تاریخ سند: 11 آذر 1348
جریان تفصیلی جلسه روز 6/9/48 به شرح زیر میباشد.
متن سند:
از: فرانسه تاریخ:11 /9 /1348
به: آقای فرشین 315 شماره: 743
جریان تفصیلی جلسه روز 6 /9 /48 به شرح زیر میباشد.
در این جلسه ابتدا محمود بزرگمهر1 جریان درگذشت این دانشجو (صادق خسروشاهی)2 را شرح داد و مسبب مرگ وی را سازمان امنیت دانسته و در مورد اقداماتی که از طرف کنفدراسیون برای اعتراض به فشار سازمان امنیت در ایران و خارج به عمل آمده است توضیح داد و پس از آن ماندانا گلبادی3 جریان رفتن اعضای اتحادیه را به سفارت و بازداشت آنها از طرف پلیس و اینکه 8 ساعت در بازداشت پلیس فرانسه... بودهاند و همچنین اعزام دو نماینده برای مذاکره و تقاضای سه مورد با سفیر ایران در فرانسه (دو نماینده... لامعی و ماندانا گلبادی بودهاند) و نپذیرفتن تقاضاهای اتحادیه دانشجویان از طرف سفیر ایران و برخورد تند با دو نماینده فوق را شرح داد و بعد از این دو نفر حسن ماسالی4 دانشجوی ایرانی وابسته به جبهه ملی دوم و دبیر سابق کنفدراسیون که اخیراً از آمریکا به پاریس آمده است (نامبرده سابقاً مقیم آلمان غربی بوده و سال گذشته برای تماس با دانشجوی مقیم آمریکا به این کشور رفته...) پیرامون درگذشت صادق خسروشاهی و فعالیتهای ضدمردمی رژیم ایران و دستگاه سازمان امنیت صحبت کرد و مسئول این واقعه را سازمان امنیت دانسته و از فعالیتهای این سازمان در مورد دانشجویان مقیم ایران و خارج و افراد شناخته شده عضو این سازمان سخن گرفته[گفته] و از جمله اشخاصی که وابسته به سازمان امنیت دانسته دکتر احسان نراقی بود.
در پایان این جلسه به مناسبت اینکه اعضای سفارت و سفیر ایران در پاریس برخورد تندی با دانشجویان در دو روز مذکور در فوق نموده تقاضا شد که یک هفته اخیر را هفته اعتراض به عمل سفارت ایران در پاریس و اعتراض به فعالیتها و فشار سازمان امنیت اعلام داشته و تمام واحدها... از طریق کنفدراسیون از این موضع اطلاع پیدا کرده و در این یک هفته به هر نحوی که امکان دارد (برگزاری جلسات در شهرها. انتشار مقاله در روزنامهها. ارسال تلگرافها و نامههای اعتراض برای مسئولین ایرانی و...) نسبت به این عمل سفارت ایران و همچنین سازمان امنیت در مورد خسروشاهی اقدام و اعتراض نمایند.
در این جلسه نزدیک به 50 نفر شرکت کرده بودند که چند تن آنها عبارتند از:
محمود لامعی. احمد سلامتیان5. خسرو کلانتری6. حسن قاضی7. پریرخ قاضی. ماندانا گلبادی. محمود بزرگمهر. سیروس اوصیاء8. محمد بهدشتی9. ایرج امامی. اسفندیار کاردان. حمید ذوالنور10. حسن حبیبی. ابوالحسن بنیصدر. صادق قطبزاده. فرنگیس حبیبی11. رخساره زاهدی12. بدیعه اخوان13. فرشید گل آراء14. حسین نظری. خسرو نراقی15. حسن ماسالی. شمسالدین.... ... سلطانی. شهرزاد بهشتی16. بهرام امین. محمد طرفه. علی شاکری17. احمد غضنفری.
منبع شفاهاً اظهار کرد مطالب این گزارش را از دانشجویان مختلف کسب کرده است. قانع
در پرونده احسان نراقی به کلاسه --- بایگانی شود.
توضیحات سند:
1. محمود بزرگمهر: از اعضای کنفدراسیون دانشجویان در خارج از کشور و در سال 1348ش، عضو هیئت دبیران آن بود. وی که دارای تفکراتی مائوئیستی بود، در سال 1357ش، به ایران بازگشت و در سال 1358ش، به همراه برخی از رفقای خود، حزب رنجبران را راه انداخت و به مبارزه علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی مشغول شد. محمود بزرگمهر که به همراه دیگر اعضای حزب رنجبران، در نقاط مختلف کشور، از جمله در کردستان در آشوب آفرینیها دارای نقش بود، به همین علت دستگیر و در سال 1363ش، به اعدام محکوم گردید.
2. صادق حاتمی خسروشاهی: فرزند سیدهادی(میرهادی)، در سال 1321ش به دنیا آمد. او که در دامن خانوادهای روحانی و مبارز پرورش یافته بود، از همان دوران نوجوانی به مبارزه روی آورد و در سال 1339ش، به اتهام فعالیت مضره و تحریک دانش آموزان دبیرستانها و انجام تظاهرات، مورد تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد. پس از این بازداشت، در مهرماه سال 1340ش برای ادامهی تحصیل به ترکیه رفت و ضمن تحصیل در رشته پزشکی، به فعالیتهای دانشجویی مشغول گردید و در سال 1344 عضو فعال جبهه ملی در ترکیه معرفی شد. ارتباط او در این سال با حزب کارگر ترکیه که از احزاب مخالف ایران بود، حساسیت ساواک را نسبت به او بیشتر کرد که گزارش حضور او در فلورانس ایتالیا و طرفداری از جبهه ملی و همچنین فعالیت در خصوص تأسیس اتحادیه دانشجویان ترک و عرب و ایرانی در ترکیه، این حساسیت را مضاعف نمود. در فروردین ماه سال 1345ش، دانشجوی سال دوم پزشکی و فردی دین دار و طرفدار مهدی بازرگان که عضو هیئت مدیره انجمن دانشجویان ایرانی در استانبول بوده و از همهی اعضاء انجمن انتقاد میکند، معرفی گردید و یک سال بعد نیز، ضمن اینکه گزارش شد در دانشکده طب تحصیل میکند، در باره او نوشته شد: « پدرش آخوند است. دارای تعصبات شدید مذهبی بوده و از طرفداران خمینی است.»
در تیرماه سال 1346ش، همزمان با سفر محمدرضا پهلوی به ترکیه، شرکت او در جلسه دیدار شاه با ایرانیان و سئوالات پی در پی او، موجب عصبانیت شاه و موجب شد تا ساواک ایران، تقاضای تحویل او را از ترکیه بنماید که این درخواست، پس از بررسیهای صورت گرفته، منتفی شد. در همین سال بود که از تغییر افکار صادق خسروشاهی و ارتباط او با کلوپ فکر و وابستگی به کمونیستها سخن گفته شد و در سال 1347ش، دستور دستگیری وی در صورت ورود به کشور داده شد و همزمان، پدر وی نیز به ساواک احضار شد و مورد تذکر قرار گرفت. خبر خودسوزی صادق خسروشاهی، که در این ایام از اعضای مؤثر سازمان دانشجویان و طرفدار کمونیسم معرفی میشد و در سخنرانیهای خود، مصدق را به عنوان رهبر سابق دانشجویان معرفی و آمریکا و سازمان سیا را عامل سرنگونی او میدانست، در 18 /8 /1348ش، منتشر شد و این درحالی بود که در اظهارنظری شتاب زده، این اقدام به سابقهی ناراحتیهای روحی او نسبت داده شد و چهار روز بعد نیز خبر درگذشت او اعلام گردید. برخی از روزنامههای ترکیه، این حرکت را تحت فشار مقامات سیاسی ایران و به منظور اعتراض به رژیم ایران تحلیل نمودند و از زبان برخی از دوستان و رفقایش گفته شد: به علت کسب اخباری از ایران درباره این که ابوی او تحت فشار قرار گرفته، اقدام به خودکشی کرده است و شایع گردید که در لحظات آخر شعار میداده که: « قاتل من شاه ایران میباشد. زنده باد کنفدراسیون دانشجویان ایرانی. زنده باد ویتنام. مرگ بر امپریالیزم.» این مسئله، موجبات نگرانی ساواک را به همراه داشت که برای رفع این نگرانی از ترکیه نوشته شد: « سعی خواهد شد که گواهی پزشکی نوشته شود که وی مبتلا به بیماری روحی بوده است.» صادق خسروشاهی، در هنگام مرگ 27 ساله و دانشجوی سال آخر پزشکی بود و جنازه وی در 27 آبان ماه سال 1348ش، به ایران آورده شد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
3. ماندانا گلبادی: فرزند منوچهر، در سال 1318ش در ساری به دنیا آمد. پدرش فرزند سردارجلیل و از مالکین سرشناس مازندران بود که با ایرج اسکندری دوستی داشت و در دورهی چهاردهم نیز نماینده مجلس شورای ملی بود. ماندانا گلبادی پس از تحصیلات مقدماتی به سوئیس فرستاده شد و بخشی از تحصیلات خود را در آنجا گذراند. در سال 1339ش با امیرارسلان مفخم ضیغمی که کارمند وزارت خارجه بود، ازدواج کرد؛ ولی این وصلت در سال 1344ش، به علت عدم توافق که برخی آن را اعتیاد به هروئین و افراط در کارهای مختلف! عنوان نمودهاند، به جدایی انجامید. مشارالیها، شش ماه پس از جدایی از همسرش، در سال 1345ش، به فرانسه رفت و در دانشکده پاریس به تحصیل مشغول شد. در این موقع به فعالیتهای دانشجویی روی آورد و به سازمان انقلابی حزب توده که دارای تمایلات چپی بودند، پیوست. در سال 1347ش، به عنوان مسئول کمیته فرهنگی اتحادیه دانشجویان ایرانی در پاریس انتخاب گردید که حدود دو ماه پس از این انتخاب، پدرش به ساواک احضار شد که به علت مریضی و حضور او در مازندران، این احضار صورت نگرفت. این درحالی بود که برادرش، به نام مهران گلبادی نیز در یکی از شهرهای دور از پاریس، به تحصیل اشتغال داشت؛ ولی اهل فعالیتهای دانشجویی نبود و جدا از خواهرش زندگی مینمود. در مهرماه سال 1348ش، جمشید آموزگار که وزیر دارایی بود، در یکی از کافههای پاریس به نام « کوپول » با ماندانا گلبادی دیده شد. همزمان با این ملاقات بود که خانم توران اعلم، سرپرست خانه ایران، یک اتاق در اختیار او گذاشت. به علت این فعالیتها، در اردیبهشت ماه سال 1349ش، چون پدرش مریض بود، مادرش به ساواک احضار گردید تا دخترش را مورد تذکر قرار دهد. شاید به دلیل همین احضار بود که در نامهای به تاریخ دوم ژوئن 1970م به پدرش نوشت: « ... واقعاً وای به حال مملکتی که انقلابیش من و امثال من باشند.»
ماندانا گلبادی، در این نامه ضمن اظهارات تند نسبت به ساواک، از ارتباط خود با بیژن حکمت و علت عدم ازدواج با او نیز مطالبی نوشته است. پس از ادامه یافتن این فعالیتها و مشاهده رفتار شخصیتی و رویه زندگی وی، در سال 1351ش، گفته شد: «او فاقد هرگونه تعلیم و تربیت ایدئولوژی مارکسیستی است، حال اینکه خودش را مدافع این مسلک میداند. از طرف دیگر زندگی خصوصی وی با این ایدئولوژی کاملاً مغایرت دارد.»
در همین سال بود که موضع ارتباط او با ساواک نیز مطرح گردید و این درحالی بود که در اتاق او، عکس های: مائو. لنین و چه گوارا نیز نصب بود و در کنارِ آن، شرب خمر نیز وجود اشت. در سال 1352 ش، که به آلمان نیز ترددهایی داشت، توسط فردی به نام خسرو موریم، دارای افکار ضدامپریالیستی و لیبرالی معرفی شد! پایان نامهی تحصیلی وی، دارای عنوان: «رابطه ایران و روس در سالهای 1917 تا 1922» بوده است و از سال 1352 به بعد، گزارشی در سوابق او موجود نیست!
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
4. حسن ماسالى: فرزند آنام قلى، در سال 1314 ش در طوالش به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ماسال، رشت و تهران سپری کرد. در دوران نهضت ملی شدن نفت، که دانش آموز دبیرستان ادیب در تهران بود، به مسائل سیاسی علاقه نشان داد و در برخی از فعالیتهای عمومی شرکت کرد. در سال 1340 جهت ادامه تحصیل به آلمان غربى رفت و در رشته پزشکی دانشگاه توبینگن، ثبت نام کرد و از همان سال، که در شهر کیل به تحصیل مشغول شد، در فعالیتهای دانشجویی شرکت نمود و به نفع جبهه ملى فعالیت کرد. مشارالیه با گسترش فعالیتهاى خود، به تدریج به عنوان یکى از فعالترین عناصر جبهه ملى در آلمان غربى محسوب شد، به گونهای که در اسناد ساواک، از او به عنوان محرک اصلى تحصن دانشجویان ایرانى در آلمان غربى و رهبر تظاهرات 16 بهمن کلن یاد شده است.
در سال 1342 که دوران شدیدترین فعالیتهای نامبرده بود، سرپرستى انتشار «روزنامه ایران» را نیز برعهده داشت و همچنین، سمت دبیرى کنفدراسیون را عهدهدار بود و در کنگرهی سوم که در لندن تشکیل یافت، عضو بینالمللی شد. حسن ماسالی به جهت گستردگى فعالیتها، به طور مرتب به کشورهاى مختلف اروپا و آمریکا مسافرت نمود و در یک مقطع نیز به عراق عزیمت و با تیمور بختیار در ارتباط قرار گرفت و برابر گزارشات ساواک، در طول اقامت در عراق، با مقامات سفارت شوروى مراوداتى داشته است. در همین ایام، او که از تفکرات ملیگرایی به کمونیسم گرائیده بود، «گروه اتحاد کمونیستی » که به نام « سازمان وحدت کمونیستی » مشهور شد، توسط او و دوستانش ایجاد شد و در تلاشهای مشترکی که صورت گرفت، « رادیو میهن پرستان » نیز توسط آنان تشکیل شد. وی در سال 1348ش، در کنگره دهم به عضویت موقت هیئت دبیران درآمد و در نهایت نیز، دبیر امور دفاعی کنفدراسیون شد. حسن ماسالی در ماههای پایانی عمر رژیم شاهنشاهی به ایران آمد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به مخالفت با نظام نوپای اسلامی مشغول شد. در سال 1359ش، در ناآرامیها کردستان، نقش ایفا کرد. سپس به عضویت شورای ملی مقاومت (منافقین) درآمد و پس از چندی به فرانسه گریخت. مدتی با بختیار همکاری کرد و از آنجا راهی آلمان شد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادى)
کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا به روایت اسناد ساواک
5. احمد سلامتیان: در سال 1323ش، به دنیا آمد. او که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، با جبهه ملی ارتباط داشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان نمایندهی مردم اصفهان به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در زمان ریاست جمهوری بنیصدر، رئیس دفتر هماهنگی او بود. او که از هوادران سرسخت بنیصدر بود و در این راستا تلاش فراوانی داشت، پس از عزل بنیصدر و آغاز حرکتهای مسلحانه و ترورهایی که صورت گرفت، دستگیر شد و مدتی در زندان بود. پس از آزادی به فرانسه رفت و به عنوان تحلیلگر مسائل سیاسی در خدمت رسانههای بیگانه قرار گرفت.
6. خسرو کلانتری: یکی از اعضای جبهه ملی در فرانسه و از فعالین کنفدراسیون و معتقد به فعالیتهای چریکی بود که به همراه حسن ماسالی به عراق رفت و از طریق دستگاه اطلاعاتی عراق، به تیمور بختیار معرفی شد.
7. حسن قاضی: در سال 1315ش به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی به پاریس رفت و در رشته معماری دانشگاه هنرهای زیبا تحصیل کرد. در دوران تحصیلات دانشجویی، یکی از اعضای فعال کنفدراسیون بود که در سال 1966م به همراه عدهای دیگر از اعضای سازمان انقلابی حزب توده، جهت آموزش نظامی به کوبا اعزام شدند. همسر وی، پری حاجبی، عضو سازمان انقلابی بود، ولی خودِ وی، در این سازمان عضویت نداشت و حتی با دیدگاههای همسرش نیز مخالفت داشت. هنگامی که گروه مزبور کوبا را ترک کرد، حاجبی و قاضی هفت ماه دیگر در کوبا ماندند و در سال 1967م به اروپا بازگشتند. آنان علی رغم آنکه آموزش نظامی دیده بودند، به علت اینکه اثرات سیاسی مثبتی از این تجربه عایدشان نشده بود، به همراه سایر اعضاء گروه به این نتیجه رسیدند که الگوی سوسیالیستی کوبا برای ایران چندان مساعد نیست.
حسن قاضی که ساکن فرانسه بود، در دی ماه سال 1391ش از دنیا رفت و در کنار همسرش، در گورستان پاریسی « بانیو» به خاک سپرده شد.
کنفدراسیون، تاریخ جنبش دانشجویان ایران در خارج از کشور، افشین متین، ص 234.
8. سیروس اوصیاء: فرزند سیداحمد، در سال 1316 ش در بابل به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در بابل و متوسطه را تا سال پنجم در دبیرستان البرز تهران سپری نمود و پس از آن راهی انگلستان شد و در همانجا نیز دیپلم گرفت.
در دوران دولت دکترمحمد مصدق، در سال 1331ش، درحالی که دانش آموز سال سوم دبیرستان البرز بود، به علت شرکت در تظاهرات خیابانی علیه شاه، در اسفندماه دستگیر شد که این دستگیری با نامهای که دکتر مجتهدی، رئیس دبیرستان، مبنی بر تأیید او نوشت، منجر به آزادی وی گردید. به نظر میرسد علت تصمیم خانوادهی وی به اعزام او به انگلستان در سال پایانی دبیرستان، همین مسئله بوده است. سیروس اوصیاء که پس از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل به پاریس رفته بود،در دوران دانشجویی، به فعالیتهای سیاسی مشغول شد. این فعالیتها به گونهای بود که در سال 1347ش، که به ایران بازگشت، از افراد فعال اتحادیه دانشجویی و طرفدار توده چینی و عضو سازمان انقلابی حزب توده، معرفی و به همین دلیل به ساواک احضار شد، که پس از مصاحبه با خروج مجدد وی از کشور موافقت گردید. ادامهی فعالیتهای وی در پاریس، موجب شد تا در سال 1348ش، حکم دستگیری او به مبادی ورودی ابلاغ شود که این دستگیری در شهریور ماه سال 1350 و در فرودگاه مهرآباد تهران عملی شد. در این بازداشت که به مدت یک ماه به طول انجامید، وی ضمن انکار عضویت خویش در سازمان انقلابی و دیگر گروهها، خود را فردی معتقد به نظام سلطنتی و شاه معرفی نمود و نوشت:
« در سال 1956 به انگلستان رفتم در آنجا ششم متوسطه را خواندم. سپس 1959 به پاریس رفتم... 1959- 60 به ایران بازگشتم و پس از دوسال و نیم ترک تحصیل، 1963 دوباره به پاریس رفتم.»
سیروس اوصیاء، که دارای دکترای شهرسازی از دانشگاه پاریس بود، یک ماه پس از آزادی، در بخش مدیریت عمران شهری در سازمان برنامه مشغول کار شد که این فعالیت تا پایان عمر رژیم شاهنشاهی در سمتها و مدیریتهای مختلف ادامه یافت؛ که یکی از آنها، ریاست دبیرخانه نظارت و گسترش عمران شهری در سال 1356ش بود. در بحبوحهی انقلاب اسلامی و در جریان خیمه شب بازی دستگیری برخی از سران رژیم، سیروس اوصیاء نیز در آذرماه سال 1357ش، دستگیر شد که علت و نتیجهی این دستگیری در سوابق وی موجود نیست. مشارالیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از فروردین ماه سال 1358ش، در دفتر طرحهای انقلاب نخستوزیری به همراه تعدادی دیگر از کارشناسان اقتصادی، تحت نظر دکتر یدالله سحابی، به مدت یک سال فعالیت نمود و در سال 1382ش، در بخش مدیریت بازاریابی صدا و سیما، اشتغال داشت.
سیروس اوصیا دارای تألیفاتی نیز میباشد که از آن جمله است: پیش از آنکه به گفته درآید. نامههای شرقی افغانستان
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
9. محمد بهدشتی: فرزند حسین، در سال 1316ش در تهران به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات دبیرستانی، در سال 1343ش، به فرانسه رفت و در رشته شهرسازی به تحصیل مشغول شد. در جریان فعالیتهای دانشجویی در فرانسه، به دستهی مائوئیستها پیوست. فعالیتهای او به میزانی بود که برادرش که در ایران استاد دانشگاه بود احضار و به وی تذکر داده شد تا در مکاتبه با محمد بهدشتی، او را از فعالیتهای خود برحذر دارد. سیروس اوصیاء که شوهرخواهر محمد بهدشتی و در رژیم شاهنشاهی دارای جایگاه شده بود، در آذرماه سال 1351ش، در نامهای به امیرعباس هویدا، ضمن تشکر از الطاف او در موقع بازگشت خود به ایران... نوشت: «... در اواخر شهریورماه 1350 به ایران بازگشتم. در همان ابتدای بازگشت، به علت سوءتفاهمی در فرودگاه دستگیر شدم که خوشبختانه پس از دستور آن جناب نسبت به تسریع رسیدگی، مرتفع شد و از اواخر آبان ماه سال پیش تاکنون، در مدیریت عمران شهری سازمان برنامه به خدمت مشغول میباشم... آقای محمد بهدشتی دوست دیرین و برادر همسر اینجانب، در اواسط سال 1344 طبق توصیه پزشکان متخصص قلب تهران جهت عمل جراحی به پاریس رفت... تحت عمل جراحی موفقیت آمیز قرار گرفت... در ایران در رشته معماری مشغول بود پس از بهبودی عمل جراحی در پاریس رشته شهرسازی را به پایان رسانید و در همان شهر تا چندی پیش به کار معماری و شهرسازی مشغول بود. اندوه این است که وی از چند ماه پیش به سرطان خون مبتلا شده... با آشنائی و دوستی بسیار نزدیکی که با ایشان دارم میتوانم اطمینان کامل بدهم که آقای بهدشتی مطلقاً در هیچ یک از دستهجات سیاسی خارج از کشور، هیچگاه، هیچگونه فعالیتی نداشته... دستور فرمائید وضع ایشان از نقطه نظر مقامات امنیتی رسیدگی شود...»
این نامه موجب شد تا با بازگشت محمد بهدشتی به ایران موافقت شود، ولی او به ایران نیامد و در دی ماه سال 1353ش نیز، خبر درگذشت او اعلام گردید.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
10. حمید(سیدمصطفی)ذوالنور: فرزند سید محمد، در سال 1316ش در کازرون به دنیا آمد. او که در رشته مهندسی تحصیل نموده و در نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی به فعالیت اشتغال داشت، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از اعضای جبهه ملی و حزب ایران بود. حمید ذوالنور که دارای همسری آمریکایی به نام ژانین ماری برت اونتر بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه گریخت و علیه انقلاب اسلامی، به همکاری با شاهپور بختیار مشغول شد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
11. فرنگیس حبیبی: فرزند فتح الله، در سال 1326ش در تهران به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی در سال 1344ش، به فرانسه رفت و در دانشگاه پاریس، مشغول تحصیل شد. به علت ورود چشمگیر به فعالیتهای دانشجویی، از سال 1347ش، مورد حساسیت قرار گرفت. در همین سال بود که در انتخابات اتحادیه دانشجویان ایرانی، به عنوان مسئول کمیته بینالمللی ارتباطات انتخاب شد. او که در راستای این فعالیتها، تفکرات چپی را برگزیده بود، ضمن ارتباط با اعضای سازمان انقلابی حزب توده که مائوئیست بودند، با یکی از همین افراد، ازدواج نمود و این درحالی بود که به علت درهم تنیدگی فعالیتهای دانشجویی در خارج از کشور، در سال 1348ش، به عنوان فردی که دارای تمایلات سوسیالیستی و جبهه ملی است، معرفی گردید. فرنگیس حبیبی که پیش از سفر به فرانسه، از اعضای حزب مردم بود، در زمان حضور در آن کشور نیز با برخی از اعضای آن حزب مکاتبه داشت و تفکر و انگیزهی خود را برای فعالیتهای دانشجویی، بالا بردن قیمت خود در زمان حضور در ایران مطرح و این تفکر را به بسیاری از اینگونه افراد منتسب نمود و به نظر میرسد علت جدایی او از کنفدراسیون در سال 1351ش، به همین تذبذب فکری مربوط باشد. مشارالیها که با کار کردن بخشی از مخارج تحصیلی خود را در فرانسه تأمین میکرد، تا مقطع دکترا تحصیل کرد، مدتی به ایران آمد و به تدریس پرداخت، ولی مجدداً به فرانسه بازگشت و در آنجا ماندگار و به شغل روزنامه نگاری مشغول گردید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، خبرنگار رادیو بینالمللی فرانسه شد.
12. رخساره زاهدی: فرزند حسین، در سال 1321ش در تهران به دنیا آمد. پدرش مهندس و در وزارت پست و تلگراف شاغل بود. رخساره زاهدی، پس از تحصیلات مقدماتی، برای ادامهی تحصیل راهی فرانسه شد و در جریان فعالیتهای دانشجویی قرار گرفت. پس از چند سالی که در فرانسه بود، در ژانویه 1970م (1349ش) به آلمان رفت و فعالیتهای خود را در برلین غربی پی گرفت. او که در زمان حضور در فرانسه به نام « مینا » هم شناخته میشد، در برلین، به عضویت هیئت کارداران سازمان دانشجویان مقیم برلین، که به « گروه کادریها » معروف و دارای تفکرات چپی بودند، درآمد. در همین ایام بود که با پرویز نعمان، که او هم دارای همین تفکرات بود، ازدواج نمود و در بین دانشجویان، به نام « رخی » شهرت یافت. رخساره زاهدی در اواخرسال 1353 یا اوایل سال 1354ش به آخن رفت، که از چگونگی فعالیت او در این شهر، اطلاعی در دست نیست. در یک نوبت که پدرش برای مورد تذکر قرار دادن دخترش به ساواک احضار شد، گفت: پسرش به نام امیرقاسم زاهدی، که تحصیل کردهی آلمان و دارای تخصص ارتوپدی بوده، پس از 18 سال اقامت در آلمان، به ایران مراجعت مینماید، ولی پس از 4 ماهی که به دنبال کار بوده، به او کار نمیدهند و او به آلمان مراجعت و تابعیت خود را تغییر میدهد و مقیم آن کشور میگردد و همین مسئله را، علت ناراحتیهای دخترش، و فعالیتهای دانشجویی او را، سرخوردگی برادرش در ایران عنوان مینماید!
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
13. نرجس اخوان: (معروف به بدیعه) فرزند حمید، در سال 1326 ش به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات متوسطه را در رشت سپری کرد و در سال 1343 به تهران آمد و در سال 1345 دیپلم گرفت و سپس برای ادامهی تحصیل به فرانسه رفت. در زمان حضور در فرانسه، در فعالیتهای دانشجویی شرکت نمود و در جرگهی افرادی که دارای تفکرات مائوئیستی بودند قرار گرفت. در سال 1348 به ایران آمد و به همین دلیل به ساواک احضار شد. در این مصاحبه، خود را نرجس، معروف به نازی یا بدیع معرفی کرد و ضمن انکار فعالیتهای دانشجویی در فرانسه، گفت: در دانشکده حقوق پاریس، به تحصیل در رشته اقتصاد مشغول است. در این موقع، علی رغم اینکه با خروج مجدد وی از کشور موافقت شد و خواهرش به نام بدری اخوان نیز در فرانسه مشغول تحصیل بود، به فرانسه باز نگشت و در مدرسه عالی ترجمه به تحصیل مشغول شد و پس از آن نیز به وزارت فرهنگ و هنر رفت. ارتباطات و مکاتبات او با محمود بزرگمهر، که در فرانسه و طرفدار توده چینی بود، در سال 1351 مورد حساسیت ساواک قرار گرفت و در سال 1354 که عازم فرانسه بود، در خصوص برقراری این ارتباط به او تذکر داده شد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
14. فرشید گل آراء: فرزند نعمتالله، در سال 1323ش در اصفهان به دنیا آمد. پدرش سرهنگ ارتش و دایی وی، تیمسار عطاءالله مقربی بود و علی رغم این، برادرش به نام « امیر گل آراء » در سال 1335ش، حدود سه سال زندانی بود.
فرشید گل آراء پس از تحصیلات مقدماتی در سال 1342ش برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. در آنجا در فعالیتهای دانشجویی شرکت نمود و از دانشجویان وابسته به جبهه ملی معرفی شد. پس از بازگشت به ایران، در سال 1353ش، که قصد استخدام در دانشگاه ملی را داشت، به ساواک دعوت شد که خود را فردی « اومانیسم » به معنای « بشر دوست » معرفی کرد و علت حضور خود در اعتصاب غذای دانشجویی در سال 1349ش در فرانسه را نیز همین دانست. مشارالیه که در این موقع، در حال ارائهی پایان نامه دکترای جامعهشناسی بوده، دربارهی تفکرات خود گفته است: « من دارای هیچ ایدئولوژی و عقیده سیاسی نیستم.»
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
15. خسرو نراقی: فرزند حسین(که دارای درجه سرتیپی و پزشک ارتش بود)، در سال 1315ش در خرم آباد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در خرم آباد بود و در سال 1333ش، به همراه خانواده به تهران آمد و پس از اخذ دیپلم، در سال 1336ش، برای ادامه تحصیل، به آلمان غربی رفت و در دانشکده فنی، در رشته ماشین مشغول به تحصیل شد. او که از سال 1330ش، به حزب توده پیوسته و مدت یک سال و نیم فعالیت کرده بود، در دوران دانشجویی، در آغاز دههی چهل شمسی، مدتی به عضویت نهضت مقاومت ملی درآمد، ولی دوباره به فعالیتهای کمونیستی روی آورد و روش مائوئیستی را برگزید و پس از به وجود آمدنِ سازمان انقلابی حزب توده، به آن پیوست و یکی از اعضای مؤثر آن شد. در سال 1341ش، در پی هماهنگی ساواک ایران با پلیس آلمان، منزل او که با مهدی خانبابا تهرانی همخانه بود، مورد بازرسی قرار گرفت و هر دو توسط پلیس مونیخ دستگیر شدند، که در آذرماه سال 1342ش، این ماجرا پایان داده شد. پس از این ماجرا، در سال 1343ش، به همراه برخی دیگر از رفقای خود به چین رفت و مدت چهار سال به عنوان مترجم در رادیو پکن کار کرد. در همین موقع بود که سازمان توفان را به همراه خانبابا تهرانی راه اندازی کرد. خسرو نراقی که پس از مدت اقامت در پکن، راهی فرانسه شده بود، ضمن سکونت در آنجا، ضمن حضور در کنفدراسیون، فعالیتهای خود را ادامه داد. در سال 1344ش، پدرش که صاحب منصب ارتش بود، سعی کرد او را به آمریکا ببرد که این تلاش وی موفقیت آمیز نبود. در سال 1347ش، نام مستعار او «جهانی» و جزو کسانی معرفی شد که در پکن آموزش جنگ پارتیزانی دیده است
16. شهرزاد بهشتی: فرزند حبیب الله، در سال 1325ش در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش سرهنگ ارتش بود. مشارالیها که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفته بود، در جریان فعالیتهای دانشجویی، به سازمان انقلابی حزب توده با تمایلات چینی پیوست و در آنجا با هادی میرمیران ازدواج نمود. فعالیتهای او که در شعر و شاعری هم دستی داشت، به میزانی بود که در سال 1348ش عضو هیئت اجرائیه شد. در سال 1349ش، مادرش به نام ایران بایندر به ساواک احضار شد تا فرزندش را در خصوص فعالیتهای خارج از کشور توجیه نماید. در سمینار تابستانی کنفدراسیون در سال 1350ش در ایتالیا، مسئول فروش شراب و آب معدنی بود. در سال 1352ش، به سفارت ایران در فرانسه مراجعه نمود و ضمن انکار فعالیتهای خود، تقاضای تمدید گذرنامه برای مسافرت شش ماهه به بلژیک، جهت دیدن دورهی تئاتر را نمود که مورد موافقت قرار گرفت و این درحالی بود که در بلژیک نیز، به فعالیتهای دانشجویی خود ادامه داد. در آذرماه سال 1352 ش نماینده ساواک در پاریس، دربارهی او نوشت: « چون وضع مالی مناسبی ندارد، در یک خانواده فرانسوی به عنوان خدمتکار مشغول کار است و بعد از ظهرها نیز در دانشکده تأتر تحصیل نموده و وقتی برای فعالیت ندارد.»
مجموعه شعرهائی از او به چاپ رسیده،که از آن جمله است: پیوست به شماره یک. سوی مدار سحر. شأن اندیشه. ضرب فضا. شهرزاد بهشتی در سال 1391ش، در اصفهان از دنیا رفت.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
17. علی شاکری: متولد سال 1327ش، یکی از اعضای هوادار جبهه ملی در کنفدراسیون بود که در سال 1954م (1333ش)، با جمعی از دوستانش روزنامه باختر امروز را منتشر مینمود و در سال 1961م (1340ش) عضو شورای عالی کنفدراسیون شد. مشارالیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت علیه انقلاب اسلامی مشغول شد، که در راستای همین فعالیتها، مدت کوتاهی در سال 1386ش زندانی گردید که با قرارداد وثیقه آزاد شد.
منبع:
کتاب
احسان نراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 315