در تاریخ پنج جاری چند برگ اعلامیه1
متن سند:
از: سمنان تاریخ: 7 /1 /1342
به: تهران شماره: 188
در تاریخ پنج جاری چند برگ اعلامیه1مفصل راجع به شرکت نسوان2 در انتخابات و اعتراض به اظهارات آقای وزیر کشور3 از نظر تفسیر مقدمه و اصل دوم قانون اساسی در شاهرود و به امضای مرتضی الحسینی اللنگرودی و احمدالحسینی الزنجانی4 و محمدحسین طباطبائی5، محمدالموسوی الیزدی، محمدرضا موسوی الگلپایگانی6 و سیدکاظم شریعتمداری7، روحاله الموسوی الخمینی8 و هاشم الاملی9 و مرتضی الحائری1 پخش شده که جریان از طریق شهربانی شاهرود تحت تعقیب است، نتیجه متعاقباً اعلام میگردد. لحسائی11
آقای رحیمی رویت نمودند 11- 7 /1 /42
به عرض رسید سوم. بولتن 8 /1 /42
______________________
1. در بخشی از این اعلامیه آمده است: « ... با این وضع رقت بار، به جای آن که دولت درصدد چاره برآید؛ سر خود و مردم را گرم میکند به امثال دخالت زنان در انتخابات، یا اعطای حق زنها، یا وارد نمودن نیمی از جمعیت ایران در جامعه و نظایر این تعبیرات فریبنده که جز بدبختی و فساد و فحشا چیز دیگری همراه ندارد ... روحانیون ... وظیفه خطیر خود را در این شرایط که همه ملت میدانند و میبینند، ادا میکنند و با صراحت میگویند: تصویبنامه اخیر دولت راجع به شرکت نسوان در انتخابات از نظر شرع بیاعتبار و از نظر قانون اساسی لغو است و با اختناق مطبوعات و فشارهای قوای انتظامی و جلوگیری از طبع و نشر امثال این نصایح و حقایق، اقدام به نشر آن به مقدار مقدور میکنند تا دولتها نگویند ما تصویبنامه صادر کردیم و علماء مخالفت نکردند.» امام خمینی در آینه اسناد. ج 1. ص 163
2. در روز شانزدهم مهرماه سال 1341 ش، روزنامههای عصر تهران، با تیتر درشت نوشتند: «طبق لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی که در هیئت دولت به تصویب رسیده و امروز منتشر شده، به زنان حق رأی داده شد.» این خبر، تیتر عوامفریبانهی این مسئله بود، در حالی که در متن لایحه، «حذف قید اسلام از شرایط انتخاب شونده و انتخاب کننده» و «قسم به کتاب آسمانی» به جای «قسم به قرآن» گنجانده شده بود. حضرت امام خمینی(ره) با آگاهی از توطئههای طراحی شدهی دشمنان اسلام، بلافاصله علماء و مراجع تقلید قم را به نشست و گفتگو پیرامون این لایحه دعوت کرد. در این نشست که در بیت مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) صورت گرفت، آیتالله گلپایگانی و شریعتمداری و آیتاللهزاده حاج شیخ مرتضی حائری حضور داشتند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا: 1. طی تلگرافی به شاه، مخالفت علمای اسلام را با مفاد تصویبنامهی مزبور اعلام داشته، لغو فوری آن درخواست شود. 2. طی نامه و پیغام به علمای مرکز و شهرستانها، جریان تصویبنامه و خطرهایی که برای اسلام و ملت ایران در بردارد، بازگو شود و برای مقابله و مبارزه با آن، از آنان نیز دعوت به عمل آید. 3. هر هفته یک بار و در صورت لزوم بیشتر، جلسهی مشاوره و تبادل نظر میان علمای قم برقرار شود ودر کوششها و فعالیتهایی که به منظور مبارزه با تصویبنامه انجام میپذیرد، با وحدت و اتفاق کامل آنان همراه باشد.«بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی. ج 1. سیدحمید روحانی. ص 15» بر این اساس، اولین تلگراف در فردای آن روز از طرف امام خمینی(ره) خطاب به محمدرضا پهلوی ارسال شد: «بسم الله الرحمن الرحیم حضور مبارک اعلیحضرت همایونى پس از اهداى تحیت و دعا، بهطورى که در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهاى ایالتى و ولایتى، «اسلام» را در رأى دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأى داده است. و این امر موجب نگرانى علماى اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونى مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعى است امر فرمایید مطالبى را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمى مملکت است از برنامههاى دولتى و حزبى حذف نمایند تا موجب دعاگویى ملت مسلمان شود. الداعى روحالله الموسوی» صحیفه امام . ج1. ص 78. توطئه به میزانی سازمان یافته بود که امام خمینی(ره) در بارهی آن میفرمایند: «آقا، یک حقایقى در کار است، من باز سرم دارد درد مىگیرد؛ یک حقایقى در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا مىنویسد: تساوى حقوق زن و مرد، رأى عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت مىکنند. آقاى شاه هم نفهمیده مىرود بالاى آنجا، مىگوید: تساوى حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایى هستى، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن این طور؛ بدبخت! نکن این طور. تعلیم اجبارى عمومى نظامى کردن زن، رأى عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید!» صحیفه نور ج 1 ص 247
3 .در این موقع، سپهبد سیدصادق امیرعزیزى، وزیر کشور بود. وی در سال 1283 ش، در تهران متولد شد. پس از به پایان رساندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه، دوره دانشکده افسرى و دانشگاه جنگ را نیز گذراند. وى در مهرماه 132 وارد خدمت ارتش شد و اولین پست مهمش آجودانى هنگ مستقل گیلان بود. او در اول مهرماه 1326 در حالى که فرماندهى لشکر فارس را بر عهده داشت، به درجه سرلشگرى رسید. سپهبد امیر عزیزى در اسفندماه 1339 در کابینه شریف امامى به سمت وزارت کشور منصوب شد و در سال 134 تا 1341 نیز در کابینه على امینى در همین سمت مشغول کار بود. دکتر علی امینى با انتخاب افرادى چون عزیزى مىکوشید تا چهرهاى آبرومند به ترکیب کابینه خود دهد. وى در کابینه اسدالله علم که در تاریخ 3 تیر 1341 به شاه معرفى شد، مجددا عهدهدار پست وزارت کشور شد و تا 18 اسفند 1342 در این سمت باقى ماند. سپهبد امیر عزیزى در 29 اردیبهشت 1342 به عنوان استاندار خراسان انتخاب شد و سپس نیابت تولیت آستان قدس رضوى را نیز عهدهدار شد و تا مهرماه 1344 این سمت را برعهده داشت. در سوم تیرماه 1344 به ریاست کمیته همکارى بینالمللى در استان خراسان انتخاب شد که این جریان در راستاى اصلاحات ارضى بود. وى در نیمه اول سال 1357 مجددا استاندار خراسان شد. امیر عزیزی در 14 دى ماه استعفا داد و به تهران آمد و در دولت نظامی ازهارى و حکومت نظامی در مملکت به عنوان وزیر کشور انتخاب شد. وی در سال 1371 در پاریس درگذشت.
4 .آیتالله حاج سیداحمد حسینی زنجانی که فقیهی بزرگ و پارسایی پرهیزگار و متخلص به اخلاق الهی بود در مهرماه 1269 ش در زنجان دیده به جهان گشود پس از تأسیس حوزه علمیه قم توسط مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، برای اقامتی موقتی به شهر قم آمد. ولی جذبه مرحوم حائری و ضرورت حفظ حوزه نوپای قم، عزم رحیل وی را بدل به اقامت دائمی نمود و با بهرهگیری از محضر آن مرحوم و علمای بزرگ دیگر، خود در کرسی تدریس و تألیف قرار گرفت. ایشان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز دخالت میکرد و جلسات مشترک علما و مراجع بزرگ برای تصمیمگیری در امور مهم و کلی حوزه، از جمله جلسه مهم علمای بزرگ قم در مورد حادثه 15 خرداد 1342 در منزل آیتالله زنجانی برگزار شد. وی سرانجام پس از 85 سال عمر با برکت و سالیان دراز کوشش و تلاش در راه دین و نشر فقه جعفری در 5 آبان 1352 چشم از جهان فروبست.
5 .علامه سیدمحمدحسین طباطبایی از نوادگان عبدالوهاب تبریزی در سال 1281 ش در تبریز به دنیا آمد. در 5 سالگی مادر و در 9 سالگی پدر خود را از دست داد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات فارسی را تا سال 1296 فرا گرفت و سپس تا سال 134 دروس فلسفه و عرفان را به پایان رساند. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرش «سیدمحمد حسن» عازم نجف اشرف شد و به تحصیل علوم دینی مشغول گردید. ریاضی را نزد سیدابوالقاسم خوانساری و فقه و اصول را از محضر آیتالله نائینی و محمدحسین غروی اصفهانی فرا گرفت. در فلسفه استاد ایشان آقا سیدحسین بادکوبهای و در معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث استاد وی آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی بود. علامه طباطبایی پس از ده سال اقامت در نجف به دلیل تنگی معیشت به زادگاهش برگشت و به مدت 1 سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول شد. در سال 1325 به حوزه علمیه قم رفت و در آنجا به تدریس «اسفار» و «شفا» پرداخت. علامه طباطبایی در تهران نیز جلساتی راجع به فلسفهی اسلامی و شیعی با هانری کربن و بسیاری از اساتید برجسته ایرانی فلسفه داشت که بسیار مورد توجه قرار میگرفت. استاد علامه طباطبایی سرانجام پس از یک عمر تلاش پیگیر در عرصه علم و دیانت در 24 آبان 136 ش در تبریز روی در نقاب خاک کشید. از آثار وی میتوان به تفسیرالمیزان، اصول فلسفه و روش رئالیسم، شیعه در اسلام و سنن النبی اشاره کرد.
6. آیتالله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی، فرزند سیدمحمد باقر در سال 1275 ش در روستای گوگد در شش کیلومتری گلپایگان دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی را نزد پدر، آیتالله ملاتقی گوگدی، آقا ضیاءالدین اراکی و آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی گذرانید. پس از تأسیس حوزه علمیه قم، به دعوت آیتالله العظمی حائری یزدی به قم رفت و مدارج عالی علوم حوزوی را در این شهر کسب نمود. تبحر ایشان در علم فقه موجب شد که هفتاد سال مدرس این علم در حوزه علمیه قم باشد. وی همچنین از مهاجرت علماء و زعمای حوزه علمیه نجف به قم در سال 132 کمال بهره را برد و برای مدتی هر چند کوتاه از محضر درس برخی از آنان همچون آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله نائینی و غروی اصفهانی بهرهمند گردید. با درگذشت آیتالله حائری، آقای گلپایگانی مسئولیتهای سنگینتری را متقبل شد و به تدریس دروس خارج فقه و اصول همت گماشت و تا پیش از ارتحال، همواره کلاس درس خارج معظمله در مسجد اعظم قم، یکی از بزرگترین مکاتب تدریس علوم دینی بود. در پی درگذشت آیتالله بروجردی نیز بخش اعظم وظائف آن عالم ربانی در اداره حوزه علمیه قم به ایشان واگذار شد. با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) ایشان همواره حامی نهضت و پشتیبان امام بود. بیشتر اعلامیههای مراجع در مسیر مبارزه با رژیم شاه را امضا میکرد و در جلساتی که علمای قم در اوایل نهضت تشکیل میدادند، شرکت مینمود. همگام با امام و دیگر مراجع، عید 1342 را به دلیل اصرار رژیم بر اجرای لوایح ششگانه (انقلاب سفید) تحریم و بعد از تبعید امام به ترکیه نیز از این اقدام رژیم به شدت ابراز ناخشنودی کرد. واکنشهای سیاسی حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی نسبت به مسائل روز ایران و جهان اسلام، رژیم پهلوی را همواره وادار میکرد که از موضعگیریهای ایشان بیمناک باشد. مراسم نیایشی که ایشان در سال 1352 برای پیروزی مسلمانان در جنگ با اسرائیل برپا کرد، در آن زمان واکنش قابل توجهی به همراه داشت. اعلامیههایی که علیه رژیم شاه در مناسبتهای مختلف به ویژه در سالهای 56 و 57 از سوی ایشان صادر میشد، تنور مبارزه مردم را علیه رژیم شاه گرم نگاه میداشت. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در زمستان 1357 ایشان با انتشار اعلامیههایی از ارتش خواست که به ملت بپیوندد و اعلام کرد: «هر کس مردم را به گلوله ببندد، قرآن را به گلوله بسته است.» پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقاطع حساس شاهد حمایت ایشان از نظام اسلامی و جمهوری اسلامی بودهایم. در طول جنگ تحمیلی نیز همواره مشوق رزمندگان اسلام بود و بارها نمایندگان ایشان برای تقویت روحیه رزمندگان به جبهه رفتند. در تمام انتخابات در صحنه بود و مردم را تشویق و ترغیب به رأی دادن میکرد. ایشان علاوه بر انجام اقدامات خیریه از قبیل احداث مدارس، بیمارستانها و سایر خدمات عامالمنفعه، چندین اثر تألیفی از خود به یادگار گذاشتهاند که از آن جمله است: حاشیه بر عروۀالوثقی، حاشیه بر رسائل، مناسک حج، تألیفی در فقه و کتابی در اصول. حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی در 19 آذر 1372 به ملکوت اعلی پیوست و پس از تشییع پرشکوه در تهران و قم، در جوار حضرت معصومه (سلامالله علیه) به خاک سپرده شد.
ر.ک: حضرت آیتالله العظمی حاج سیدمحمدرضا گلپایگانی، به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
7. آیتالله سید کاظم شریعتمدارى فرزند حسن در سال 1283 ش در تبریز متولد شد. دوران تحصیل را در تبریز، مشهد و قم گذرانید و به درجه اجتهاد رسید. در سال 1327 به دلیل استقبال از محمدرضا پهلوى در مدرسه طالبیه، تا حدودى محبوبیت خود را از دست داد. این موضوع، ادامه کار را در آذربایجان دشوار ساخت و لذا راهى قم شد و از آن زمان تا پیروزى انقلاب اسلامى ارتباط خود را بهطور پنهانى با دربار و رژیم حفظ نمود. شریعتمدارى برخلاف بسیارى از مراجع، قانون اساسى شاه را مورد تأیید قرار مىداد و علیرغم اصرار مردم و روحانیت بر سرنگونى رژیم شاهنشاهى، خواستار اجراى قانون اساسى بود. شاه، آنگاه که از سوى روحانیون مبارز و مقاوم تحت فشار قرار مىگرفت و اعصاب و روانش خرد مىشد، چارهاى جز توسل به شریعتمدارى نداشت. اسدالله علم وزیر دربار نیز در اجراى فرامین شاه، با واسطهاى مطمئن و مورد وثوق با شریعتمدارى تماس مىگرفت و از او چارهجویى مىکرد. گاهى نیز وى را به اجراى تصمیمات موظف مىنمود. موارد زیادى از این گونه امور دیده شده که توسط نزدیکان آگاه و وابستگان رژیم از جمله ارتشبد حسین فردوست (رئیس دفتر ویژه شاه) و احمدعلى انصارى (پسرخاله فرح) در خاطراتشان ثبت و ضبط گردیده است. شریعتمدارى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى به دلیل مشارکت در کودتاى آمریکایى نوژه از سوى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از مرجعیت خلع شد و در سال 1365 در گوشه انزوا فوت کرد. رجوع شود به کتاب: شریعتمداری به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ شریعتمداری در دادگاه تاریخ، سیدحمید روحانی
8 .آیتالله العظمی حاج آقا روحالله موسوى خمینى فرزند سید مصطفى موسوى در 2 جمادى الثانى 132ق/ اول مهر 1281 ﻫ ش در شهرستان خمین چشم به جهان گشود. پس از تحصیل مقدماتى، در سال 13 به حوزه علمیه اراک، که تحت زعامت آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (ره) قرار داشت، رفت و یک سال بعد که آیتالله حائرى حوزه علمیه اراک را به قم انتقال داد، ایشان هم به قم آمد. در سال 136 سطح را به پایان رسانید و در محضر آیتالله حائری به درجه اجتهاد رسید. تدریس علوم «منقول» و خارج فقه و اصول را در سال 1324 همزمان با ورود آیتالله بروجردى به قم آغاز کرد که البته پیش از شروع به تدریس درس خارج، سالیان دراز به تدریس «سطح» اشتغال داشت. امام خمینى در اردیبهشت 1323، اولین بیانیهی سیاسى خود را مبنى بر قیام عمومى علماى اسلام و جامعه اسلامى، آشکارا اعلام داشت و به رغم آنکه پاسخ مناسبى دریافت نکرد، امیدوار و مقاوم به مبارزات خود ادامه داد.
در فروردین سال 134ش آیتالله بروجردى رحلت کرد. رژیم شاهنشاهی که فکر می کرد حوزهی علمیهی قم، با رحلت آیتالله بروجردی، بدون زعیم است، در 16 مهر ماه سال 1341 لایحه انجمنهاى ایالتى ولایتى را در کابینه امیر اسدالله علم مطرح و به تصویب رساند. در این موقع امام به همراه علماى بزرگ قم و تهران دست به اعتراضات همه جانبه زدند که در این میان، لحن تلگرافهاى امام به شاه و نخست وزیر، تند و هشدار دهنده بود و در پى آن شاه که مىخواست اصول ششگانه اصلاحات خویش را که به دستور امریکاییها قصد اجرای آن را داشت، به رفراندوم بگذارد، با بیانیهی کوبنده - بهمن 1341 - امام مواجه شد. در ادامهی این مبارزات، با پیشنهاد امام خمینى، عید نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد و متعاقب آن، شاه که در صدد سرکوب بود، در دوم فروردین 1342 که مصادف با 25 شوال سالروز شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) بود، فاجعهی خونین فیضیه و شبیه به آن را در طالبیه تبریز به وجود آورد. به دنبال این فاجعه بود که امام(ره) اعلامیه معروف خود را در 13 فروردین 1342،تحت عنوان «شاه دوستى یعنى غارتگرى» منتشر ساخت.این مبارزات که براى رژیم گران تمام مىشد باعث دستگیرى امام در سحرگاه 15 خرداد 42 و فاجعه خونین 15 خرداد گردید؛ اما با فشار علماء و مردم، دستگیرى و حبس حضرت امام(ره)، در 11 مرداد ماه همان سال به پایان رسید. ولى این ظاهر قضیه بود؛ چون امام(ره) پس از آن به منزلى در داودیه منتقل و تحت حصر خانگی قرار گرفت. این وضعیت تا 16 فروردین سال بعد ادامه داشت و نهایتاً در این روز امام(ره) به قم منتقل شد. روشن بود که مبارزه به این جا ختم نمىشد. با افشاگریهای امام، علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون، ایران در آبان 1343 مجدداً در آستانه قیام قرارگرفت که در پى آن، در سحرگاه 13 آبان 1343، امام(ره) دوباره دستگیر و از آنجا به تهران و سپس از طریق هوایى به آنکارا تبعید شد. این تبعید، یازده ماه به درازا کشیده شد و پس از آن، امام در 13 مهر 44 به تبعیدگاه دوم(عراق) فرستاده شد؛ این تبعید مدت 13 سال به طول انجامید. حضرت امام، در این مدت طولانى، دست از مبارزه برنداشت و با صحبت ها و سخنرانیها و بیانیهها، ضمن آگاهی بخشی و راهنمایى مردم در مسیر مبارزه، همواره رژیم شاهنشاهی را مورد حمله قرار می داد؛ این تلاشها در سال 1356ش به ثمر نشست و انقلاب اسلامی در سراسر ایران آغاز شد. اخراج امام از عراق، یکی از اقداماتی بود که سیاستهای استعماری برای مقابله با انقلاب اسلامی مردم ایران طراحی کردند و پس از آنکه دولت کویت به ایشان اجازهی ورود نداد، ایشان در 14 مهر 57 از بغداد به پاریس عزیمت نمود و در نوفل لوشاتو ساکن شد و از آنجا به هدایت و رهبری انقلاب اسلامی پرداخت. شرایط حاکم بر فضای سیاسی اجتماعی ایران در ماههای پایانی سال 1357ش، رژیم شاه را مجبور کرد با بازگشت امام(ره) به ایران موافقت کند. بهرغم بسته شدن فرودگاه ها برای مدتی محدود، در نهایت این اقدام عملی شد و حضرت امام در تاریخ 12 بهمن 1357 در میان استقبالی تاریخی به ایران بازگشت و در عصر همان روز در بهشت زهرا (س) تهران با مردم ایران سخن گفت و مانند گذشته، دولت بختیار را غیر قانونى اعلام کرد؛ دولت بختیار نیز پس از 1 روز متلاشی شد و انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن سال 1357 به پیروزی رسید.
امام پس از پیروزى انقلاب در تاریخ 1 اسفند 57 از تهران به قم رفت و تا زمان ابتلاء به بیمارى قلبى (2 بهمن 1358) در این شهر بود، اما مجدداً برای مداوا به تهران بازگشت و پس از 39 روز که در بیمارستان قلب تهران بستری بود، به طور موقت در منزلى در منطقه دربند تهران ساکن شد و پس از آن، در تاریخ 27 اردیبهشت 1359 بنا به تمایل خود، به منزلى در محله جماران نقل مکان کرد و تا زمان رحلت (14 خرداد 1368) در همین منزل ماند.
دهها کتاب و اثر گرانبها از امام خمینى در مباحث اخلاقى، عرفانى، فقهى، اصولى، فلسفى، سیاسى و اجتماعى بر جاى مانده که بسیارى از آنها منتشر شده است.
9 .آیتالله میرزا هاشم آملی، فرزند محمد در سال 1282 ش متولد شد. پس از تکمیل مقدمات علوم دینی در آمل، در سال 1296 ش عازم تهران گردید. پس از ده سال اقامت در تهران، فلسفه و فقه و اصول منطق و ادبیات و بخشی از خارج فقه را در محضر اساتیدی چون حسن نوایی، محمد تنکابنی، میرزا یدالله نظرپاک، شیخ حسین آملی، میرزا طاهر تنکابنی، شیخ محمد علی لواسانی، میرزا عبدالله غروی آملی و میرزا محمدرضا فقیه آملی آموخت. در سال 136 ش به قم رفت و پنج سال در خدمت اساتیدی چون شیخ عبدالکریم حائری یزدی، سیدمحمد حجت کوه کمری، میرسیدعلی یثربی و میرزا محمد علی شاه آبادی به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و «افادات» شیخ عبدالکریم حائری دربارهی «صلوۀ» را تقریر کرد و از وی درجهی اجتهاد گرفت.(شفیعی،6)
آملی سپس روانه نجف شد و بیش از سی سال را در آن شهر گذراند و از محضر عالمانی چون سیدابوالحسن اصفهانی، ضیاءالدین عراقی و محمد حسین نائینی بهرهمند شد. آیتالله میرزا هاشم آملی نزدیک بیست سال به تدریس چهار دورهی اصول و چهارده دورهی «مکاسب» شیخ انصاری پرداخت(شریف رازی، 2 /53). در سال 134 ش پس از فوت آیتالله سیدحسین بروجردی به قصد معالجه به ایران بازگشت و حوزهی درس خارج فقه و اصول را در مسجد فاطمیه و مدرسهی خان قم دایر کرد.
پس از تصویب لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی در 16 مهر 1341 ش توسط دولت علم و فراخوانی امام خمینی از علمای وقت برای تبادل نظر دربارهی این لایحه، آملی از علمایی بود که با این لایحه مخالفت کرد و به اتفاق هشت نفر از فقهای حوزهی علمیهی قم، اعلامیهای در مخالفت با آن لایحه منتشر ساخت.
هنگامی که رژیم پهلوی، آیتالله سیدمصطفی خمینی را در آبان 1343 به اتهام تحریک مردم و بازاریان علیه رژیم و شوراندن مردم به سبب بازداشت امام خمینی دستگیر کرد، آیتالله آملی نامهای به آیتالله گلپایگانی نوشت و از وی خواست که برای آزادی امام خمینی اقدام کند. پس از نشر مقالهی توهینآمیز روزنامهی اطلاعات در هفده دی 1356 نسبت به امام خمینی، طلاب معترض در خانهی آیتالله آملی گرد آمدند و وی در آن تجمع، سخنان افشاگرانهای علیه رژیم ایراد نمود. در بهمن 1356ش، همراه با آیتالله شیخ مرتضی حائری، با انتشار اعلامیهای نسبت به مندرجات توهینآمیز روزنامهی اطلاعات و اقدام رژیم در کشتار معترضان، ابراز انزجار کردند. او پیش از انتشار اعلامیه، نامهای به آیتالله سیداحمد خوانساری نوشت و از او خواست تا برای جلوگیری از تکرار چنین اهانتهایی اقدام کند. در پی سرکوب مبارزات مردم در آغاز انقلاب، وی با انتشار اعلامیهای اعمال وحشیانهی رژیم را در سرکوبی مردم به شدت محکوم کرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره از انقلاب اسلامی حمایت مینمود و به مناسبتهای مختلف با صدور اعلامیه، حمایت خود را از نظام سیاسی اعلام میکرد. پس از رحلت امام خمینی و جانشینی حضرت آیتالله خامنهای، برای حمایت از رهبری و بیعت با ایشان، رهسپار تهران گردید.
آیتالله میرزا هاشم آملی در روز جمعه، هفتم اسفند 1371، پس از طی یک دورهی طولانی بیماری درگذشت و در جوار مرقد حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
از وی آثاری بر جای مانده است که از آن جمله میتوان به بدایع الافکار فی الاصول، رسالهی عملیهی فارسی و تقریر بر آثار عدهای از مراجع اشاره کرد. برادران لاریجانی (محمد جواد، علی، صادق، باقر و فاضل) فرزندان او هستند.
1 .آیتالله حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى، فرزند آیتاللهالعظمى شیخ عبدالکریم یزدی مؤسس حوزه علمیه قم در 2 مهر 1295 ش در شهر اراک متولد شد. پس از طى تحصیلات مقدماتى و ادبیات سطوح عالیه را در قم نزد آیات عظام سیدمحمدتقى خوانسارى و سیدمحمد محقق داماد به اتمام رسانید و در درس خارج والد معظم و آیتالله حجت (پدر همسرشان) شرکت نمود. معظمله مدتى در حوزه علمیه قم سطوح عالیه را تدریس مىفرمود و از سال 1326 به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال داشت. این عالم بزرگ کلیه دروس فقه و اصول خود را شخصا به رشته تحریر درآورده که هم اکنون یک دوره کامل اصول فقه و نیز کتابهاى طهارت، خمس، مکاسب و قسمتى از صلوه ایشان در دست است، یک جلد از مکاسب ایشان نیز به نام ابتغاء الفضیله فى شرح الوسیله به چاپ رسیده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان نماینده مردم استان مرکزی در مجلس خبرگان حضور یافت. علاوه بر مقام علمى، از نظر تقوى، زهد و ورع زبانزد همگان بوده است. ایشان بر قضاء حوائج نیازمندان و رسیدگى به مستمندان نیز سعى وافر داشت. در 15 اسفند 1364 به ملکوت اعلى پیوست و در جوار حضرت معصومه (س) جاى گرفت. امام راحل درباره ایشان فرمودند: ایشان در علم و عمل به حق خلف بزرگوار مرحوم آیتاللهالعظمى استاد معظم حضرت آقا شیخ عبدالکریم بودند و کفى به شرفا و سعاده و در جاى دیگر فرمودند: «علاوه بر فقاهت و عدالت، از صفاى باطن بهطور شایسته برخوردار بودند و از اوایل نهضت اسلامى ایران، از اشخاص پیشقدم در این نهضت مقدس بودند.»
11. حسن لحسایی، فرزند یحیی در سال 13 ش در کرمان متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده افسری شد و در سال 1335 با درجه ستوان دومی در دفتر ژنرال آجودان محمدرضا پهلوی به عنوان متصدی امور تشریفات سلطنتی مشغول خدمت گردید. در پروندهی وی آمده است:
«نامبرده از سهمیه افسران ارتش یک قطعه زمین به مساحت پنجاه هکتار خریداری از املاک پهلوی واقع در گرگان ـ و یک قطعه زمین 3 متری از ... عباس آباد تهران (شهید بهشتی فعلی) و نیز قطعه زمین 51 متری از اراضی عباس آباد تهران و همچنین زمینها و باغهای نامشروع و سوء استفاده از موقعیت خود در شیراز صاحب ثروت قابل توجهی گردیده است.» لحسایی در تاریخ 1 /1 /41 با درجه سرهنگ دومی مأمور به ساواک و در 17 /8 /45 رئیس ساواک فارس و در مورخه 21 /4 /57 به ریاست ساواک گیلان تا انحلال ساواک منصوب شد. اسناد ساواک. پرونده انفرادی
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک / استان سمنان - کتاب 1 صفحه 3