صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجویی از : غلامحسین فرزند: محمد شهرت : حقانی

بازجویی از : غلامحسین فرزند: محمد شهرت : حقانی


متن سند:

س ـ هویت شما «غلامحسین ـ فرزند : محمد ـ شهرت : حقانی» محرز است با توجه به اینکه از روز بازداشت سعی دارید سئوالات را با حاشیه پردازی پاسخگو بوده و سبب گسترش فعالیت های مضره و متواری شدن مخربین گردید که به مصلحت شما نیست مجددا تذکر داده می شود که حقایق را بازگو نمایید و ضمن معرفی دوستان و همفکران مشروح اطلاعات و فعالیت های خود و سایرین را با ذکر جزئیات و تعیین مذاکرات مبادلات کامل و روشن مرقوم دارید؟ ج ـ در مورد بندرعباس همانطور که مشروحا به عرض رساندم مطابق دعوتی که از آنجا آقای انواری یزدی از من به وسیله نامه و تلفن کرده بود.
برای اولین بار در ماه محرم و دهه عاشورا سه منبر و دهه دوم دو منبر و بعد یک منبر می رفتم.
در دهه اول در مسجد کوفه [ناخوانا] مطالب اجتماعی اسلام از قرآن و روایات و تاریخ ابا عبداله علیه السلام صحبت می کردم و [ناخوانا ]درباره امام شناسی و صفات ائمه طاهرین علیهم السلام مطالبی بیان می داشتم و در مسجد [ناخوانا ]درباره مطالب اخلاقی و مکارم و محاسن اخلاق از نظر اسلام سخنرانی می کردم که این بحث در مسجد کوفه ادامه پیدا کرد.
یکی از افرادی که در آنجا با او آشنا شدیم عباس زائری که یکی از دبیرهای بندرعباس است.
یک روز صبح در منزل نشسته بودم که دیدم آقای زائری وارد منزل شده و از من سئوال کرد که امروز در مدرسه رئیس مدرسه به من ابلاغ کرد که باید در حزب رستاخیز شرکت کنی.
و آمده ام از شما از نظر شرعی بپرسم که تکلیف و وظیفه شرعی من در این باره چیست؟ من در پاسخ او گفتم که من در این جهت صلاحیت در اینگونه مسائل را ندارم و اگر به فرض می خواهی سئوال کنی می توانی ازآیت الله شریعتمداری بپرسی تا اینکه یک شبی که به اتفاق ایشان و چند نفر دیگر که نامشان را ذکر کرده ام با آقای اردشیری و آقای درویشی به سیرجان رفتیم و منزل آقای غیوری رفتیم در آنجا نیز همین سئوال راجع به شرکت آنان در حزب از آقای غیوری سئوال شد و ایشان هم با تردید پاسخ دادند و گفتند شماها تا می توانید شرکت نکنید پس از بازگشت به بندرعباس باز مرتبا می آمد و از من سئوال می کرد که من تاکنون در هیچ حزبی شرکت نکرده ام و بسیار برای من مشکل است که جزء حزب رستاخیز بگردم و از شما می خواهم که اگر واقعا شرکت در آن از نظر اسلامی اشکال دارد شرکت نخواهم کرد و اگر اشکالی ندارد که شرکت کنم و من به ایشان وعده دادم که از آیت الله شریعتمداری سئوال می کنم و آنچه ایشان پاسخ گفتند برای شما خواهم گفت و از مذاکراتی که در منزل آقای غیوری می شد موضوع مدرسه علمیه که در بندرعباس بنا بود ساخته شود و پولهایی که من در آنجا روی منبر جمع کردم با ایشان هم صحبت کردیم و ایشان وعده دادند که کمک کنند و در این زمینه من از همان بندرعباس با تلفن با آیت الله محلاتی که بوشهر بود نیز صحبت کردم و طلب کمک کردم، چون ایشان سال قبل بندرعباس بودند و از جریان بنای مدرسه که همان سال مذاکره شده بود و مقداری هم پول جمع شده بود خبر داشتند، ایشان هم وعده دادند که هر موقع شیراز رفتند کمک کنند.
علاوه بر منبر، تجمعات مختلفی در منزلی که بودیم و بلامانع بود و همیشه درب آن منزل باز بود، می شد و افراد مختلف می آمدند و سئوالهای گوناگونی مطرح می کردند و مباحث قرآنی می شد از قبیل بردگی در اسلام، آیات مربوط به امامت مانند آیه تطهیر و آیه مباهله و آیه ولایت، ولایت تکوینی و تشریعی و روزها هم بحث اصول عقاید اسلامی را داشتم که درباره اثبات صانع متعال و صفات ثبوتبه و سلبیه خدا مباحثی را بیان می کردم و در این جلسات گروههای مختلفی از کارمندان، بازاریها و دانش آموزان شرکت می کردند که نوارهای آنها نزد خودشان موجود است.
در مورد افراد داغ و [ناخوانا ]اصطلاح خودشان که در حوزه هستند و یا طرفداری از رویه و طرز فکر آنان می کنند توضیحاتی دادم و در آنجا یادآور شدم که بخصوص در عده ای از تازه واردین شیوع پیدا کرده است و حتما دارای محرکینی هستند و نام چند نفر از دوستان ما که دارای این افکار بودند بیان داشتم و اکنون نام چند نفر دیگر که به نظرم رسیده است متذکر می شوم که یکی از آنها شیخ یوسف صانعی است و دارای شاگردانی نیز می باشد و خیلی طرفداری از آقای منتظری و دیگران می کند و دیگر آقای ربانی املشی1 بود که خیلی جدی از آنان طرفداری و تبلیغ می کرد و همچنین آقای مروی خراسانی و آقای جلالی خراسانی و آقای عندلیب شیرازی از این طرز فکر و افراد آن جانبداری و ترویج می کنند.
که اکثر آنان از سابق با من دوست بوده اند و همینطور آقای امید و نیز داماد آقای منتظری که نامش در ذهنم نیست بطور جدی و داغ پشتیبانی و [ناخوانا ]می کند و طرفداری می نماید.
یادم آمد مدتها پیش یک روز از خیابان می گذشتم که او به من برخورد کرد و چند لحظه ای مرا نگاهداشت و به من گفت بنا است عده ای از طلاب برای نجات تبعیدیها شب نزد آیت الله شریعتمداری بروند و از ایشان خواهش کنند که برای آنان فعالیتی بکنند و خیلی اصرار کرد که من هم شرکت کنم ولی من نرفتم و بعدا شنیدم که عده ای رفتند و یک نفر هم صحبتی کرده و ایشان هم مقداری برایشان صحبت کردند.
یکی دیگر از دوستانی که او هم سخت از همان طرز فکر و افراد آن جانبداری و طرفداری می کند آقای فتح اله شهاب شمیرانی است که از آنان ترویج می کند و آن طور که شنیدم همین ایشان بود که در منزل آیت الله شریعتمداری راجع به تبعیدیها صحبت کرد.
راجع به منبرهایی که امسال در بندرعباس رفته ام با اینکه عنوان سخنرانیها را جوری قرار داده بودم که به هیچ وجه کوچکترین برخوردی نداشته باشد در عین حال مراقب جملاتم بودم و اگر انتقادی داشتم به گناهانی بود که در آن شهر زیاد شایع است و اگر احیانا نام بعضی از مکاتب را می بردم به مناسبتهایی بود مثلاً یک شب در مسجد کوفه کلمه اگزیستانسیالیسم که در غرب خیلی شایع شده است بردم و به جوانها و به پدر و مادرهایشان تذکر دادم که این کلمه به معنی بی بندوباری است و اگر در اروپا شیوع پیدا کرده است به خاطر زدگی که آنان از جنبه های منفی شان پیدا کرده اند و هیچ آیین و مذهب کاملی هم در دستشان نیست که بتواند پاسخگوی مشکلات آنان باشد چون مسیحیت که یک مذهب تحریف شده ای است و تکلیف اربابان کلیسا هم کاملاً روشن است اما ما مسلمانان با در دست داشتن مشعل فروزانی چون قرآن مجید و دین مقدس اسلام هیچگاه نباید استقلال ملی و مذهبی خودمان را از دست بدهیم و کورکورانه از غرب تقلید و اقتباس کنیم و استدلال می کردم.
چند روزی درباره عفو و بخشش که از شاهکارهای اخلاق اسلامی است صحبت می کردم و روایات و سیره پیامبر (ص) و ائمه طاهرین علیهم السلام را بیان می داشتم و به همین مناسبت یک روز اشکالی از کمونیستها که به عفو اسلامی کرده اند بطور اجمالی با اشاره بیان داشتم و به دنبال آن جواب مشروح و مفصلی که منطبق با مبانی اسلامی است دادم و ثابت کردم که عفو از عالی ترین صفات انسانیت است که پیامبر اکرم (ص) به آن سفارش اکید و فراوان فرموده است.
در مورد رفتن به سیرجان باز توضیح می دهم که با همان افراد مذکور نیمه شبی رفتیم که صبح سیرجان رسیدیم و منزل آقای غیوری رفتیم و در آنجا مطابق درخواستی که آقای عباس زائری کرده بود برای تکلیف خودش نسبت به شرکت در حزب رستاخیز که در همان نزدیکی اعلام شده بود و رئیس دبیرستان از او خواسته بود که ثبت نام کند و او خودداری کرده بود از آقای غیوری سئوال کردیم و [ناخوانا] در جواب که بطور تردید دادند بالاخره گفتند تا می توانید از شرکت در آن خودداری کنید، پس از آن از مدرسه علمیه آن شهر دیدن کردیم و به ملاقات آقای علمی که [ناخوانا ]از موسوی گرمارودی نیز یادآور می شوم که اینجانب در کلاس ادبیات زبان فارسی و انشایی تشکیل بود در هر دو هفته یک بار روزهای جمعه و من هم شرکت می کردم، با ایشان آشنا شدم و در هفته های آخری که آن کلاس دائر بود یک مرتبه تجلیلی از مبارزین کرد که رفقای کلاس همه ناراحت شدند و همان موجب شد که کلاس را تعطیل کنند.
در یکی از همان هفته ها مطابق معمول که هر هفته منزل یکی از رفقا برای ناهار رفت، یک روز هم نوبت من شد و ظهر به منزل ما آمد و اتفاقا آقای عبدالحسین معزی که یکی از رفقای کلاس بود او هم مطابق دعوتی که کرده بودم در منزل ما آمده بود و آقای موسوی یکی دو ساعت هم بیشتر منزل ما نبود چون می خواست زود به تهران برگردد و آقای عبدالحسین معزی که کاملاً شاهد گفته ها و مذاکره ایشان بودند اکنون ساکن تهران و یکی از منبریهای تهران هستند، ایشان در ابتدا به من گفتند که مطلبی را بطور خصوصی می خواستم با شما در میان بگذارم ولی وجود آقای معزی هم در این منزل بلامانع است و ایشان به من گفت که خیلی میل دارم که اخبار و جریان مدرسه فیضیه را برای من بنویسی.
من با زیر بار نرفتن آن هم از جهت مخالف بودن با مبانی خودم که مطابق ادله شرعی] ناخوانا [جریانات خبر کامل ندارم، مرتب شانه خالی می کردم و علاوه می دانستیم که فرستادن آن در صورت نوشتن به فرانسه بسیار مشکل است و هر چه با او صحبت و بحث می کردیم که منصرف شود، سخت روی یک پا ایستاده بود و پی درپی شدیدا اصرار می کرد.
بطوری که من اغفال شدم و چون خودم نمی توانستم آن کار را انجام دهم به خواهش ایشان به یکی از طلبه های مجرد که ساکن مدرسه بود به نام آقای میرلوحی اصفهانی جریان را گفتم.
ایشان هم نوشتند و رد کردند.
راجع به آقای عباس زائری همانطور که به عرض رساندم بعد از بازگشت از سیرجان باز هم چندین بار در همان مدت کوتاهی که من در بندرعباس بودم چون تا آخر ماه صفر که اواخر اسفند ماه بود من بیشتر بندرعباس نبودم و روز اول ماه ربیع از آنجا حرکت کردم مراجعت نمودم.
به من مراجعه کرد و مرتبا کسب تکلیف می کرد و می گفت من سابقه شرکت در هیچ حزبی را ندارم و تاکنون بی طرف بوده ام و اکنون سرگردانم و سرانجام من به ایشان وعده دادم فرستادم که وقتی به قم مراجعت کردم از آیت الله شریعتمداری سئوال خواهم کرد و آنچه را ایشان پاسخ گفتند برای شما ]ناخوانا [که از ایشان در مورد شرکت در حزب مذکور سئوال می کردند، جواب صریح و قاطعی نمی دادند از این جهت من با اینکه هر روز سر درس خدمتشان می رسیدم و گاهگاهی هم منزلشان می رفتم و حتی یک روزی در منزل ایشان راجع به بندرعباس و اوضاع دینی آنجا مطابق درخواست خود ایشان برایشان در حدود نیم ساعت صحبت کردم و کارهای دینی هم که خودم انجام داده بودم برای ایشان تا مقداری که وقت و فرصت اجازه می داد شرح داده و بیان و معروض داشتم ولی درباره حزب مزبور اصلاً سئوالی نکردم و آقای ناصری تبریزی هم که یکی از اطرافیان ایشان و از مسئولین مؤسسه دارالتبلیغ اسلامی است در آن مجلس بودند و تمام صحبتهای ما را می شنیدند.
و کاملاً شاهد عرایض من بودند در] ناخوانا [که قبلاً با هم به عرض رساندم غیر از منبر...
مباحثی ]ناخوانا] در پاسخ سئوالهای افراد می کردم صبحها که در بندرعباس بودم و جائی نمی رفتم برای چند نفر از طلبه هایی که آنجا بودند چندین درس طلبگی می دادم که عبارت بود [ناخوانا ]کوفه اقامه می کردم و میان دو نماز هم چند مساله شرعی راجع به نماز می گفتم، پس از نماز برای چند نفری درس قرآن و عربی می دادم.
و شبهای جمعه در طول سال جلسه ای به عنوان پاسخ به سئوالهای مذهبی منعقد است که در چند هفته ای که من در آنجا بودم مطابق درخواست و تقاضایی که از من کرده بودند.
در شبهای جمعه پس از اقامه نماز جماعت در همان مسجد کوفه در آن جلسه شرکت می کردم و به سئوالهای مختلف دینی و مذهبی که معمولاً روی کاغذ می نوشتند و در همان جلسه به گوینده می دادند، در همان وقت محدود و مختصر، پاسخ می گفتم.
شرح جریان مسافرتهایی که به اطراف شهر بندرعباس در طول دو ماهه محرم و صفر امسال انجام داده ام قبلاً نوشته ام و ظاهرا احتیاج به توضیح نیست.
غلامحسین حقانی س ـ آیا به آنچه نوشته اید معتقد می باشید و چگونه اظهارات خود را گواهی و تایید می نمایید؟ ج ـ به آنچه نوشته ام معتقد هستم خط خوردگی از خودم بوده با امضاء گواهی و تایید می نمایم.
غلامحسین حقانی

توضیحات سند:

1ـ آیت الله حاج شیخ محمد مهدی ربانی املشی (1313 ـ1364): مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد مهدی ربانی املشی، در 15 شعبان 1313 در یک خانواده روحانی و متوسط در قم متولد گردید.
در سن 5 سالگی، مادر را از دست داد.
دروس اولیه را در محضر اساتید خواند.
و سپس به درس مرحوم آیت الله بروجردی و امام خمینی (ره) حاضر گردید.
از سن 17 سالگی وارد صحنه سیاست شد و بعنوان مدافع شهید نواب صفوی و آیت الله کاشانی در تظاهرات حاضر گردید.
با آغاز نهضت امام خمینی به عنوان یک روحانی مبارز همواره علیه رژیم ستمشاهی به فعالیت پرداخت.
چندین بار دستگیر شد و به زندان افتاد.
و در سال 1356 تبعید گردید.
در سال 1357 بار دیگر به زندان افتاد.
با فعالیت جامعه مدرسین حوزه علمیه، وی از اعضای فعال آن بود.
پس از پیروزی انقلاب، به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی، نماینده مجلس خبرگان، ریاست شعبه اول دادگاه عالی، عضو ستاد انقلاب عضو مجلس خبرگان رهبری...
انتخاب گردید.
وی در سال 1364 پس از یک بیماری در گذشت.

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام حاج شیخ غلامحسین حقانی به روایت اسناد صفحه 274










صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.