شد. وی در تیرماه 1353 دستگیر و به کمیته مشترک منتقل شد و با شکنجههای فراوان مورد بازجویی قرار گرفت، آیتالله غفاری سرانجام پس از 7 ماه تحمل شکنجههای وحشیانه و پس از سالها مبارزه در 7 دی ماه 1353 به شهادت میرسید.
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380
2. هژبر یزدانی، فرزند رضاقلی در سال 1313 ﻫ ش در سنگسر از توابع سمنان به دنیا آمد. وی بهایی و از نزدیکان و معتمدان رژیم پهلوی بود. خاستگاه او ناحیه سنگسر و شغل اولیهاش چوپانی و شکار حیوانات بود؛ اما وابستگی او به فرقه ضالۀ بهائیت و آشنایی و همدستیاش با سران ساواک باعث شد که پلههای ترقی را برای کسب ثروت یکی پس از دیگری طی کند.
هژبر یزدانی در اقدامات عوامفریبانه رژیم پهلوی در دستگیری برخی از سران رژیم در سال 1357، دستگیر شد، ولی توانست پیش از وقوع انقلاب از کشور فرار کند. وی یکی از سهامداران اصلی بانک صادرات بود و به همین دلیل این بانک همیشه مورد اتهام مردم و علما بود. در طول تظاهرات مردمی علیه شاه شعب این بانک بیش از دیگر مراکز مورد حمله قرار گرفت. وی در سال 1389 در خارج از کشور درگذشت.
رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، هژبر یزدانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384
3. شهید آیتالله سیدمحمدرضا سعیدى خراسانى در دوم اردیبهشت ماه 1308 ﻫ ش در منطقه «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. دروس ابتدایى را نزد پدرش سیداحمد آموخت و در دوران نوجوانى به لباس روحانیت درآمد. او برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجستهاى چون ادیب نیشابورى، شیخ هاشم قزوینى، شیخ کاظم دامغانی و شیخ مجتبى قزوینى فرا گرفت. پس از پایان دروس سطح به شهر قم هجرت کرد و از محضر آیات عظام بروجردی و میرزا هاشم آملى کسب فیض نمود. با راه یافتن به محضر درس حضرت امام خمینى (ره)، جزو نامدارترین شاگردان ایشان شد و با دریافت لبّ اسلام ناب محمدى، تلاشهاى سیاسى خود را آغاز کرد. اولین بار در آبادان به خاطر سخنرانى علیه حکومت دستگیر شد که با وساطت آیتالله العظمى بروجردى آزاد شد. پس از آن به فرمان ایشان براى تبلیغ و تدریس به کویت رفت و چند سال در این کشور اقامت گزید. در حادثه 15 خرداد 1342 که منجر به دستگیرى امام خمینی(ره) گردید، در کویت رژیم شاه را به باد انتقاد گرفت و با ارسال نامه براى مراجع مقیم نجف آنان را از خطرى که جان امام را در ایران تهدید مىکرد، مطلع نمود. پس از چند ماه به قصد زیارت حضرت امام خمینی(ره) با لباس مبدل وارد ایران شد و به دنبال تبعید ایشان از ترکیه به نجف، خود را به آنجا رسانید و براى بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه تلاش فراوانى کرد. او در مسیر مبارزه علیه رژیم شاه بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، دستگیر شد و ممنوعالمنبر گردید. وى در ماجراى کاپیتولاسیون(1343)، به شدت علیه مستشاران آمریکایى به انتقاد پرداخت. پس از بازگشت به قم، به دعوت عدهاى از مؤمنین جنوب شرقى تهران، به مسجد موسىبن جعفر (علیهالسلام) آمد و ضمن اقامه جماعت در آنجا، مسجد را به صورت پایگاهى قوى علیه رژیم شاه درآورد. در سال 1345 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و 66 روز بازداشت بود. سال بعد به طور مخفیانه به عراق رفت. در سال 1347 به فرمان امام مأمور جمعآورى کمک براى فلسطینیان شد. در اردیبهشت 1349 در اعتراض به مشارکت سرمایهداران آمریکایى در اقتصاد ایران سخنرانی کرد. او ورود سرمایهگذاران آمریکایى به ایران را خیانتى بزرگتر از کاپیتولاسیون و قراردادى استعمارىتر از تنباکو مىدانست و با سخنان تند، نامهها و بیانیههاى افشاگرانه، رژیم شاه را سخت به وحشت مىانداخت. به همین دلیل در روز 11 خرداد 1349 مأموران با هجوم به منزل وى، او را دستگیر و به زندان قزلقلعه بردند. مدت 10 روز تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و استقامت نمود تا آن که سرانجام مأموران ساواک با طرح مرموزى در روز 20 خرداد 1349 با قطع برق زندان و یورش به سلولش، با پیچیدن عمامه به دور گردنش، وى را شهادت رساندند. در تاریخ 21 خرداد، جنازه شهید برای مراسم کفن و دفن به قم انتقال یافت. ساواک براى جلوگیرى از حرکت مردم، به طور مخفیانه جنازه را دفن کرد؛ درحالی که در مراسم دفن، به غیر از چند نفر ساواکى و شاهد محلى تنها سید محمد سعیدى، فرزند آن شهید حضور داشت. رئیس ساواک براى جلوگیرى از شرکت مردم و روحانیون در مراسم ترحیم شهید آیتالله سعیدى، دستور داد کسانى که در این زمینه تبلیغ یا فعالیت کنند به مدت سه سال تبعید گردند. در حالى که جو خفقان و وحشت در همه جا حاکم بود و ساواک از تشکیل مجالس ترحیم براى شهید ممانعت مىکرد، جمعى از مردم تهران، در حالى که روحانى مجاهد آیتالله سیدمحمود طالقانى و دکتر عباس شیبانى در جلو جمعیت در حرکت بودند، با بازگشایى مسجد موسىبن جعفر (علیهالسلام) که از تاریخ بازداشت شهید بسته بود، اولین مجلس ترحیم را براى او برگزار کردند. به همین علت در تاریخ 22 خرداد، آیتالله طالقانی و دکتر شیبانی بازداشت شدند و در قم، طلاب حوزه علمیه با انتشار اطلاعیهاى از کیفیت شهادت مرحوم شهید آیتالله سعیدى، توطئهها و اقدامات رژیم پرده برداشتند.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1376
4. محمدرضا پهلوی شاه ایران و همسرش فرح دیبا (پهلوی) در 1978 به چهار کشور اروپای شرقی (لهستان، چکسلواکی، مجارستان و بلغارستان) سفر کردند. در این سفر، به شاه دو مدرک دکترای افتخاری و به فرح یک مدرک دکترای افتخاری (دانشگاه پراگ، چکسلواکی) داده شد.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مساجد، مساجد استان آذربایجان غربی- جلد دوم صفحه 26