تاریخ سند: 11 آبان 1357
اخیراً آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی تصمیم گرفته پس از ایام تبعیدی، تدریس به طلاب علوم دینی را شروع کند
متن سند:
شماره: 20 /24 /57 تاریخ:11 /8 /1357
از: شهربانی استان خراسان (اطلاعات)
به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت خراسان
موضوع: خبر
برابر اطلاع واصله.
اخیراً آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی تصمیم گرفته پس از ایام تبعیدی، تدریس به طلاب علوم دینی را شروع کند و ساعت 0830 روز 2 /8 /57 در حالی که حدود یکهزار نفر از طلاب علوم دینی و حدود 200 نفر از جوانان در منزل نامبرده اجتماع کرده بودند، در جمع آنان حاضر و چنین اظهار داشت (قبل از درس باید مطالبی به عرض برسانم و آن اینکه از بیعدالتیها و ظلمهای رضاشاه1 پدر این مرد بی دین (کد 66) به عرضتان برسانم، اولاً دستگاه امام حسین را خاموش نمود. با حجاب زنها مخالفت و حتی از امام رضا هم خجالت نمیکشیدند و زنهائی که قصد تشرف به حرم را داشتند، روسری سرشان را میکشیدند که سر برهنه وارد حرم شوند.2 تازه میگویند ما دیندار و مسلمان هستیم. آخرش ظلم، وی را گرفت، به خارج فرار و در آنجا مرد. عوض اینکه این بچه مازندرانی (کد 66) از پدرش عبرت بگیرد، از پدرش بدتر کرده است. اولاً یکی از ثروتمندترین مردم دنیاست و به همین دلیل بود که وقتی دید اگر بخواهد قانون از کجا آوردن را اجرا کند، اول باید کد 66 شروع کند، فعلاً این قانون را منتفی نموده؛ خودش ارادهای ندارد، تمام به دستور خارجیهاست. من درس را شروع میکنم ولی دست از تظاهر برنمیدارم، اینقدر فعالیت خود را ادامه داده تا به هدف اصلی که سرنگونی کد 66 است برسیم. موضوع زلزله طبس را پس از 14 ساعت به مردم خبر دادند، در صورتی که اگر به مردم میرسیدند شاید صدها نفر زنده میماند. حکومت نظامی خلاف است، سربازان و دولتیهائی که به طبس آمده بودند بجز مشق صف جمع، هیچ احساس مسئولیت نکرده، فقط روحانیون بودند که به داد مردم رسیدند. خلاصه باید بکوشید به وسیله تبلیغات از حکومت جبار کد 66 مردم را آگاه کنید. سپس جوانان از منزل وی خارج و ضمن تظاهرات دست به اغتشاش زدهاند.3
ارزیابی خبر. به احتمال قوی صحت دارد.
توضیحات سند:
1. رضاخان (رضاشاه)، فرزند عباسقلی خان سوادکوهی، مشهور به داداش بیک، در سال 1256 ﻫ ش در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد، در دوران کودکی فاقد سرپرست بود و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش محروم ماند. رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه، وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت قزاقخانه درآمد. هنگامی که جنبش مشروطه خواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید. پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلیشاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت. در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرد و در سال 1294 رئیس آتریاد همدان شد. در سال 1299 با زمینهچینی دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سید ضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت. دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرد که این کودتا به وسیله دولت انگلیس اتفاق افتاد. پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 فرمان ریاست وزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی از طرف احمد شاه قاجار صادر شد و رضاخان نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون قزاق منصوب گشت. هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سید ضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سید ضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سیدضیاء سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوامالسلطنه، مشیرالدوله و مستوفیالممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. او با دسیسه و توطئه چینی هر کابینهای را که روی کار میآمد، ساقط میکرد تا پست رئیس الوزرایی را به چنگ آورد. یکی از کارهایی که رضاخان انجام داد تا افکار عمومی را جلب کند، سرکوبی ملوک الطوایف و ایجاد حکومت مقتدر مرکزی بود. هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، اقدام به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق کرد. این اقدامات جهت ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان و کسب اقتدار نظامی و سیاسی صورت میگرفت.
سرانجام رضاخان سردار سپه در تاریخ 1302 فرمان رئیس الوزرایی را گرفت و در سال 1303 مقدمات به سلطنت رسیدن رضاخان با ترور و تهدید و تطمیع فراهم شد. در سال 1304 به اشاره و تحریک وی سیل تلگراف از شهرستانها به مجلس سرازیر شد که طی آن تلگراف کنندگان خواستار عزل احمدشاه و انتصاب رضاخان به سلطنت بودند. با تلاش نزدیکان رضاخان مانند تیمورتاش و علیاکبر داور در آبان 1304 این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسیده و رضاخان در اردیبهشت 1305 رسماً تاجگذاری کرد. رضاخان عنصری وابسته و مستبد بود که در طی دوران زمامداریاش از هیچ جنایتی فروگذاری نکرد. زورگویی، فحاشی، مشروبخواری، اعتیاد به مواد مخدر و توهین و اهانت به زیردستان از ویژگیهای شخصی وی بود. با شروع سلطنت وی بسیاری از خواستههای استعمار تحقق قطعی یافت و دوران بدبختی مادی و معنوی ملت ایران شروع شد. دورهای که زجر، شکنجه، تبعید، قتل، چپاول اموال مردم، اختناق و خفقان شدید، مبارزه قهرآمیز با روحانیت، اسلام زدایی، غرب گرایی، تغییر لباس و کشف حجاب، تملق و چاپلوسی، زبونی و حقارت و همه کاره بودن مشتی نظامی و... به اجرا درآمد و ملت را به روز سیاه نشاند.
در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران، رضاخان پس از واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیرهی موریس ترک گفت و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت. سرانجام خبر مرگ رضاخان پهلوی در روز چهارشنبه 4 مرداد ماه سال 1323 در شهر ژوهانسبورگ اعلام و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت. در اردیبهشت 1329 هیئتی به ریاست شاهپور علیرضا پهلوی عازم قاهره شد و جسد رضاخان را به ایران منتقل کرد. بسیاری از جمله اعضای فدائیان اسلام نسبت به این موضوع شدیداً اعتراض داشتند. ر. ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، صص 181 تا 188
2. رضـاخان در 11 آذر ماه 1314 شـمسی کـه محمود جـم را مأمـور تشکـیل کابینه کرد از وی پرسید: «چطور مـیشود ایـن چـادر چـاقچورها را از بـین بـرد؟ از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداختهانـد، دیگـر از زن چادری بدم میآید. اصل چادر و چاقچور دشمن تـرقی و پیشرفت است. درست حکم یک دمل را پیدا کـرده کـه بـاید بـا احتیاط بـه آن نـیشتر زد.» وی پس از مشورت با جم، در روز 17 دی 1314 شمسی هـمسر و دختران خود (تاجالملوک، شمس و اشرف) را بدون حجاب بیرون آورد تا همراه وی در جشـن دانشسـرای مـقدماتی شـرکت کنند. در این مـراسـم هـمسران وزرا و جـمعی از مقامات مملکتی نیز بدون حجاب هـمراه با شوهرانشان شرکت داشتند. در پایان مراسم رضـاخان بـه جـم (نخستوزیر) دستور داد که باز هم از این قبیل جلسات تشکیل دهد تا بانوان کشور بـیشتر بـه وضع جدید و معاشرت با مردان آشنا گردند! از آن پس جشنهای متعدد برای این کار ترتیب داد و به مأموران نیز دستور اکـید داد که با بانوانی که با حجاب ظاهر میشوند با خشونت رفتار کنند و حجاب را از سر آنان بردارند. (ر.ک: کشف حجاب، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 2 جلد)
3. فرماندار نظامی مشهد و حومه این خبر را طی شماره: 210 /7 /02 /501- 13 /8 /1357 برای ساواک مشهد ارسال و در ذیل آن اضافه نموده: « خواهشمند است دستور فرمایند در مورد خبر مزبور تحقیق و بررسی در صورت تائید برابر مقررات رفتار و نتیجه را به این فرمانداری نظامی اعلام دارند.» بخش ضمائم
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 16 صفحه 257