تاریخ سند: 2 آذر 1341
موضوع : فعالیت روحانیون
متن سند:
شماره : 1093 /311 / د ـ م
صبح روز جمعه 2 /9 /41 عده ای از طبقات
مختلف تهران روحانیون، بازاریان، کارگران،
اصناف، آذربایجانیان مقیم تهران، دانشجویان،
به قم رفته در منزل آیت الله شریعتمداری،
گلپایگانی،1 خمینی، شهاب الدین نجفی،
شاهرودی اجتماع کرده و پشتیبانی خود را از
مبارزات روحانیون اعلام داشتند و وفاداری خود
را به ادامه مبارزات اعلام کردند و اعلامیه ضمیمه
هم در مجالس فوق توزیع گردید که به ضمیمه
تقدیم می گردد.
عده ای از آذربایجانیان مقیم
تهران به منزل آیت الله شریعتمداری رفته
بودند آیت الله در مقابل حضار اظهار داشت
دولت می خواهد عوام فریبی نماید منظور او
این است که با دست ارسنجانی با سخنرانی های تحریک آمیز او مصمم است فورا اصلاحات
ارضی را در سراسر کشور انجام و پس از آن بگوید من مجلس را باز و نظر آقایان را تأمین و با
اعمال خود مخالفین و روحانیون را در عمل انجام شده بگذارد.
آیت الله خمینی اظهار داشته این اعمال دولت اخیر در نبودن مجلسین که انجام می دهد
می داند بر خلاف نصوص صریحه قانون اسلام2 است و با وجود اینکه مراجع تقلید قم، نجف
اشرف و مشهد این تخلفات را به دولت تذکر داده اند معهذا توجهی ننموده و به کار خود ادامه
می دهد چون اعمال دولت بر خلاف مقررات اسلام می باشد نمی توان گفت که دولت مسلمان
است و باید مطالبی که علما صاحب فتوی در این موقع نسبتهای دائر بر طرد بگویند درباره این
دولت نگوییم و با اینکه مراجع روحانی با پشتیبانی و به استناد تلگرافات مردم از سراسر مملکت
می آید و همچنین تلگرافاتی به اعلیحضرت همایون شاهنشاه و دولت نموده اند متأسفانه
تاکنون دستگاه های دولتی اندک اعتنایی به نظریات مردم و روحانیون ننموده اند بلکه با
حرفهای خود و پیامهای متعدد، جوابهایی
می دهند و می خواهند با این روش عوام فریبی
نمایند همان طور که مبارزه روحانیون بزرگ
تهران و نجف اشرف و سامره موجب گردید تا
مسئله تحریم تنباکو در زمان ناصرالدین شاه3
عملی گردد و معاهده دولت ایران با رژی لغو
شود و بر اثر اقدامات آنها بود که مشروطیت
ایران به دست آمد در این مبارزه اخیر هم
روحانیون داخل و خارج ایران در پیش
گرفته اند و با اکثریت مردم مسلمان که
وفاداری خود را به مراجع تقلید اظهار
داشته اند انشاءاللّه پیروز خواهیم شد و اگر
جان ما در این راه برود شربت شهادت را با
نهایت میل خواهیم نوشید چون که تا ما زنده
هستیم اجازه نمی دهیم که مقررات اسلام را
اشخاص ناصالح و ناوارد تفسیر کنند اگرچه حالا مجلسین وجود ندارد و از قانون حرفی در بین
نیست و عملیات دولت کنونی و قبلی خلاف قانون بود بر فرض که مجلسین هم بوجود آید اگر
بخواهند مصوبات بر خلاف قانون اسلام و اساسی را تصویب نمایند ما از هم اکنون اعلام
می داریم که حق داریم از نفوذ قانونی خود که همان پنج نفر علما طراز اول برای قوانین است،
استفاده خواهیم کرد تا لوایح و قوانین دولت به تصویب علما نرسد بر فرض در مجلسین هم به
تصویب برسد قدرت قانونی و رسمیت نخواهد داشت.
دستگاه دولتی تصور نموده اند که چون
آیت الله حاج آقا بروجردی4 مرحوم شده دیگر مرجع تقلید نیست در صورتی که اینطور نیست
صدها قبیل بروجردی5 در تهران، قم، مشهد، شیراز، قزوین، نجف اشرف، کربلا که تابعیت
ایرانی دارند زنده و موجود است این مراسم تا بعدازظهر ادامه داشت.
گیرندگان : بایگانی یک نسخه، اداره
سوم کل سوم یک نسخه، اداره دوم کل سوم چهار نسخه.
در پرونده آیت الله شهاب الدین نجفی بایگانی شود.
توضیحات سند:
1ـ آیت الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی در سال 1277 شمسی در روستای گوگد در شش کیلومتری
گلپایگان دیده به جهان گشود.
تحصیلات مقدماتی را نزد علمای عصر خود از جمله: آیت الله ملاتقی گوگدی، آقا ضیاءالدین اراکی و آیت الله
شیخ عبدالکریم حائری یزدی گذرانید.
پس از تأسیس حوزه علمیه قم، به دعوت آیت اللهالعظمی حائری یزدی به قم رفته و مدارج عالی علوم حوزوی
را در این شهر کسب نمود.
تبحر ایشان در علم فقه موجب شد که هفتاد سال مدرس این علم در حوزه علمیه قم
باشد.
وی همچنین از مهاجرت علما و زعمای حوزه علمیه نجف به قم در سال 1341 هجری قمری کمال بهره
را برد و برای مدتی هر چند کوتاه از محضر درس برخی از آنان همچون آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی،
آیت الله نائینی و آیت الله غروی اصفهانی بهره مند گردید.
با درگذشت آیت الله حائری، آقای گلپایگانی
مسئولیتهای سنگین تری را متقبل شد و به تدریس دروس خارج فقه و اصول همت گماشت و تا پیش از
ارتحال، همواره کلاس درس خارج معظم له در مسجد اعظم قم، یکی از بزرگترین مکاتب تدریس علوم دینی
بود.
در پی درگذشت آیت الله بروجردی نیز بخش اعظم وظائف آن عالم ربانی در اداره حوزه علمیه قم به ایشان
واگذار شد.
با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (سلام اللّه علیه) ایشان همواره
حامی نهضت و پشتیبان امام بود.
بیشتر اعلامیه های مراجع در مسیر مبارزه با رژیم شاه را امضا می کرد و در
جلساتی که علمای قم در اوایل نهضت تشکیل می دادند، شرکت می نمود.
همگام با امام و دیگر مراجع، عید
1342 را به دلیل اصرار رژیم بر اجرای لوایح ششگانه (انقلاب سفید) تحریم و بعد از تبعید امام به ترکیه نیز از
این اقدام رژیم به شدت ابراز ناخشنودی کرد.
واکنشهای سیاسی حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی نسبت به مسائل روز ایران و جهان اسلام، رژیم پهلوی را
همواره وادار می کرد که از موضع گیریهای ایشان بیمناک باشد.
مراسم نیایشی که ایشان در سال 1352 برای
پیروزی مسلمانان در جنگ با اسرائیل برپا کرد، در آن زمان واکنش قابل توجهی به همراه داشت.
اعلامیه هایی
که علیه رژیم شاه در مناسبتهای مختلف به ویژه در سالهای 56 و 57 از سوی ایشان صادر می شد، تنور مبارزه
مردم را علیه رژیم شاه همچنان گرم نگاه می داشت.
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در زمستان 1357
ایشان با انتشار اعلامیه هایی از ارتش خواست که به ملت بپیوندد و اعلام کرد :
«هر کس مردم را به گلوله ببندد، قرآن را به گلوله بسته است.
» پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقاطع حساس
شاهد حمایت ایشان از نظام اسلامی و جمهوری اسلامی بوده ایم.
در طول جنگ تحمیلی نیز همواره مشوق
رزمندگان اسلام بود و بارها نمایندگان ایشان برای تقویت روحیه رزمندگان به جبهه رفتند.
در تمام انتخابات
در صحنه بود و مردم را تشویق و ترغیب به رأی دادن می کرد.
ایشان علاوه بر انجام اقدامات خیریه از قبیل
احداث مدارس، بیمارستانها و سایر خدمات عام المنفعه، چندین اثر تألیفی از خود به یادگار گذاشته اند که از آن
جمله است : حاشیه بر عروه الوثقی، حاشیه بر رسائل، مناسک حج، تألیفی در فقه و کتابی در اصول.
حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی در 19 آذر 1372 به ملکوت اعلی پیوست و پس از تشییع پرشکوه در تهران
و قم، در جوار حضرت معصومه (سلام اللّه علیها) به خاک سپرده شد.
ر.ک : روزنامه رسالت، 27 آذر 1372، صص 4 و 10 ویژه نامه
روزنامه جمهوری اسلامی، 2 /8 /60، 2 /10 /60
روزنامه اطلاعات 18 /11 /57
2ـ به دنبال مصوبه «انجمنهای ایالتی و ولایتی» که دولت سعی کرده بود در آن مصوبه قید «اسلام» را از شرائط
انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف و به جای تحلیف و قسم خوردن به «قرآن مجید» قسم به «کتاب
آسمانی» را قید کرده بود، و شرط ذکوریت را که در قانون اساسی به آن تصریح شده بود، نیز حذف و به جای آن
شرط جدید «باسواد» جایگزین شده بود، گرچه ظاهر این تغییر و تجدید نشان دهنده نوعی توسعه نگری و
رفرمی است، که در پرتو آن به «زنان» حق رأی و دخالت در سرنوشت اجتماعی را می داد با این وصف، موضوع
تصویبنامه را نمی توان منحصر به آنها دید، بدیهی است که اهداف دیگری را نیز تعقیب می کرد، به کلام دیگر،
منظور شاه آن نبود که حق تضییع شده بانوان را به آنها بازگرداند، بلکه این عمل سیاسی در حقیقت پوششی
بود برای خارج کردن حاکمیت مذهب رسمی «اسلام» از صحنه مقررات اجتماعی و اجرائی کشور، و به دنبال آن
خلع سلاح کردن و منزوی نمودن روحانیون و علماء اسلام را، از دخالت در سیاست و سرنوشت امت اسلام بود.
پی آمد سیاسی «تصویب نامه» شاه، علاوه بر آنکه دست علما را، از اجراء احکام اسلام در جامعه کوتاه می نمود،
در عین حال این مجال را به شاه و هیئت حاکمه او می داد، که هیمنه قدرت ظاهری خود را، از مراقبت و نظارت
«و امر به معروف و نهی از منکر» قاطع علماء اسلام، در امان نگاه دارد.
شاه با حذف کلمه «اسلام» از شرائط
انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، زمینه ای را می خواست فراهم کند، که با فرو ریختن دیوار مستحکم اسلام،
راه را برای به قدرت رساندن بیگانگان از اسلام و سایر فرق و بویژه فرقه ضالّه بهائیت، فراهم نماید، بی شک
مکمل سیاستهای ضد دینی شاه چیزی جز حذف تحلیف به «قرآن مجید» نمی توانست باشد، او با این تغییر نه
تنها راه را برای معتقدین به کتب آسمانی (یهودی، زردشتی، مسیحی) باز می کرد، بلکه فرقه ضاله بهائیت
بدون هیچ منع قانونی می توانستند، در مقدّرات کشور مسلمان و امت اسلام، نقش ایفاء نمایند.
با توجه به فرآیندهای فوق، و به دنبال انتشار خبر تصویبنامه در جراید، از طرف علماء و روحانیون حوزه علمیه
قم، و سایر شهرستانهای ایران و حوزه علمیه نجف اشرف مخالفت های بی سابقه ای آغاز شد، روحانیون و در
صدر آنها مراجع تقلید، خصوصا امام خمینی (ره) اقدامات فوری و لازم خود را به طور قاطع علیه تصویبنامه
شاه آغاز کردند، اولین جلسه را در منزل آیت الله حاج آقا مرتضی حائری(ره) تشکیل دادند، در این جلسه
آیت الله العظمی امام خمینی(ره) دورنما و هدف رژیم را از عنوان نمودن چنین تصویبنامه ای بیان داشتند، و
در پی این نشست، جلسه دیگری با شرکت تعداد بیشتری از علماء از جمله، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله
سید محمد موسوی (داماد)، آیت الله احمد زنجانی، آیت الله شیخ عبدالبنی عراقی، آیت الله شیخ هاشم آملی، و
آیت الله حاج آقا مرتضی حائری یزدی، تشکیل و بعد از بحث و تبادل نظر، تصمیمات زیر اتخاذ گردید:
الف : طی تلگرافی به شاه مخالفت علمای اسلام را با مفاد تصویبنامه های مزبور اعلام داشته لغو فوری آن
درخواست شود.
ب : طی نامه و پیغام به علمای مرکز و شهرستانها، جریان تصویبنامه و خطرهایی را که برای اسلام و ملت ایران
در بر دارد، بازگو شود، و برای مقابله و مبارزه با آن از آنان نیز دعوت به عمل آید.
ج : هر هفته یکبار و در صورت لزوم بیشتر جلسه مشاوره و تبادل نظر میان علمای قم برقرار شود، و در کوششها
و فعالیتهایی که به منظور مبارزه با تصویبنامه انجام می پذیرد با وحدت و اتفاق کامل آنان همراه باشد.
از این
تاریخ، سیل اعتراضات، اعلامیه ها، و بیانیه ها، و تلگرافات، به سوی تهران و دربار از قم و شهرستانهای ایران و
نجف اشرف، سرازیر شد، تا آنکه در تاریخ 7 آذر ماه 1341 که قرار بود، فردای آن روز، طبق دعوتی که از طرف
علمای تهران شده بود، مردم در مسجد «سید عزیزاللّه » تهران اجتماع نمایند، تا بدان وسیله نیز اعتراضاتی در
خصوص تصویبنامه صورت گیرد، در این میان هیئت دولت تشکیل جلسه داد، پس از گفتگوهای طولانی که تا
پاسی از شب ادامه یافت، تصویب نمود که «تصویبنامه مورخه 14 /7 /41 قابل اجراء نیست،» و همان شب لغو
تصویبنامه را طی تلگرافهایی به سه تن از علمای قم (آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی نجفی، و آیت الله
شریعتمداری) مخابره و توسط نامه هائی به علمای تهران اعلام داشت.
گرچه با این تلگراف ظاهرا غائله خاتمه
یافته تلقی می نمود.
ولی آیت الله خمینی(ره) مصرا اصرار داشتند، تا خبر لغو تصویبنامه از طرف دولت در
جراید منعکس نگردد نباید ماجرا را پایان یافته تلقی نمود.
امام خمینی(ره) که سعی داشتند دولت و رژیم را عقب نشینی و از فرصتی که به دست آمده است کمال استفاده
را بنمایند و طی نامه و پیغام هایی از علماء و مردم همیشه در صحنه خواستند، تا دولت خبر لغو تصویبنامه را
رسما در جراید اعلام نکرده، به مبارزات خود ادامه دهند، و غائله را خاتمه یافته تلقی ننمایند.
در همین راستا،
امام خمینی (ره) به جمعیتی که روز جمعه نهم آذر ماه 41 و در ساعت 3 بعدازظهر آن روز، منزل ایشان گرد
آمده بودند، گفتند: «مبارزه تا درج خبر لغو» تصویبنامه در روزنامه ها ادامه دارد «پافشاری خود را مبنی بر وارد
نمودن دولت به اطاعت از این موضوع نیز ابراز نمودند، سرانجام این موضع گیری بسیار حساس و حیاتی آن شد
که رژیم را وادار کرد، روز شنبه 10 /9 /1341 خبر زیر را در روزنامه های رسمی درج نماید.
از این رو، روزنامه های
دهم آذرماه با تیتر درشت نوشتند که «در هیئت دولت تصویب شد که تصویبنامه مورخه 14 /7 /1341 قابل
اجراء نخواهد بود»
ر.ک : بهرام افراسیابی، ایران و تاریخ، صص 9 /298 و 18 /317 و سید حمید روحانی (زیارتی)، بررسی و
تحلیلی از نهضت امام خمینی، جلد اول، صص 50 /149 و 190
3ـ چهارمین پادشاه سلسله قاجاریه که از 1264 تا 1313 ق قدرت ایران را در دست داشت.
وی، در سال 1247
ق.
، چشم به جهان گشود و پس از فوت پدرش محمّدشاه قاجار، به تخت سلطنت نشست.
او، از همان ابتدای
کار، امیرکبیر را به عنوان صدراعظم خود انتخاب کرد و رتق و فتق امور را بر عهده او نهاد.
غیر از امیرکبیر،
صدراعظمهای دیگری نیز، در خدمت او بودند.
وی، در 17 ذیقعده 1313 ق.
، به دست میرزا رضا کرمانی، در
حرم شاه عبدالعظیم، با شلیک گلوله به قتل رسید.
ناصرالدین شاه، سه بار به اروپا سفر کرد.
در سال 1309 ق.
،
در قضیه تحریم تنباکو، با مقاومت علما و مردم روبرو شد و به اجبار، به خواسته مردم تن در داد.
(احمد آرام، ابراهیم زاهدی مطلق، ص 72)
3ـ آیت الله العظمی حاج آقا سیدحسین بروجردی در سال 1254 ه ش در بروجرد متولد گردید.
او تحصیلات
خود را در مکتب شروع کرد و سپس به مدرسه نوربخش بروجرد منتقل شد و از آنجا به حوزه علمیه بروجرد
رفت و صرف و نحو، بدیع، عروض، منطق و فقه و اصول را فرا گرفت و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه صدر
اصفهان رفت و از محضر میرزا جهانگیر خان قشقایی، سید محمد باقر درچه ای و میرزا کلباسی و محمد تقی
مدرس کسب فیض کرد.
او در سال 1281 براساس درخواست والد خود پس از نه سال تحصیل در اصفهان به بروجرد می رود و در سال
1282 به نجف اشرف جهت ادامه تحصیل عزیمت می نماید سید حسین در 36 سالگی در حوزه نجف مشهور
شد و چنان موقعیتی پیدا نمود که در معابر و مدارس مورد توجه عام و خاص قرار گرفت و حوزه درسی او بسیار
باشکوه برگزار می شد.
او از سال 1282 تا سال 1289 در نجف اشرف بود و باز به تقاضای والد خود در سال
1289 ه .
ش به بروجرد حرکت کرد که در سال 1290 با ضایعه مولمه فوت پدر مواجه شد.
مرگ پدر باعث شد
که دیگر به نجف نرود و در بروجرد بماند.
12 سال در بروجرد مشغول تربیت طلاب شد و در سال 1304 ه .
ش
بعد از مرگ فرزند خود جهت مسافرت عازم مشهد شد.
در برگشتن به قم می رود و به گرمی از طرف آیت الله
حائری و حوزه علمیه قم تکریم می شود و به دعوت فضلای شهر مقدس قم شروع به مباحثه می نماید ولی با
پیگیری مردم بروجرد پس از یکسال و نیم توقف در سال 1306 ه .
ش به بروجرد برمی گردد.
و سپس به مکه
معظمه مشرف می شود و پس از مراجعت از مکه معظمه به تهران رفت و از آنجا دومین سفر خود را به مشهد
مقدس پی می گیرد و پس از 7 ماه توقف در مشهد مقدس مجددا به بروجرد برمی گردند و تا سال 1319 در آنجا
به خدمات علمی، تربیت طلاب علوم دینی و خدمت به مردم مسلمان آن سازمان ادامه می دهد.
تا آنکه در سال
1320 ه .
ش پس از رحلت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به درخواست علما و فضلای حوزه علمیه
ایشان به قم مهاجرت و عزیمت فرمودند و خلاء وجودی آیت الله حائری را پر نمودند و همه به دور او جمع
شدند.
با درگذشت مرحوم آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی، آیت الله بروجردی مرجع تقلید جهان
تشیع شدند و ایشان نسبت به گسترش حوزه علمیه قم توجه وافری داشت و آنرا بیش از گذشته گسترش داد و
پایه گزاری روش فقهی خاص، طرح نوینی را در علم رجال نیز پایه گذاری نمود.
مرحوم آیت الله بروجردی از روحانیونی بود که با سلطنت رضاشاه مخالفت می کرد و در دوره سلطنت
محمدرضا شاه با بسیاری از اقدامات رژیم نظیر لایحه اصلاحات ارضی مخالف بود و تلاش می کرد تا بوسیله
نامه و پیامهای ارسالی از خلافکاریهای رژیم شاه نسبت به حریم اسلام جلوگیری نماید او در مواردی نیز تقیه
نمود و مبارزه با رژیم شاه را به فرصت مناسب تری موکول کردند.
سرانجام او پس از یک عمر خدمت به اسلام و
مسلمین در دهم فروردین 1340 ه .
ش ـ 12 شوال 1380 ه .
ق) رحلت فرمودند.
ر.ک: زندگی حضرت آیت الله بروجردی / سید محمد علوی بروجردی
زندگینامه آیت الله بروجردی/ علی دوانی
زندگینامه آیت الله بروجردی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
4ـ رژیم پهلوی که همواره علمای اعلام را مانعی بر راه اهداف سیاسی خود می دید، پیوسته مترصد موقعیتی
بود تا با متزلزل نمودن جایگاه روحانیت نزد مردم، از نفوذ و اعتبار آنان بکاهد.
به گمان رژیم این فرصت پس از فوت دو وزنه استوار روحانیت؛ یعنی حضرات آیات عظام آیت الله العظمی
بروجردی و آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی ـ رضوان اللّه علیهما ـ که به ترتیب در فروردین و اسفند 1340 به دیار
باقی شتافتند، به دست آمد.
به گمان شاه، حضور حضرت امام خمینی و سایر آیات عظام در قم، باعث می شد
که هر یک از این آقایان، برای قشری خاص محوریت داشته باشند و در کوتاه ترین زمان ممکن بتواند به اعمال
سیاست های تفرقه آمیز، یعنی بین طرفدارانشان اختلاف انداخته و سرانجام محیط متحد و منسجم حوزه
علمیه را به تفرقه و ملوک الطوایفی بکشانند.
همزمان با این خیال واهی، تلاش کرد تا با دسیسه ای دیگر، مرکزیت و محوریت مرجعیت شیعه را از ایران
خارج کند؛ البته این نقشه زمانی جان گرفت که رژیم پهلوی در قبولاندن شخصیت مورد نظرش برای تصدی
مرجعیت شیعه در ایران به بن بست رسید، در همین راستا اسداللّه علم را بر منصب نخست وزیری نشاند تا
مجری نقشه ای شود که براساس آن، مراجع معظم تقلید در کشور نسبت به اعمال رژیم، در دوراهی اعتراض و
سکوت قرار گیرند، به گونه ای که اتخاذ هر کدام از دو صورت اعتراض و سکوت، قهرا سبب واکنش مردم شده و از
این رهگذر اعتبار آنان و جامعه روحانیت، خدشه دار گردد.
از این رو به دنبال تعطیلی دو مجلس سنا و شورای ملی، در مهر ماه 1341 لایحه ای دوپهلو با نام و عنوان
«لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی» در هیئت دولت به تصویب رسید که علی رغم ماده دوازدهم قانون انتخابات
مجلس و ماده یازدهم قانون اساسی، قید «اسلام» از شرایط انتخاب شوندگان برداشته شد، زنان اجازه شرکت
در انتخابات یافتند و سوگند به «کتاب آسمانی» در مراسم تحلیف مجلس، جایگزین سوگند به قرآن گردید.
به نظر طراحان رژیم، این طرح بی تردید، علما را در مقابل قشرهای مردم قرار می داد؛ چرا که سکوت آنان،
ضمن آن که می توانست مجوزی شرعی برای عملکرد شاه محسوب شود، اعتراض مردم را هم به دنبال خواهد
داشت که مثلاً چرا مراجع عظام ـ خصوصا مراجع مقیم قم ـ در مقابل لایحه مذکور سکوت اختیار نموده اند؟!
عکس العمل علما نیز با واکنش قشر عظیمی دیگر از مردم ـ خصوصا زنان ـ همراه می شد که چرا مراجع مذهبی،
با آزادی و گسترش فعالیت های اجتماعی زنان مخالف هستند.
از سوی دیگر، در این موقعیت، شاه فرصت می یافت که ضمن منزوی ساختن روحانیون، جو مذهبی کشور را
نیز به روز مرگی کشانده و با خیالی راحت منویات آمریکا را در ایران جامه عمل بپوشاند.
اگر مراجع به عنوان رهبران دینی مردم در مقابل این توهین آشکار به اسلام و قرآن و هتک حرمت و استفاده
ابزاری از زنان مسلمان، به نام آزادی نسوان سکوت می کردند، قطعا می بایست در آینده ای نه چندان دور،
شاهد تصویب لوایحی به انگیزه الغای رسمی مقررات و قوانین مقدس اسلام از کشور می شدند.
حذف قید «اسلام» به معنی آن بود که مسلمانان این کشور، که از اکثریت قاطع برخوردار بودند، هیچ فرقی با
اقلیت بهایی، یهودی و...
نداشته باشند.
تبدیل قید سوگند از قرآن مجید به کتب آسمانی، سبب می شد که در مجلس این کشور اسلامی، نمایندگان،
هیچ التزامی برای تصویب و اجرای دستورات اسلام نداشته باشند.
حذف قید ذکوریت، به خودی خود اهمیت خاصی نداشت؛ اما اگر به انگیزه رژیم از بیان آن توجه می شد، از
اعتبار ویژه ای برخوردار می گشت.
حذف این قید پوششی، در درجه اول برای جلوگیری از افشای خیانت های
حاصله از دو بند قبلی بود و در درجه بعدی راهکاری قانونی جهت ورود زنان اندک و بی بندوبار و وابسته رژیم،
به منصب های بالای مملکتی بود.
پرواضح است، مخالفت مراجع با این بند، مخالفت با آزادی و حقوق زنان ایرانی نبود؛ بلکه مخالفت با طرح ها و
نقشه های مرموزی بود که از سوی آمریکا به منظور تضعیف قوانین اسلام از سویی و از سوی دیگر نابودی
کانون عفاف و حجاب خانواده و زنان مسلمان ایران به رژیم پهلوی دیکته شده بود.
اما مراجع عظام که هیچ گاه تکلیف شرعی شان را، فدای تسامح و تساهل عرفی نکرده و نمی کنند، پس از اعلام
رسمی لایحه مذکور، در اقدامی دوراندیشانه، جلساتی تشکیل داده و به اتفاق آرا تصمیم گرفتند که با تمام قوا
از کیان اسلام دفاع کنند.
در دومین جلسه از این جلسات، تصویب شد که مراجع عظام ضمن ارسال نامه هایی اعتراض آمیز برای شاه،
مردم را نیز از عواقب و خطرات این طرح آگاه نمایند.
حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی نیز در این برهه از زمان وارد صحنه شد و همزمان با سایر مراجع
بزرگوار، نامه ای محترمانه برای شاه ارسال نمود.
پس از حدود یک هفته، جوابیه اهانت آمیز شاه با عنوان «حجت الاسلام» به دست مراجع قم و از جمله آیت الله
مرعشی نجفی رسید.
شاه در این جوابیه، به جای توجه به نصایح علما و تذکر به دولت و نخست وزیر، اقدام به توهین و موعظه مراجع
نمود و در پایان هم، شکایت شاکیان را به متهم حواله کرد، او طی تلگرافی به حضرات علما اظهار داشت:
«تلگراف جنابعالی واصل شد ...
ما بیش از هرکس در حفظ شعایر دینی کوشا هستیم و این تلگراف، برای دولت
ارسال می شود.
ر.ک : با نهضت روحانیون ایران، جلد 3، صفحه 36، علی دوانی
پس از ارجاع موضوع به علم، مراجع عظام در جلسه ای دیگر، تصمیم گرفتند تا با قاطعیت تمام اعتراضات خود
را در خصوص سیاستهای استعماری رژیم ادامه دهند.
ر.ک : مرزبان حماسه مروری بر دیدگاه بیانیه ها و
مکاتبات سیاسی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، صص: 8 /55
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 23