تاریخ سند: 20 اردیبهشت 1337
گزارش اطلاعات داخلی
متن سند:
موضوع : جلسه منزل دکتر بقائی
ساعت 30 /9 روز 17 /2 /37 افراد نامبرده زیر در منزل دکتر بقائی حضور داشتند:
رهنما، المدنی، سرهنگ بازنشسته امیررحیمی، محمد مروی، امیرناصر قندی، عبدالرسول
حاتم زاده، اصغر کسائی، فصیح اعظم، علی قنائیان، حسین بنکدار، علی فراهانی، جمشید
محمودی، محمدتقی قوانینی، احمد و محمود یاسائی، احمد ناصری کرمانی و حسین
رفیع زاده.
سرهنگ بازنشسته عزیزاللّه امیررحیمی صحبتهای زیادی نمود و منجمله اظهاراتی درباره
موارد زیر نمود: دزدیهای سرلشگر مقدم و سرتیپ میمند در لشگر کردستان و فعالیت هائی که
در چند سال گذشته انجام داده اند، عملیات تیمسار زاهدی، تیمسار هدایت و تیمسار آزموده با
مردم، وضع زمامداری تیمسار زاهدی و مقایسه آن با زمامداری سرهنگ جمال عبدالناصر.
وی
ضمن سخنان خود اظهار داشت: من خیلی زحمت کشیدم بلکه این مملکت آباد شود.
قبل از
28 مرداد 32 در چند جلسه ای که با رفقایم داشتیم تصمیم گرفتیم که با زاهدی همکاری کنیم،
بعضی از رفقای من می گفتند که زاهدی دیگر عیاشیهای سابق را کنار گذاشته و می خواهد سر
پیری، کسب افتخاری برای خود بنماید این بود که ما با این آدم جانی همکاری کردیم و جریان 9
اسفند1 و 28 مرداد را بوجود آوردیم.
سه روز بعد از قیام، من مهمان زاهدی در باشگاه افسران
بودم.
وقتی وارد مجلس شدم، دیدم عده ای از رجال قلابی که نوکر حلقه بگوش انگلیس و آمریکا
هستند و امروز هم مشاغل مهمی دارند، آنجا حضور داشتند.
من با دیدن آنها همانجا حس
کردم که اشتباه کرده ایم و این زاهدی تانک سوار، پشت پا به تمام وعده های خود زده است و یک
ملت 20 میلیونی را به بیچارگی انداخته و هر چه دزد بی ناموس بوده بر سرکار آورده است.
سپس وی افزود: من یک سال تمام در دفتر مخصوص شاهنشاه قدر
قدرت، آجودان شاه بودم، کثافتکاریهائی در دربار دیدم که نگفتن آنها بهتر است و من یک انتقام
بسیار بزرگی از این دستگاه باید بگیرم که به زودی موفق خواهم شد و از هیچ قدرتی هم ترس و
باکی ندارم جز قدرت خداوند.
این دستگاه فقط به یک نحو می تواند مرا از هدفم منحرف کند و
آن این است که چند نفر از آن دختران خوشگل که در سازمان امنیت کار می کنند، پیش من
بفرستند و چند شبی پیش من باشند آن وقت ممکن است قدری آرام شوم، دکتر بقائی اظهار
داشت ما هم در این عمل، داوطلب هستیم.
سپس رحیمی درباره وضع زندگی و اعمال تیمسار
باتمانقلیچ، تیمسار زاهدی1، تیمسار هدایت و تیمسار آزموده صحبت نمود و صحبتهای رکیک
و زننده ای، درباره آنها بیان داشت.
پس از او، المدنی مدت 20 دقیقه درباره مبارزات سرهنگ
عبدالناصر2 در مصر صحبت نمود.
سرهنگ امیررحیمی مجددا اظهار داشت: عبدالناصر 3
سال است که رئیس جمهور مصر شده و هنوز درجه ای نگرفته است ولی زاهدی تانک سوار ما،
در مدت 2 سال، هم خودش درجه گرفت و هم پسر ارجمندش را داماد شاه کرد و هم به تمام
افراد فامیلش مقام و منصب داد و آخر کار هم هر چه پول در خزانه این ملت فقیر بود، به غارت به
سوئیس برد.
سپس نامبرده(امیر رحیمی) درباره دولت فعلی گفت...
و این دکتر اقبال هم روی
نخست وزیران سابق ایران را سفید کرد.
روزی که دکتر معظمی و آیت الله میلانی را دستگیر کرده
بودند، در مجلس شورای ملی فریاد زد اینها که دستگیر شده اند، از نوکران خارجی هستند در
صورتی که زن خودش فرانسوی و دخترش هم منشی سفارت آمریکا است و چنین آدمی که
برنامه خواب او را هم سفارت انگلیس تنظیم می کند، مرتبا دم از ایراندوستی می زند.
وی افزود:
و این آقای «موسی مهام» که تازه به دستور دکتر اقبال شهردار تهران شده است از آن دزدهای
درجه یک است و در سابق در مشهد و تبریز همکار دکتر اقبال بوده و هر چه دزدی می کردند، با
هم می خوردند.
پس از سخنان نامبرده دکتر بقائی اظهار داشت: در حدود
یک سال و نیم قبل یک روز شاهنشاه به دکتر اردلان، وزیر امورخارجه دستور می دهد که
تلگرافی به سران کشورهای خاورمیانه بکند و از قول شاه ایران از آنها دعوت نماید که به تهران
بیایند تا شاهنشاه آنهارا با هم آشتی بدهد.
این دعوتنامه شاهنشاه برای کشورهای مصر، عراق،
اردن، سوریه و عربستان سعودی فرستاده شد و آنها هیچ جوابی به شاهنشاه ندادند.
سرهنگ
رحیمی گفت: حتما موقعی که دعوتنامه شاهنشاه به دست عبدالناصر رسید، گفته است این
شاه ایران را تحویل تیمارستان بدهید.
سرهنگ بازنشسته امیررحیمی تا ساعت 12 در منزل
دکتر بقائی بود و بقیه حضار نیز تا ساعت 14 حضور داشتند.
به پرونده دکتر بقایی ضمیمه گردد بایگانی
توضیحات سند:
1- غائله نهم اسفند: به دنبال اعلام شاه برای مسافرت به خارج از کشور در نهم اسفند، دولت مصدق نیز تمام
مقدمات سفر را فراهم کرد.
طبق قرار، دکتر مصدق، ظهر روز نهم اسفند برای خداحافظی با شاه وارد کاخ شد.
در این
فاصله، طبق نقشه قبلی، عده ای از اراذل و اوباش به راه افتادند، آنها ابتدا با همکاری قسمتی از نیروهای انتظامی به
بازار ریختند تا مردم را ناگزیر به بستن مغازه ها کنند.
سپس به طرف کاخ سلطنتی سرازیر شدند.
با اینکه دکتر مصدق به
رؤسای ستاد ارتش و شهربانی و فرمانداری نظامی حتی رئیس کلانتری ناحیه کاخ، شخصا دستور داده بود که انتظامات
اطراف کاخ و خانه نخست وزیر را به خوبی حفظ کرده و از تجمع اشخاص جلوگیری کنند، چاقوکشان و رجاله ها به
همراهی عده ای از افسران بازنشسته و از جمله سپهبد «شاه بختی»، سپهبد «امیراحمدی»، سرلشکر «گرزن» و جمعی
از افسران شاغل که در میان شان سرهنگ عزیزاللّه امیررحیمی و سرگرد خسروانی نیز دیده می شد، در برابر در کاخ که
در سمت جنوب واقع است، اجتماع کرده و به شعارهای شاه پرستانه و اظهار نگرانی از مسافرت شاه پرداخته و به محض
اینکه دکتر مصدق از کاخ خارج شد، او را به قتل برسانند.
در همین موقع دکتر مصدق که برای تودیع و خداحافظی با شاه
وارد کاخ اختصاصی شد، خطر را با شنیدن شعارهائی که از خارج کاخ به گوش می رسید و نعره مخالفان و اوباشی که با
اشاره توطئه گران به حرکت در آمده، فریاد «زنده باد شاه» و «مرگ بر مصدق» سر داده بودند را حس کرد، فورا از اتاق شاه
خارج و به میان باغ وارد شد و از در کوچکی که در سمت شمال کاخ در خیابان حشمت الدوله قرار داشت، از کاخ خارج
شد.
در همین وقت راننده خودرو وی، خود را به دکتر مصدق رسانید و نخست وزیر را سوار کرده و فاصله دویست متری
میان منزل دکتر مصدق و کاخ را در حالی که اجیر شدگان به سرپرستی شعبان بی مخ ایشان را تعقیب می کردند، سریعا
طی نموده و مصدق از دام قاتلان نجات یافته و وارد منزل خود شد.
2- مقصود سپهبد فضل اللّه زاهدی رهبر کودتای نظامی علیه دولت دکتر مصدق است.
3- منظور جمال عبدالناصر رهبر ملی مصر است.
منبع:
کتاب
مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 235