تاریخ سند: 26 تیر 1339
موضوع : بیوگرافی (غلام عباس آرام)
متن سند:
از : بخش 2 ـ 3
به : ریاست اداره 4 الف 3 شماره : 3153
1ـ غلام عباس 2ـ آرام 3ـ مرحوم اهل نائین یزد 3ـ اهل پاکستان 5ـ 60 سال
متولد یزد 6ـ یزد 7ـ گندم گون ـ چاق ـ قد متوسط صورت گرد چشم و ابرو
مشکی 8ـ وزیر امور خارجه 9ـ 10ـ 11ـ مسلمان 12ـ سابقا دختر [همسر]
انگلیسی داشت سال قبل او
را طلاق داد 13ـ 14ـ ندارد
15ـ ندارد 16ـ ندارد 17ـ
ندارد 18ـ حسین علاء 19ـ
سالم 20ـ گاهی سیگار ـ
مشروب ـ قمار 21ـ ندارد
22ـ ندارد 23ـ دیپلمه
قدیمی 24ـ فرانسه ـ
انگلیسی 25ـ ندارد 26ـ
ندارد 27ـ فرانسه ـ انگلیسی
و جرائد داخلی 28ـ قمار
29ـ قمار ـ مشروب ـ مطالعه
روزنامه و مجلات 30ـ
ندارد 31ـ کم تجربه در کار ـ
چاپلوس ـ متملق 32ـ ندارد
33ـ ندارد 34ـ ابتدا در یزد
در بیمارستان به سمت پرستار استخدام سپس به بمبی[بمبئی ]رفته در سال
1316 به سمت عضو محلی در سفارت ایران استخدام تا سال 1324 در سمت
اداری در وزارت امور خارجه کار می کرد در آن سال جزء کادر سیاسی به دبیر
دومی سفارت ایران در آمریکا منصوب و با حسین علا وزیر مختار و سفیر کبیر
ایران نزدیک می شود و چون مرد چاپلوسی است در وی نفوذ کرده و بوسیله آن
از سال 1326 به بعد در وزارت امور خارجه ترقی می نماید و به سمت دبیر اول
منصوب و در سال 1338 با فشار حسین علا [به عنوان ]سفیر کبیر ایران در ژاپن
منصوب و تنها سمت مهم سیاسی او بود و چون دکتر جلال عبده1 از وزارت امور
خارجه استعفا می دهد او به سمت وزیر امور خارجه منصوب می گردد 36ـ ندارد
37ـ هندوستان در موقع استخدام در وزارت امور خارجه ـ سفارت کبرای ایران
در ژاپن 38ـ انگلیسی 39ـ انگلیسی 40ـ ندارد 41ـ پدر آرام اهل نائین یزد بود
با یک نفر زن پاکستانی ازدواج ثمره آن غلام عباس آرام است بعد از مدتی
پدرش فوت نمود مادر او با یک نفر هندی وصلت و چون شوهر مادر او با غلام
عباس آرام رابطه حسنه نداشت خانه او را ترک به بمبی [بمبئی] می رود در
قنسولگری انگلیس به کار مشغول می شود و مستر کنت قنسول انگلیس با
نامبرده آشنا و در هر مأموریتی که از طرف وزارت خارجه به وی محول می شده
غلام عباس آرام را با خود می برد بعد از جنگ بین المللی اول آرام به ایران می آید
و با قبول تابعیت ایران در کادر وزارت امور خارجه مشغول خدمت می شود گفته
می شود که هنوز بین آرام و مقامات انگلیسی ارتباط بر قرار است روی همین
اصل در چهار سال قبل با یک دوشیزه انگلیسی ازدواج ولی پس از دو سال
زندگی او را طلاق داد وی کمتر با شخصیت های مملکتی معاشرت دارد و بیشتر
معاشرت او با حسین علاء وزیر دربار شاهنشاهی است.
در پرونده غلام عباس آرام وزیر امور خارجه بایگانی شود.
ضرابی 17 /2 /41
توضیحات سند:
1ـ جلال الدین عبده فرزند شیخ
محمد بروجردی در سال 1288
ش در تهران به دنیا آمد.
پس از
اخذ دیپلم از دبیرستان
دارالفنون، به مدرسه علوم
سیاسی رفت و در سال 1309
لیسانس گرفت و مستخدم
دادگستری شد و پس از مدتی به
همراه سومین گروه محصلین
اعزامی به پاریس رفت و از
دانشگاه سوربن، دکترای حقوق
گرفت.
از جمله مشاغلی عمده وی :
دادیار دادسرای تهران و دیوان
کیفر، ریاست اداره فنی،
دادستان دیوان کیفر کارکنان
دولت، مدیر کل بازرسی و
نمایندگی مجلس شورای ملی
در دوره های 14 و 15 می باشد.
جلال عبده که پس از نمایندگی
مجلس به وزارت امور خارجه
منتقل شده بود، پس آنکه مدتی
ریاست اداره بین المللی را به
عهده داشت، به عنوان نماینده
دائمی ایران به سازمان ملل
رفت که حکمرانی گینه نو و
انجام انتخابات در کامرون، دو
مأموریت محوله وی، از سوی
آن سازمان بود.
مشارالیه که برای مدت کوتاهی
در کابینه اقبال، وزیر خارجه
شده بود، در زمان نخست
وزیری علی امینی به همراه
جعفر شریف امامی، به تضعیف
دولت وی مشغول شد که شکل
سازمان یافته این حرکت، در
تشکیل «جمعیت ایرانی طرفدار
حکومت متحده جهانی» متبلور
بود.
مخالفت های این عده به
کارگردانی شریف امامی با علی
امینی تا آنجا پیش رفت که
شایعه کاندید بودن جلال عبده
برای نخست وزیری بر سر
زبان ها افتاد و اسداللّه
رشیدیان نیز که از حامیان این
جریان بود، از تمایل
امریکایی ها به نخست وزیری
جلال عبده سخن گفت.
جلال عبده که نتوانسته بود، به
نخست وزیری برسد.
پس از
چند سالی به عنوان سفیر کبیر
ایران به هند رفت و پس از سه
سال، این سمت را در ایتالیا دارا
شد و در سال 1350 به ایران
بازگشت.
جلال عبده که پس از مرگ احمد
متین دفتری، ریاست جمعیت
ایرانی طرفدار سازمان ملل را
عهده دار شده بود.
مدتی نیز
مدیر عامل کانون بانک ها و
مشاور حقوقی بانک ایرانیان
بود.
مشارالیه که از اعضای
فراماسونری جهانی بود و در لژ
تهران به ارتقاء درجات ماسونی
نائل گردیده بود، در سال 1375
در تهران در گذشت.
یکی از برادران وی، علی محمد
عبده، صاحب بولینگ عبده و
باشگاه ورزشی پرسپولیس بود
که در سوء استفاده های
اقتصادی، فعال بود.
منبع:
کتاب
کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 183