تاریخ سند: 10 اسفند 1347
جناب آقای سناتور بوشهری
نایب رئیس شورای جشنهای دو هزار و پانصد ساله
متن سند:
شماره: ۴۹۸۵ تاریخ: 10 /12 /47
جناب آقای سناتور بوشهری
نایب رئیس شورای جشنهای دو هزار و پانصد ساله
چون شورای جشنها قرار داشته است تعداد ده هزار جلد از چاپ مخصوص ترجمه و تفسیر قرآن رهنما را که از چاپ اصلی آن محدودتر است به مبلغ هفت میلیون و نیم ریال خریداری نماید و حسبالامر مبارک علیاحضرت شهبانو حق تألیف، ترجمه، تفسیر قرآن مزبور را دربار شاهنشاهی از جناب آقای رهنما خریداری کرده و به عنوان هدیه علیاحضرت شهبانو وقف ملت ایران شده است، خواهشمند است مبلغ هفت میلیون و نیم ریال را عیناً بحسابداری وزارت دربار شاهنشاهی واریز فرمایند در قبال آن دربار شاهنشاهی تعداد ده هزار از هر سه جلد از چاپ اصلی قرآن را در اختیار آن شورا خواهد گذاشت.*
هدیه قرآن برای هر سه جلد پانصد ریال است ولی حسبالامر مبارک مبلغ دو میلیون و نیم ریال اضافه پرداختی آن شورا کمک به چاپ قرآن مزبور محسوب خواهد شد تا هدیه علیاحضرت شهبانو به قیمت نازلی در دسترس عموم قرار گیرد.
معاون وزارت دربار شاهنشاهی
محمد باهری
توضیحات سند:
* شاه و فرح با تظاهر به دینداری سعی داشتند محبوبیت عمومی و وجه مردمی برای خود دست و پا کنند لیکن در خواب غفلت بودند و نتیجه معکوس نصیبشان شد. در کتاب اهرمهای سقوط شاه جلد یک چنین میخوانیم:
«در ممالک اسلامی و بخصوص کشوری که فرهنگ اسلام پیامبر (ص) و علی (ع) توسط مبلغین و مفسرین علىالدوام به گوش مردم میرسد فرهنگی که شاهان را غاصب، ظالم و جابر میشناسد و تمام پیشوایان دینی را شهید راه مبارزه با آنها تلقی مینمایند تشبث به شیوه گفتارهایی چون خوابنما شدن، دیدار با قدیسین و به تعبیر ما نظرکردگی نه تنها مفید نیست که بسیار خطرناک هم هست.»
شاه در کتابهای «مأموریت برای وطنم» و «انقلاب سفید» یا «به سوی تمدن بزرگ» بدون توجه به حاکمیت چنان فرهنگی بر جامعه ما گور بدبختی خویش را کند و به قصد عوامفریبی مینویسد:
«در یکی از سفرها که من جلو زین اسب یکی از خویشاوندان خود که سمت افسری داشت نشسته بودم ناگهان پای اسب لغزید و هر دو از اسب به زیر افتادیم. من که سبکتر بودم با سر به شدت روی سنگ و ناهمواری پرت شدم و از حال رفتم. هنگامی که به خود آمدم همراهان من از اینکه هیچگونه صدمهای ندیده بودم، فوقالعاده تعجب کردند، ناچار برای آنها فاش کردم که در حین فرو افتادن از اسب حضرت ابوالفضل علیه السلام فرزند برومند على (ع)، ظاهر شده و مرا در هنگام سقوط گرفت و از مصدوم شدن مصون داشت»
یا در جایی دیگر میگوید:
«کمی بعد از تاجگذاری پدرم دچار حصبه شدم و چند هفته با مرگ دست به گریبان بودم.... در یکی از شبهای بحرانی کسالتم، مولای متقیان علی (ع) را به خواب دیدم که در حالی که شمشیر معروف خود ذوالفقار را در دامن داشت و در کنار من نشسته بود. در دست مبارکش جامی بود و به من امر کرد که مایعی را که در جام بود بنوشم من نیز اطاعت کردم و فردای آن روز تبم قطع شد و حالم به سرعت رو به بهبود رفت.»
- اهرمهای سقوط شاه ج ۱
فخر روحانی - نشر بلیغ - ۱۳۷۰، ص ۴۷۶
منبع:
کتاب
بزم اهریمن / جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی - جلد 3 صفحه 48