تاریخ سند: 22 آذر 1332
صورتجلسه شماره 5
متن سند:
تاریخ: 22 /9 /1332
صورتجلسه شماره 5
در ساعت 19 روز 22 /9 /32 کمیته در منزل سرتیپ کیا تشکیل و صورتجلسه قبل قرائت و تصویب گردید.
1. چون در این هفته سرتیپ کیا برای تقدیم گزارش به حضور مبارک شاهنشاه شرفیاب شده بود اوامر شاهانه را به طریق زیر به کمیته ابلاغ نمود:
1. راجع به تهیه آرم مخصوص برای جمعیت، شاهنشاه مقرر فرمودند این موضوع در کمیته مطرح و پیشنهاداتی تهیه و به شرف عرض برسد.
2. گزارشی راجع به فعالیت [حزب]توده1 در ارتش به عرض مبارکشان رسید فرمودند کمیته و مخصوصاً سرتیپ بختیار در این خصوص دقت نمایند.
3. تصویب فرمودند که سرتیپ کیا به صورت کمیته فرعی با سرتیپ اسمعیل ریاحی2 تماس حاصل نمایند تا چنانچه مستعد بود نامبرده نیز وارد این جمعیت گردد.
4. برای به وجود آوردن یک فراکسیون قوی از پارتیزانها در مجلس مقرر فرمودند به اشخاص زیر کمک شود که وارد مجلس شوند و اگر در جرگه پارتیزانی درنیامدهاند سرتیپ کیا با آنها تماس گرفته قبل از انتخابات به هر نحوی که شایستهتر است آنها را وارد این جرگه نماید:
هدا از اردبیل
صفائی از ساری
عباسی از سقز
عزیز زنگنه از کرمانشاه3
افشار صادقی از رضاییه4
تیمورتاش از قوچان یا کاشمر
خستو از آبادان
سرتیپ کیا از مازندران
5. راجع به حسامالدین غفاری رئیس اداره حمل و نقل شرکت نفت در آبادان مقرر فرمودند اجازه تشکیل کمیته شهرستان آبادان به او داده شود به همین دلیل از لحاظ فوریت امر که نامبرده میخواست مسافرت نماید سرتیپ کیا و سرتیپ علویکیا مراسم تحلیف را با نامبرده انجام [دادند] و او را از هر حیث با دادن دستورات کافی به آبادان اعزام داشتند.
6. سرتیپ نصیری، سرهنگ اویسی5 و نیز سرهنگ شهربانی مشکواتی (برادر مشکوات السلطان) را به نام کاندیدای یکی از کمیتههای فرعی پیشنهاد نمود.
7. جلسه در ساعت 30 /22 ختم و جلسه آتیه به روز 29 /9 /32 در منزل سرتیپ نصیری موکول و دستور جلسه گزارش نتیجه تماسهای مختلف خواهد بود.
توضیحات سند:
1. حزب توده، در مهرماه سال 1320ش، یک ماه پس از ورود ارتشهاى بیگانه به خاک ایران، موجودیت خود را اعلام کرد. مؤسسان حزب توده از بقایاى کمونیستهایی بودند که سالها قبل از شهریور 1320ش به اشاعه افکار کمونیستى در ایران پرداختند و در سال 1310 ش دستگیر و تا شهریور 1320 تعدادى از آنها در زندان و یا در تبعید به سر بردند و در جریان فرمان عفو عمومى، 28 شهریور 1320 آزاد شدند و پس از آن درصدد برآمدند که حزبى به نام حزب توده با مرام کمونیستى بنیان گذارند. افرادى چون: سلیمان محسن اسکندرى، محمد بهرامى، مرتضى یزدى، جعفر پیشهورى، تقى مکىنژاد و احسان طبرى جزو مؤسسان حزب و آزادشدگان از زندان بودند که به اشاره دولت شوروى دست به تشکیل حزب توده زدند. اولین جلسه هیأت مؤسسان حزب توده در مهرماه 1320 در منزل محسن اسکندرى با حضور 37 نفر از دسته 53 نفر و کمونیستهاى دیگر و «علىاف» که ایرانىالاصل و کاردار سفارت شوروى بود و به صورت ناشناس در جلسه حضور داشت، تشکیل گردید. در این جلسه اعضاى کمیته مرکزى انتخاب شدند و مرامنامه حزب به تصویب رسید. حزب توده از تأسیس تا آغاز پیدایش فرقه دموکرات، که خود را به صورت سازمانی علنى و ملى وانمود میکرد، در همان آغاز راه منحرف شد و با طرح مسأله اعطاى امتیاز نفت شمال به شوروى نشان داد که نیروى وابسته به امپریالیسم شرق است. بعد از پیدایش فرقه دموکرات حزب توده به اوج خود رسید و سه وزیر، به کابینه ائتلافى قوام وارد کرد و از نظر کمى و کیفى گسترش یافت، که این دوران را دوران طلایى خود مىداند. پس از تیراندازى به شاه در 15 بهمن 1327، حزب توده غیرقانونى اعلام گردید و اعضاى آن دستگیر و یا متوارى و سپس در خارج جمع شده و حزب را سامان دادند. در زمان نخستوزیرى دکتر مصدق، با استفاده از شرایط مساعد و آزادیهاى به وجود آمده، حزب توده یک سرى سازمانهاى علنى ایجاد و با شعار ملى شدن نفت مخالفت کرد. بعد از کودتاى 28 مرداد، سازمان نظامى حزب کشف شد و دوران ورشکستگى حزب فرا رسید و مجدداً در خارج از کشور کار خود را ادامه داد و در تمام این دوره که به سال 1357 ختم شد، کار حزب توده در داخل کشور اقدام به سازماندهى حزب و در خارج ستیز ایدئولوژیکى با گروههاى ملىگرا بود. دوران نهایى حزب توده از سال 1357 مىباشد، که بعضى از آنها معتقد بودند که با استقرار عناصر لیبرال مىتوانند در بازیهاى دیپلماسى شرکت کنند و مىگفتند که نهضت روحانیت و حکومت اسلامى دوامى ندارند و شکننده بودن نظام را حتمى مىدانستند و با کارهاى مخفى به سازماندهى مشغول بودند. در ظاهر از نظام حمایت مىکردند، ولى در خفا با خائنانى مانند: ناخدا افضلى و سرهنگ عطاران، سرهنگ کبیرى و آذرفر، فعالیت پرجوش و خروش جاسوسى به سود شوروى را رهبرى مىکردند و به همین علت، در سال 1361ش، به جرم جاسوسى و توطئه، حزب توده منحل و رهبران آن دستگیر شدند و اعضاى کمیته مرکزى به فعالیتهاى جاسوسى خود اعتراف کردند و پایان زندگى این حزب فرا رسید. ر. ک: سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشى و خاطرات ایرج اسکندرى، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى و خاطرات نورالدین کیانورى، تهران، دیدگاه، 1374.
2. اسماعیل ریاحى، فرزند عبدالجلیل در سال 1286 ش در اصفهان متولد شد. وى از وزراى دوره پهلوى بود که وزارت کشاورزى کابینه منصور را برعهده داشت. در 1346 به سمت سفیر رژیم پهلوی در هلند منصوب شد و تا 1350 آن را عهدهدار بود. ریاحی یکى از مهرههاى وابسته به انگلستان و از نزدیکان سیدضیاءالدین طباطبایى بود که در کودتاى سرلشکر قرنى همکارى داشت. وی مدتی مدیرعامل شیلات جنوب بود.
3. عزیز اعظم زنگنه فرزند علی اعظم زنگنه (امیر کل)، در دورههای پانزدهم و شانزدهم و هجدهم تا بیستم، نماینده مجلس شورای ملی از حوزه کرمانشاه بود. پدرش نیز از دورهی پنجم تا دوره سیزدهم نماینده مجلس شورای ملی و مدتی نیز استاندار کرمانشاه بود.
4. حاج محسن افشارصادقی، فرزند اسمعیل در سال 1282ش در رضائیه به دنیا آمد. پدرش از تجار و ملاکین معروف روسیه بود. محسن نیز پس از تحصیلات مقدماتی، شغل پدری را انتخاب نمود و در این مسیر به ثروت و شهرت فراوان دست یافت. در دورههای چهاردهم و شانزدهم و هفدهم نماینده مجلس شورای ملی بود. در جریان کودتای 28 مرداد 1332ش با زاهدی همکاری نمود و در دوره هجدهم نیز نماینده مجلس شد.
5. غلامعلی اویسی فرزند غلامرضا در سال 1297 ش در قم به دنیا آمد. در سال 1315ش دوره شش ساله دبیرستان نظام مرکز و در سال 1317ش دوره دانشکده افسری را به پایان رساند. اویسی در سالهای 1331 تا 1337ش در مشاغل گوناگونی چون: فرماندهی گروهان . فرماندهی گردان . آموزشگاه گروهبانی لشکر 2 . ریاست شعبه بازرسی دژبان مرکز و فرماندهی هنگ 52 دژبان فعالیت نمود.
او که در سال 1332ش فرمانده هنگ 16 تیپ کازرون بود، پس از کودتای 28 مرداد، به دریافت نشان درجه 2 رستاخیز نائل شد و به تدریج ترقی وی در هرم دیوانسالاری نظامی آغاز گردید. پس از طی دوره دانشگاه جنگ در تهران و دوره ستاد فرماندهی در امریکا، در سال 1339 به ریاست ستاد گارد و در سال 1341 به فرماندهی لشکر یک گارد رسید و در همین سمت بود که به عنوان فرماندار نظامی تهران به قتل عام مردم در قیام 15 خرداد 1342 دست زد.
او که در سال 1348ش فرماندهی ژاندارمری کشور و در سال 1351 فرماندهی نیروی زمینی ارتش را عهدهدار بود، در جریان انقلاب اسلامی، بار دیگر در سمت فرماندار نظامی تهران قرار گرفت و به علت موقعیتی که داشت، فرمانداری نظامی سایر شهرها را نیز تحت کنترل قرار داد.
اویسی که در کشتار مردم بیدفاع، نقش بسیاری داشت، در دیماه 1357 به بهانه معالجه از ایران خارج شد و تقاضای بازنشستگی نمود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با هدایت و سرمایه سرویسهای اطلاعاتی غرب، فعالیتهای تروریستی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی را از خاک عراق و ترکیه آغاز کرد و در نهایت در سال 1362ش توسط افراد ناشناسی در پاریس به قتل رسید.
اسناد موجود، موارد متعددی از فساد مالی و اخلاقی غلامعلی اویسی، همسر و پسرش (محمدرضا) را نشان میدهد. یکی از این اسناد که مربوط به سال 1340ش، است به این شرح است: «سی نفر از اهالی یکی از دهات قم به اداره روزنامه اطلاعات مراجعه و با متصدی روزنامه مذکور که از طرف هیئت تحریریه مأموریت داشت، مصاحبه نموده و اظهار میدارند که ما اهالی ده اطراف قم و از رعایای سرتیپ اویسی هستیم. ما از دست این افسر ارتش به تنگ آمدهایم. ما را تنبیه بدنی کرده و اظهار مینماید که من نماینده شاه هستم و با شاه به گردش میروم و با شاه آمد و رفت دارم. اگر شما حرف من را گوش ندهید شما را با قدرتی که دارم از بین خواهم برد.»
اسناد ساواک . پرونده انفرادی
منبع:
کتاب
سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب اول صفحه 88
