تاریخ سند: 10 تیر 1351
موضوع: اندرزگاههای شماره 3 و 4
متن سند:
[شماره: 72-4535] [تاریخ: 10 /4 /1351]
از: اداره اطلاعات
به: ریاست اداره زندانها
موضوع: اندرزگاههای شماره 3 و 4
بازگشت به شماره 5- 29- 125- 27 /3 /51
در بررسی که به عمل آمده زندانهای ساخته شده در شیراز1 و خراسان2 هر یک گنجایش بیش از دو هزار نفر زندانی را دارند که با استفاده از طریق آن اداره مسلماً محل کافی برای نگهداری سایر زندانیان و کنترل آنها به وجود خواهد آمد.
رئیس اداره اطلاعات. سرهنگ فرزانه
امریه ریاست اداره. گزارش عرضی تهیه شود. 3 /4 /51
رونوشت برابر اصل است و اصل در پرونده انتقال دویست نفر زندانی به کلاسه 5 – 29 - 125 نگهداری شده است.
توضیحات سند:
___
1. زندان عادلآباد شیراز در 1351 ش در منطقهای به همین نام در استان فارس ساخته شد. عادلآباد نام منطقهای در هشت کیلومتری جنوب غربی شیراز است.
حکومت پهلوی از اواسط دهۀ 1340 ش بر آن شد تا زندانی در منطقه عادلآباد شیراز با طرح مدرن و براساس الگوی بینالمللی و مجهز به جدیدترین سیستمها تأسیس کند؛ به همین منظور گروهی مأموریت یافتند تا از زندانهای گوناگون در کشورهای اروپایی، ایالات متحده و اسراییل بازدید کرده و از بین آنها بهترین الگو را برگزینند. طراحان زندان نه براساس الگوی خاص، بلکه براساس یک الگوی تلفیقی طرح جدیدی فراهم آوردند که هم مسائل امنیتی را رعایت کرده و هم جنبههای رفاهی زندانیان را در خود جای دهد. سنگ بنای زندان عادلآباد در 1345 ش نهاده شد. این زندان مدرن که از آن به عنوان یکی از نمادهای تمدن بزرگ مورد نظر شاه تعبیر شده، با هزینهای سرسامآور و به سبک غربی ساخته شد. گفته میشود که فرح پهلوی یک بار از زندان عادلآباد بازدید کرد از این رو این شائبه برای زندانیان پیش آمد که او در تأسیس آن مشارکت داشته است. ساخت زندان در 1351 ش به پایان رسید، اما مدتی به صورت رسمی افتتاح نشد و ساواک اداره آن را در اختیار داشت و زندان رسماً به مراجع ذیربط مانند شهربانی و سازمان زندانها تحویل داده نشده بود. در تابستان 1351 ش تعداد 200 و به روایتی 300 نفر از مبارزان سیاسی شیراز به همراه چند تن از محبوسین زندان کریمخانی شیراز به سلولهای انفرادی عادلآباد منتقل شدند. در این دوره با آن که زندان به طور کامل آماده نشده بود و حیاط آن سنگلاخ و کف اتاقها خاکی بود، زندان به وسیله این زندانیان افتتاح شد. زندان عادلآباد در محوطه وسیعی بود که با دیواری بلند محصور شده و برجهای دیدبانی در اطراف آن قرار داشت. این زندان دارای دو بخش عمومی و انفرادی بود. بخش انفرادی به شکلی ساخته شده بود که زندانی از پشت نردههای آهنی توسط زندانبانها دیده میشد. کریدور مرکزی زندان راهروی عریض و طویلی بود که تمام امکانات رفاهی از قبیل بخش تأسیسات، بهداری، آشپزخانه، غذاخوری، کتابخانه، تلفنخانه، کارگاه، سالنهای ورزشی، راهروی اتاق ملاقات و دفتر افسر نگهبان به ترتیب در کنار هم جای گرفته بودند و همه از این راهرو منشعب میشدند. زندان چهاربند داشت، بندهای دو و سه ویژه زندانیان جرایم عادی، بند چهار، در طبقه اول، ویژه زندانیان سیاسی و طبقه دوم ویژه مجرمین زیر هجده سال بود، طبقه سوم هم به زنان اختصاص داشت. هر بند زندان، 20 اتاق با نردههای آهنی داشت و از راهروی بیرونی، داخل اتاقها دیده میشد. در هر اتاق سه تخت سه طبقه وجود داشت. در طراحی اولیه، برای اتاقها پنجره در نظر نگرفته بودند، اما پس از بازدید فرح پهلوی، پنجرههایی در دیوار اتاقها تعبیه شد. انتهای سالن، دری به حیاط هواخوری باز میشد و دور تا دور حیاط هواخوری هم سیمخاردار کشیده شده و کف آن آسفالت بود. بیشتر روزها زندانیان در این محوطه به ورزش و نرمش و هواخوری میپرداختند. ماههای اول افتتاح زندان، در حیاط هواخوری از صبح تا عصر باز بود و فقط شبها آن را میبستند، ولی پس از فرار عدهای از زندانیان دیگر جز ساعاتی محدود در باز نمیشد.
تعداد زندانیان سیاسی عادلآباد حدود 140 نفر بودند. این عده در 1351 ش از تهران به این زندان منتقل شده بودند. هنگام ورود، ابتدا زندانیان به یک بند جداگانه برده شده و قرنطینه میشدند. براساس قانون، زندانیان جدیدالورود را حداکثر پس از 24 ساعت به رئیس زندان معرفی میکردند و به هر کدام از آنها یک دست لباس زندان میدادند و آنها را روانه بند چهار میکردند.
در ماه محرم 1351 ش زندانیان، حیاط زندان را با پتو فرش کردند و مراسم مذهبی و سخنرانی برپا شد. به طور کلی در این دوره در بین زندانهای پهلوی، زندان عادلآباد از بقیه زندانها بهتر بود. در روز 11 فروردین 1352 در داخل زندان درگیری محدودی میان زندانیان و پلیس اتفاق افتاد. پس از حدود 6 ماه که از انتقال زندانیان سایر شهرها به این زندان میگذشت، برای اولینبار پلیس اعلام کرد که قصد بازرسی دارد. چون مدارک و وسایل غیرمجاز بسیاری در داخل زندان وجود داشت، اعضای سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق تصمیم گرفتند از بازرسی ممانعت کنند. چند نفر کار را به جنجال کشاندند تا مانع ادامه بازرسی شوند. در یکی از اتاقها چند نفر از زندانیان با مأموران درگیر شدند. درگیری با وساطت رئیس شهربانی و رئیس زندان به پایان رسید. فردای آن روز، مأموران پلیس، زندانیان را به هنگام ناهار غافلگیر کرده و کتک زدند. بعد از این واقعه وضعیت زندان تغییر کرد. زندانیان دست به اعتصاب غذا زدند اما پس از گذشت سه روز مأموران اعتصاب غذای زندانیان را شکستند. پس از اعتصاب غذا، زندانیان دوباره به بند سابق خود بازگردانده شدند، اما مأموران تمام اثاثیه آنها اعم از وسایل ممنوعه و غیرممنوعه را برده بودند. از 1352 ش، به مدت سه سال سختگیریها پابرجا بود. در راهروی زندان مرتباً مأمورین قدم میزدند و همه چیز را زیر نظر داشتند. در هر اتاق 9 نفر زندانی نگهداری میشدند و جای جنبیدن نبود. مقررات بسیار سخت شده بود. هر زندانی دو تا سه بار، آن هم با دردسر فراوان اجازه رفتن به دستشویی داشت. در این مدت زندانیان از برگزاری مراسم عمومی، سرودخوانی و سایر برنامهها که تأثیر بسیاری بر روحیه آنها داشت محروم شدند. در زندان اختناق مطلق حاکم بود. درهای زندان در طول شبانهروز به استثنای سه وعده برای وضو و دستشویی و روزی یک بار نیز به مدت نیم ساعت برای هواخوری، همیشه بسته بود و رفتار مأمورین هم بسیار بد بود. از اواخر 1354 ش به بعد، فضا تغییر کرد و مأمورین زندان به زندانیان احترام میگذاشتند. بعضی از مأمورین به اتاق زندانیان سیاسی سر میزدند، اما برخلاف دوره قبل در این دوره برخورد زندانیان سیاسی با مأمورین خصمانه بود. در این دوره امکانات زندان خوب شده بود. وضعیت ملاقاتها هم با آن که از پشت شیشه و با تلفن صورت میگرفت، نسبتاً خوب و مدتش طولانی بود. در ملاقاتها هم اخبار و هم وسایل و مواد مورد نیاز برای زندانیان میرسید. از 1355 ش تلویزیون به داخل زندان وارد شد. در سالهای 1354 تا 1357 ش تعداد زندانیان افزایش یافت. زندانیان تازه وارد به محض ورود، توسط نیروهای مارکسیست شده سازمان مجاهدین خلق احاطه شده و کار توجیهی منظمی برای جذب آنها آغاز میشد. در 1356 ش، هیأتی مرکب از سه نفر از صلیب سرخ جهانی به ایران آمدند. حضور آنها در عادلآباد حدود 12 ساعت به طول انجامید. بازدید این هیأت تأثیر بسیاری در بهبود شرایط داخل زندان داشت. به طور مثال بار دیگر نظارت نمایندگان زندانیان بر غذای زندان برقرار شد و کیفیت غذا بهبود یافت. (دائره المعارف زندان سیاسی عصر پهلوی)
2. زندان وکیلآباد مشهد: زندان شهربانی مشهد به عنوان زندان مرکزی شهر، به واسطه واقع شدن در بلوار وکیلآباد شهر مشهد زندان وکیلآباد نامیده شده است، پیش از تأسیس و بهرهبرداری این زندان، زندانیان در زندان قدیم نظمیه (شهربانی) که در زمان رضاشاه پهلوی بنا شده بود و در خیابان جم مشهد قرار داشت، نگهداری میشدند. در سال 1341، به دلیل فرسودگی و افزایش شمار زندانیان، از سوی مقامات دستور داده شد زندانی جدید در خارج از محدوده شهر مشهد بنا کنند. شروع ساخت و ساز زندان وکیل آباد در هفتم آذر 1343 آغاز شد. به دلیل قرار گرفتن زندان در خارج از شهر، از هوای لطیف و مطبوعی برخوردار بود. این زندان با گسترش و پیشروی شهر، به تدریج درون شهر قرار گرفت. ساختمان تازهساز زندان مشهد که به سبک و نقشه آمریکایی ساخته شده بود، با رعایت مسائل امنیتی شدید، برای مرحله وسعت گرفتن دامنه مبارزات مردم پیشبینی شده بود. در آغاز دهه 1350 ش زندان وکیلآباد با چهاربند آماده بهرهبرداری گردید. این زندان که به منظور نگهداری از دویست زندانی بنا شده بود، از همان آغاز نهصد نفر زندانی را در خود جای داد.
بندهای زندان دارای سه طبقه بود. در ابتدا بند خاصی برای زندانیان سیاسی در نظر گرفته نشده بود و مسئولان زندان آنها را در بندهای مختلف میان زندانیان عادی نگهداری میکردند. در پایان سال 1351 ش همه این زندانیان در طبقه سوم بند یک زندان جای گرفتند. بند یک مانند سایر بندهای زندان، دارای سه طبقه بود و در کنار بند دو قرار داشت. با انتقال گروههای جدیدی از زندانیان سیاسی زندان قصر به زندان وکیلآباد مشهد، شمار زندانیان سیاسی مشهد، از یکصد و پنجاه نفر هم تجاوز کرد. به ناچار پلیس، طبقه دوم بند یک را هم در اختیار زندانیان سیاسی قرار داد. بدینترتیب زندانیان سیاسی در بیش از هشتاد سلول، یعنی تمام سلولهای طبقه دوم و سوم بند یک قرار گرفتند.
در اوایل بهار 1351 ش، شماری از چریکهای فدایی خلق دستگیر شده در واقعه سیاهکل، از تهران به زندان وکیلآباد منتقل شدند. به جز اینها، زندانیان گروه ساکا و گروه جزنی نیز در آن زندان بودند. آنها تنها میتوانستند با پدر و مادرشان ملاقات کنند. کسان دیگر از قبیل برادر و خواهر، حق ملاقات نداشتند. وضع زندان وکیلآباد از نظر بهداشتی بسیار بد و ناگوار بود و سلولهای زندان مرطوب و تاریک و دالانهای آن مخوف بود. وضع غذایی زندانیان نیز وضعیت نامطلوبی داشت. در ملاقات خانوادهها با زندانیان از ورود غذا و پوشاک برای زندانیان ممانعت به عمل میآمد؛ اگر هم گهگاه با خواهش خانوادهها روبرو میشدند، غذا و پوشاک را میگرفتند ولی هرگز آن را به زندانی نمیرساندند. علاوه بر این گاه و بیگاه، مأموران پلیس با تعدادی بیشتر از شمار زندانیان، به درون بند هجوم می¬آوردند و اتاقها را بازرسی میکردند. در این بازرسیها، اگر جزوه و نوشتهای به دستشان میافتاد، افراد اتاق را برای بازجویی یا پروندهسازی با خود میبردند. با وجود چنین سختگیریها، زندانیان سیاسی برای رسیدن به خواستهای خود گهگاه دست به اعتصاب غذای درازمدت میزدند.
از کسانی که به زندان وکیلآباد مشهد تبعید شدند، سه نفر از رهبران مؤتلفه اسلامی و بیش از بیست نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق و تعدادی از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق، گروه ستاره سرخ و سازمان افسران حزب توده بودند. در میان تبعید شدگان، به طور پراکنده زندانیانی هم وجود داشتند که گرایش به شوروی، چین، ویتنام و کوبا داشتند؛ افراد محدودی هم دارای گرایش ملی بودند. سه زندانی عضو مؤتلفه اسلامی و تنی چند از دیگر مذهبیها که از همان آغاز با کمون مشترک با چپیها مخالف بودند، راه خود را از آنان جدا کردند. آنها به علت اعتقاد به نجاست کمونیستها، همراه دوستان خود، از همان آغاز ورود به زندان وکیلآباد، سفرهشان را از سفره سایر زندانیان جدا کردند و در کمون بزرگ زندان شرکت نکردند. این عده، چندی بعد رسماً از کمونیستها و غیرکمونیستهایی که کمونیستها را نجس نمیدانستند درخواست کردند که به آنها اجازه داده شود اول از همه سهم خود را از دیگهای غذای بند یک سیاسی بردارند. زیرا ممکن است کفگیر و ملاقه کمون را کمونیستها شسته و نجس باشد. از این پس این زندانیان به عنوان اصحاب ملاقه معروف شدند. نخستینبار رهبران مؤتلفه در زندان وکیلآباد مشهد، دوستان خود را از انحراف اعضای سازمان مجاهدین خلق مطلع کردند. آنها برای اثبات ادعای خود، از سران سازمان که در زندان مشهد بودند، خواستند تا جزوات سازمان را برای مطالعه دراختیار آنها قرار دهند؛ البته سران سازمان وجود چنین جزواتی را انکار کردند. از آن پس رهبران مؤتلفه و همفکرانشان، از هر گونه تماس و ارتباط با مجاهدین خلق تبرّی جسته و حاضر به غذا خوردن با آنها نشدند. مسلمانان، نانی را که آنها دست زده بودند، نمیخوردند و حتی با جانماز آنها و یا مهر خیسشان نماز نمیخواندند. (همان)
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 293