تاریخ سند: 24 مهر 1348
تشکیل جلسه کمیته ب
متن سند:
از: 20 ﻫ 1
به: 311 شماره: 21615 /20 ﻫ 1
جلسهای در ساعت 17:30روز16 /7 /48 با شرکت واحدیپور، بهمن، سلیمانی و مسعود در منزل واحدیپور تشکیل گردیده.
ابتدا مسعود اظهار داشته علت تاخیر مسافرت وی دیر آمدن مهندس لاهیجانی بوده تا اینکه در مورخه 29 /6 /48 به بغداد آمده با وی ملاقات میکند و در مورد فعالیت حزب چنین اظهار داشته قرار است در اواخر سال جاری پلنومی تشکیل گردد در این پلنوم مسئولین کمیتهها شرکت خواهند کرد مهندس لاهیجانی اضافه میکند تصمیم دارد با حزب بعث وارد مذاکره شده و یک پایگاهی در عراق به وجود آورد.
1 مهندس لاهیجانی در مورد اعزام کادر از خارج به داخل کشور موافق نبوده و اظهار داشته کادرهائی که به ایران آمدهاند یکی بدتر از دیگری بوده است چنانچه احتیاج به کادر هست از داخل کشور برای مدت 6 ماه به خارج بفرستید تا در آنجا کلاس کادر مارکسیستی ببینند و به نام کادر به ایران برگردند و از وجود آنان در شهرستانها و روستاها استفاده نمائید سپس راجع به صدمین سال تولد لنین مسعود اظهار داشته مهندس لاهیجانی توصیه کرد افراد حزبی به مناسبت صدمین سال تولد لنین باید جشن بگیرند و به منظور بزرگ داشت این روز بزرگ با کمونیستهای جهان همگام گردند.
بعد مسعود اضافه میکند استاد علی دو نامه از بیروت به بغداد برای او فرستاده و از وی خواسته است ترتیبی بدهد که فریدون کلانتری نظری را که در حال حاضر به طور اختفا در ایران بسر میبرد از کشور خارج سازد و در نامه متذکر شده است به حرفهای پوچ خانوادههای جزنی و کلانتری گوش نکند.
مسعود از اعضا کمیته نسبت به اعزام کلانتری به خارج از کشور نظر میخواهد واحدیپور اظهار میکند این مسئله را خانواده جزنی با برادر استاد علی که به ایران آمده بود مطرح میکنند و از او میخواهند از این موضوع تشکیلات تهران اطلاع نداشته باشد چون در بین تشکیلات تهران پلیس وجود دارد مسعود سئوال میکند آیا مشخص کردهاند چه کسی پلیس است واحدیپور پاسخ میدهد فقط گفتهاند در تشکیلات پلیس نفوذ دارد واحدیپور اضافه میکند از طرف خانواده جزنی به او مراجعه و گفتهاند از سرنوشت دو نفریکه از طرف تشکیلات تهران از ایران خارج شدهاند اطلاعی ندارند چه بلائی بر سر آنان آمده است.
مسعود اظهار میکند سال گذشته حزب کمونیست عراق به مهندس لاهیجانی اطلاع داده بودند این دو نفر به دار و دسته جلال طالبانی پیوستهاند و امکان دارد ضمن زد و خورد از بین رفته باشند و اگر تاکنون از طرف آنان خبری به خانوادشان نرسیده بود خانواده آنان سکوت نمیکردند و آبروی تشکیلات را میبردند.
بهمن و سلیمانی اظهارات مسعود را تائید میکنند.
واحدیپور اظهار میکند سعید کلانتری چوپان زاده و کیانزاد را در مرز بازداشت نمودهاند گفتهاند به محض بازداشت آنان را به تهران منتقل کردهاند.
مسعود اظهار میکند بهتر است در اینمورد از طریق خانوادههای چوپانزاده و کیانزاد از آنان تحقیق گردد تا حقیقت امر روشن شود بعد در مورد اعزام فریدون کلانتری رأی گرفته میشود واحدی پور و مسعود رأی موافق سلیمانی مخالف و بهمن رأی ممتنع میدهند چون اکثریت با موافق بوده قرار شده مسعود با خانواده استاد علی موضوع اعزام کلانتری را مطرح و خطر راه را به آنان گوشزد سازد ضمناً طوری به آنان وارد مذاکره شود که خانواده کلانتری متوجه نشوند فریدون از طریق تشکیلات با نظر واحدیپور و مسعود از ایران خارج میگردد.
پس از اینکه کلانتری از ایران خارج شد به خانوادههای کلانتری گوشزد گردد تشکیلات تهران او را از ایران خارج کرده است.
نظریه منبع: چنانچه فریدون کلانتری سالم و بدون هیچگونه حادثهای از ایران خارج شود سوء ظنی که فعلاً خانوادههای جزنی و کلانتری نسبت به مسعود دارند از بین خواهد رفت.
نظریه رهبر عملیات: ضمن تائید نظریه منبع استاد علی اسم مستعار نجفی است که در بیروت اقامت دارد همسر جزنی با برادر نجفی که اخیراً به منظور عروسی به ایران آمده بود تماس گرفته و از او میخواهد از طریق نجفی وسیله نجات کلانتری را فراهم سازد.
دو نفری که از ایران خارج شدهاند علی صفائی فراهانی2 و محمد صفاری آشتیانی3 میباشند.
فیروز
نظریه 20 ﻫ 1: نظریه رهبر عملیات تائید میگردد.
س
اداره کل سوم ـ 23 /6 /48
اسامی مندرج در نظریه رهبر عملیات را تصحیح نمائید.
22 /7
محترماً به عرض میرساند تصحیح گردید
رئیس بخش 20 ﻫ 1 وزیری
نوروزی زاده
رئیس اداره امنیت داخلی فرنژاد 22 /7 /48
توضیحات سند:
1.
رضا رادمنش مرتباً بین آلمان شرقی و عراق در رفت و آمد بود.
فقط در دوران کوتاه حکومت عبدالاسلام عارف در این رفت و آمد وقفه ایجاد شد.
با کودتای بعثیها مسافرت رادمنش به عراق مجدداً آغاز گردید.
احسان طبری مینویسد: « به دستور صدام، برای رادمنش در هتل معروف بغداد آپارتمانی عالی تخصیص دادند.
در بغداد از «سرخر» رقبای خود خلاص بود و در اتحاد با صدام، با اعضا ساواکزدهی سازمان ایران معروف به تشکیلات تهران مشغول کار بود و تدارک تشکیل کنگره سوم حزب توده در بصره را میدید.
»
2.
علیاکبر صفایی فراهانی در سال 1320 در تهران متولد شد، در دورانی که در هنرستان صنعتی تحصیل میکرد با مشعوف کلانتری آشنا شد و در سال 1342 در آزمون هنرسرای عالی نارمک پذیرفته شد.
او توسط مشعوف کلانتری با گروه جزنی ارتباط گرفت.
پس از دستگیری جزنی در اوایل سال 47 به همراه محمدصفاری آشتیانی برای طی دورهی آموزش چریکی در اردوگاههای سازمان آزادیبخش فلسطین از ایران خارج شد.
آن دو مدتی در عراق زندانی بودند.
پس از آنکه درخواستشان مبنی بر پیوستن به فداییان الفتح پذیرفته شد، راهی اردن شدند.
او پس از سپری ساختن دورهی آموزشی، با لقب ابوعباس فرمانده اردوگاه شد.
در زمستان سال 1348 مخفیانه به ایران بازگشت تا شرایط ایران را برای آغاز مبارزه ارزیابی کند.
پس از مشاهده شرایط مطلوب بار دیگر به فلسطین رفت تا اینبار به اتفاق محمد صفاری آشتیانی به ایران بازگردد.
آنها در اوایل سال 1349 به ایران بازگشتند و گروه لازم برای مبارزه را سامان دادند.
برای شروع عملیات چریکی، مطالعهی مقدماتی در کوهها و جنگلهای شمال ایران از نیمه شهریور همان سال آغاز شد.
این گروه به فرماندهی فراهانی پس از چند ماه بررسی شرایط و فراهم ساختن امکانات لازم در شامگاه روز نوزدهم بهمن سال 1349 به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله برده و سپس در کوه پناه گرفتند.
صفایی فراهانی ده روز بعد یعنی 29 بهمن ماه در روستای چهلستون توسط نیرویهای محلی دستگیر شده و پس از محاکمه به همراه 13 نفر دیگر از اعضای گروه در 26 /12 /49 به جوخهی اعدام سپرده شدند.
3.
محمد صفاری آشتیانی در سال 1313 در اراک متولد شد، در سال 1339 به علت مظنونیت از نیروی هوایی اخراج شد و او در سال 1345 به گروه جزنی پیوست.
پس از دستگیری اعضای اصلی گروه، صفاری آشتیانی به همراه علیاکبر صفایی فراهانی توانست از ایران خارج شود.
آن دو مدتی در عراق زندانی بودند.
پس از گذشت یک ماه درخواست آنها مبنی بر پیوستن به فدائیان فلسطین پذیرفته شد و توانستند به اردوگاه سازمان الفتح راه یابند.
محمد صفاری آشتیانی به همراه صفایی فراهانی در اوایل سال 49 به ایران بازگشتند تا مبارزهی مسلحانه و چریکی خود را در ایران آغاز کنند.
صفایی فراهانی با گروهی در نیمهی شهریور سال 49 برای شناسایی به کوهها و جنگلهای شمال میروند و بالاخره در نوزدهم بهمن به پاسگاه سیاهکل حمله میکنند.
امّا صفاری آشتیانی که در شاخهی دیگری سازماندهی شده بود از این حادثه جان سالم به در برد.
او در تیمی که سپهبد ضیاءالدین فرسیو، رئیس ادارهی دادرسی ارتش را در 18 فروردین سال 1350 را ترور کرد عضویت داشت.
محمد صفاری آشتیانی در تاریخ 1 /5 /51 به محاصرهی نیروهای «کمیته مشترک ضد خرابکاری» درآمد و به قتل رسید.
منبع:
کتاب
تشکیلات تهران حزب توده به روایت اسناد ساواک صفحه 254