تاریخ سند: 13 بهمن 1342
موضوع: بیانات شیخ مروارید واعظ
متن سند:
از ساعت 1415 روز 11 /11 /42 شیخ مروارید واعظ در مسجد جامع به منبر رفت عده جمعیت در داخل شبستان و صحن حیاط مسجد در حدود 10 هزار نفر بود.
موقع ورود نامبرده عدهای در حدود 500 نفر همراه وی بودند و صلوات میفرستادند و اغلب آنها دانشجو و محصل به نظر میرسیدند.
شیخ مروارید ابتدا روز تولد امام حسن (ع) را به مردم تبریک گفت سپس اظهار داشت میخواهم بحثی را که دیروز در مورد حقوق افراد اجتماع صحبت کردم و گفتم که هر فردی چقدر باید از حقوق و مزایای جامعه استفاده نماید و برای این که این حقوق بین افراد تقسیم شود باید هیئت حاکمه عادلی به وجود بیاید تا از پایمال شدن حقوق مسلمین جلوگیری نماید، افراد زورگو را به سزای اعمال خود برساند نگذارد مال مردم توسط عدهای غارت شود، از ضعیفان و مظلومین در مقابل زورگویان دفاع کند.
سپس در مورد وضع حکومتها بحث نمود و گفت عدهای هستند که سیاست حضرت امام حسن (ع) را دنبال میکنند و بعضی نیز طرفدار سیاست امام حسین میباشند و از جان و دل آن را قبول دارند.
باری عدهای میگویند که در موقع حکومت معاویه امام حسن (ع) با وی سازش کرد و گفت هر چه پیش آید خوش آید یعنی اگر کسی زور گفت باید در مقابلش سکوت اختیار کرد.
این عده عقیده دارند که اگر حکومت به ناموس، به شرف، به حق، به هستی ما مسلط شد باید در یک گوشهای بنشینیم و تکان نخوریم و در خواب غفلت باشیم و بگوییم که هر طور شده باید ساخت و سوخت.
خود را به دست طبیعت سپرد و لب به زبان نگشود تا در نتیجه این همه بدبختی و مذلت دامنگیر ملت گردد ولی عدهای زیاد معتقدند باید سیاست امام حسین را در پیش گرفت باید در راه حق و آزادی و رسیدن به مقصود شهید شد و جان خود را از دست داد.
امام حسین در مقابل ظلم و ستمگری ایستادگی کرد.
به خود هراسی راه نداد.
بعد افزود آقایان خوب توجه کنید و مقایسه نمایید که باید دنبال کدامیک از این دو سیاست رفت.
1
این دیگر بسته به فکر شماست سپس اضافه نمود این موضوع را که شروع کردهام با موقعیت روز مطابقت دارد و باید ادامه دهم و بعد فریاد زنان گفت آقایان محترم، ای مأمورین، خوب دقت کنید و حرفهای مرا در یابید بروید گزارش بدهید.
دستگاه ضبط صوت بیاورید تا گفتههای مرا به گوش مسئولین برسانید من شخصاً میخواهم که مسئولین گفتار مرا بشنوند و خودشان قضاوت نمایند من نمیترسم من از کسی واهمه ندارم.
من از تهدید نمیترسم من حرفها را باید بگویم.
باید مردم را به وظایف خود آشنا نمود یک مبلّغ نباید دهنش را ببندد.
نباید جلو دهن مبلغین دین را گرفت.
نباید آزادی بیان را از مردم گرفت.
مردم باید حرف بزنند و خواسته خود را به گوش مسئولین برسانند بالاخره نمیشود همیشه سکوت اختیار کرد و در خواب غفلت و خاموشی به سر برد.
بعد گفت گفتار من در مورد شخص معینی نیست و منظوری نیز ندارم تنها میخواهم بدبختی و فساد از این مملکت رخت بربندد.
مردم به حقوق خود برسند عدل و انصاف در مملکت حکمفرما گردد.
سپس ضمن اشاره به حکومت حضرت علی (ع) و معاویه و مقایسه آن دو افزود پس از رسیدن معاویه به خلافت هر آنچه دلش خواست کرد حکومت را بر مردم تحمیل نمود، جلادان خود را به منازل مردم فرستاد و نوامیس آنان را دستگیر، شکنجه و آزار داد و عدهای را نابود ساخت.
در خاتمه شروع به دعا کردن نموده و گفت خدایا گرفتاریهایی که برای مسلمین به وجود آمده برطرف کن.
ما مسلمانان را کمک و یاری فرما.
خدمتگذاران دین اسلام را مؤید و منصور بدار.
دشمنان ما را نیست و نابودساز.
فقر و بدبختی را از بین مسلمین دور کن.
به فقرا و بدبختها کمک کن و صبر عنایت فرما.
بیماران مسلمین را شفا بده.
در پایان ضمن تعریف و تمجید از مقام فلسفی گفت دو جلد کتاب به نام گفتار آقای فلسفی در مسجد سیدعزیزالله و کتاب کودک که خوشبختانه توسط عدهای جمعآوری شده در اکثر کتابفروشیها جهت فروش موجود است.
حتماً خریداری و مطالعه نمایید و سپس چند نفر کتابهای مزبور را به شبستان مسجد آورده و به مردم فروختند.
جلسه فوق در ساعت 1545 پایان یافت و مردم با ختم صلوات متفرق شدند.
در پرونده شیخ علیاصغر مروارید بایگانی شود.
صابری 22 /11 /42
نامبرده در تاریخ 12 /11 /42 دستگیر گردیده است.
گیرندگان: تیمسار قائممقام: تیمسار معاونت.
اداره کل سوم
تعداد نسخه: 3
توضیحات سند:
1.
صلح امام حسن (ع): از قدیمالایام در میان پژوهشگران تاریخ این پرسش مطرح بوده است که امام حسن (ع) چرا با معاویه بنابوسفیان صلح کرد و حال آن که برادر ایشان امام حسین (ع) به هیچوجه با یزیدبن معاویه و ابنزیاد از در سازش و صلح وارد نشد؟
حضرت امام حسن (ع) پس از شهادت امام علی (ع) به عنوان خلیفه مسلمین مطرح گردید و محل حکومت وی نیز کوفه بود، در مقابل ایشان فردی طاغی و متعرض به نام معاویه در شام بود.
معاویهای که از زمان خلیفه دوم یعنی حدود بیست و هفت سال در شام حکمرانی میکرد و از زمان خلافت حضرت امیر (ع) بهعنوان طاغی، جنگ با حضرت امیر (ع) را آغاز کرد.
حضرت امیر (ع) جنگهای گوناگون داشت، تقریباً میتوان ادعا کرد که قدرت نظامی لشگریان حضرت امیر (ع) در اواخر حکومت ایشان تحلیل رفت و رو به ضعف گذاشت.
از سوی دیگر معاویه در شامات هر روز بر قدرت خود میافزود.
معاویه پس از با خبر شدن از شهادت حضرت امیر (ع) لشگریان خود را آماده اعزام به سمت عراق نمود به این قصد که عراق را فتح نماید و حضرت امام حسن (ع) را به شهادت برساند.
در این وضعیت که یاران امام حسن (ع) توان یاری نداشتند و به سمت و سوی رفاه و فرار از جنگ رفته بودند، آیا کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز خلافت، در آن موقع روا بود، در قاموس و فرهنگ دینی اهل بیت (ع) قتل خلیفه مسلمین و فروپاشی مرکز خلافت به هیچوجه به صلاح مسلمین نبوده است، چرا که اگر امام حسن (ع) به شهادت میرسید، قتل از طرف مسلمانان معترض محسوب میشد و شبیه قتل عثمان به ذهنها تداعی میکرد.
در عالم اسلام، قتل خلیفه ننگ محسوب میشد، کما این که حضرت امام علی (ع) در واقعه قتل عثمان تا حد امکان تلاش کرد مانع قتل ایشان شود پس کشته شدن امام حسن (ع) در این وضعیت، کشته شدن خلیفه بود و این نیز به صلاح جامعه اسلامی نبود.
نکته دیگری در شرایط امام حسن (ع) وجود داشت؛ او بهعنوان خلیفه، دارای نیروی نظامی بسیار ضعیف بود و از سوی دیگر روحیه نفاق در تار و پود کوفه و عراق گسترش پیدا کرده بود.
با وجود نفاق، حضرت نمیتوانست وارد یک جنگ طولانی با معاویه بشود که نتیجه آن معلوم نیست، چرا که همین نفاق و کج فهمی موجب شکست جنگ صفین در زمان حضرت امیرالمؤمنین گردید.
منافقین در دوران حکومت حضرت سعی میکردند که جنگ او و معاویه را جنگ دو خانواده بنیهاشم و بنیامیه قلمداد نمایند و هیچ انگیزه دینی را در آن دخالت ندهند.
آیا با این وضعیت جنگ به صلاح امت اسلام بود؟
امام حسن (ع) با مشاهده وضعیت فوق، در برابر سه گزینه ذیل قرار گرفت:
الف) امام در آغاز خلافت، عنوان میکرد که مردم به زندگی راحت علاقهمند و در پرتو همین علاقه با معاویه و طرفداران او در ارتباط هستند، لذا همان ابتدا از در صلح و سازش با معاویه برمیآمد.
این راه، با اصول عقلی و دینی سازگار نبود، چرا که شرکت در ظلم و عافیتطلبی بود که این با روحیه اهل بیت (ع) به هیچوجه سازگار نبود.
ب) راه دوم، راه معاویه و سردمداران کاخ سبز بود.
به این معنی که حضرت امام حسن (ع) رهبران و سران قبایل و گروهها را در عراق و حتی خارج از عراق، به وسیله پرداختن پول و وعده مناسب حکومت دادن، آنان را به سوی خود جلب کند.
این راه، راه بیشتر سیاستمداران روزگار میباشد و حتی در آن زمان عدهای نیز به امام این را پیشنهاد دادند و امام در پاسخ آنان فرمود: «آیا میخواهید از راه ستم پیروز گردم؟! به خدا سوگند هرگز چنین نخواهد شد» از آن جا که در فرهنگ اهل بیت(ع)، نیرنگ هیچ جایگاهی ندارد، لذا امام حسن (ع)، پیروزی با نیرنگ را ستم بر مردم عنوان میکند.
ج) راه سوم، راهی بود که امام (ع) انتخاب کرد.
ایشان پس از سپری شدن مدتی، مواضع خود را مسجل گردانید و برای مردم آشکار ساخت، چگونه میتوان ایستادگی نمود و از دین و ایمان دفاع کرد و در این بین چه کسانی ثابت قدم و چه کسانی منحرف و منافق هستند.
ایشان در این باره میفرماید: «اهل کوفه و رنگارنگی و فرصتطلبی آنان را شناختیم، هیچ یک از آنان که فاسد باشد، به کار من نمیآید.
آنان را وفا نیست و به کردار و گفتار خود عمل نمیکنند.
آنان اختلاف دارند و معروف است که قلوبشان با ماست و شمشیرشان چنان که مشهور است برما»
باتوجه به مطالب فوق پذیرش صلح، از سوی امام حسن (ع) صحیح بوده است، چرا که در این وضعیت بود که واقعیت حکومت معاویه آشکار میگردید و مسلمانان فریفته و ساده نیز عمق کار و فساد بنیامیه را در مییافتند.
وقتی امام صلح را پذیرفت در حقیقت سیاست مکارانه معاویه را با شکست مواجه کرد و بدین وسیله سیاست نیرنگ و ماهیت حقیقی معاویه آشگار گردید.
کما این که در تاریخ آمده است معاویه پس از صلح وارد کوفه شد و به مردم کوفه اعلام کرد، جنگ و صلح من با حسن بنعلی برای نماز و روزه نبود، بلکه برای حکومت بوده و هماکنون من بر شما حکومت مینمایم.
از همین زمان انحراف معاویه آشکار شد و این انحرافات در زمان یزید به اوج خود رسید و در این وضعیت بود که امام حسین (ع) از باب امر به معروف و نهی از منکر حکومت، قیام نمود و در این راه از جان و مال و خاندان خود دریغ ننمود.
(پیشوایان ما، عادل ادیب، مترجم اسدالله مبشری، صفحه 107 تا 109، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال 1366)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 77