صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

برگ بازجوئی و صورتجلسه اسداله اوسطی1

تاریخ سند: 18 فروردین 1352


برگ بازجوئی و صورتجلسه اسداله اوسطی1


متن سند:

س ـ هویت شما محرز است (اسداله اوسطی) لازم است چگونگی آشنائی خود را با سید علی اندرزو ملقب به شیخ عباس تهرانی را مشروحا نوشته و چگونگی فعالیت های نامبرده و خود را نیز بطور مفصل بنویسید.
ج ـ من در دکان دائیم شاگرد بودم سرای نقّاره خانه در توی سرای نقاره خانه تخته فروشها دکان داشتند این سید علی میآمد تخته میخرید با من آنجا سلام علیک کرد و خورده خورده شناس شد این سید علی شاگرد داداشش بود بمن بعضی موقع یک اعلامیه خمینی میداد مدّت 2 یا 3 سال بود که پیدایش نشد بعد یکروز با لباس شیخی آمد در دکان سلام علیک کرد من او را نشناختم او خودش را معرفی کرد و گفت بمن بگو شیخ عباس من از او پرسیدم چرا گفت بعدا میگویم و بعد از احوال پرسی از من خواست شب بمنزل ما بیاید من خجالت کشیدم او را نبرم و شب با هم منزل رفتیم و او بعد از شام گفت من اعلامیه خمینی پخش کرده ام فراری شده ام میخواهم مرا نشناسند و هر ماه یک یا دو بار بمنزل ما میآید شب میماند یکدفعه از او پرسیدم زن و بچه داری گفت داشتم فراری شدم طلاق دادم و با پست طلاقش را فرستادم من هر سه چهار ماه یکمرتبه میرفتم قم سر خاک مادرم و هر وقت می فهمید من قم میخواهم بروم میگفت بیا صحن آقای بروجردی بنشین من میآیم من صبح ساعت 8 میرفتم ساعت 11 میرسیدم میرفتم در صحن آقای بروجردی می نشستم تا او میآمد بعد میرفتیم نهار میخوردیم و بعد میرفتیم نماز میخواندیم و بعد از نماز خداحافظی میکرد و من میرفتم زیارت و بعد میرفتم سرخاک مادرم و بعد بلیط میگرفتم عصری برمیگشتم و من پنج سال است که دکان واز [باز] کرده ام و به او گفتم دکان باز کرده ام او گفت تلفن هم دارد گفتم نه امّا همسایه روبرو تلفن دارد او شماره تلفن از من گرفت و هر وقت میخواست منزل من بیاید تلفن میکرد و من مدت یکسال و نه ماه است زن گرفته ام از آن به بعد شبها منزل ما نمیآید تلفن میکرد نهار میآمد این یکسال و نه ماه و بعضی موقع هم در دکان میآمد و من روزهای جمعه منزل مادر زنم میرفتم و او میدانست که من جمعه ها منزل مادر زنم هستم بعضی جمعه ها میآمد در منزل احوال پرسی میکرد و میگفت از این طرف رد میشدم آمدم شما را زیارت کنم از دیدن شما سیر نمیشوم و من بفرما میزدم تو نمیآمد مدت پنج شش ماه گذشت که یکروز نهار آمد منزل بعد از نهار یک اسلحه کوچک بمن داد.
گفت بگذار اینجا باشد تا من هفته دیگر میآیم میبرم و من خیلی ناراحت شدم و ترسیدم گفت این فشنگ ندارد جرمی ندارد این مثل یک تکه آهن است با او کاری نمیشود کرد من ترسیدم قبول نکنم لج کند و برود لو بدهد چند دفعه هم 2 تا اسلحه آورد دفعه آخر 5 عدد اسلحه آورد من بخدا قسم میترسیدم قبول نکنم برود لو بدهد و میترسیدم لو بدهم خودم را هم بگیرند و میدیدم او نماز و قرآن میخواند و نماز شب پیش خودم میگفتم آدم خوبی هست بخدا گیج شده بودم و بعضی موقع هم بمن اعلامیه میداد و بعضی موقع وقت رفتن بمن این پنج ششماهه صد تومن 50 تومن دویست تومن بمن بزور میداد و این چند دفعه تقریبا 10 پانزده عدد رویهم آورده بود و برده بود و این دفعه آخر من منزل پدرزنم بودم صبح برادر کوچولوم تلفن کرد و گفت آقا آمده من آمدم منزل (دیدم با زن و بچه و خواهر زنش آمده و گفت ما چهار پنج روزی منزل شما میمانیم شما زنت را نیاور و چون اطاق قابل نشستن نداشتیم نیامدم و شبها میرفتم منزل میوه و شیر میخواست میخریدم روز سه شنبه که شب منزل آمدم دیدم کت شلوار پوشیده گفتم چرا کت شلوار پوشیدی گفت زعف [ضعف ]اعصاب گرفته ام دکتر گفته است درس نباید بخوانی گفتم چرا ریشت را تراشیدی گفت روغن داده است بمالم و یک پاکت بمن داد و گفت این 11 یازده عدد اصلحه [اسلحه] را بگذار اینجا باشد من میآیم میبرم من خیلی ناراحت شدم و معطل ماندم چکار کنم و پول بمن داد و گفت ما فردا میخواهیم برویم برو برای ما میوه بخر من پاکت را در آشپزخانه توی جعبه صابون گذاشتم و رفتم میوه خریدم و برگشتم و گفت ما فردا ساعت 8 صبح میرویم من میروم پاکستان سه تا پنج شنبه دیگر برمیگردم خواهر زنم را تو ببر دو جا تاکسی سوار کن ببر مولوی دم ایستگاه خط ورامین خودش میره و گفتم چرا دو جا تاکسی سوار کنم گفت اگر خانه شما را یاد بگیرد باعث دردسر شما میشود من فردا ساعت 8 صبح آمدم دیدم ساعت 7 رفته است و پدرم خواسته بود تا دم در حیاط با او برود او عذرخواهی کرده بود و نگذاشته بود از در اطاق بیرون برود و من بعد از اینکه پدرم بازار رفت رفتن[رفتم] اصلحه ها [اسلحه ها] را توی پارچه بود در یک پلاستیک گذاشتم و در آنرا بستم و در جعبه گذاشتم و خواهر زنش را بردم دو جا تاکسی سوار کردم در مولوی دم خط ورامین گذاشتم و رفتم من بخدا قسم این پنج شش ماهه دائما ناراحت بودم و معطل مانده بودم چکار کنم و هر دفعه بمن اعلامیه میداد میرفت من بعضی وقت میخواندم نمی فهمیدم و آتش میزدم اسداله اوسطی س ـ آیا شیخ عباس تهرانی (سید علی اندرزو) تنها به پاکستان مسافرت نموده یا با زن و فرزندش ج ـ گفت میرم با زن و بچه ام پاکستان از اینکه بچه علت میخواست برود من نمیدانستم اسداله اوسطی س ـ دوستان و معاشرین نامبرده را معرفی نمائید و روشن کنید مشارالیه غیر از شما با چه افرادی تماس داشت.
ج ـ او فقط تنها منزل ما میآمد و من هر چه می پرسیدم منزل شما کجاست میگفت کاری نداشته باش اسداله اوسطی س ـ تاکنون شیخ عباس چه مأموریت هائی بشما محول نموده است ج ـ غیر از نگهداری اسلحه های کمری مأموریّتی بمن محوّل نکرده است اسداله اوسطی س ـ نامبرده از حمل سلاح کمری و سپردن آن بکرّات به شما و حمل آن به نقطه دیگری چه منظوری داشته است و اصولاً فعالیت نامبرده در چه جهتی بود.
ج ـ نمیدانم اسداله اوسطی س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی مینمائید.
ج ـ صحت اظهارات خود را با امضاء تصدیق میکنم اسداله اوسطی

توضیحات سند:

1 ـ خلاصه ای از بازجوئیهای اسدا.
.
اوسطی طی بولتن درج و برای مقامات عالی بشرح زیر ارسال شده است تاریخ : 10 /3 /52 ارسال پرونده اسداله اوسطی شغل چای فروش باداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشانی نامبرده بالا که در تاریخ 12 /12 /51 باتهام عضویت در گروه به اصطلاح مجاهدین خلق دستگیر گردیده بود در جریان تحقیقات معموله ضمن اعتراف به عضویت خود در گروه مذکور اظهار میدارد بهنگامیکه در بازار کار میکرده با سید علی اندرزو آشنا و وی مدتی اعلامیه های مضره در اختیار متهم مذکور میگذارده است پس از مدت دو سال سید علی با لباس آخوندی بوی مراجعه و اظهار میدارد باتهام تهیه و توزیع اعلامیه ها مدتی تحت تعقیب و متواری بوده است این رفت و آمدها ادامه داشته تا اینکه روزی اندرزو بوی مراجعه و یازده قبضه سلاح کمری داده و اظهار میدارد قصد عزیمت به پاکستان را دارد که 5 شنبه آینده مراجعه و با قرار قبلی تلفنی نسبت باخذ آن اقدام خواهد کرد که قبل از تحویل آنها دستگیر میگردد.
نظر باینکه در جریان تحقیقات معموله اتهام وی باثبات رسیده بود پرونده امر تکمیل و بدادرسی ارتش ارسال گردید.
آقای باقری پرونده نامبرده تکمیل و سوابق از کمیته استعلام و ساواک تهران در جریان قرار گیرد 10 /3 /52

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 217




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.