صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

شرایط، براى رژیم ستمشاهى پهلوى، بحرانى بود. عزل امیرعباس هویدا از وزارت دربار، باز گرداندن رحیم على خرم از پاکستان و زندانى کردن او، تعویض ریاست ساواک، ممنوع‌الخروج کردن بسیارى از رجال! و... نشان از بیچارگى محمدرضا پهلوى داشت.

شرایط، براى رژیم ستمشاهى پهلوى، بحرانى بود. عزل امیرعباس هویدا از وزارت دربار، باز گرداندن رحیم على خرم از پاکستان و زندانى کردن او، تعویض ریاست ساواک، ممنوع‌الخروج کردن بسیارى از رجال! و... نشان از بیچارگى محمدرضا پهلوى داشت.


متن سند:

شرایط، براى رژیم ستمشاهى پهلوى، بحرانى بود. عزل امیرعباس هویدا از وزارت دربار، باز گرداندن رحیم على خرم از پاکستان و زندانى کردن او، تعویض ریاست ساواک، ممنوع‌الخروج کردن بسیارى از رجال! و... نشان از بیچارگى محمدرضا پهلوى داشت.
کار شاه به جایى رسیده بود که ولیعهدش که در امریکا بود، پیغام مذاکره با مخالفان پدرش را به ایران فرستاد!؟ در این موقع خانم هاشمى براى دیدار زندانى خویش به زندان رفت. همراه او قطعه شعرى بود که به عنوان هدیه با خود به زندان آورده بود. بازرس بند زنان، با دقت او را گشت و خانم هاشمى مجبور شد، شعر را پاره کند. به سطل آشغال بریزد.
تکه‌هاى کاغذ، به هم چسبانیده شد که حاصل آن شعرى است با عنوان «گریه شاه خائن»
* * *
گریه کن اى شاه خائن گریه کن
گریه کن اى تخم شیطان گریه کن
اى که تا مرفق به خون آغشته‌اىاى که یک عمر است آدم‌کشته‌اى
اى که جلاد بزرگ عالمى
نیستت از هیتلر دست کمى
اى به خون توده‌ها آلوده‌دست
اى ز آشامیدن خون گشته مست
اى تو استاد شکنجه گریه کن
اى زن و مرد از تو رنجه گریه کن
گریه کن اى بدتر از شمر و یزید
گریه کن اى نوکر کاخ سفید
گریه کن همراه ارباب بزرگ
اى به ظاهر بره در باطن چو گرگ
آن که دم از حق انسان مى‌زند
لیک انسان را به مسلخ افکند
آن که باشد کى با ظلم جنگ
لیک در دست تو بگذارد تفنگ
آن که گوید با شکنجه دشمن است
لیک دست کى با تو اندر گردن است
گریه کن اى دل‌شکسته گریه کن
گریه کن اى گرگ خسته گریه کن
گریه بر هر درد بى‌درمان دواست
گریه‌هاى آریامهرى رواست
... شاه کى گیرد تفنگ
گریه کن اى عاشق ابزار جنگ
گریه کن طیاره و موشک بگیر
بمب و تانک و توپ از آن مردک بگیر
گریه کن تا زودترگیرى اوانس
ورنه بمیرند مردم بى‌آوانس
خلق ایران چشمشان باشد به ره
تا تو آرى بهر شاه اف شانزده
نیست مردم را به نان شب نیاز
با گلوله کار آنها را بساز
ثروت ملى به بانک‌ها بده
نفت را با مملکت یکجا بده
باز اگر دیدى که هستى در خطر
گریه کن چون گریه را باشد اثر
گریه کن اى در جنایت بى‌نظیر
اى خلف فرزند آن دزد کبیر
گریه کن چون اشکهایت دیدنى است
گریه کن ... تو خندیدنى است

منبع:

کتاب فریاد هنر صفحه 221


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.