تاریخ سند: 13 خرداد 1347
موضوع: جمعت ملی مبارزه با سرطان بازگشت به شماره 21674/321 ـ 4/3/47
متن سند:
از: شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات)
به: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور شماره: 342 ـ 6511
جمعیت مذکور در تاریخ 22 /1 /1344 تحت ریاست عالیه علیاحضرت
شهبانوی ایران تشکیل گردیده و اعضای هیئت مدیره آن عبارتند از:
سرکار علیه بانو فریده دیبا ـ
آقای دکتر منوچهر اقبال1،
آقای دکتر جهانشاه
صالح2، بانو مهرانگیز
دولتشاهی3 آقای دکتر
قدرت اله موثقی4، آقای
دکتر غلامحسین خوشبین5
و آقای دکتر حسین
رحمتیان می باشد.
رئیس شهربانی کل کشور ـ
سپهبد مبصر6
از طرف سرلشکر
صمدیانپور7
رونوشت برابر ا صل است و اصل
در پرونده 213311 بایگانی شده
است
در پرونده دکتر جهانشاه صالح به کلاسه 72ص ـ الف بایگانی شود.
توضیحات سند:
1ـ دکتر منوچهر اقبال فرزند
حاج مقبل السلطنه در هفتم
مهرماه سال 1288 شمسی برابر
با 1327 هجری قمری در
خراسان متولد گردید.
پدرش
معروف به «اقبال التولیه» در
آذرماه 1304 نماینده مجلس
مؤسسانی شد که انتقال سلطنت
از قاجار به رضاخان را تسجیل
نمود.
هر چند مقبل السلطنه چهره
درجه اولی نبود که به حسب
رعایت ظواهر، حضور او در
مجلس ضروری باشد ولی
انتخاب او شاهدی بر
پیوندهایش با دستگاه رضاخان
بود و بدین ترتیب خانواده اقبال
در ردیف 40 خاندان برجسته
ایران قرار گرفته بود.
منوچهر اقبال در سال 1305 با
هزینه شخصی عازم اروپا شد و
در سال 1312 به عنوان
متخصص امراض عفونی از
دانشکده پزشکی پاریس
فارغ التحصیل گردید و در همان
سال با یک دختر فرانسوی
ازدواج کرد.
پس از بازگشت به
ایران در مهرماه 1312 به
خدمت سربازی رفت و در
بیمارستان لشکر 8 شرق
(خراسان) به کار پرداخت.
در
سال 1313، رضاشاه در سفری
به خراسان دچار زنبور گزیدگی
شد و اقبال درد او را التیام
بخشید و مورد محبت شاه قرار
گرفت.
پس از پایان سربازی،
در سال 1314 رئیس بهداری
شهرداری مشهد شد و مدتی بعد
به تهران آمد و در شهریور
1315 ریاست بخش
بیماری های عفونی بیمارستان
رازی را به دست گرفت.
وی در
سال 1318 دانشیار دانشکده
پزشکی دانشگاه تهران و سپس
استاد کرسی بیماری های
عفونی در این دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنه سیاست با
شهریور 1320 و سقوط
دیکتاتوری رضاخان مقارن بود.
او در آغاز در زمره اطرافیان
احمد قوام قرار گرفت.
در دولت
اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321)
به معاونت وزارت بهداری رسید
و این سرآغاز مشاغل دور و
دراز دولتی او بود.
در شهریور
1323 در کابینه محمد ساعد
کفیل وزارت بهداری شد و در
دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر
1326) به وزارت بهداری و
وزارت پست و تلگراف رسید.
در زمان ورود وزرای توده ای به
کابینه قوام (ایرج اسکندری، دکتر
فریدون کشاورز و دکتر مرتضی
یزدی)، به منظور ایجاد توازن در
قبال آنان، اقبال در نقش «جناح
راست» کابینه ظاهر شد و به
همراه سپهبد احمد امیراحمدی
(وزیر جنگ)، ذکاءالدوله
(سهام الدین) و غفاری (وزیر
پست و تلگراف) به اتخاذ مواضع
تند علیه حزب توده و دولت خود
مختار پیشه وری در آذربایجان
دست زد.
در این سناریو، قوام
می بایست نقش «میانه رو» ایفاء
می نمود.
منوچهر اقبال در دولت
عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان
1327)، علیرغم رقابت هائی که
با وی برای تصاحب پست
نخست وزیری داشت، وزیر
فرهنگ شد و به عنوان رئیس
«سازمان شاهنشاهی خدمات
اجتماعی» نفوذ خود را گسترده
ساخت.
اقبال در سمت وزیر
فرهنگ دولت هژیر به اقداماتی
دست زد که برای وی شهرت
گسترده ای به عنوان یک «چهره
مرتجع» به ارمغان آورد.
مهم ترین این اقدامات، پیگیری
تز «سیاست را از فرهنگ جدا
کنید»، به منظور سیاست زدایی
مدارس و دانشگاه ها و مصوبه
ضد مطبوعات شهریور 1327
بود.
طبق این مصوبه دولت هژیر
با اعتراض شدید مطبوعات
مواجه شد که به توقیف تعدادی
از آنها انجامید.
منوچهر اقبال در
دولت دوم محمد ساعد (آبان
1327 ـ فروردین 1329) ابتدا
وزیر راه شد و مدت کوتاهی بعد
(21 آذر 1327) وزیر بهداری و
سرپرست وزارت کشور گردید و
در 21 اسفند به وزارت کشور
رسید.
دکتر اقبال در جریان
انتخابات این زمان با وساطت
دکتر هادی طاهری (وزیر
مشاور) مبلغ 500 هزار تومان
رشوه دریافت داشت.
در این
دوران اقبال به عنوان یک چهره
وابسته به استعمار بریتانیا و
دربار شهرت یافت و اوج آن
زمانی بود که وی به بهانه ترور
نافرجام شاه در 15 بهمن 1327،
اجرای یک سلسله اقدامات
سرکوبگرانه، از جمله توقیف و
تبعید آیت الله کاشانی و انحلال
برخی احزاب و توقیف جرائد را
به مجلس پانزدهم اعلام داشت.
او در دولت رجبعلی منصور
(فروردین ـ تیر1329) نیز وزیر
راه بود.
با صعود رزم آرا به
صدارت، اقبال به علت شهرت
سوئی که پیدا کرده بود، به کابینه
راه نیافت و توسط شاه به عنوان
استاندار آذربایجان راهی این
خطه شد.
در مرداد 1329 با
اعلام لیست کارمندان مشمول
«بند ج» توسط دکتر محمد
سجادی، رئیس هیئت تصفیه، نام
اقبال در این لیست به چشم
می خورد.
مشمولین این لیست
صلاحیت خدمت در دستگاه
دولتی را نداشته و باید اخراج
می شدند.
اقبال در آذربایجان
ریاست دانشگاه تبریز را نیز به
عهده داشت.
در دوران دولت
مصدق، اقبال متصدی شغلی نبود
و تنها در دانشگاه تدریس
می کرد.
او مدتی بعد، در سال
1331، عازم اروپا شد و در
فرانسه به عضویت فراماسونری
درآمد.
در سالهای بعد، وی در
رأس لژهای تابع تشکیلات
فراماسونری فرانسه قرار داشت.
پس از کودتای 28 مرداد 1332،
منوچهر اقبال به تهران بازگشت و
به دستور شاه سناتور شد و در
18 دیماه 1333 ریاست دانشگاه
تهران و ریاست دانشکده
پزشکی را به دست گرفت و در
12 خرداد 1335 وزیر دربار
گردید.
اوج موفقیت اقبال از
همان زمان آغاز گردید و رقابت
شدید و کینه توزانه ای میان او و
اسداللّه علم آشکار شد.
اقبال در
این دوران عالیترین روابط را با
محمدرضا و اشرف پهلوی داشت
و می کوشید تا از خود یک چهره
کاملاً خاضع و تابع نشان دهد.
دختر بزرگ اقبال، مریم اقبال،
پس از جدائی از محمود رضا
پهلوی، عروس اشرف (همسر
شهریار شفیق) شد و در نتیجه این
روابط بود که وی در شمار
دوستان نزدیک اشرف درآمد و
در 15 فروردین 1336 به
نخست وزیری رسید.
دولت اقبال
به سرعت به عنوان یک دولت
مطیع شاه و وابسته به بریتانیا
شهرت یافت و بتدریج نارضائی
مقامات آمریکایی از آن مشاهده
شد و این عدم رضایت در نیمه
دوم سال 1336 به اوج خود
رسید.
دولت وی پس از 3 سال و
4 ماه مقابله با دشوارترین
تنش های سیاسی در شهریور
1339 سقوط کرد و مدت
کوتاهی بعد، در 6 اسفند
1339، دکتر منوچهر اقبال ـ
رئیس دانشگاه تهران، رهبر
حزب ملیون و نماینده مجلس
بیستم ـ در ساختمان دانشکده
پزشکی دانشگاه تهران مورد
حمله و توهین «دانشجویان»
قرار گرفت و اتومبیل وی به آتش
کشیده شد.
منوچهر اقبال در آبان
ماه سال 1342 توسط شاه به
عنوان مدیرعامل «شرکت ملی
نفت ایران» منصوب شد و در
خردادماه 1343 نام وی در زمره
مؤسسین لژ «خورشید تابان» و
رئیس هیئت مدیره این لژ قرار
گرفت.
او تا آخر عمر در سمت
مدیرعامل شرکت نفت باقی ماند،
اما عملاً در سیاست جاری کشور
نقشی نداشت و حتی در امور
سیاسی مربوط به نفت و اوپک
هم که جمشید آموزگار تحت نظر
مستقیم شاه آن را اداره می کرد،
مورد مشورت قرار نمی گرفت.
در واپسین دوران زندگی اقبال،
تحقیر مداوم و توطئه های آشکار
و نهان علم علیه او تداوم یافت و
مقابله ها و ابراز حسادت های
اقبال، وی را در موضعی مطرود
و حقیر در نزد شاه قرار داد.
دکتر
منوچهر اقبال در 4 آذرماه سال
1356 درگذشت.
2ـ جهانشاه صالح فروردین
1283 ه ش در شهر کاشان به دنیا
آمد.
تحصیلات ابتدایی را در
دبستان علمیه کاشان و متوسطه را
در کالج آمریکائی تهران به پایان
رسانید و برای ادامه تحصیل به
آمریکا رفت ابتدا از دانشگاه
سراکیوز نیویورک لیسانس
گرفت و سپس از دانشگاه
پزشکی موفق به دریافت درجه
دکتری در طب گردید.
پس از
بازگشت به ایران مشغول
تدریس در دانشگاه شد.
در
سوابق وی می خوانیم : کارمند
محاسبات کل وزارت دارائی از
تاریخ 2 /4 /1303 الی
22 /7 /1304، مترجم پیمانی
اداره دارائی گیلان 23 /7 /1304
الی 14 /11 /1304، معلم تشریح
دانشکده پزشکی 1 /1 /1315 ای
26 /1 /1315، رئیس قسمت طبی
و کفیل مریضخانه وزیری
27 /1 /1315 الی 1 /9 /1315،
کفیل مریضخانه نسوان 2 /9 /15
تا آخر اسفند 1315، رئیس
بیمارستان زنان 1 /1 /16 تا
26 /4 /17 رئیس بیمارستان
وزیری 27 /4 /17 تا آخر اسفند
17، رئیس بیمارستان زنان،
2 /8 /17 تا 18 /1 /18، رئیس
دانشکده پزشکی 3 /8 /27 تا
5 /4 /1329 وزیر بهداری با
حفظ سمت ریاست دانشکده
پزشکی از تاریخ 6 /4 /29 تا
16 /12 /29 رئیس دانشکده
پزشکی از تاریخ 17 /12 /19 تا
31 /5 /32، وزیر بهداری با
حفظ سمت ریاست دانشکده
پزشکی از تاریخ 1 /6 /32 تا
2 /8 /33 رئیس دانشکده
پزشکی از 3 /8 /33 تا
14 /10 /36، استاد کرسی
بیماریهای زنان و رئیس بخش
جراحی زنان بیمارستان زنان از
تاریخ 15 /1 /36 تا تاریخ
8 /6 /39، وزیر بهداری از
تاریخ 9 /6 /39، وزیر فرهنگ
در سال 1340، ریاست دانشگاه
از 18 /2 /42، ریاست دانشکده
پزشکی از تاریخ 4 /4 /42،
کارشناس سازمان بهداشت
جهانی، عضو هیئت اجرائیه
سازمان بهداشت جهانی، مشاور
بهداشت جهانی، 22 /2 /43
عضو شورایعالی فرهنگ (به
عنوان رئیس مدرسه عالی)،
6 /2 /45 انتصاب به عضویت
شورای مرکزی دانشگاهها
توسط شاه، سال 1354 با فرمان
شاه به سناتوری از تهران دوره
هفتم منصوب شد.
سال 1356
فرح پهلوی وی را به سمت عضو
شورایعالی جمعیت حمایت از
آسیب دیدگان از سوختگی به
مدت 3 سال منصوب کرد.
عضو
شورایعالی بنگاه حمایت مادران
و نوزادان، رئیس هیأت مدیره
جمعیت حمایت آسیب دیدگان از
سوختگی، عضو شورایعالی
جمعیت ملی مبارزه با سرطان،
عضو شورایعالی مرکز طبی
کودکان از دیگر سمت های
مشارالیه بوده است.
جهانشاه صالح از فراماسونهای
مطرح بود که در سال 1335 به
کمک تنی چند از دوستان خود
کلوپ روتاری تهران را تأسیس
کرد که این کلوپ هسته مرکزی
کلوپهای روتاری را برعهده
گرفت.
وی دو مرتبه به ریاست
این کلوپ انتخاب شد 36 ـ
1335 و 43 ـ 1342.
جهانشاه صالح با سازمان «سیا»
همکاری داشته در این باره
می خوانیم : «طبق اطلاع واصله
مأموران سازمان «سیا» و اداره
اطلاعات آمریکا در ایران با
عده ای از کسانی که در آمریکا
تحصیل کرده و در وزارتخانه ها و
ادارات مختلف مشاغل حساسی
دارند به عنوان صرف ناهار یا
شام تماس و ارتباط داشته و
ضمن تبادل نظر به جمع آوری
اطلاعات لازم مبادرت
می ورزند.
بعنوان نمونه رئیس
اداره اطلاعات آمریکا در ایران
«مستر لینج» و معاون اداره
اطلاعات آمریکا در ایران هر
هفته یا 15 روز یکبار با گروهها و
افراد مختلف منجمله با آقای
جهانشاه صالح رئیس دانشگاه
تهران ...
به عنوان صرف
ناهار یا شام تماس و ارتباط
دارند».
ساواک در سند بیوگرافی او
آورده است.
نامبرده طرفدار
سیاست غرب بوده و دو سال قبل
از وزارتش مقدار 10 کیلوگرم
هروئین قاچاق به کشور وارد
کرده و از فروش آن پول
سرشاری به جیب زده است.
فردی دروغگو، ریاکار و در میان
همکاران و تشکیلات خود
شهرت خوبی ندارد.
» پس از
پیروزی انقلاب اسلامی طی رأی
مورخه 7 /1 /1362 هیئت
بازسازی نیروی انسانی دانشگاه
تهران مشارالیه به انفصال دائم از
خدمات دولتی محکوم گردیده
است .
جهانشاه صالح پس از
انقلاب اسلامی در مورخه
15 /2 /59 از دانشگاه تهران
پاکسازی شد که به حکم اعتراض
گردید که در تجدیدنظر در جلسه
نهائی 22 /12 /61 نیز به حکم
قبلی مهر تایید زده شد.
وی در
اول دی ماه 1375 در تهران
فوت کرد.
(اسناد ساواک، پرونده
انفرادی)
3ـ مهرانگیز دولتشاهی فرزند
محمدعلی میرزاـ مشکوه الدوله
وزیر تلگراف ـ در سال 1299 ه
ش در تهران به دنیا آمد.
وی
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه
زردشتیان و متوسطه را در
مدرسه آمریکایی تهران به
پایانرساند و از دانشگاه
هایدلبرگ آلمان در رشته علوم
اجتماعی دکترا گرفت.
نامبرده در
سال 1333 در بنگاه عمران و
اصلاحات اجتماعی استخدام و
به عنوان رئیس اداره آموزش
اجتماعی در بنگاه عمران به رژیم
پهلوی خدمت نمود.
مشارالیها
در فعالیت های اجتماعی راجع به
زنان همگام و همراه با
سیاست های فرهنگی رژیم
پهلوی در راستای کشف حجاب
فعال بود و در سازمانها و
نهادهای گوناگون که در این
زمینه تشکیل شده بود مسئولیت
داشت، که تعدادی از مشاغل آن
بشرح ذیل می باشد:
رئیس انجمن راه نو بانوان ایران،
عضو کمیته اجرایی شورای زنان
دبیر کمیسیون روابط بین المللی
جمعیت زنان ایران ـ عضو نهضت
آزادی زنان ایران ـ عضو
سازمان زنان پایتخت ـ عضو
جمعیت بانوان صلحجو ـ نماینده
ایران در کمیسیون مقام زن
سازمان ملل متحد در ژنو و
تهران ـ نایب رئیس و رئیس
شورای بین المللی زنان و عضو
مؤسس شورای عالی جمعیت
زنان ایران، که به دلیل
فعالیت های سوءاخلاقی در
انجمن راه نو همسرش او را
طلاق داد.
مهرانگیز
دولتشاهی در احزاب درباری
دموکرات قوام السلطنه ـ ایران
نوین و رستاخیز عضویت داشت
و عضو شورای مرکزی حزب
ایران نوین و مؤسس سازمان
حزب ایران نوین در کرمانشاه و
نماینده آن حزب از کرمانشاه در
مجلس شورای ملی بود و گروه
پارلمانی ایران و آلمان را
تشکیل داد.
نامبرده با دفتر فرح
پهلوی همکاری نزدیک داشت و
از طرف او در مناصبی از جمله،
عضو هیئت امنای دانشگاه
کرمانشاه ـ عضو سازمان خدمات
اجتماعی و جمعیت شیر و
خورشید ـ عضو جمعیت خیریه
فرح پهلوی ـ عضو جمعیت
مبارزه با سرطان و عضو جمعیت
حمایت از زندانیان بکار گرفته
شد.
مهرانگیز دولتشاهی پیرو
فرقه ضاله بهائیت بود و در این
زمینه با دوست نزدیکش فرخ رو
پارسا برای محو مظاهر
اسلامی از ایران تلاش گسترده ای
داشتند.
وی در لژیون
خدمتگذاران بشر فعال بود و از
طرف رژیم پهلوی نشان
تاج گذاری و پاس 2 دریافت
نمود.
ساواک در یک ارزیابی
وی را چنین معرفی کرد:
مهرانگیز دولتشاهی طرفدار
سیاست غرب ـ خوش تیپ
عصبانی ـ زودرنج ـ متکبر و
خودخواه ـ جاه طلب و بدبرخورد
مستبد و در بین همکاران به
تحمیل عقاید و افاده و مقام
فروش، خود پسند و بدسابقه
مشهور می باشد.
اسناد ساواک ـ
پرونده انفرادی
4ـ قدرت اللّه موثقی نماینده
دوره های 21 و 22 و 23 از
تهران در مجلس شورای ملی به
سال 1302 ه ش در خوی متولد
شد.
در سال 1327 از دانشکده
پزشکی دانشگاه تهران
فارغ التحصیل شد و سپس دوره
تخصصی جراحی عمومی و
اطفال را در دانشکده پزشکی
پاریس طی نمود.
پس از
مراجعت به ایران در سازمانهای
بیمه اجتماعی مشغول به کار شد
و ریاست بیمارستان و مدیریت
اداره کل بهداری را در دست
گرفت.
ریاست بخش جراحی
بیمارستان شماره 2 سازمان
بیمه های اجتماعی، دبیر جمعیت
ملی مبارزه با سرطان، عضو
هیئت مدیره کانون پزشکی و
عضو جمعیت جراحان بین المللی
نیز بود.
او همچنین مدیریت مجله
سخن پزشکی را عهده دار بود.
(روزنامه ندای ایران نوین،
شماره 714، 1346ش)
5ـ غلام حسین خوشبین فرزند
میرزاآقا نوراله از دانشگاه ژنو
در رشته دکتری حقوق
فارغ التحصیل شد.
بعضی از
مشاغل و مناصب دولتی وی
عبارتند از : دادیار دادسرای
تهران، عضو دادگاه استان مرکز،
کفیل شعبه پنجم دادگاه استان
مرکز، دادیار دیوانعالی کشور،
رئیس اداره حقوق وزارت
دادگستری، مدیرکل امور قضائی
دادگستری در سال 1327 ش و
معاونت کل دادگستری، مستشار
دیوانعالی کشور، معاونت اول
دادستان کل، رئیس شعبه چهار
دیوانعالی کشور و رئیس هیئت
مدیره و مدیرعامل کل بانک
توسعه صادرات، سرپرست
دانشجویان ایرانی در فرانسه و
رایزن سفارت ایران در پاریس.
وی همچنین از اعضاء مجلس سنا
بوده است و در تیر 1341 در
کابینه اسداللّه علم به وزارت
دادگستری منصوب شد و بعد در
بهمن همان سال وزیر مشاور
گردید.
او همچنین از اعضای
حزب ملت نیز بود.
او از اعضای
لژ فراماسونری ایران بوده است.
(فرمان ش 3104 سال 41،
اطلاعات ش 10853 سال 41).
(روزشمار باقر عاقلی ج 2).
6ـ سپهبد محسن مبصر فرزند
عبدالعلی، در سال 1296 شمسی
در تبریز به دنیا آمد.
در سال
1315 دبیرستان نظام را در تبریز
به پایان رسانیده و پس از طی
دانشکده افسری در سال 1317
با درجه ستوان دومی رسته
توپخانه وارد ارتش شد.
او
فعالیت اطلاعاتی خود را به
عنوان افسر رکن 2 ستاد لشکر 2
آغاز کرد و سپس افسر دایره
تجسس ستاد ارتش شد.
مبصر به
عنوان یک افسر فعال اطلاعاتی
در همین سالها مورد توجه
سرویس جاسوسی انگلستان و
عوامل آن در ارتش قرار گرفت و
راه تصدی مشاغل حساس به
رویش گشوده شد.
ابتدا رئیس
رکن 3 ستاد لشکر 19 (اهواز) و
سپس رئیس بازرسی صنایع
نظامی شد و پس از آن در پست
حساس ریاست تجسس و
اطلاعات رکن 2 ستاد ارتش قرار
گرفت.
او در توطئه کودتای 25 ـ
28 مرداد 1332 از مهره های
مؤثر بود و طبق گزارش ساواک،
از طریق شعبه تجسس رکن دوم
ارتش به دستگیری و شکنجه
مبارزان می پرداخت و دستورات
را مستقیما از مستشاران
آمریکایی دریافت می نمود.
او
در چند نقطه تهران، چندین مرکز
شکنجه مخفی ایجاد نموده و
جهت گرفتن اعتراف از زندانیان
و ترفیع درجه و انعام، از
هیچ گونه شکنجه ای مضایقه
نمی کرد.
در سال 1347 بنا به
دعوت محرمانه پلیس رژیم
صهیونیستی از آن کشور بازدید
و در زمان تصدی ریاست
شهربانی، به ساخت زندان قزل
حصار اقدام کرد.
پس از کودتا به
ریاست ستاد فرمانداری نظامی
تهران و راه آهن رسید و در کنار
تیمور بختیار در سرکوب
نیروهای ضد رژیم نقش فعال
داشت.
در تاریخ 8 /7 /1335 به
ساواک مأمور شد و ریاست
حفاظت ساواک را به عهده دار
گردید.
مبصر سپس به عنوان
رئیس هیأت وابستگی های
نظامی ایران در کشورهای عربی
به بغداد رفت و تا بهمن 1337 در
این پست بود.
در بازگشت به
تهران پس از مدتی رئیس پلیس
تهران و سپس معاون شهربانی
کل کشور شد وی بعد از مدت
کوتاهی، پس از نصیری به
ریاست شهربانی کل کشور
رسید.
مبصر حدود شش سال
(1343 لغایت 1349) در این
سمت بود.
در پی بروز اختلاف
بین او و نصیری و درخواست
اشرف پهلوی، مبصر از شهربانی
کنار گذاشته شد.
پس از
برکناری، در خرداد 1351 به
معاونت نخست وزیر و
سرپرستی سازمان دفاع غیر
نظامی منصوب و سرانجام در
29 /6 /1352 بازنشسته گردید.
مبصر به اخاذی، سوءاستفاده های
مالی، قاچاق مواد مخدر و فساد
اشتهار داشت.
وی در جریان
انقلاب اسلامی، به طور قاچاق به
ترکیه رفت و از آنجا راهی
انگلیس شد.
ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت
پهلوی، ج 2
یاران امام به روایت اسناد
ساواک، شهید اندرزگو، صص
41ـ 42
7ـ سرهنگ صمد صمدیان پور
فرزند محمدجعفر در سال 1298
ه ش در تبریز به دنیا آمد.
دوران
تحصیل خود را با اخذ دیپلم
علمی، گواهینامه دانشکده
افسری، گواهینامه دوره عالی
پیاده دانشگاه نظامی و گواهینامه
دوره کوتاه اطلاعات پشت سر
گذارد.
در سال 1317 خدمات
دولتی خود را در ارتش آغاز
کرد.
در فاصله سالهای 37 ـ
1336 طی دوره ای در دانشگاه
جنگ با زبان فرانسه آشنا و در
سال 1338 با سمت معاون یکم
دفتر ویژه اطلاعات گارد
شاهنشاهی، از ساواک به گارد
منتقل شد.
او از تاریخ
1 /12 /1339 به آجودان کل
نیروی زمینی رفت و از همان
تاریخ مأمور خدمت در
شهربانی کل کشور شد و مدتی
ریاست اداره اطلاعات را به
عهده گرفت.
طی سالهای 1341
و 1342 جانشین وقت ریاست
شهربانی بود.
در سال 1348 با
درجه سرلشکری به عنوان
قائم مقام شهربانی کل کشور
تعیین و سپس با درجه سپهبدی
به ریاست کل شهربانی منصوب
گردید و در این سمت تا پیروزی
انقلاب اسلامی به سرکوبی مردم
مشغول بود.
در جریان انقلاب اسلامی وی به
انگلستان گریخت و پس از
مدتی به علت بیماری
درگذشت.
ر.ک : ظهور و سقوط
سلطنت پهلوی، ج 1
اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی ؛
منبع:
کتاب
زنان دربار به روایت اسناد ساواک - فریده دیبا صفحه 10