تاریخ سند: 25 شهریور 1349
موضوع : سخنرانی شیخ مرتضی مطهری در حسینیه ارشاد پیرو : 2847/316 ـ 19/6/49
متن سند:
به : 316
از : 20 ه 3 شماره : 87127 /20 ه 3
در جلسه روضه خوانی متشکله در حسینیه ارشاد ابتدا شخصی به نام شیخ
خلیل الرحمن که عرب می باشد و می گویند استاد مسجدالنبی است به قرائت
قرآن پرداخت.
سپس یک نفر جوان ناشناس اشعاری از میرزا محمد حسین
حسینی شیرازی را که در مدح حضرت علی (ع) سروده شده بود قرائت کرد و در
ساعت 30:20 شیخ مرتضی مطهری بالای منبر رفت و بعد از بیان مقدمه گفت
موضوع مورد بحث ما یک مسئله تاریخی است که اگر آن را از جنبه یک واقعه
تاریخی در نظر بگیریم اهمیتی ندارد ولی از جهت خاص مسئله مهمی است که در
حقیقت با حیثیت اسلام و مسلمین مربوط می باشد.
مخصوصا در عصر اخیر که
مخالفان اسلام این موضوع را در تاریخ قرار داده و بدان وسیله تبلیغات سوئی بر
علیه اسلام و مسلمین صدر اسلام می نمایند.
موضوع مورد بحث کتاب سوزی در
اسکندریه است که می گویند مسلمین بعد از فتح اسکندریه بزرگترین گنجینه
بشری را از بین برده و لطمه بزرگی به فرهنگ جهان وارد کرده اند.
مقدمتا باید
بگویم که این فتح به دست پیغمبر یا به دست امام معصوم مثل علی (ع) واقع نشده
و امکان اینکه با بودن آنها خطایی رخ دهد ما مسلمانها چنین احتمالی را نباید به دل
راه بدهیم ولی ازدیگران
ممکن است چنین خطایی سر بزند.
بنابراین ما باید بدانیم که آیا این موضوع صحت دارد یا خیر، برای اثبات کذب
این مدعا باید بگویم شهر اسکندریه که به نام اسکندر نامیده می شود هنگامی که
اسکندر مقدونی به منظور تسخیر سرزمینهای مشرق زمین از یونان بیرون آمد
قبل از حمله به ایران مصر را تصرف کرد و در کنار رود نیل شهر بزرگی را که فعلاً
اسکندریه نامیده می شود ساخت و آن را پایتخت خود قرار داد و پس از کشت و
کشتار در مشرق زمین در ایران ماند و در نظر داشت که با دختر داریوش ازدواج
بکند که سرانجام در شرق می میرد و جنازه او را به اسکندریه می برند و در آنجا
دفن می کنند.
بعد از اسکندر هر یک از سردارانش با اعلام خودمختاری
ملوک الطوایفی برقرار کردند و بعد از مرگ یکی از این سرداران بنام بطلمیوس که
شخصی لایق و فرماندار اسکندریه بود پسرش جانشین او شد و به دنبال اعمال
نیک پدر کتابخانه را توسعه داد و مرکزی به وجود آوردند که حتی علمای یونان
مانند سقراط و ارسطو به اسکندریه روی آوردند و بسیاری از دانشمندان طراز
اول که هنوز هم اسمشان بر سر زبانهاست مثل اقلیدس ـ ارشمیدس و جالینوس
در حوزه علمی اسکندریه بوده اند ولی بعد از معدوم شدن کتابخانه ها عده ای
چسبیده اند وقتی که مسلمین مصر را فتح کردند این مرکز علمی را از بین بردند و
چنین نقل می کنند.
هنگامی که مسلمین به کتابخانه دست یافتند به دستور
عمرابن العاص شخصی به نام یحیی نعلی را که به امور کتابخانه وارد بود احضار و
عمرابن العاص او را همه کاره خود کرد و یحیی از عمر خواست که کتابخانه را در
اختیار او بگذارد.
عمرو در
این مورد با خلیفه مشورت کرد و خلیفه گفت اگر کتابها مطابق قرآن است ما قرآن
داریم و اگر خلاف قرآن می باشد بدرد ما نمی خورد و روی این اصل عمرابن
العاص دستور داد کتابهای حوزه علمیه اسکندریه را ظرف چهار ماه و در
چهارهزار حمام سوزانیدند.
ناطق افزود آقایان وقتی این موضوع را یک دانشجو
بشنود چه احساسی در او به وجود می آید آیا نمی گوید دین اسلام چه جنایت
بزرگی به عالم بشریت کرده است؟ این بود جریان کتابسوزی اسکندریه که باید
ببینم آیا مطالب راست است یا دروغ، آنها که می گویند راست است دلیلشان
چیست و ناقل مدعای آن کیست و اگر دروغ است جاعل آن کیست و این جعل در
چه زمانی شده.
در زمان قدیم قبل از اینکه علوم به مرحله کمال امروز برسد و متد
تحقیق روشن شود برای مردم عوام کافی بود که یک کتاب و یا داستانی را برای
آنها نقل کنند و متن داستان دهان به دهان به همه می رسید و همه آن موضوع را
باور می کردند.
ما هم تا چند سال پیش به مأخذ تاریخی خود و منابع تاریخی
ملتها دسترسی نداشتیم و اطلاعات ما بر اساس شاهنامه فردوسی بود که آن هم
از روی کتاب دیگری به دست آمده بود و در قهوه خانه ها و مجالس نقل می شد
ولی مجددا که مراکز تحقیقی به وجود آمد معلوم شد که حرفهای فردوسی فقط
ارزش احساساتی و ادبی دارد و یکی از موضوعاتی که بایستی پیرامون آن
بررسی شود تاریخ تشیع است در یک هزار سال قبل در تمام کتب شیعه و سنی
مردی را نام برده اند بنام عبداله ابن صباح حتی مرحوم مجلسی هم گفته است که
عبداللّه ابن صباح در حق علی غلو می کرد.
بنابراین او مطرود بود.
طبری می نویسد
بسیار قضایا
بدست عبداله ابن صباح یهودی انجام شده است و در تاریخ سنی او را یهودی و در تاریخ شیعه غالی
شناخته اند در عصر اخیر که کارها تقسیم شده و هر کار متخصصی دارد، در تاریخ هم همینطور شده است و
متخصصین تاریخ نظر می دهند که اصلاً عبداللّه نداریم و این موضوع خرافه است مانند جریان رستم و
اسفندیار و یکی از وزرا که هنوز زنده است با هزار دلیل ثابت می کند که اصلاً عبداللّه وجود خارجی نداشته
اگر چیزی در کتابهای متأخرین داریم باید دنبال کنیم تا ببینیم خرافی است یا حقیقت دارد.
در جریان
کتاب سوزی اسکندریه هم باید این طور عمل کنیم و هر چیزی را بدون اثبات آن قبول نکنیم و باید ببینیم
این موضع را طبری یا مورخین دیگر که نقل کرده اند خودشان موقع آمدن مسلمین به اسکندریه بوده اند یا
اینکه این خبرها در قرن پنجم و ششم که زمان جنگ صلیبی بوده و مسلمین بر مسیحیان فاتح شدند،
شروع شده است.
زیرا مسیحیان پس از شکست بیدار شدند و از داخل در کارهای مسلمانان خلل ایجاد
کردند و داستان کتاب سوزی مسلمین را هم در قرن هفتم هجری دو نفر مسیحی به نام ابوالفتح و ابوالفرج
در کتابشان نقل کرده اند و معلوم نیست این داستان را از کجا آورده اند که در اروپا پخش می شود و در قرن
هشتم کتیبه نویسها این مطلب را تکرار کرده و شهرت پیدا کرده اند و بدون اینکه به مدارک اصلی مراجعه
کنند.
پس معلوم شد این خبر از نظر سند تاریخی ارزش ندارد.
مطهری آن گاه مثالهای دیگری مبنی بر
دروغ بودن این قضیه بیان داشت و گفت قرائن دیگری هم که کذب این مدعا را ثابت می کند این است که
می گویند قرار بود یحیی متصدی کتابخانه حوزه علمی اسکندریه باشد در صورتی که یحیی صد سال قبل
از اسکندر مرده بود.
جلسه موصوف در ساعت 30:21 پایان یافت.
تعداد شرکت کنندگان حدود سیصد نفر
بودند.
نظریه شنبه : نظری ندارد.
نظریه یکشنبه : نظری ندارد.
نظریه چهارشنبه : نظری ندارد.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک صفحه 157