تاریخ سند: 11 آبان 1356
بیانیه
متن سند:
نظامی که در بیست و چهار سال اخیر قدرت
سیاسی و اقتصادی را در کشور ما اعمال
می کند با بحران آشکاری روبرو شده است.
این
بحران نتیجه ضروری سیاست و روش
کشورداری هیئت حاکم ایران در این دوران
بیست و چهارساله است، این دوران از زمانی
آغاز شد که گروههای حاکم ایران به یاری
نیروهای جهانگستر توانائی یافتند که مردم را
از حضور و دخالت در زندگی سیاسی و عمومی
محروم سازند و حکومت متکی بر اراده مردم
را از اعمال قدرت سیاسی بازدارند.
دست آورد این دوران بیست و چهارساله را نمی توان و نمی بایست در مشکلات فنی و موضعی
کنونی خلاصه کرد.
این مشکلات خود چیزی جز برخی مظاهر و نتایج محتوم رویه های مستمر
نظام سیاسی و اجتماعی کنونی نیست.
واضعان قانون اساسی ایران چون دیگر پایه گذاران حکومتهای مردم بر مردم در دنیا، به آثار
نامطلوب حکومتهای مطلقه در جریان تاریخ ایران و جهان کمال وقوف را داشتند و در پی آن
بودند که نظامی را در جامعه رهائی یافته از استبداد بنیان نهند که از هر نوع بازگشت به دوران
مالک الرقابی مصون باشد و در این راه بود که نظام سلطنت مشروطه را پایه ریزی کردند.
اطلاق
هر عنوان دیگری بر نظام مشروطیت در حکم نفی مشروطیت است و نشانه ای است از گرایش به
بازگشت دوران مطلق العنانی و مالک الرقابی، و این خود با مبانی قدرت ملی در جهان امروز
مغایرت دارد
در جهان امروز آن نظام سیاسی شایسته احترام است که جامعه را بر اساس رعایت حقوق ذاتی و
شئون و حیثیت انسانی افراد که اعلامیه حقوق بشر و میثاق های حقوق بشر مبین و مدافع
آنهاست اداره کند.
دست آورد نظام حاکم بر ایران در بیست و
چهار سال گذشته ایجاد محیطی است که در
آن شأن و حیثیت حقوق انسانی افراد بطور
مستمر پایمال می شود.
در جهان امروز، آن ملت قرین حیثیت و اعتبار
سیاسی است که تعیین کننده سرنوشت
خویش باشد.
جلوگیری مداوم نظام حاکم از
اعمال این حق مردم، سلب حیثیت سیاسی از
ملت ایران است، فراهم آوردن امکان مشارکت
همه افراد و گروههای اجتماعی در تعیین
سرنوشت خود اعاده حیثیت سیاسی ملت
ایران را تضمین می کند.
در جهان امروز آن قدرت سیاسی پذیرفتنی
است که بر قهر و زور و فریب و نیرنگ استوار
نباشد و تحمیق اکثریت و تطمیع اقلیت را
روش خود نداند.
قدرت سیاسی ایران با توسل به زور، با عوام فریبی و فریبکاری، با انتخاب
منافع اقلیت به عنوان تنها معیار خیر و مصلحت عام، عملاً از خود سلب اعتبار نموده است.
در جهان امروز، آن قدرت اجرائی پذیرفتنی است که با آگاه ساختن کامل مردم و در تعادل با
قوای مقننه و قضائیه، وظائف خود را انجام دهد.
قدرت اجرائی که دست آورد نظام کنونی است بر اساس تضعیف دائمی قوای مقننه و قضائیه و
انکار ضرورت آگاهی مردم از امور عمومی و سلطه روزافزون و خودسرانه دستگاه اجرائی تحقق
یافته است.
دستاویز قدرت اجرائی در ادامه چنین طریقی، ادعای حفظ ثبات و امنیت سیاسی
از یکسو و پیچیدگی مسائل تخصصی و فنی از سوی دیگر است.
قوای سه گانه مملکتی، به عنوان
مظاهر اراده مردم، یکسان وظیفه دار حفظ ثبات و امنیت سیاسی هستند و هیچیک از این قوا
به تنهائی نمی تواند خود را پاسدار ثبات و امنیت سیاسی بداند.
اما در نظام سیاسی کنونی
واقعیت این است که یکی از قوای سه گانه یعنی قوه اجرائیه، حفظ ثبات و امنیت سیاسی را
مستمسک گسترش خودسرانه قدرت خود قرار داده است.
این امر نشانه آشکار عدم ثبات و
امنیت سیاسی است و نتایج ناخوشایند آن انکارناپذیر است.
پیچیدگی مسائل تخصصی و فنی
نیز نمی تواند ادامه سیاست پرده پوشی و
استتار قدرت اجرائی را توجیه کند.
این وظیفه
هر قدرت اجرائی متکی به آراء عمومی است
که از بکار بردن زبان و اصطلاحات اهل فن (که
در دفاع و تسجیل منافع این گروه بوجود آمده
است) پرهیز جوید و مسائل همگان را بزبان
همگان بیان کند تا موجبات علاقمندی و
مشارکت عموم را در سرنوشت جامعه فراهم
آورد.
در جهان امروز آن نظام اقتصادی پذیرفتنی
است که در وابستگی با نظامهای اقتصادی
مسلط جهان گسترش نیابد و منافع اقلیت را
بر منافع اکثریت مرجح نداند.
دست آورد نظام
حاکم بیست و چهار ساله کنونی، اقتصادی
است که با مرجح داشتن منافع گروههای
جهانی بر منافع ملی، منافع گروههای شهرنشین بر منافع گروههای روستانشین و کوچ نشین،
منافع اقلیت حکومت کننده بر منافع اکثریت حکومت شونده، منابع و امکانات کشور را در
خدمت سرمایه های بین المللی نهاده است.
بهره ای که از این طریق نصیب قدرت سیاسی حاکم
می گردد موجبات ادامه حیات خودسرانه این قدرت را فراهم می آورد و رشد فعالیت واسطه
کاران و دلال مشربان را در کلیه سطوح واقعیت های اجتماعی و اقتصادی ممکن می سازد.
این
اقتصاد در آنجا که حفظ و گسترش منافع قدرتهای جهانی و اقلیتهای داخلی اقتضا کند با زیاده
روی و اسراف در بکار گرفتن منابع داخلی و یا کوتاهی و امساک در بهره برداری از امکانات موجود
همراه است.
چنین نظام اقتصادی در خدمت خود نیست، در خدمت بیگانه است.
در جهان امروز آن محیط اجتماعی و سیاسی پذیرفتنی است که بر اساس اقدامات خودسرانه و
خشونت آمیز، بر اساس استبداد و خفقان، بر اساس فساد و ارتشاء استوار نباشد.
محیط اجتماعی و سیاسی که دست آورد نظام کنونی است بر اساس اعمال خشونت روزمره و
پایدار در کلیه سطوح، بر اساس تحمیل و تشویق فساد و رشوه خواری، بر اساس ترویج
بی علاقگی افراد به امور عمومی و اجتماعی، بر اساس محروم ساختن افراد از آزادی و حقوق
مدنی و اجتماعی و منحرف ساختن افکار
عمومی (از طریق جایگزین ساختن امور
فرعی و خیالی به جای مسائل اصلی و واقعی و
از طریق بازی الفاظ و جدا ساختن حرف از
عمل) استوار است.
این چنین محیط
اجتماعی و سیاسی از همه جهات با خیر و
سعادت مردم تعارض دارد.
در جهان امروز گفتگو از فرهنگ زمانی
پذیرفتنی است که آدمیان از امکان آزاد و
کامل پرورش استعدادهای خود برخوردار
باشند و دور از هر نوع فشار و اجبار زندگی
مادی و معنوی خود را در زمینه های معاشی و
عقیدتی و مذهبی تنظیم کنند.
اگر نحوه
گذران زندگی روزانه را نشانه گویائی از فرهنگ
مردم زمانه ای بدانیم، باید بپذیریم که
دست آورد این دوران بیست و چهارساله، فرهنگی است که بر اساس تقلید کورکورانه، نفی
خویشتن و اثبات غیر، جلب نفع فردی به قیمت تجاوز به حقوق دیگران، زرق و برق تهی و
چشمگیر و هوش ربا، گسترش بی رویه و مفرط زندگی مصرفی، قلب تاریخ و مسخ مفاهیم
گسترش می یابد.
چنین فرهنگی که با فرهنگ گذشته ایران بیگانه است، شایستگی هیچ ملت
پیشرو و هوشیاری را در این زمانه ندارد.
جامعه ایران با بحرانی عمیق روبروست و در آنچه گذشت به مهمترین جلوه های این بحران
اشاره کرده ایم.
آنچه در واقع چنین وضع بحرانی را بوجود آورده از یکسو وابستگی حیات
اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور به منافع قدرتهای استعماری و از سوی دیگر فضای خفقان
آور سیاسی و نفی آزادیهای اجتماعی است.
در جهان امروز حدود و مبانی حیات ملی هر
جامعه را از سوئی قوانین اساسی آن جامعه و از سوی دیگر میثاقها و تعهدات آن جامعه در برابر
جامعه بشری تعیین می کند.
نظام کنونی ایران با نقض قانون اساسی و عدم رعایت اعلامیه
حقوق بشر این بحران را بوجود آورده است.
جوهر قانون اساسی ایران اعلام اصل حاکمیت ملت
است.
«قوای مملکت ناشی از ملت است، طریقه
استعمال آن قوا را قانون اساسی معین
می نماید» (اصل بیست و ششم متمم قانون
اساسی).
بنابراین منشاء قوای سه گانه،
مقننه، مجریه و قضائیه همانا اراده عام ملت
ایران است و این قوای سه گانه، به وکالت از
جانب ملت تکالیفی را که قانون اساسی مقرر
داشته است انجام می دهند.
قوانین اساسی ایران فقط حکومت مردم و
نظام دموکراسی را مقرر داشته و نخستین بار
در تاریخ ایران همه ضوابط مطلقیت و سنن
کهن حکمرانی فردی و مبانی دولتهای
گذشته را ملغی ساخته است.
دموکراسی بر
پایه رأی آزاد همگان قرار دارد.
از این نظر
نظام دموکراسی یک وجه دارد و بس.
دموکراسی مجموعه حقوق مردم را در بر می گیرد.
اگر رای همگان بدون غل و غش در کار است
دموکراسی هست.
اگر نیست بازگشت به استبداد است.
پایه نظام دموکراسی آزادی بیان، آزادی رای و آزادی اجتماعات است.
از این رواست که قانون
اساسی ایران به همان اندازه که بر انتخابات آزاد تاکید دارد بر آزادی اجتماعات هم مصر است.
به
حقیقت آزادی اجتماعات و احزاب جزء لاینفک مشروطیت است.
از این جهت نظام تک حزبی
تحمیل شده نقض صریح قانون اساسی و نفی مشارکت آزاد مردم در تعیین سرنوشت خویش
است.
این شیوه عمل است که مردم را نسبت به امور عمومی بی اعتناء و بی تفاوت ساخته است.
بی تفاوت بودن مردم دست آورد حکومتی است که به اتکای قهر و زور سد آزادی شده است.
به
حقیقت استقلال ملی در آزادی است.
هیچگاه مملکت بدست مردم آزادیخواه تسلیم بیگانگان
نشده است.
بلکه هر خللی به استقلال و حاکمیت مملکت وارد آمده است بدست مسئولان
اموری صورت گرفته که نه پای بند مسئولیت سیاسی خویش بوده اند و نه عزت آزادی را
شناخته اند.
بنابراین آزادی با احترام به حقوق بشر و حفظ استقلال مملکت و حاکمیت ملی
ملازمت دارد.
ما این آزادی را می خواهیم.
منطق وجودی قانون اساسی ایران نفی اراده
مطلقه است.
اصل تفکیک و تعادل قوا تدبیر
بزرگی در جهت محدود کردن قدرت نامسئول
و خودسرانه زمامداران است.
بر همین مبنا
قانون اساسی مسئولیت فردی و مشترک
هیأت اجرائی را منحصرا در برابر قوه مقننه
تثبیت می کند: «وزرای دولت در هرگونه امور
مسئول مجلسین هستند.
» (اصل چهل و
چهارم متمم قانون اساسی.)
در جهان امروز محدودیت قدرت سیاسی
خاصه از این بابت ضرورت دارد که دولتها فن و
دانش را به خدمت خویش گرفته اند، و چنان
قدرتی یافته اند که اگر نظارت مداومی از جانب
مردم برقرار نباشد قدرت اجرائی را به قدرت
جبارانی مبدل می گرداند که در تاریخ استبداد
همانند ندارد.
مرجعیت دولت وقتی پذیرفتنی است که حقوق افراد و گروههای اجتماعی محترم شناخته شود
و دولت قدرت سیاسی را در جهت برآوردن خواستهای مردم بکار برد.
حکومتی که به سرکوبی
افکاری که خود نمی پسندد دست یا زد و از تشکل جمعیت های صنفی و سیاسی جلوگیری کند،
حکومت دسته اقلیتی را بوجود می آورد که تنها حافظ منافع خویش است.
این حالت حالت نفی
مرجعیت دولت در نظام دموکراسی است و حاصل آن دوگانگی میان دولت و ملت است.
اعتراض
بر حکومت در صور گوناگون آن (از بی تفاوتی و بی اعتمادی تا مقابله جوئی و قهر و ستیز) از
همین دوگانگی میان ملت و دولت سرچشمه می گیرد.
با توجه به علل و خصوصیات اصلی بحرانی که جامعه ایران را فراگرفته است، با توجه به خطری
که از این راه هستی جامعه را تهدید می کند، و با توجه به وظیفه ای که در چنین وضعی برعهده
هر فرد و گروه است اعلام می داریم : از آنجا که قانون اساسی ثمره مجاهدات ملت ایران و
خونبهای مجاهدان آزادی است، و اراده افراد نمی تواند خللی در آن وارد کند؛ از آنجا که بنیان
قانون اساسی بر اصل ناشی بودن قدرت از ملت استوار است، و از آنجا که حق مردم در تعیین
آزادانه سرنوشت خویش حق غیرقابل انتقاد و
خدشه ناپذیر است و ایجاد هرگونه مانعی در
این راه ولو بطور موقت و به هر بهانه و عنوان،
اساس حکومت مردم بر مردم را به مخاطره
می اندازد، هیچ مقامی حق ندارد ولو بطور
موقت و به هر بهانه و عنوان، مانع اعمال حق
حاکمیت مردم شود، یا خود را جانشین اراده
ملی یا برتر از آن بداند.
هر کس یا هر مقامی که
برخلاف این اصل عمل کند، قانون اساسی و
اراده ملی را نفی کرده است.
در این حال
اعتراض مردم برای بدست آوردن حاکمیت از
دست رفته خود اجتناب ناپذیر می شود.
قانون اساسی ایران نظام سیاسی کشور را بر
اصل تفکیک و تعادل قوای سه گانه (مقننه،
مجریه و قضائیه) استوار داشته است.
و از آنجا
که دوام چنین نظامی جز با رعایت اصل تفکیک و تعادل قوا ممکن نیست و هرگونه عدم تعادل به
استیلای قوه مجریه و فراهم ساختن مبانی حکومت استبدادی می انجامد، هرنوع بدعتی در به
هم زدن این تعادل و تضعیف قوای مقننه و قضائیه ضربه ای به حق حاکمیت مردم است و
اعتراض مردم را به آن اجتناب ناپذیر می نماید.
عدم تمرکز سیاسی، اداری و اقتصادی، و اعمال اراده آزاد افراد و گروههای مردم در تعیین
سرنوشت خویش از راه نهادهای دموکراتیک و انجمن ها و شوراهای ایالتی و ولایتی از وظائف
دستگاه حکومتی است.
هر نوع اقدام و بدعتی در جهت خلاف این اصل، اعتراض مردم را به آن اجتناب ناپذیر می نماید.
از شرایط اساسی اعمال حق حاکمیت مردم، آگاهی مردم از تمام مسائل کشور و اقدامات دولت
است.
بنابراین هیچ مقامی حق ندارد ولو بطور موقت و یا به دستاویز مصالح عالی کشور هیچیک
از مسائل کشور و اقدامات دولت را از مردم پوشیده نگاهدارد و یا درباره آنها به نشر اطلاعات غلط
یا دروغ بپردازد.
هر نوع بدعتی در راه استتار یا تحریف حقایق اوضاع کشور اعتراض مردم را به
آن اجتناب ناپذیر می نماید.
ابزار اساسی اعمال حق حاکمیت مردم، آزادی بیان و تبادل افکار و اندیشه ها و تشکیل
اجتماعات است.
هر نوع اقدام و بدعت در جلوگیری از تشکیل اجتماعات و آزادی بیان و تبادل
افکار، اقدام بر ضد حق حاکمیت مردم است و اعتراض مردم را به آن اجتناب ناپذیر می نماید.
عامل مؤثر رشد و پرورش شخصیت افراد، برخورداری کامل و آزاد آنان از حقوق فرهنگی
(آزادی در تنظیم زندگی روزانه، دسترسی آزاد به منابع گوناگون اطلاع و خبر، در امان بودن
عقاید، رفتار، گفتار و کردار افراد از هر نوع خشونت و فشار مستقیم و غیر مستقیم، آشکار و
پنهان) است.
و هر جامعه ای وظیفه دارد امکانات لازم را برای شکوفائی شخصیت افراد خود
فراهم کند.
هر نوع اقدام یا بدعت در جهت گسترش قدرت های پنهان و آشکار دستگاههای
عمومی و خصوصی فعال در زمینه امور فرهنگی بنحوی که با رشد و پرورش شخصیت فردی و
صیانت حریم زندگی خصوصی مغایرت و تضاد داشته باشد، اعتراض مردم را به آن
اجتناب ناپذیر می نماید.
با توجه به آنچه گذشت و با توجه به اینکه احیای حاکمیت مردم یگانه شرط لازم و ضروری دفع
بحران کنونی است، ما امضاء کنندگان اعلام می داریم که نیل به این مقصود بزرگ ملی و رهائی
بخش تنها با تحقق خواستهای زیر امکان پذیر است.
1) اجرای تجزیه ناپذیر اصول قانون اساسی ایران.
2) آزادی زندانیان و تبعیدشدگان سیاسی.
3) الغای نظام تک حزبی و آزادی احزاب، مجامع مذهبی و اتحادیه های صنفی
4) آزادی مطبوعات و انتشارات.
5) آزادی عقاید و نشر افکار
6) انحلال مجلسین شورای ملی و سنا، انحلال انجمنهای شهر و تجدید انتخابات براساس
آزادی رأی همگانی.
7) احیای استقلال قوه قضائیه و اعاده صلاحیت عام دادگاههای دادگستری و انحلال جمیع
مراجع قضائی اختصاصی.
8) انحلال کلیه سازمانها و دستگاههائی که به آزادیهای فردی و اجتماعی مردم تجاوز نموده و
در این راه از ارتکاب خشونتهای آشکار و پنهان مستمرا روی گردان نبوده و نیستند.
9) تعقیب و مجازات قانونی کلیه متجاوزان به حقوق اساسی و منافع مردم و جامعه.
10) تحکیم و پیشبرد موجبات اجرای حقوق بشر از طریق الحاق ایران به پروتکل ضمیمه
میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی1.
ما امضاءکنندگان این بیانیه بطور فردی و جمعی مسئولیت تدوین و امضاء آن را برعهده داریم و
از افراد و گروههای اجتماعی دعوت می کنیم که در راه تحقق این خواستها و اجرای اصول
قانون اساسی با ما همصدا شوند.
فریدون آدمیت ـ شمس آل احمد ـ ضیاء ابقی2 ـ عبدالعلی ادیب برومند3 ـ علی اکبر اکبری ـ
عبداللّه انوار ـ عبدالعلی بازرگان4 ـ مهندس مهدی بازرگان ـ محمد بسته نگار5 ـ صالح بنافتی6 ـ
ناصر پاکدامن ـ باقر پرهام ـ بهمن پورشریعتی7 ـ دکتر حبیب اللّه پیمان8 ـ دکتر نورعلی تابنده9
ـ حسین تحویلدار ـ محمد توسلی ـ محمد مهدی جعفری10 ـ علی اصغر حاج سید جوادی ـ
ابوالفضل حکیمی11 ـ سیمین دانشور ـ حبیب اللّه ذوالقدر12 ـ عباس رادنیا13 ـ محمد حسین
روحانی ـ اکبر زرینه باف14 ـ غلامحسین ساعدی ـ دکتر کاظم سامی15 ـ دکتر یداللّه سحابی16 ـ
منصور سروش ـ دکتر کریم سنجابی17 ـ علیجان شانسی18 ـ حسین شاه حسینی ـ هاشم
صبّاغیان ـ احمد صدر ـ دکتر رحیم عابدی19 ـ عباس عاقلی زاده20 ـ ابوالفضل قاسمی ـ محمد
قاضی ـ مهندس ابوالقاسم قندهاریان21 ـ اسلام کاظمیّه ـ ابراهیم کریم آبادی22 ـ هوشنگ
کشاورز ـ قاسم لاربن ـ عبدالکریم لاهیجی ـ علی متین دفتری ـ هدایت اللّه متین دفتری ـ رضا
مرتضوی ـ فرخ مروتی ـ منوچهر مسعودی23 ـ محمود معینی عراقی ـ مجتبی مفیدی24 ـ
رحمت اللّه مقدم مراغه ای ـ حسین ملک ـ هدایت موسوی ـ نعمت میرزازاده ـ هما ناطق ـ حسن
نزیه25 ـ منوچهر هزارخوانی.
توضیحات سند:
1ـ همزمان با تصویب میثاقین و با یک قطعنامه، یعنی قطعنامه شماره A2200 شانزدهم دسامبر 1966 یک پروتکل
اختیاری به میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید.
منظور از طرح و تدوین این پروتکل، امکان دادن به افراد خصوصی برای طرح شکایت از دولت های متبوعشان دایر بر
نقض حقوق آنها و رعایت نکردن حقوق شناخته شده در میثاق بر آنها به کمیته حقوق بشر می باشد.
کانون نویسندگان قصد داشت با واداشتن حکومت به امضاء این پروتکل خودش را تحت حمایت این قانون قرار دهد.
مهرپور، دکتر حسین ـ نظام بین الملل حقوق بشر صفحه 71 و 70
2ـ ضیاءاللّه ابقی نوری فرزند مهدی در سال 1301 ه ش در شهرستان نور به دنیا آمد.
مدرک تحصیلی وی، دیپلم شش
ساله قید گردیده است.
مشارالیه قبل از سال 1324 به تحصیل اشتغال داشت و مدت یک سال در بانک سپه کار کرد و از مهرماه 1325 در وزارت
کار و خدمات اجتماعی، استخدام شد و مدت 4 سال از طرف وزارت کار، در سازمان بیمه های اجتماعی مأمور به خدمت
گردید.
وی که خدمت سربازی را در سال 30 ـ 1329 با درجه افسری، سپری کرده بود، با تشکیل نیروی سوم به عضویت
آن درآمد و عضو هیئت مدیره جامعه سوسیالیست ها، شد.
ضیاء ابقی که در سال 1351 در قسمت تعاون وزارت کار، مشغول بود، سابقه فعالیت های سیاسی خود را چنین بیان کرد:
«پس از تشکیل نیروی سوم عضو شدم تا خرداد 42 سپس به تدریج از فعالیت های سیاسی کناره گیری کردم»
3 ـ عبدالعلی ادیب برومند فرزند مصطفی قلی در سال 1300 ه ش در اصفهان به دنیا آمد.
تحصیلات را تا دکترای حقوق ادامه داد و به عنوان وکیل دادگستری و مشاور حقوقی وزارت کار، به فعالیت پرداخت.
مشارالیه که داماد عبداللّه امینی می باشد از سال 1331 به عضویت حزب ایران درآمد و در دوره هفدهم نماینده مجلس
شورای ملی شد و در تنظیم طومارهائی به نفع مصدق از اصفهان، نقش مؤثری ایفا کرد.
عبدالعلی ادیب برومند که از ملّاکین اصفهان و جزء وکلای مستعفی مجلس هفدهم معرفی گردیده است، در سال 1339
با شروع فعالیت جبهه ملی دوّم به عنوان عضو حزب ایران، در شورای مرکزی جبهه ملی پذیرفته شد.
مشارالیه در تاریخ 14 /11 /41 دستگیر شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
«از سال 23 فعالیت های سیاسی خود را شروع و به وسیله نشر آثار قلمی و اشعار وافر و حمایت از تمامیت و استقلال
کشور، همیشه با بیگانه پرستان در مبارزه بوده ام و یک نمونه بارز از این اشعار، قصائدی است که در موقع غائله
آذربایجان به قصد حمایت از تمامیت ایران و برای مبارزه با بلوای خائنانه (پیشه وری آذربایجان) سروده و منتشر
کرده ام که به پاداش این خدمت موفق به اخذ مدال درجه اول همایونی از نوع اعلا گردیدم.
چون به اصالت نهضت ملی
ایران از ابتدا مؤمن و معتقد بودم و چون به معتقدات خود وفادار هستم برای به ثمر رسیدن نهضت ملی ایران، با جبهه
ملی همکاری خود را ادامه دادم و این همکاری هنوز ادامه دارد، زیرا به قطع و یقین اعتقاد دارم که جبهه ملی به قانون
اساسی و رژیم مشروطه سلطنتی و حفظ استقلال کشور وفادار بوده...
.
»
وی که به عنوان شاعر ملی معروف شده بود در سال 1355 از طرف دربار مورد قدردانی قرار گرفت و در سال 1356 طی
تماس هایی با شاهپور بختیار، در حدود احیای حزب ایران برآمد.
4ـ مهندس عبدالعلی بازرگان فرزند مهدی در سال 1322 ه ش در تهران به دنیا آمد.
پس از اخذ دیپلم، به دانشگاه
ملی راه یافت و در دانشکده معماری به تحصیل ادامه داد و در سال 1348 مهندسی آرشیتکت گرفت.
در دوران دانشجوئی فعالیت داشت و در سال 1342 در جلسات دادرسی متهمین نهضت آزادی، که پدرش مهندس
مهدی بازرگان نیز جزء آنان بود، شرکت کرد.
مشارالیه که در دوران دانشجوئی از سهامداران شرکت سهامی انتشار، معرفی گردیده است، در انجمن اسلامی دانشگاه
ملّی، فعالیت داشت و کتاب «آموزش قرآن» را نیز تدریس می کرد و در رابطه با «صبر و انفاق در قرآن» نیز کتابی تألیف
کرده است.
عبدالعلی بازرگان پس از پایان تحصیل به سربازی رفت و این دوران را با درجه ستوان دومی، سپری کرد.
مشارالیه که پس از پایان خدمت، به همراه حسن آلادپوش، شرکت «سمرقند» را تأسیس کرده بود، در تاریخ 10 /2 /52 به
هنگام دستگیری وی، دستگیر و به چهار ماه حبس جنحه ای محکوم و فردی مذهبی و متعصب معرفی گردید.
عبدالعلی بازرگان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت های خود را، به همراه نهضت آزادی پی گرفت و در سال 1362
تقاضای مدیر مسئولی نشریه پیام نهضت را نمود.
مشارالیه که در سال 1376 بنیاد فرهنگی بازرگان را اداره می کرد، تقاضای امتیاز نشریه فرا راه را داشت و در طول مدت
پس از انقلاب اسلامی با حرکات لیبرالیستی علیه منافع حقیقی مردم تلاش کرد.
5 ـ محمد بسته نگار فرزند علی در سال 1320 ه ش در تهران متولد شد.
تحصیلات خود را در رشته حقوق تا سال سوم
دانشگاه ادامه داد ولی به علت فعالیت سیاسی علیه رژیم پهلوی از دانشگاه اخراج شد.
گزارش ساواک مشارالیه را
چنین معرفی کرده است :
«نامبرده قبل از دستگیری اخیر در سال 40 به اتهام عضویت در نهضت آزادی بازداشت و پس از چهار سال محکومیت
آزاد می گردد.
نامبرده به موجب اطلاعیه های واصله پس از استخلاص از زندان (23 /10 /42) مجددا فعالیت های خود را
در زمینه تماس و ملاقات با سران و فعالین زندانی جمعیت نهضت آزادی و تماس با افراد دیگر این جمعیت و اظهار
مطالبی درباره فعالیت روحانیون و نهضت آزادی آغاز نموده و به همین علت در تاریخ 3 /2 /43 به وسیله مأمورین
دستگیر و در زندان قزل قلعه بازداشت گردیده است» شرکت وی در جلسات مسجد هدایت و همکاری با روحانیون
مبارز از جمله فعالیت های وی برشمرده شده است.
وی پس از انقلاب اسلامی در طیف نهضت آزادی قرار داشت و علیه حرکتهای مستقل ملت ایران فعالیت نمود.
6ـ سید صالح بنافتی فرزند سید حسن در سال 1306 ه ش در بنافت، دودانگه به دنیا آمد.
جهت ادامه تحصیل به کشور
انگلستان رفت و از دانشگاه لندن (امپریال کالج) فوق لیسانس گرفت و پس از بازگشت به استخدام وزارت نفت درآمد.
مشارالیه که مهندس زمین شناسی آن وزارت بود، مدتی عضو هیئت مدیره شرکت ملی گاز و نفت و مدتی نیز مدیر امور
اداری بود.
با شروع انقلاب اسلامی و آغاز حرکت های حاشیه ای آن، مشارالیه نیز به علت امضای بیانیه های کانون
نویسندگان و ارتباط با نهضت آزادی، مورد حساسیت ساواک قرار گرفت.
او که جزء 30 نفر افراد مؤسس جمعیت دفاع از
آزادی و حقوق بشر به شمار می رفت و مقالاتی نیز در نشریات می نوشت و در نهضت رادیکال ایران نیز عضویت داشت،
در سال 1357 دستگیر شد و پس از چند روز در نامه ای به ناصر مقدم رئیس ساواک، ضمن ارائه راه حل هایی برای
جلوگیری از انقلاب و اثبات اعتقاد خود به رژیم مشروطه سلطنتی و قانون اساسی، از زندان آزاد گردید.
بنافتی در سال 1371 به همراه خانواده به خارج کشور رفت ولی در سال 1373 به ایران مراجعت نمود.
7ـ بهمن (جواد) پورشریعتی فرزند محمّد در سال 1318 ه ش در تهران به دنیا آمد.
پدرش ابزار فروش بود.
مشارالیه در سال 1340 در حالی که دانشجوی سال اوّل رشته علوم اجتماعی در دانشکده ادبیات بود، به عضویت جبهه
ملی درآمد و در همان سال به علت شرکت در تظاهرات دانشجوئی دستگیر شد ولی چون فاقد سابقه بود.
آزاد گردید.
پورشریعتی مجددا در بهمن ماه سال 1341 به اتهام پخش اعلامیه جبهه ملی دستگیر و حدود سه ماه در زندان بود و در
خردادماه 1343 به علت پخش اعلامیه آزادی حضرت امام (ره) به ساواک احضار گردید و در نهایت در تاریخ 1 /3 /1344
به اتهام پخش نشریه پیام دانشجو دستگیر و به 15 ماه حبس تأدیبی محکوم شد.
وی پس از آزادی از زندان در گروه صنعتی بهشهر به فعالیت پرداخت و در سال 1355 در حالی که مدیر فروش آن بود،
فاقد فعالیت سیاسی معرفی گردید و با صدور گذرنامه وی جهت مسافرت به اروپا موافقت شد.
8 ـ حبیب اللّه پیمان فرزند حسن در سال 1314 ه ش شیراز به دنیا آمد.
مشارالیه در حالیکه 16 سال بیشتر نداشت و در دبیرستان سلطانی شیراز به تحصیل مشغول بود به حزب مردم ایران
پیوست و در تشکیلات دانش آموزی آن حزب به فعالیت پرداخت.
وی عضویت در، جمعیت آزادی و نهضت مقاومت ملی
و...
را نیز تجربه کرده است حبیب اللّه پیمان که با نام مستعار «پایدار» نیز شناخته می گردد (برخی از نوشته های خویش را
به این نام امضا می کرد) یکسال پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 از شیراز به تهران آمد و در حالیکه در رشته
دندانپزشکی دانشگاه تهران تحصیل می کرد در سال 1343 با همکاری برخی از افراد جبهه ملی مبادرت به تشکیل
سازمانی تحت عنوان «جنبش آزادیبخش ملی ایران» «جاما» نمود و در سال 1344 به همراه تعدادی از عناصر وابسته،
دستگیر و به دو سال حبس محکوم شد.
پیمان در سال 1345 با ارسال عریضه هائی برای شاه، رؤسای دادرسی ارتش و
ساواک درخواست عفو و بخشودگی نمود که مورد موافقت واقع و مورد عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شد.
دکتر
حبیب اللّه پیمان تا سال 1356 در سکوت به سر برد ولی با شروع حرکت های گسترده انقلابی مردم به رهبری روحانیت،
او نیز ضمن مسافرت به بعضی نقاط، سخنرانی هایی در انتقاد به رژیم شاه، ایراد کرد و ذیل اعلامیه های "کمیته ایرانی
دفاع از آزادی حقوق بشر" را نیز امضاء کرد پیمان در سال 1357ـ نوزدهم شهریور ـ توسط فرمانداری نظامی دستگیر و
پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد شد و در تاریخ 8 /10 /1357 کشور را به قصد ایتالیا ترک کرد.
دکتر پیمان که در سال 1357 با درجه دکترای دندانپزشکی کارمند انستیتو بهداشتی دانشگاه تهران بود پس از پیروزی
انقلاب اسلامی، در ابتدا سازمانی تحت عنوان جنبش مسلمانان مبارز را راه اندازی کرد و با انتشار نشریه امت فعالیت
خود را پی گرفت و در اوایل سال 1361 به دلیل ضعف ایدئولوژیکی نشریه را تعطیل و سازمان را منحل اعلام کرد، به
مقابله با انقلاب و روحانیت پرداخت و در سال 1372 در سخنرانی سالگرد نهضت مشروطه در منزل خود ضمن انتقاد از
روحانیت، حکومت ایران را نوعی حکومت قرون وسطائی با دستگاه های تفتیش عقاید و...
.
معرفی کرد.
9ـ دکتر نورعلی تابنده فرزند محمدحسن در سال 1302 ه ش در بیدخت از توابع شهرستان گناباد به دنیا آمد.
نام
خانوادگی قبلی وی، «بیچاره بیدختی» بود که به تابنده، تغییر داد.
مشارالیه در سال 1327، در رشته حقوق قضائی لیسانس و در سال 1336 ه ش از دانشگاه حقوق پاریس مدرک دکترا
گرفت.
دکتر نورعلی تابنده، پس از اخذ لیسانس در سال 1327 به وزارت خارجه رفت و به عنوان کارمند اداره بایگانی شروع به
کار کرد.
در سال 1329 چند ماهی به اداره اطلاعات و مطبوعات رفت و سپس مجددا به بایگانی بازگشت و در نهایت در
اسفند سال 1329 و در تاریخ 21 /12 /41 اینگونه معرفی شد:
«وی رئیس اداره سرپرستی که از قضات چپ و وابسته به الموتی وزیر سابق دادگستری است، مأمور کمک به قضات چپ
دادگستری شده است.
»
مشارالیه در سال 1343 با پیشنهاد وزیر دادگستری و نخست وزیر وقت ـ حسنعلی منصور ـ با حکم محمدرضا پهلوی به
مستشاری دادگاه استان مرکز منصوب شد.
در سال 1348 برای سه هفته از طرف دادگاه لاهه به فرانسه رفت و در سال
1350 دادیار دادسرای انتظامی قضات بود و در سال 1351 مجددا به فرانسه رفت که در این دوران از مرتبطین ابوالحسن
بنی صدر، حسین ملک و تکمیل همایون معرفی گردید.
مشارالیه مدتی نیز به عنوان استاد حق التدریسی در دانشگاه به تدریس اشتغال داشت و به عنوان وکیل دادگستری به
فعالیت مشغول بود.
وی که برادر رضاعلی شاه تابنده رئیس فرقه دراویش گنابادی است، پس از مرگ وی، رهبری فرقه گنابادی را به عهده
گرفت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با این فرقه ارتباط داشت و با افراد نهضت آزادی نیز نزدیک بود و بیانیه
تأسیس «کمیته ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» را در سال 1357 امضاء کرد و پس از پیروزی انقلاب نیز ارتباط خود را
با نهضت آزادی حفظ کرد.
10ـ دکتر سید محمدمهدی جعفری در سال 1318 ه ش در برازجان متولد شد.
در شهر محل تولد در رشته ادبیات
دیپلم گرفت و در سال 1337 به شیراز آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز به تحصیل پرداخت و در سال 1340
لیسانس ادبیات فارسی گرفت.
در همان سال به تهران رفت و ضمن ادامه تحصیل به فعالیت های سیاسی مشغول شد.
در اوایل سال 42 دستگیر و به
زندان افتاد.
در سال 1346 از زندان آزاد شد و به کارهایی از قبیل تدریس و کارهای مطبوعاتی پرداخت.
کارهای
مطبوعاتی وی ترجمه از عربی به فارسی بود که از جمله آنها کتاب امام علی بن ابیطالب (ع) نوشته عبدالفتاح
عبدالمقصود در 8 جلد می باشد.
در سال 1354 که فوق لیسانس را در رشته ادبیات عرب به پایان رساند وارد فرهنگستان زبان ایران شد و با عنوان
مترجم متون جغرافیایی از عربی به فارسی مشغول به کار شد.
در سال 1355 وارد دوره دکتری شد و در رشته فرهنگ عربی و علوم قرآنی تحصیل کرد، البته همزمان با تحصیل
فعالیت سیاسی هم داشت.
از اول مهرماه 1358، از فرهنگستان زبان به دانشگاه تهران منتقل شد و در اوایل سال 59 ـ
بعد از انقلاب فرهنگی ـ مجددا به دانشگاه تهران و کار تدریس بازگشت و در سال 67 به دانشگاه شیراز منتقل شده و به
کار تدریس ادامه داد.
از آثار ایشان عبارت است از : روش تربیتی در اسلام / بیدارگری در جهان اسلام / ارمغان رسالت / درس هایی از
نهج البلاغه و...
.
11ـ ابوالفضل حکیمی فرزند محمدتقی در سال 1309 ه ش در شهرستان قوچان به دنیا آمد.
او که فارغ التحصیل رشته
شیمی می باشد.
در سال 1339، هنگام پخش اعلامیه، دستگیر و مدتی زندانی شد.
مشارالیه ابتدا به جبهه ملی پیوست و سپس به عضویت نهضت آزادی درآمد و از از افراد فعال آن به شمار رفت.
ابوالفضل حکیمی که در جلسات مسجد هدایت تهران نیز شرکت داشت، در سال 1342 مجددا دستگیر و تا اردیبهشت
ماه سال 1346 در زندان به سر برد.
او که در شرکت های مختلف تجاری، اقتصادی از جمله : شرکت مشکین شهر ـ مؤسسه ترخیص کالا و شرکت سهامی
انتشار با افراد نهضت آزادی شریک بود، در کار واردات و صادرات ماشین آلات در شرکت «پیش بر» فعالیت داشت و بعد از
پیروزی انقلاب اسلامی نیز به فعالیت های خود، همراه با نهضت آزادی ادامه داد.
مشارالیه از خرداد ماه سال 58 تا 1361 مدیر عامل شرکت پخش کود شیمیائی وابسته به وزارت کشاورزی بود و در سال
1377 بیانیه دفاع از آقای منتظری را امضاء کرد.
12ـ حبیب اللّه ذوالقدر فرزند علی اکبر در سال 1282 ه ش در شهرستان اصطهبانات به دنیا آمد.
تحصیلات را تا دوم
متوسطه ادامه داد و مقداری نیز مقدمات عربی خواند و سپس به استخدام اداره اوقاف شیراز درآمد.
مشارالیه در سال 1341 خود را چنین معرفی کرد:
«در اواخر سال 28 در آغاز طلوع جبهه ملی به اتهام نوشتن یک سلسله مقالات در روزنامه شبیخون که از روزنامه های
محلی شیراز است، در حدود یک ماه بازداشت شدم.
در سال 32 به اتهام روزنامه نویسی و طرفداری از مصدق بازداشت
و پس از ده روز آزاد شدم.
از سال 28 با جبهه ملی همکاری نمودم، به حزب زحمتکشان و نیروی سوم وابسته شدم...
و
تا آخر بهمن سال 32 که در فارس بودم، ارتباط و همکاری صمیمانه با جبهه ملی داشتم و از 30 تیر 39 که مجددا جبهه
ملی شروع به فعالیت کرد در متینگها حاضر و با سران جبهه ملی ارتباط برقرار نمودم...
از سال 24 روزنامه جهان نما را در شیراز زیر نظر داشته و منتشر می کردم...
در اواخر سال 28 امتیاز روزنامه شبیخون را
به نام خانمم گرفتم...
در سال 31 یا اوایل 32 آن را به نام هنگامه روز در سه چهار شماره منتشر کردم...
»
حبیب اللّه ذوالقدر که به اتهام عضویت در حزب توده، دستگیر و پس از سه ماه با ضمانت موسی صادقی و مرتضی حکمت
(نماینده مجلس) آزاد شده بود، در نامه ای به رکن 2 ارتش نوشت :
«اینجانب عضو حزب نیروی سوم شیراز بوده و خاطر محترم مستحضر است که روش حزب مزبور، همواره مخالف حزب
منحله توده بوده است...
»
مشارالیه که در سال 1332 به تهران آمده و به عنوان کارمند اوقاف تهران، مشغول به فعالیت بود، در سال 1340 از طرف
وزیر فرهنگ، به ریاست اوقاف تهران، منصوب شد و مدتی نیز کفالت اداره تحقیق اوقاف را به عهده داشت.
وی که مدیریت روزنامه صرصر را نیز به عهده داشت، در سال 1344 بازنشسته شد و در سال 49 از طرف نیروی هوائی
ارتش کاندید تصدی دفتر بیمارستان جرجانی گردید.
حبیب اللّه ذوالقدر که طبع شعر نیز داشت، به عنوان شاعر جبهه ملی شهرت یافت و در سال های بعد به عنوان مدیر
روزنامه به فعالیت ادامه داد.
13 ـ عباس رادنیا فرزند حسن در سال 1293 ه ش در تهران به دنیا آمد.
تحصیلات را در دوره متوسطه رها کرد و در
جریانات سال 1332 به اتهام هواداری از مصدق دستگیر و چندروزی به زندان رفت.
به علت وجود بعضی از کتاب های
مارکسیستی در منزل وی، در ابتدا به تصور این که توده ای است، مورد سئوال قرار گرفت که پس از آن چنین گزارش شد:
«این شخص از اعضای حزب توده نیست ولی به قراری که شایع است از افراد مؤثر نهضت مقاومت ملی است و برعلیه
دولت فعالیت می کرده.
»
رادنیا از سال های 22 ـ 21 در قریه چهاردانگه ـ شش کیلومتری تهران ـ به شغل کشاورزی و دامداری پرداخت و در زمان
دستگیری در سال 32 نیز همین اشتغال را داشت.
مشارالیه در تیرماه سال 1340 به همراه افراد نهضت آزادی، در ابن بابویه شهرری دستگیر شد و به عضویت در جبهه
ملی و نهضت آزادی اعتراف کرد و مدت 2 ماه در زندان به سر برد.
وی در دی ماه سال 42 در حالی که مسئول کمیته تعاون
نهضت آزادی بود، مجددا دستگیر و در دی ماه آزاد و مجددا در اردیبهشت 43 دستگیر گردید و با احتساب 6 ماه
بازداشت قبلی، به دو سال حبس تأدیبی محکوم گردید.
وی در این دوره گفت : «من ارادتی بدون قید و شرط، نسبت به
دکتر مصدق دارم و مؤسسین نهضت آزادی را افرادی روشنفکر، متدین و وطن پرست می دانم.
»
رادنیا در سال های بعد به مشاغل تجاری روی آورد و با تأسیس شرکت «ایرانکو» در تهیه و توزیع ماشین های صنعتی،
راهسازی، ساختمان و کالاهای صنعتی به فعالیت پرداخت و پس از مدتی آنرا به شرکت «پیش بر» تغییر نام داد و به
فعالیت های : کارهای گمرکی، نمایندگی بیمه، حق العمل کاری و تهیه بار جهت حمل از ایران به اروپا، پرداخت.
در سال 1353 با تقاضای وی جهت مسافرت به اروپای غربی و امریکا مخالفت شد ولی در سال بعد، که مجددا متقاضی
سفر به آلمان و امریکا به علت دیدار فرزندانش که در آن کشورها تحصیل می کردند، شد، با تقاضای وی موافقت به عمل
آمد.
عباس رادنیا مستمرا در جلسات مسجد هدایت در تهران شرکت می کرد و با افراد نهضت آزادی، ارتباط داشت و در
ضمن با بعضی از مدیران نشریات نیز دوستی داشت که به نظر می رسد علت امضای اعلامیه کانون نویسندگان از طرف
وی نیز به این دلیل بوده است.
14ـ اکبر زرینه باف شهیر (شهیدی) فرزند ابراهیم در سال 1307 ه ش در تبریز به دنیا آمد.
مشارالیه در نقل سوابق خود، چنین گفته است :
«در سال 1324 از طرف فرقه دمکرات آذربایجان، دو هفته بازداشت بودم به علت مخالفت با تشکیل سازمان جوانان
فرقه در دبیرستان فردوسی...
از سال 28 تا 32 معلم دبیرستان حکمت و...
بوده ام.
از سال 32 رسما استخدام وزارت
فرهنگ شدم.
در حزب ایران از سال 28 تا 30 در تبریز، از سال 31 تا امروز [1342] در نیروی سوم عضویت دارم.
یک بار
در سال 1329 بازداشت شدم به علت کشف اوراق مضره (24 ساعت)...
»
مشارالیه که از دانشکده ادبیات تبریز، لیسانس تاریخ و جغرافیا گرفته بود، با استخدام در آموزش و پرورش، به شغل
معلمی پرداخت و مدتی در بندر پهلوی بود و سپس به تبریز بازگشت و از سال 1341 به تهران، منتقل شد.
وی در سال 1342 به علت فعالیت های سیاسی دستگیر و حدود یک ماه در بازداشت به سر برد.
زرینه باف در طول دوران فعالیت، ارتباط خود را با نیروی سوم حفظ کرد و یک بار در سال 1352 به ساواک احضار گردید.
مشارالیه که بعدها به تدریس در دانشگاه نیز پرداخت، توسط برادرش با رحمت اللّه مقدم مراغه ای ارتباط گرفت و در
تاریخ 17 /6 /57، به همراه برادرش در منزل مقدم مراغه ای بازداشت شد و پس از اینکه گفت : «آشنائی من با مقدم
مراغه ای 20 ساله است» پس از چند روز آزاد گردید.
زرینه باف که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در دانشگاه به تدریس اشتغال داشت، با سمت استادی بازنشسته
گردید.
15 ـ دکتر کاظم سامی کرمانی در سال 1312 ه ش در شهر مشهد به دنیا آمد.
در دوران تحصیلات دبیرستانی به مبارزات
ملّی شدن صنعت نفت روی آورد.
در دهه سی به عنوان عضو «جمعیت آزادی مردم ایران» فعالیت چشمگیری در
خراسان داشت و در همین زمان برای اولین بار دستگیر شد.
دکتر سامی که تحصیلات خود را در رشته های پزشکی، روانپزشکی و جامعه شناسی به پایان رسانده بود، همگام با
مبارزات مردم ایران در سال 1342 تحت تعقیب قرار گرفت.
در سال 1344 به جرم همکاری برای ترور محمدرضا پهلوی
دستگیر شد و مدتها زیر شکنجه بود.
دکتر سامی با تشکیل جمعیتی به نام «جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران» به فعالیت های سیاسی خود و همفکرانش
شکل داد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی اولین وزیر بهداری جمهوری اسلامی در دولت مهندس بازرگان بود.
و در سال 1368
در مطب خود به قتل رسید.
16 ـ دکتر یداللّه سحابی در سال 1284 ه ش در تهران به دنیا آمد.
پس از طی دوران مقدماتی آموزش و ورود به
دانشگاه، در رشته علوم طبیعی فارغ التحصیل شد و به تدریس در برخی از دبیرستان های تهران مشغول شد.
یداللّه سحابی در سال 1311 برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت و در رشته زمین شناسی تا اخذ درجه دکترا ادامه
تحصیل داد.
دکتر سحابی اولین اعلامیه سیاسی خود را پس از سقوط دولت دکتر مصدق در سال 1332 منتشر کرد و پس از آن در
«نهضت مقاومت ملی» فعالیت های سیاسی خود را دنبال کرد.
وی پس از غیرقانونی اعلام شدن نهضت آزادی ایران به
همراه یارانش به زندان افتاد.
دکتر سحابی نماینده تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود.
نهضت آزادی در طول دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با محکومیت دفاع مقدس عملاً راه خود را از مردم جدا
ساخت.
17ـ دکتر کریم سنجانی فرزند قاسم (سردار ناصر، رئیس ایل سنجانی) در سال 1283 شمسی در سنجاب از محلات
کرمانشاه متولد شد.
تحصیلات ابتدایی را در قصر شیرین و دوره اول متوسطه را در کرمانشاه و دوره دوم متوسطه را در
تهران و دوره لیسانس را در مدرسه عالی حقوق گذراند.
وی در سال 1307 جزو اولین گروه محصلین اعزامی به فرانسه رفت ودر آنجا مجددا دوره لیسانس حقوق را در دانشگاه
نانسی و دوره دکترای حقوق را در دانشگاه پاریس طی کرد و رساله خود را راجع به کشاورزی و روستاییان و مالکیت
ارضی در ایران به زبان فرانسه در سال 1313 ارائه داد و در همان سال به ایران بازگشت.
سنجابی مشاغلی را در اداره کل اوقاف، وزارت فرهنگ و وزارت دارائی به عهده داشت و در عین حال ابتدا دانشیار و
سپس استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد.
در سال 1322 به سمت رئیس دانشکده حقوق برگزیده شد و در سال 1325 جزو هیئتی بود که اولین برنامه هفت ساله
صنعتی ایران را تدوین کرد.
در سال 1330 در کابینه مصدق وزیر فرهنگ بود، امّا برای شرکت در انتخابات دوره هفدهم از
این سمت استعفا داد.
وی در سفرهای مصدق به شورای سازمان ملل و دیوان داوری لاهه با وی بود و در لاهه به عنوان
قاضی اختصاصی ایران در دادگاه شرکت کرد.
در آغاز انقلاب به پاریس رفت و در نوفل لوشاتو به دیدار حضرت امام(ره)
نائل شد و با اعلام موافقت با مواضع امام، با حرکت انقلاب اسلامی همگام گشت و در کابینه بازرگان مدتی کوتاه سمت
وزارت امورخارجه را داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جبهه ملی در یک موضع گیری سیاسی ضمن مخالفت با حکم قصاص، اعلام کرد که
حکومت اسلامی به بن بست رسیده است.
حضرت امام (ره) با مرتد دانستن افرادی که چنین بیانی دارند، باعث برچیده
شدن این گروه از کشور شد و کریم سنجابی به آمریکا پناهنده شد.
وی در اول تیرماه سال 1374 در سن 90 سالگی
درگذشت.
18ـ علیجان شانسی، در سال 1303 ه ش بدنیا آمد.
معمار و دبیر سندیکای ساختمانی بود و در زمره پایه گذاران جامعه
سوسیالیست های نهضت ملی محسوب می شود.
عضویت کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست ها و مسوولیت امور کارگری این جامعه را به عهده داشت و در سال 1344
همراه با ملکی، شایان و سرشار دستگیر و به یک سال و نیم زندان محکوم شد.
شانسی در آغاز انقلاب همراه با جمعی از شخصیت های ملی و مبارز در صدور اعلامیه ها و بیانیه هایی در اعتراض به رژیم
سلطنتی و همراهی با مبارزات مردمی اقدام کرد.
در سال 1359 درگذشت.
احزاب سیاسی ایران = تألیف محسن مدیر شانه چی ص 235
نامبرده در سال 1331 به عضویت جامعه سوسیالیستها درآمد و مدتی نیز عضو کمیته اجرائی آن بود.
آقای علیجان شانسی در سال 1341 نطقی را از طرف دبیران و مسئولین سندیکاهای کارگری در حضور علم نخست وزیر
ایراد کرده و ضمن تبریک به او مشکلات کار را مطرح کرده است.
19ـ دکتر رحیم عابدی فرزند علی در سال 1293 ه ش در تهران به دنیا آمد.
پس از اخذ دیپلم در سال 1312، جهت
ادامه تحصیل، راهی اروپا شد و از دانشگاه پاریس.
لیسانس علوم و از دانشگاه بردو، مهندسی شیمی و از دانشکده فنی
برلن، دکترا گرفت و در سال 1319 به ایران بازگشت و با سمت کارمند فنی وزارت پیشه و هنر، استخدام و ریاست
هنرستان رنگرزی را به عهده گرفت.
وی در سال 1321 با درجه ستوان دومی به خدمت نظام وظیفه اشتغال داشت و سپس به سمت دانشیار دانشسرای عالی،
مشغول به کار گردید.
دکتر عابدی در سال 1322 به حزب توده پیوست و در سال 1326 به همراه انشعاب خلیل ملکی، با اعلان رسمی، از حزب
توده، کناره گیری کرد.
مشارالیه در سال 1324 به دانشکده فنی منتقل گردید و در این دانشکده با مهندس مهدی
بازرگان، آشنا شد و با وی دوستی برقرار کرد.
دکتر عابدی در سال 1326 به مقام استادی ارتقا یافت و در سال 1330 به
معاونت دانشکده فنی رسید.
وی که در سال 1332 به مدت پنج روز بازداشت شده بود، در سال 1333 منتظر خدمت شد
و در سال 1334 مجددا با سمت استادی دانشکده فنّی به ادامه کار پرداخت و در همین سال جهت مطالعات، به سفر سه
ساله اروپا رفت.
ارزیابی ساواک از وی در سال 1340، به این شرح است :
«عابدی معاون دانشکده فنی و استاد شیمی، تحصیلات عالیه در اروپا، عضو کانون مهندسین و طرفدار دکتر مصدق و از
دوستان نزدیک بازرگان، دارای افکار ناسیونالیستی تند.
مردی است متدین، صحیح العمل، جدی و خشک در کار اداری
و تدریس، فوق العاده معاشرتی و خوش صحبت و مبادی آداب، رک و صریح اللهجه است.
»
دکتر عابدی که به همراه مهندس بازرگان، در شرکت یاد، عضو هیئت مدیره بود.
در سال 1343 در جلسات دادگاه نهضت
آزادی شرکت کرد.
مشارالیه با مرحوم جلال آل احمد نیز ارتباط داشت و در جلسات جبهه ملی و نهضت آزادی، شرکت می کرد.
وی در سال 1346، استاد تمام وقت، مدیر گروه صنعت نفت پتروشیمی دانشکده فنی و رئیس آزمایشگاه شیمی آلی و
عضو هیئت مدیره تأسیسات اختصاصی دانشگاه بوده است.
وی در سال 1350 بازنشسته شد و به فعالیت های مهندسی
خصوصی روی آورد و در سال 52 به عضویت سندیکای سازندگان لوازم تهویه مطبوع درآمد.
دکتر عابدی در سال 56، در نهضت رادیکال با مقدم مراغه ای فعالیت کرد و پس از پیروزی انقلاب نیز در مشاغل فنی
فعالیت داشت.
20ـ عباس عاقلی زاده منفرد فرزند محمدحسن در سال 1315 ه ش در تهران به دنیا آمد.
مشارالیه از سال 1331 در حزب زحمتکشان و نیروی سوم عضویت داشت و سپس به همراه خلیل ملکی به جامعه
سوسیالیست ها آمد و در کادر جامعه سوسیالیست ها به فعالیت پرداخت.
وی چند بار به علت فعالیت های سیاسی
دستگیر و هر بار به مدت چند روزی در زندان به سر برد.
عباس عاقلی زاده، که عضو هیئت اجرائیه جامعه سوسیالیست ها بود، مسئولیت چاپ و توزیع نشریات را نیز به عهده
داشت و در غیاب خلیل ملکی، مسئولیت امور تشکیلاتی جامعه را به عهده می گرفت.
مشارالیه در سال 1340 در رشته حقوق به تحصیل پرداخت و در سال 1343 دستگیر و به سه سال حبس محکوم شد و
در سال 1346 از زندان آزاد گردید.
پس از دستگیری محمد علی شرف الدینی زاده که عضو چریک های فدائی خلق بود، عباس عاقلی نیز که شوهر خواهر
وی بود، به اتهام ارتباطات کمونیستی در تاریخ 5 /5 /1350 دستگیر شد و مورد بازجوئی قرار گرفت، که در بازجوئی ها
گفت : «من یک نفر سوسیالیسم هستم نه کمونیسم» و در نهایت در تاریخ 25 /8 /1350 به قید التزام آزاد گردید.
مشارالیه در دفتر نشریات نبرد زندگی، کتاب هفته کیهان و مجله زن روز نیز فعالیت داشت.
ساواک در اظهارنظر سال 1357، وی را چنین معرفی کرده است :
«مشارالیه یکی از اعضای کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست ها بوده و از تئوریسین های جامعه مذکور به شمار می رود.
وی بعضا در جلسات و نشستهای حزبی شرکت داشته و میزان فعالیت های سیاسی وی، بیشتر بستگی به فعالیت های
کلی جامعه موصوف دارد که با توجه به آزادی های اخیر، فعالیت نامبرده نیز افزایش پیدا کرده است.
»
عباس عاقلی زاده در سال 1357 در شرکت ساختمان ایران (آرک) شاغل بوده است.
21ـ ابوالقاسم قندهاریان از امضاءکنندگان اعلامیه انشعاب که همراه تنی چند از انشعابیون، مجله اندیشه نو را انتشار
داد.
به عضویت حزب زحمتکشان ملت ایران درآمد و پس از جدایی دو جناح بقایی و ملکی در این حزب فعالانه در کنار
ملکی قرار گرفت و در زمره رهبران نیروی سوم به فعالیت پرداخت و به عضویت هیئت اجرائیه نیروی سوم درآمد.
قندهاریان مدتی مدیریت نشریه نیروی سوم را به عهده داشت.
پس از تشکیل جامعه سوسیالیست های نهضت ملی
ایران به این جامعه پیوست و به عضویت کمیته مرکزی آن درآمد.
نوشته های وی شامل مقالات سیاسی و اجتماعی و کتب علمی تخصصی از جمله تألیف کتاب : «روشهای مقدماتی
آماری» با همکاری چند تن دیگر و ترجمه کتاب «واقعیات حاصل از ارقام» است.
«احزاب سیاسی ایران ـ محسن مدیر شانه چی ـ ص 223»
22ـ ابراهیم کریم آبادی، تولد 1296، متاهل است و 5 فرزند دارد.
لیسانسیه حقوق است.
خدمت مطبوعاتی را از سال
1325 آغاز کرده و مدت ها صاحب امتیاز روزنامه «اصناف» و مدیر داخلی روزنامه «مشروطیت» بوده است.
به فرانسه و انگلیسی آشنا است و به کشورهای اروپائی ـ امریکا و خاورمیانه سفر کرده است.
«چهره مطبوعات معاصر ـ ص 34»
23ـ منوچهر مسعودی فرزند یحیی در سال 1318 ه ش به دنیا آمد.
او که اصلاً اصفهانی و اهل یکی از دهات لنجان
(مبارکه) بود و شغل پدرش در سوابق، مطرب عنوان گردیده است، دوران ابتدائی را در دبستان علمیه اصفهان، متوسطه
را در دبیرستان ادب تا سال 1339 سپری کرد و در سال 41 ـ 1340 به تربیت معلم رفت و سپس به دانشکده حقوق راه
یافت و در سال 1345، لیسانس قضائی گرفت.
مشارالیه که از سال 1339 به عضویت حزب ملت ایران درآمده بود ـ توسط احمد قیصری به داریوش فروهر و توسط
منصور رسولی به جبهه ملّی معرفی شده است ـ در سال 1342 در حالیکه دانشجوی سال دوم بود و در کمیته دانشجویان
جبهه ملی فعالیت می کرد، در تاریخ 6 /9 /42 دستگیر شد و در تاریخ 30 /11 /42 آزاد گردید و به دانشکده برگشت.
مسعودی که به عنوان رابط حزب ملت ایران با جامعه سوسیالیست های نهضت ملی، فعالیت می کرد، و با استخدام وی در
دادگستری مخالفت گردیده بود، به عنوان کارآموز در دفتر حقوقی هدایت اللّه متین دفتری به کار مشغول شد و در سال
1348 به خدمت سربازی اعزام گردید و به عنوان منشی دادرسی ارتش، مشغول شد.
مشارالیه که دفتر حقوقی مستقل
دایر کرده بود و به عنوان وکیل پایه یک دادگستری فعالیت می کرد، همواره در جلسات ملیّون شرکت فعال داشت، در
سال 1357 برای مدت کوتاهی به فرانسه رفت.
وی یکی از وکلای 16 نفر دانشجوئی بود که در جریانات انقلاب اسلامی
دستگیر شده بودند و در رابطه با مقاله موهن رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات نیز بیانیه ای به عنوان اعلام جرم صادر
کرد.
مسعودی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دفتر ابوالحسن بنی صدر به عنوان مشاور حقوقی، مشغول به فعالیت شد و
در توطئه های مختلفی شرکت کرد که به همین علت دستگیر و محاکمه شد.
24ـ مجتبی مفیدی فرزند دکتر ابراهیم مفیدی که در تهران طبابت میکرد، در سال 1324 ه ش در تهران متولد شد.
در
سال 1341 در حالی که در دبیرستان مروی به تحصیل اشتغال داشت، توسط نیک داودی به جبهه ملی معرفی گردید و
پس از مدتی به علت اینکه سران جبهه ملی را صالح نیافت به نهضت آزادی پیوست و با نام مستعار فرهاد شایسته به
فعالیت پرداخت.
مشارالیه که در حوزه جوانان نهضت آزادی، فعال بود در سال 1342 در مسافرتی که به شهرستان
اصفهان داشت، دستگیر و به تهران اعزام گردید که پس از 6 روز آزاد شد و به فعالیت خود ادامه داد که مجددا در
خردادماه 1343 دستگیر و به سه سال حبس محکوم گردید.
مشارالیه که بنابر گزارشی در زندان با افراد چپی، حشر و نشر داشت، پس از آزادی در تیرماه 1346، به فعالیت خود در
نهضت آزادی ادامه داد و در سال 1347 به استخدام شرکت جیپ درآمد و سپس به کارخانجات ایران ناسیونال رفت و
مسئول اداره خرید خارجی شد.
25ـ حسن نزیه فرزند محمدعلی در سال 1300 ه ش در تبریز متولد شد.
تحصیلات خود را تا لیسانس حقوق ادامه داد.
مشاغلی منجمله : رئیس بازرسی سازمان بیمه های اجتماعی، بازرسی هیئت مدیره سازمان بیمه های اجتماعی و رئیس
اداره حقوقی آن و...
را عهده دار بود.
طبق سند بیوگرافیک ساواک : «نامبرده از طرفداران آقای دکتر مصدق بوده که در تاریخ 16 /8 /1332 طبق ماده 5
فرمانداری نظامی بازداشت، منزلش مورد بازرسی واقع و هیچ گونه مدرک مضره ای بدست نیاورده و متهم مذکور به علت
ابتلا به بیماری سل ریوی ضمن سپردن تعهد کتبی مبنی بر اینکه از حوزه قضائی تهران خارج نشده آزاد گردیده است.
مشارالیه پس از تجدید فعالیت جبهه ملی با سمت عضو شورای مرکزی جبهه مذکور شدیدا فعالیت داشته و از
امضاءکنندگان اعلامیه شورا و اعلام جرم علیه انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی بوده است.
مشارالیه در تاریخ 29 /4 /40 با قرار بازپرس نظامی به اتهام اقدام علیه مصالح مملکت بازداشت و تحت تعقیب قرار
گرفته است.
نامبرده پس از تجدید فعالیت تشکیلات جبهه به اصطلاح ملی به اتفاق برخی از هواداران جبهه مذکور از
جمله مهدی بازرگان مبادرت به تأسیس جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی ایران نمود.
در ماههای آخر عمر رژیم پهلوی و اوج گیری انقلاب اسلامی وی با دکتر علی امینی دیدار و از سوی جبهه ملی پیشنهاد
نخست وزیری برای ایشان برده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دولت موقت بازرگان وی اولین رئیس شرکت ملی نفت ایران بود، وی از طرف حزب
جمهوری خلق مسلمانان برای مجلس خبرگان کاندید شد اما کاندیدا توری خود را پس گرفت.
پس از کشف وابستگی
وی به بیگانگان و با اشغال لانه جاسوسی امریکا و انتشار اسناد مربوط وی به خارج کشور گریخت.
منبع:
کتاب
کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 285